0

داستانهاي كوتاه و اموزنده به زبان انگليسي همراه با ترجمه فارسي آن

 
mosi_bamaram11
mosi_bamaram11
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 1159
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:داستانهاي كوتاه و اموزنده به زبان انگليسي همراه با ترجمه فارسي آن
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392  4:07 PM

The butterfly & the cocoon
A small crack appeared on a cocoon. A man sat for hours and watched carefully the struggle of
the butterfly to get out of that small crack of cocoon.
Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and couldn’t go on trying.
The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came
out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled.
The ma continued watching the butterfly. He expected to see her wings become expanded to
protect her body. But it didn’t happen! As a matter of fact, the butterfly had to crawl on the
ground for the rest of her life, for she could never fly.
The kind man didn’t realize that God had arranged the limitation of cocoon and also the struggle
for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable
her to fly afterward.
Sometimes struggling is the only thing we need to do. If God had provided us with an easy to
live without any difficulties then we become paralyzed, couldn’t become strong and could not
fly.

پروانه و پيله كرم ابريشم

شكاف كوچكي بر روي پيله كرم ابريشمي ظاهر شد.مردي ساعتها به تلاش پروانه براي خارج شدن از پيله نگاه كرد.

پروانه دست از تلاش برداشت.به نظرمي رسيد خسته شده و نميتواند به تلاش هايش ادامه دهد.

او تصميم گرفت به اين مخلوق كوچك كمك كند.با استفاده از قيچي شكاف را پهن تر كرد.پروانه به راحتي ار پيله خارج شد....

اما بدنش كوچك و بالهايش چروكيده بود.مرد به پروانه همچنان زل زده بود و انتظار داشت پروانه براي محافظت از بدنش بالهايش را باز كند.اما اينطور نشد.

در حقيقت پروانه مجبور بود بقيه عمرش را روي زمين بخزد و نمي توانست پرواز كند.

مرد مهربان پي نبرده بود كه خدا محدوديت را براي پيله و تلاش براي خروج را براي پروانه بوجود اورده.

به اينصورت كه مايع خاصي از بدنش ترشح ميشود و او را قادر به پرواز ميسازد.

بعضي اوقات تلاش و كوشش تنها چيزي است كه بايد انجام بدهيم.اگر خدا اسودگي را بدون سختي براي ما مهيا كرده بود در اينصورت فلج شده و نميتوانستيم نيرومند باشيم و  پرواز كنيم.

 

 

تا که بودیم نبودیم کسی                                                               کشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند                                                               خفته ایم و همه بیدار شدند

تشکرات از این پست
salma57 NightClawler
دسترسی سریع به انجمن ها