0

اس ام اس عاشقانه

 
DRAGON333
DRAGON333
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 8083
محل سکونت : سیستان و بلوچستان خاش

پاسخ به:اس ام اس عاشقانه
یک شنبه 31 فروردین 1393  1:58 AM

مات شدم از رفتنت
هیچ میز  شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست



چشمان مرا به چشم هایش گره زد
بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد
او رفت ولی نه طبق قانون وداع
یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد



دردناک ترین جدایی ها آنهایی هستند که
نه کسی گفت چرا
و نه کسی فهمید چرا



خنک شدى ؟
اما من هنوز داغم از رفتنت در این سرماى بى رحم



درنگ
عجب دنیای عجیبیست
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی برو
چقدر عاشقانه می شد اگر نقطه اش بالا بود



بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی
من سوگوار نبودنت نیستم
من شرمسار این همه تحملم



من زبان برگ ها را می دانم
مثلا خش خش یعنی امان از جدایی
پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند



آن روز که تو رفتی از آن سو
و من هم از این سمت
دنیا به دو پاره شد
به سویی و به سمتی



از روزهای رفته نگو
روزهای مانده را تعریف کن
با چند ماه خداحافظی کنم
به چند خورشید سلام
تا بیایی  ؟



از تراکم ابرها می ترسم
می روی چتری برایم بگذار
تنها زیر شلاق باران می ترسم



ای کاش آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کردی آشنا
یا مرا از او نمی کردی  جدا



رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم



رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو
چشم هایم بی تو بارانیست حرفش را نزن



آخرین بـاری کـه از تـه دل بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم
گـفـتـی تـمـامـش کـن
از آن روز بـه احـتـرامـت چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم
کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــی شــود
رفـــــتـــــه ای …



مداد را برداشتی
طرح مرا نه آنگونه که هستم
همانگونه که می خواستی کشیدی
تمام بهانه رفتنت این است که عوض شده ام
مداد را برمی دارم
طرح تو را همانگونه که هستی می کشم
می توانی بروی



یارم از من بی سببب رنجید و رفت
گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت
قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش
مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من
غنچه ای نشکفته را برچید و رفت



بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فردا شدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست



رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد


بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد …
قــبـول … !
اما تو که با پاهای خودت آمده بودی
چرا ؟
تو باور کردم



رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم



خدا خیــــر بدهد این کفش های بنـــــد دار را
که رفتنت را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد



اگر چه عاشقی پر شور بودیم
به خود نزدیک و از هم دور بودیم
شب و روز از جدایی می‌سرودیم
من و تو وصله‌ای ناجور بودیم



یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم
شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟



گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او
انتقام از من کشید ، آخر جدایی های او . . .



پرستو ها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند
به عشقو عاشقی کاری ندارند



خداحافظ برای تو  رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان



خداحافظ طلوعم
خداحافظ غروبم
خدا حافظ تو ای تنها امیدم
واژه اش چه سوزان



جدایی هزار لیلی و مجنون دارد
جدایی بسی دل پر ز خون دارد
عاشق یک آرزو دارد جدایی
جدایی ولی بسیار عاشق دارد




جدایی طعم شیرینی ندارد
ولیکن چاره ای در سر نهان نیست
جدایی آسمان ها گریه دارد
ولی افسوس کان را آسمان نیست



به سرنوشت بیندیش که چگونه تصویر گر جدایی هاست
برمن خرده مگیر چراکه جبر زمانه
از آغاز هر زمانه از آغاز هر سلامی بدرود می رسد
خدا حافظ
 

خدایا تا زنده هستم فقط اسم مبارک تو

           الله

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها