ردیف 86
آغاز جزء چهاردهم قرآن مجيد
سوره حجر [15]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 99 آيه است
محتواى سوره:
در اين سوره آهنگ و لحن سورههاى مكى كاملا منعكس است. لذا مىتوان محتواى اين سوره را در هفت بخش خلاصه كرد:
1- آيات مربوط به مبدأ عالم هستى و ايمان به او از طريق مطالعه در اسرار آفرينش.
2- آيات مربوط به معاد و كيفر بدكاران.
3- اهميت قرآن و عظمت اين كتاب آسمانى.
4- داستان آفرينش آدم و سركشى ابليس و سر انجام كار او.
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعيب.
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهديدهاى كوبنده و تشويقهاى جالب.
7- دعوت از پيامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئهها.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
برخورد مىكنيم كه نمايانگر تركيب اين كتاب بزرگ آسمانى كه راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مىباشد، از حروف ساده الفبا است، همين ماده خامى كه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 522
در اختيار همه افراد بشر حتى كودكان دو سه ساله قرار دارد، و اين نهايت درجه اعجاز است كه از چنان مصالحى چنين محصول بىنظيرى ساخته شود.
و لذا بلافاصله بعد از آن مىگويد: «اينها آيات كتاب آسمانى و قرآن آشكار است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ). كه بيان كننده حقايق و روشنگر حق از باطل مىباشد.
(آيه 2)- آرزوهاى بيجا! سپس به آنها كه در لجاجت و مخالفت با اين آيات روشن الهى اصرار مىورزند هشدار مىدهد روزى فرا مىرسد كه اينها از نتائج شوم كفر و تعصب كور كورانه و لجاجت خويش پشيمان خواهند شد و، «چه بسا اين كافران آرزو مىكنند كه اى كاش مسلمان بودند» (رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ).
ممكن است آيه اشاره به پشيمانى گروههايى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد، در حالى كه در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اينجا نيز تعصبها و لجاجتها و يا منافع مادّى اجازه نمىدهد كه دين اسلام را بپذيرند.
(آيه 3)- سپس با لحنى بسيار كوبنده مىگويد: اى پيامبر «اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپايان) بخورند، و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار بهره گيرند، و آرزوها آنها را از اين واقعيت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد» (ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).
اينها چون حيواناتى هستند كه جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چيزى نمىفهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همينهاست.
پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيتى را ندارند.
اما آن گاه كه پردههاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود، و خود را در آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند، مىفهمند كه چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زيانكار و بدبخت بودهاند.
(آيه 4)- در اين آيه براى اين كه گمان نكنند اين مهلت و تمتع از لذايذ دنيا برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 523
پايان ناپذير است، اضافه مىكند: «ما هيچ گروهى را در هيچ شهر و آبادى نابود نكرديم مگر اين كه آنها، اجل معين و زمان تغيير ناپذيرى داشتند» (وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ).
(آيه 5)- و «هيچ امت و جمعيتى از اجل معين خود پيشى نمىگيرد، و هيچ يك نيز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ).
سنت الهى همه جا اين بوده كه به قدر كافى مهلت براى تجديد نظر و بيدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناك، و وسائل رحمت را يكى پس از ديگرى مىفرستد، تهديد مىكند، تشويق مىكند، اخطار مىنمايد تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى كه اين مهلت به پايان رسيد سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.
(آيه 6)- در اينجا نخست به موضع گيريهاى خصمانه كفار در مقابل قرآن و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره كرده، مىگويد: «و آنها گفتند: اى كسى كه قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند ياد مىكنيم (كه تو ديوانهاى»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ).
و اين تعبير نهايت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجسم مىكند.
آنها مقياس را عقل كوچك و ناتوان خودشان قرار مىدهند و هر چه در اين مقياس نگنجد در نظر آنها بىعقلى و ديوانگى است! و عجب اين كه اين نابخردان وصلههايى به رهبران الهى مىچسباندند كه گاهى كاملا با هم ضد و نقيض بود، گاهى آنها را «ديوانه» مىخواندند و گاهى «ساحر»، با اين كه ساحر كسى است كه بايد از زيركى و هوشيارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد ديوانه است.
(آيه 7)- آنها نه تنها چنين نسبتهاى نابخردانهاى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدادند بلكه براى بهانه جويى مىگفتند: اگر از راستگويانى چرا فرشتگان را براى ما برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 524
نمىآورى»! تا تصديق گفتار تو كنند و ما ايمان بياوريم (لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 8)- خداوند به آنها چنين پاسخ مىگويد: «ما ملائكه را جز به حق نازل نمىكنيم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (كه فرشتگان نازل شوند و حقيقت براى آنها جنبه شهود و حسى پيدا كند و بعد ايمان نياورند) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مىگردند (وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ).
به تعبير ديگر اعجاز بازيچه نيست، بلكه براى اثبات حق است، و اين امر به قدر كافى براى آنها كه خواهان حقند ثابت شده، چرا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با در دست داشتن اين قرآن و اعجازهاى ديگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.
(آيه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوييهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين آيه يك واقعيت بزرگ و پراهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يك سو و اطمينان خاطر همه مؤمنان راستين از سوى ديگر بيان مىكند و آن اين كه: «ما اين قرآن را (كه مايه تذكر است) نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهيم كرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانايى نخواهند داشت، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحريف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطههاى دشمنان وسوسهگر.
معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه:
هيچ گونه تحريفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است.
(آيه 10)- لجاجت و انكار محسوسات: در اينجا به عنوان دلدارى پيامبر برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 525
و مؤمنان در برابر مشكلاتى كه در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبياى پيشين و گرفتاريهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مىكند.
نخست مىگويد: «ما پيش از تو در ميان امتهاى نخستين نيز پيامبرانى فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند كه «هر پيامبرى به سراغشان مىآمد او را به باد استهزاء و سخريه مىگرفتند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
اين استهزاء و سخريه به خاطر چند امر بود:
- براى شكستن ابهت پيامبران و متفرق ساختن افراد حقجو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانيشان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهى.
- براى اين كه سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بيدار شود.
- و سر انجام براى اين كه مىديدند قبول دعوت پيامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مىسازد و آزاديهاى حيوانيشان را سلب مىكند.
از اين جمله استفاده مىشود كه وظيفه مبلّغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلكه بايد از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامههاى عملى، قصص، داستانها، ادبيات، شعر و هنر به معنى اصيل و سازنده استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.
(آيه 12)- سپس مىفرمايد: آرى «ما اين چنين آيات قرآن را به دلهاى اين مجرمان مىفرستيم»! (كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ).
(آيه 13)- اما با اين همه تبليغ و تأكيد و بيان منطقى و ارائه معجزات باز هم اين متعصبان استهزاء كننده «به آن ايمان نمىآورند» (لا يُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى اين منحصر به آنها نيست «پيش از آنها سنت اقوام اولين نيز چنين بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 14)- اينها بر اثر غوطهور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، كارشان به جايى رسيده كه: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاييم و آنها مرتبا به برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 526
آسمان صعود و نزول كنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ).
(آيه 15)- «باز مىگويند ما را چشم بندى كردهاند» (لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلكه ما گروهى هستيم كه سر تا پا سحر شدهايم» و آنچه مىبينيم ابدا واقعيت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
اين جاى تعجب نيست كه انسان به چنين مرحلهاى از عناد و لجاج برسد، براى اين كه روح پاك و فطرت دست نخورده انسان كه قادر به درك حقايق و مشاهده چهره اصلى واقعيات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدريجا به تاريكى مىگرايد، البته در مراحل نخستين پاك كردن آن كاملا امكان پذير است، اما اگر خداى نكرده اين حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملكه» در آيد ديگر به آسانى نمىتوان آن را شست، و در اينجاست كه چهره حق در نظر انسان دگرگون مىشود تا آنجا كه محكمترين دلائل عقلى، و روشنترين دلائل حسى، در دل او اثر نمىگذارد و كار او به انكار معقولات و محسوسات، هر دو، مىرسد.
(آيه 16)- شياطين با شهاب رانده مىشوند! اين آيه به بعد اشاره به گوشهاى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خداست و بحثهايى را كه در زمينه قرآن و نبوت در آيات گذشته آمد تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «ما در آسمان برجهايى قرار داديم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً).
هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مىكنيم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خود گرفتهاند) مىبينيم و مىگوييم خورشيد مثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مىكند: «ما آن (آسمان و اين صورتهاى فلكى) را براى بينندگان زينت بخشيديم» (وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ).
(آيه 17)- در اين آيه اضافه مىكند: «ما اين آسمان را از هر شيطان رجيم برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 527
و شوم و ملعون محفوظ داشتهايم» (وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ).
(آيه 18)- «مگر آن شيطانهايى كه هوس استراق سمع و خبرگيرى دزدكى كنند، كه شهاب آشكار آنها را تعقيب مىكند و به عقب مىراند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ).
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقيقت است، و شياطين همان وسوسهگران هستند كه مىكوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب يعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مىرانند و طرد مىكنند.
(آيه 19)- در اينجا به بخشى از آيات آفرينش، و نشانههاى عظمت خدا در زمين، مىپردازد تا بحث پيشين تكميل گردد.
نخست از خود زمين شروع كرده، مىفرمايد: «و ما زمين را گسترش داديم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
و از آنجا كه آفرينش كوهها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانههاى توحيد است، به ذكر آن پرداخته، اضافه مىكند: «و ما در زمين كوههاى مستقر و ثابتى انداختيم» (وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ).
اين كوهها علاوه بر اين كه از ريشه به هم پيوستهاند و همچون زرهى زمين را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مىكنند، و علاوه بر اين كه قدرت توفانها را در هم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مىنمايند، محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمهها مىباشند.
سپس به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان مىرود، مىفرمايد: «و ما در روى زمين از هر چيز (گياه) موزون رويانديم» (وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ).
در كره زمين شايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون كه شناخت هر يك دريچهاى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر كدام از آنها دفترى است از «معرفت كردگار».
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 528
(آيه 20)- و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در اين آيه به تمام اين مواهب اشاره كرده، مىگويد: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمين قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ).
نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده، «و كسانى كه شما روزى آنها را نمىدهيد» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ).
آرى! براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم.
(آيه 21)- اين آيه در حقيقت به پاسخ سؤالى مىپردازد كه براى بسيارى از مردم پيدا مىشود و آن اين كه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختيار انسانها نمىگذارد كه بىنياز از هر گونه تلاش و كوشش باشند.
مىفرمايد: «خزائن و گنجينههاى همه چيز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمىكنيم» (وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
بنابراين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم، بلكه منبع و مخزن و سر چشمه همه چيز نزد ماست، ولى همه چيز اين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدار حساب شدهاى از طرف خدا نازل مىگردد.
كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اين كه تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مىسازد و حركت و نشاط مىآفريند، وسيله بسيار خوبى براى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنهاست، و اگر چنين نبود و همه چيز بىحساب در اختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظرهاى پيدا مىكرد؟
به عبارت ديگر همان گونه كه فقر و نياز، انسان را به انحراف و بدبختى مىكشاند بىنيازى بيش از حد نيز منشأ فساد و تباهى است.
(آيه 22)- نقش باد و باران: در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته، در اين آيه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 529
بارانها اشاره كرده، مىگويد: «و ما بادها را فرستاديم در حالى كه بارور كنندهاند» و قطعات ابر را به هم مىپيوندند و بارور مىسازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ).
«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
«و به وسيله آن همه شما را سيراب كرديم» (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ).
«در حالى كه شما توانايى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ).
يعنى شما نمىتوانيد حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زياد گردآورى و حفظ كنيد، اين خداست كه از طريق منجمد ساختن آنها در قله كوهها به صورت برف و يخ، و يا فرستادن آنها به اعماق زمين كه بعدا به صورت چشمهها و كاريزها و چاهها ظاهر مىشوند، آنها را گردآورى و ذخيره مىكند.
(آيه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده، مىگويد: «و مائيم كه زنده مىكنيم و (مائيم كه) مىميرانيم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ).
«و وارث (همه روى زمين و تمام اين جهان) مائيم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مسأله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعىترين مسائل است هم مىتواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد.
از سوى ديگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خود چيزى ندارند و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!
(آيه 24)- بعد اضافه مىكند: «ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ).
كلمه «مستقدمين» و «مستأخرين» معنى وسيعى دارد كه هم شامل پيشگامان و متأخران در زمان مىشود، و هم شامل پيشگامان در اعمال خير، و يا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و يا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اينها.
بنابراين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند، و از برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 530
اين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ما سهل است.
