گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟ آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی ؟ مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی ...
یک قطعه قلب 3 در 4 . یک فتوکپی از صفا و صمیمیت .. و یک فیش عشق و علاقه لازم داری تا تمام قلبم رو به نامت بزنم ...
دیروز به دیدنم آمده بودی با یک دسته
گل سرخ نگاهی مهربان ؛ همان نگاهی که
سالها آرزویش را داشتم و تو از من دریغ
میکردی ، گریه کردی و گفتی دلم برایت تنگ
شده است و من فقط نگاهت کردم وقتی
رفتی اشکهایت سنگ قبرم را خیس کرده بود
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد(سال نو پیشاپیش مبارک)
جیرجیرک به خرس گفت:دوستت دارم اما خرس گفت الان وقت خوابمه.خرس به خواب زمستونی رفت و نمیدونست عمر جیرجیرک 3 روزه
هر وقت گلی رو بو کردی هرگز اون رو نگاهش نکن چون اگه نگاهتو به خاطر بسپاره شوق دوباره دیدنت اون رو پرپر می کنه