0

طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
catcat
catcat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6699
محل سکونت : رنگین کمان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال
سه شنبه 4 تیر 1392  11:05 PM

ردیف 82 سوره رعد 1- 18

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

 (آيه 1)- بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم، منتها اين سوره تنها سوره‏اى است كه در آغاز «الف، لام، ميم، راء» (المر) ديده مى‏شود.

محتمل است اين تركيب اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سوره‏هايى است كه با «الم» و «الر» آغاز مى‏شود.

به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى‏گويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ).

 «و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).

و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن ديده نمى‏شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى‏باشد.

 «ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).

 (آيه 2)- نشانه‏هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان: بعد از بيان حروف مقطعه، به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى خدا در جهان آفرينش مى‏پردازد، و چه زيبا مى‏گويد: «خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى‏بينيد بدون ستون برپا داشت» يا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).

اين آيه پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان «هيئت بطلميوس» بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى‏كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 461

 طبقات پياز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، بكلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمانى هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى‏آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى‏دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.

اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.

سپس مى‏فرمايد: خداوند «بعد (از آفرينش اين آسمانهاى بى‏ستون كه نشانه بارز عظمت قدرت بى‏انتهاى اوست) بر عرش استيلا يافت» و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى‏گويد: او كسى است كه: «خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، «و هر كدام (از اين خورشيد و ماه) تا سر آمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى‏دهند» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

و به دنبال آن مى‏افزايد كه: اين آمد و شدها و دگرگونيها بى‏حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فايده نمى‏باشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مى‏كند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.

 «او آيات خويش را براى شما بر مى‏شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى‏دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).

 (آيه 3)- اين آيه، آيات الهى را در عالم بالا نشان مى‏دهد و انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه‏ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 462

 مى‏كند، مى‏گويد: «و او كسى است كه زمين را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد.

پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).

همان كوههايى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكنده‏اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزله‏هاى مداوم را از ميان ببرند كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.

سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده، مى‏گويد:

و در آن «نهرهايى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).

سيستم آبيارى زمين به وسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف درآمده در قله خود يا در شكافهاى دره‏هايشان ذخيره مى‏كنند كه تدريجا آب مى‏شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى‏گردند.

بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوه‏هايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى‏آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مى‏گويد: «و از تمام ميوه‏ها دو جفت در زمين قرار داد» (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).

اشاره به اين كه ميوه‏ها موجودات زنده‏اى هستند كه داراى نطفه‏هاى نر و ماده مى‏باشند كه از طريق تلقيح، بارور مى‏شوند.

اگر «لينه» دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف زوجيت عمومى و همگانى در جهان گياهان شد، قرآن مجيد در يك هزار و چهار صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى‏باشد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 463

 و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه‏ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه، از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى‏گويد: خداوند «به وسيله شب، روز را مى‏پوشاند و پرده بر آن مى‏افكند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).

چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى‏سوزاند و اثرى از ميوه‏ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى‏ماند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين (موضوعات كه گفته شد) آيات و نشانه‏هايى است براى آنهايى كه تفكر مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

آرى! آنها در اين آيات، قدرت لايزال و حكمت بى‏پايان آفريدگار را به روشنى مى‏بينند.

 (آيه 4)- در اين آيه به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد:

 «و در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).

ديگر اين كه: «در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ).

و عجب اين كه اين درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از يك پايه و ساقه مى‏رويند و گاه از پايه‏هاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ).

ممكن است اين جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پيوند باشد كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مى‏زنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى‏دهد.

و عجيبتر اين كه: «همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند» (يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ).

و با اين همه «بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 464

 مى‏دهيم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).

آيا هر يك از اين اسرار، دليل بر وجود يك مبدأ حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.

اينجاست كه در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين امور نشانه‏هايى است (از عظمت خدا) براى آنها كه تعقل و انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

 (آيه 5)- تعجب كفار از معاد! در اينجا قرآن به مسأله «معاد» مى‏پردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مسأله مبدأ و معاد است، اين بحث را تحكيم بخشيده، مى‏گويد: «و اگر (از چيزى) تعجب مى‏كنى، عجيب گفتار آنهاست كه مى‏گويند: آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازه‏اى پيدا خواهيم كرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).

سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مى‏كند:

ابتدا مى‏گويد: «اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).

چرا كه خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمى‏كردند.

ديگر اين كه بر اثر كفر و بى‏ايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيدى، زنجيرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهاده‏اند همانطور كه آيه مى‏فرمايد: «و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است» (وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ).

 «و چنين افرادى (با اين وضع و اين موقعيت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

 (آيه 6)- در اين آيه به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مى‏گويد: «آنها به جاى اين كه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواست تعجيل عذاب و كيفر و مجازات مى‏نمايند» (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 465

 قَبْلَ الْحَسَنَةِ)

.

آيا آنها فكر مى‏كنند مجازات الهى دروغ است؟ «با اين كه در گذشته عذابهايى (بر امتهاى سركش پيشين) نازل گرديد» كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و در دل زمين ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).

سپس اضافه مى‏كند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با اين كه ظلم مى‏كنند- داراى مغفرت است، و (در عين حال) پروردگارت داراى عذاب شديد است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ).

 (آيه 7)- باز هم بهانه جويى! در اينجا به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه «نبوت» پرداخته، مى‏گويد: «كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: چرا معجزه و نشانه‏اى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

واضح است كه يكى از وظايف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است.

ولى مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند يعنى، معجزات را براى يافتن حق نمى‏خواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه مى‏كردند و خارق عادت عجيب و غريبى مى‏كردند.

در مقابل اين گونه افراد، پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مى‏گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم، دست ردّ بر سينه اين گونه افراد مى‏زدند.

لذا قرآن به دنبال آن مى‏افزايد: اى پيامبر! «تو فقط بيم دهنده‏اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمايى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ).

در واقع قرآن مى‏گويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كرده‏اند كه مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنين پنداشته‏اند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است.

قابل توجه اين كه تفاوت ميان «انذار» و «هدايت» در اين است كه انذار براى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 466

 آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.

لذا در روايات متعددى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسيله تو هدايت يافته‏گان هدايت مى‏شوند».

 (آيه 8)- علم بى‏پايان خدا! در اين بخش سخن از علم وسيع پروردگار (علم به نظام آفرينش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چيز است.

نخست مى‏گويد «خداوند از جنينهايى كه هر زن- يا هر حيوان ماده- حمل مى‏كند آگاه است» (اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏).

نه تنها از جنسيت آن، بلكه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نيروهايى كه بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.

 «و (همچنين) آنچه را كه رحمها كم مى‏كنند و قبل از موعد مقرر بيرون مى‏ريزند» مى‏داند (وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ).

 «و (همچنين) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مى‏دارند» نيز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).

سپس قرآن اضافه مى‏كند: «و هر چيز در نزد خدا به مقدار و ميزان ثابت و معين است» (وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).

تا تصور نشود كه اين كم و زيادها بى‏حساب و بى‏دليل است، همان گونه كه اجزاى جنين و خون رحم، همه داراى حساب و كتاب است.

 (آيه 9)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل بيان شد، مى‏گويد: «او (خداوند) از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).

و آگاهى او از غيب و شهود به اين دليل است كه: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چيز (الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ). و به همين دليل در همه جا حضور دارد، و چيزى از ديدگان علم او پنهان نيست.

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 467

 (آيه 10)- و براى تكميل اين بحث و تأكيد بر علم بى‏پايان او اضافه مى‏كند:

 «براى او (خداوند) يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، و يا آن را آشكار سازند» او همه را مى‏داند و مى‏شنود (سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).

 «و (نيز براى او تفاوت نمى‏كند) كسانى كه مخفيانه در دل شب و در ميان پرده‏هاى ظلمت گام برمى‏دارند و آنها كه آشكارا در روز روشن به دنبال كار خويش مى‏روند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).

 (آيه 11)- محافظان غيبى! در آيه قبل خوانديم كه خدا به حكم «عالم الغيب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشكار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.

در اين آيه اضافه مى‏كند كه خداوند علاوه بر اين، حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مى‏باشد: «براى انسان مأمورانى است كه پى‏درپى از پيش رو، و پشت سر او قرار مى‏گيرند و او را از حوادث حفظ مى‏كنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).

اما براى اين كه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بى‏قيد و شرط است و انسان مى‏تواند خود را به پرتگاهها بيفكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هرگونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مى‏كند كه: «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى‏دهد مگر اين كه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).

و باز براى اين كه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود مأموران الهى كه عهده‏دار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مى‏كند كه: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).

 «و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).

به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 468

 و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى‏شوند و انسان را تسليم حوادث مى‏كنند!.

هميشه تغييرات از خود ما است!

جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، يك قانون كلى و عمومى را بيان مى‏كند.

اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه‏هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏كند به ما مى‏گويد هرگونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سر چشمه مى‏گيرد، بنابراين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال «عوامل برونى» مى‏گردند، و قدرتهاى سلطه‏گر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مى‏شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.

اين اصل قرآنى مى‏گويد: براى پايان دادن به بدبختيها و ناكاميها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختيها بايد فورا به جستجوى نقطه‏هاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوييم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكاميها و شكستها را به پيروزى مبدل سازيم.

 (آيه 12)- بخش ديگرى از نشانه‏هاى عظمت او: قرآن در اينجا بار ديگر به آيات توحيد و نشانه‏هاى عظمت خدا و اسرار آفرينش مى‏پردازد.

نخست به برق (برقى كه در ميان قطعات ابر پيدا مى‏شود) اشاره كرده، مى‏گويد: «او كسى است كه برق را كه مايه ترس و طمع مى‏باشد به شما ارائه مى‏دهد» (هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

از يك سو شعاع درخشانش چشمها را خيره مى‏كند و شما را به وحشت مى‏اندازد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 469

 اما از آنجا كه غالبا همراه آن رگبارهايى به وجود مى‏آيد و تشنه كامان بيابان را آب زلال مى‏بخشد و درختان و زراعت را سيراب مى‏كند، آنها را به اميد و طمع مى‏كشاند، و در ميان اين بيم و اميد، لحظات حساسى را مى‏گذرانند.

سپس اضافه مى‏كند: «او كسى است كه ابرهاى سنگين و پربار ايجاد مى‏كند» كه قادر به آبيارى زمينهاى تشنه‏اند (وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).

 (آيه 13)- اين آيه به صداى «رعد» مى‏پردازد كه از برق هرگز جدا نيست، مى‏فرمايد: «و رعد تسبيح و حمد خدا مى‏گويد» (وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).

آرى! اين صداى پرطنين جهان طبيعت كه توأم با پديده برق مى‏باشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند، عملا تسبيح خدا مى‏گويد و به تعبير ديگر: «رعد» زبان گوياى «برق» است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مى‏كند.

نه تنها صداى رعد و ساير اجزاى جهان ماده، تسبيح او مى‏گويند كه «همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا» به تسبيح او مشغولند (وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ).

آنها از اين مى‏ترسند كه در انجام فرمان پروردگار و مسؤوليتهايى كه در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده كوتاهى كنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مى‏دانيم هميشه وظيفه‏ها و تكاليف براى آنها كه احساس مسؤوليت مى‏كنند ترس آفرين است، ترسى سازنده كه شخص را به تلاش و حركت وا مى‏دارد.

و براى توضيح بيشتر در زمينه رعد و برق اشاره به صاعقه‏ها كرده، مى‏فرمايد:

 «خداوند صاعقه‏ها را مى‏فرستد و به هر كس بخواهد به وسيله آن آسيب مى‏رساند» (وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ).

ولى با اين همه، و با مشاهده آيات عظمت پروردگار و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بى‏خبران) در باره خدا به مجادله و ستيز برمى‏خيزند» (وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ).

 «در حالى كه خداوند قدرتى بى‏انتها، و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ).

 (آيه 14)- اين آيه به دو مطلب اشاره مى‏كند: نخست اين كه «دعوت حق از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 470

 آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). يعنى هرگاه او را بخوانيم مى‏شنود، و اجابت مى‏كند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته‏هاى آنها.

ديگر اين كه خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زيرا «كسانى را كه مشركان غير از خداوند مى‏خوانند (و براى انجام خواسته‏هايشان به آنها پناه مى‏برند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمى‏گويند» و دعايشان را اجابت نمى‏كند (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ).

سپس- همان گونه كه روش قرآن است- براى مجسم ساختن اين موضوع عقلانى مثال حسى زيبا و رسايى بيان مى‏كند و مى‏گويد: «آنها (كه غير خدا را مى‏خوانند) همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مى‏گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد»! (إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).

آيا مى‏توان در كنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز كرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آيا اين كار جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر مى‏زند؟

در پايان آيه براى تأكيد اين سخن مى‏گويد: «و دعاى كافران (از بتها چيزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نيست» (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).

چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در بيراهه‏اى كه هرگز او را به مقصد نمى‏رساند به كار برد.

(آيه 15)- در اين آيه براى اين كه نشان دهد بت پرستان چگونه از كاروان عالم هستى جدا گشته و تك و تنها در بيراهه‏ها سرگردان شده‏اند چنين مى‏فرمايد:

 «همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت و تسليم و يا از روى كراهت و همچنين سايه‏هاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مى‏كنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

منظور از سجده موجودات چيست؟

سجده در اين گونه موارد به معنى خضوع و نهايت تواضع و تسليم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تكوينى دارد، يعنى در برابر قوانين عالم هستى و آفرينش خاضعند، ولى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 471

 گروهى علاوه بر سجود تكوينى سجود تشريعى نيز دارند يعنى با ميل و اراده خود در برابر خداوند سجده مى‏كنند.

و تعبير به «طَوْعاً وَ كَرْهاً» ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤمنان از روى ميل و رغبت در پيشگاه پروردگار به سجده مى‏افتند و خضوع مى‏كنند، اما غير مؤمنان هر چند حاضر به چنين سجده‏اى نيستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانين آفرينش تسليم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.

 (آيه 16)- بت پرستى چرا؟ از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در اين آيه به بحث پيرامون اشتباه مشركان و بت پرستان مى‏پردازد و از چند طريق اين بحث را تعقيب مى‏كند.

نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمين كيست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

سپس بى‏آنكه پيامبر در انتظار پاسخ آنها بنشيند دستور مى‏دهد كه خود پاسخ اين سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).

سپس آنها را با اين جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد كه: «به آنها بگو: آيا غير خدا را اولياء و تكيه‏گاه و معبود خود قرار داده‏ايد؟ با اين كه اين بتها حتى نسبت به خودشان مالك سود و زيانى نيستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).

سپس با ذكر دو مثال روشن و صريح وضع افراد «موحد» و «مشرك» را مشخص كرده، نخست مى‏گويد: «بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است»؟ (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ).

همان گونه كه نابينا و بينا يكسان نيست، همچنين كافر و مؤمن، يكسان نيستند، و «بتها» را نمى‏توان در كنار «اللّه» قرار داد.

ديگر اين كه: «آيا ظلمات و نور يكسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).

چگونه مى‏توان بتها را كه ظلمات محضند در كنار «خدا» كه نور مطلق عالم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 472

 هستى است، قرار داد؟

سپس از راه ديگرى بطلان عقيده مشركان را مؤكدتر مى‏سازد و مى‏گويد: «آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اين كه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ).

در حالى كه بت پرستان نيز چنين عقيده‏اى در باره بتها ندارند، آنها نيز خدا را خالق همه چيز مى‏دانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مى‏شمارند.

و لذا بلافاصله مى‏فرمايد: «بگو: خدا خالق همه چيز است و اوست يگانه و پيروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

از آيه فوق استفاده مى‏شود كه خلقت يك امر دائمى است و فيض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مى‏شود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاكش هستى مى‏گيرد، بنابراين برنامه آفرينش و تدبير عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.

 (آيه 17)- ترسيم دقيقى از منظره حق و باطل: از آنجا كه روش قرآن، به عنوان يك كتاب تعليم و تربيت، متكى به مسائل عينى است، براى نزديك ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زيبا در زندگى روزمره مردم مى‏گذارد، در اينجا نيز براى مجسم ساختن حقايقى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك، ايمان و كفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسيار رسايى بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

آبى حياتبخش و زندگى آفرين، و سر چشمه نمو و حركت! «و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها).