(آيه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال اين سخن مىگويد: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جديد در رستاخيز باز مىگرداند و) جمع و محشور مىكند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ).
«چرا كه او هم حكيم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
«حكمت» او ايجاب مىكند كه مرگ پايان همه چيز نباشد، زيرا اگر زندگى منحصر به همين چند روز حيات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بىمحتوا مىشد، و از خداوند حكيم دور است كه يك چنين آفرينش بىنتيجهاى داشته باشد.
و «عليم» بودنش سبب مىشود كه در امر معاد و حشر، مشكلى ايجاد نشود، هر ذره خاكى كه از انسانى به گوشهاى پرتاب شده جمعآورى مىكند و حيات جديد به آن مىبخشد، و از سوى ديگر پرونده اعمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اينها آگاه است.
بنابراين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مىشود.
(آيه 26)- آفرينش انسان: به مناسبت آيات گذشته كه قسمتهايى از آفرينش خداوند و نظام هستى را بيان مىكند، در اينجا به شاهكار بزرگ خلقت يعنى «آفرينش انسان» پرداخته، و طى آيات متعدد و پرمحتوايى، بسيارى از جزئيات اين آفرينش را بازگو مىكند.
نخست مىفرمايد: «ما انسان را از گل خشكيدهاى (همچون سفال) كه از گل بدبوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
(آيه 27)- «و جنّ را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).
(آيه 28)- مجددا به آفرينش انسان باز مىگردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان كه قبل از آفرينش انسان روى داد، چنين بيان مىكند: برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 531
و به خاطر بياور «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشكيدهاى كه از گل تيره رنگ بدبويى گرفته شده، مىآفرينم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
(آيه 29)- «و هنگامى كه خلقت آن را به پايان و كمال رساندم و از روح خود (يك روح شريف و پاك و با عظمت) در آن دميدم همگى به خاطر آن سجده كنيد» (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ).
(آيه 30)- آفرينش انسان پايان پذيرفت و آنچه شايسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چيز انجام يافت: «در اين هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده كردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آيه 31)- تنها كسى كه اطاعت اين فرمان را نكرد «ابليس» بود، لذا اضافه مىكند: «به جز ابليس كه خوددارى كرد از اين كه همراه سجده كنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).
(آيه 32)- اينجا بود كه ابليس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:
اى ابليس! چرا تو با سجده كنندگان نيستى»؟ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).
(آيه 33)- ابليس كه غرق غرور و خودخواهى خويش بود آنچنان كه عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكيدهاى- كه از گل بدبويى گرفته شده- آفريدهاى سجده نخواهم كرد» (قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
(آيه 34)- او كه از اسرار آفرينش بر اثر خودخواهى و غرور بىخبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى كه داشت سقوط كرد، ديگر شايسته نبود كه او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت يا از آسمانها و يا از صفوف فرشتگان) بيرون رو كه تو رجيم و رانده شده درگاه مايى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ).
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 532
(آيه 35)- و بدان كه اين غرورت مايه كفرت شد و اين كفر براى هميشه تو را مطرود كرد، «لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ).
(آيه 36)- ابليس كه در اين هنگام خود را رانده درگاه خدا ديد، و احساس كرد كه آفرينش انسان سبب بدبختى او شد، آتش كينه در دلش شعلهور گشت، تا انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد.
لذا «عرض كرد: پروردگارا! اكنون كه چنين است مرا تا روز رستاخيز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
نه براى اين كه توبه كند، يا از كرده خود پشيمان باشد و در مقام جبران برآيد، بلكه براى اين كه به لجاجت و عناد و دشمنى و خيره سرى ادامه دهد!
(آيه 37)- خداوند هم اين خواسته او را پذيرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت يافتگانى» (قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).
(آيه 38)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخيز، چنانكه خواستهاى، بلكه «تا وقت و زمان معينى» (إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
منظور از «يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پايان اين جهان و برچيده شدن دوران تكليف است.
(آيه 39)- در اينجا ابليس نيّت باطنى خود را آشكار ساخت هر چند چيزى از خدا پنهان نبود و «عرض كرد: پروردگارا! به خاطر اين كه مرا گمراه ساختى (و اين انسان زمينه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمين را در نظر آنها زينت مىدهم (و انسانها را به آن مشغول مىدارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).