جويبارهاى كوچك دست به دست هم مى‏دهند و نهرهايى به وجود مى‏آورند، نهرها به هم مى‏پيوندند و سيلاب عظيمى از دامنه كوهسار سرازير مى‏گردد، آبها از سر و دوش هم بالا مى‏روند و هر چه را بر سر راه خود ببينند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 473

 برمى‏دارند و مرتبا بر يكديگر كوبيده مى‏شوند، در اين هنگام كفها از لابلاى امواج ظاهر مى‏شوند، آنچنان كه قرآن مى‏گويد: «سيل بر روى خود كفى حمل كرد» (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً).

پيدايش كفها منحصر به نزول باران نيست، «و از آنچه (در كوره‏ها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏كنند (تا ذوب شود) نيز كفهايى مانند (كفهاى روى آب) به وجود مى‏آيد» (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).

بعد از بيان اين مثال به سراغ نتيجه‏گيرى مى‏رود، و چنين مى‏فرمايد: «اين گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).

سپس به شرح آن مى‏پردازد و مى‏گويد: «اما كفها (ى بلند آواز و ميان تهى) به كنار مى‏روند و آبى كه براى مردم مفيد و سودمند است در زمين مى‏ماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ).

همچنين حق، هميشه مفيد و سودمند است همچون آب زلال كه مايه حيات است اما باطل بى‏فايده و بيهوده است، ولى حق هميشه بايد بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.

و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر و دعوت به مطالعه دقيقتر روى اين مثال و ديگر مثالهاى قرآن، مى‏فرمايد: «اين چنين خداوند مثالهايى مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).

مثال، مسائل را همگانى مى‏سازد

- بسيارى از مباحث علمى است كه در شكل اصليش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمى‏برند، ولى هنگامى كه با مثال آميخته، و به اين وسيله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پايه‏اى از علم و دانش باشند، از آن بهره مى‏گيرند، بنابراين مثالها به عنوان يك وسيله تعميم علم و فرهنگ، كاربرد غير قابل انكارى دارند.

 (آيه 18)- آنها كه دعوت حق را اجابت كردند: پس از بيان چهره حق و باطل در ضمن يك مثال رسا و بليغ در آيه گذشته، در اينجا اشاره به سرنوشت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 474

 كسانى مى‏شود كه دعوت حق را اجابت كردند و به آن گرويدند و هم كسانى كه از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.

نخست مى‏گويد: «براى كسانى كه اجابت دعوت پروردگارشان كردند، پاداش نيك و نتيجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏).

سپس مى‏افزايد: «و آنها كه اجابت اين دعوت پروردگار را نكردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است كه) اگر تمام روى زمين و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اينها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با اين حال از آنها پذيرفته نخواهد شد (وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).

براى ترسيم عظمت عذاب و كيفر آنها، تعبيرى از اين رساتر نمى‏شود كه يك انسان مالك همه روى زمين، بلكه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهايى بخشد، و سودى نداشته باشد.

اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه آخرين آرزوى يك انسان كه برتر از آن تصور نمى‏شود، اين است كه مالك تمام روى زمين شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پايه است كه حاضرند اين آخرين هدف دنيوى بلكه برتر و بالاتر از آن را هم فدا كنند و آزاد شوند.

و به دنبال اين بدبختى- عدم پذيرش همه آنچه در زمين است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى ديگر آنها كرده، مى‏گويد: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).

يعنى، اين گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقيقى را پس مى‏دهند، و هم در حال محاسبه مورد توبيخ و سرزنش قرار مى‏گيرند و هم كيفر آنها بعد از حساب بدون كم و كاست به آنان داده مى‏شود.

در پايان آيه به سومين مجازات و يا نتيجه نهايى مجازات آنان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى اين كه در بستر استراحت بيارمند بايد روى شعله‏ هاى  آتش سوزان قرار گيرند!                   

 

    برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 475

 

تشکرات از این پست
AliFanoodi nezarat_ravabet
دسترسی سریع به انجمن ها