(آيه 40)- اما او به خوبى مىدانست كه وسوسههايش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنايى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» كه به مرحله عالى ايمان و عمل برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 533
پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشند (إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ).
(آيه 41)- خداوند به عنوان تحقير شيطان و تقويت قلب جويندگان راه حق و پويندگان طريق توحيد «فرمود: اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است» و سنت هميشگيم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ).
(آيه 42)- كه «تو هيچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى كه شخصا بخواهند از تو پيروى كنند» (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ).
يعنى، در واقع اين تو نيستى كه مىتوانى مردم را گمراه كنى، بلكه اين انسانهاى منحرفند كه با ميل و اراده خويش دعوت تو را اجابت كرده، پشت سر تو گام برمىدارند.
(آيه 43)- سپس صريحترين تهديدهاى خود را متوجه پيروان شيطان كرده، مىگويد: «و جهنم ميعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ).
گمان نكنند كه آنها از چنگال مجازات مىتوانند فرار كنند و يا به حساب آنها رسيدگى نمىشود.
(آيه 44)- «همان دوزخى كه هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پيروان شيطان تقسيم شدهاند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).
اين درها، در حقيقت درهاى گناهانى است كه به وسيله آن، افراد وارد دوزخ مىشوند، هر گروهى به وسيله ارتكاب گناهى و از درى، همان گونه كه درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهايى است كه به وسيله آن بهشتيان وارد بهشت مىشوند.
(آيه 45)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آيات گذشته ديديم كه چه سان خداوند نتيجه كار شيطان و ياران و همگامان و پيروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.
طبق روش قرآن كه از مسأله مقابله و تقارن، براى تعليم و تربيت، بهرهگيرى مىكند، در اين آيات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 534
بيان شده است:
1- در آغاز به يك نعمت مهم جسمانى اشاره كرده، مىگويد: «پرهيزكاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در كنار چشمههاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ).
ذكر «جنات» و «عيون» به صيغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمههاى فراوان و گوناگون بهشت است كه هر كدام لذت تازهاى مىآفريند.
(آيه 46)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى كه «سلامت» و «امنيت» است اشاره مىكند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنيت از هرگونه خطر، مىگويد: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مىگويند: «داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت كامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ).
(آيه 47)- چهارم: «ما هرگونه حسد و كينه و عداوت و خيانت را از سينههاى آنها مىشوييم و بر مىكنيم» (وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
چرا كه تا قلب انسان از اين «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنيت فراهم مىشود و نه برادرى و اخوت.
5- «در حالى كه همه برادرند» (إِخْواناً).
و نزديكترين پيوندهاى محبت در ميان آنها حكمفرماست.
6- «در حالى كه بر سريرها رو بروى يكديگر قرار گرفتهاند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ).
آنها در جلسات اجتماعيشان گرفتار تشريفات آزار دهنده اين دنيا نيستند و مجلسشان بالا و پايين ندارد همه برادرند، همه رو بروى يكديگر و در يك صف، نه يكى بالاى مجلس و ديگرى در كفش كن.
(آيه 48)- سپس به هفتمين نعمت مادى و معنوى اشاره كرده، مىگويد:
«هرگز خستگى و تعب به آنها نمىرسد» (لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ).
و همانند زندگى اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش، خستگيهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن، آرامش انسان را بر هم مىزند، نيست. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 535
8- همچنين فكر فنا و نابودى و پايان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمىدهد، چرا كه «آنها هرگز از اين باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمىشوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ).
(آيه 49)- اكنون ممكن است افراد گنهكار و آلوده در هالهاى از غم و اندوه فرو روند كه اى كاش ما هم مىتوانستيم به گوشهاى از اين موهبت دست يابيم، در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاى بهشت را به روى آنها نيز مىگشايد، اما به صورت مشروط.
با لحنى مملو از محبت و عاليترين نوازش، روى سخن را به پيامبرش كرده، مىگويد: پيامبرم! «بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
(آيه 50)- اما از آنجا كه قرآن، هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جملههاى تكان دهندهاى كه حاكى از خشم و غضب اوست مىگيرد، تا تعادل ميان خوف و رجاء كه رمز تكامل و تربيت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مىكند: كه به بندگانم نيز بگو: كه «عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است» (وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/hejr-1-50.aspx