0

طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
azim88
azim88
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 401
محل سکونت : کرمان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392  7:02 PM

رديف 1

سوره حمد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ1الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ2الرَّحْمنِ الرَّحيمِ3مالِکِ يَوْمِ الدِّينِ4إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعينُ5اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ6صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ7

1- تفسیر خلاصه و کلی از مفاهیم آیات سوره حمد

تفسير الميزان - خلاصه

1) (بسم الله الرحمن الرحیم ) :آغاز می کند خدای متعال کلام رابا نام خود ،که گرامی باد نامش ،تاآنچه ازمعنا دراین کلام افاده می شود مرتبط با او باشد و برای آنکه ادبی باشد که بندگان درگفتار و کردار به آن مؤدب باشند و رعایت نمایند وبانام اوآغاز کنند تا عمل آنها باطل و بی ثمر نباشد،چون هرعملی که برای وجه الله نباشد باطل و بی نتیجه است ،پس هر امری ازامور همان مقدارش که برای خدای تعالی درآن بهره ای باشد ،مقبول درگاه الهی است و آنچه برای غیرخداباشد،پس خداوندبه آن اعتنایی نمی کند،ورسول گرامی اسلام (ص) می فرماید:(کل امر ذی بال لم یبداء فیه باسم الله فهو ابتر)،(هرامری ازامور که اهمیتی داشته باشد اگر به نام خدا آغاز نشود ناقص و ناتمام و بی نتیجه می ماند)،وهدف قرآن هدایت است و بسم ا... درآغاز هرسوره به غرض خاص همان سوره ارتباط می یابد.پس هدایت بانام خداوند بخشنده مهربان آغاز می شود، و اوست خدایی که مرجع بندگان است و اوست بخشنده ای که آشکار می کند بربندگانش (اعم ازمؤمن و کافر)راههای رحمت خاص به مؤمنین را، که آن نیک بختی و سعادت مؤمنان درآخرت و درجوار لقای پروردگارشان است .پس بسم ا... کلامی است که خداوند درآن به نیابت ازبنده اش سخن می گوید،تاادب درمقام اظهار عبودیت رابه بندگان خود بیاموزد،چون اظهاربندگی درعبد،دراعمالش که مطابق به روش عبودیت باشدتجلی می یابد.و(اسم )مشتق است از(سمه )به معنی علامت ،یااز (سمو)به معنی رفعت وبلندی که این صحیحتر است .و لفظ جلاله (الله )اصل آن (ال اله )بوده است ،(اله )ازریشه (اله )یعنی پرستش کرد و یا ازریشه (وله )یعنی متحیر و سرگردان شد چون عقلها درباره خدا حیران می شود.ولفظ جلاله (الله )اسمی است برای آن ذات مقدس ازلی که در بردارنده ومستجمع تمام صفات کمالیه است و اوست که بندگانش رابه بسوی خویش هدایت می کند .و (الرحمن )صیغه مبالغه است که دلالت می کند برکثرت و زیادی رحمت و(الرحیم )صفت مشبهه است که دلالت می کند برثبات و بقاء و دوام رحمت ،پس صفت رحمان دلالت می کند بررحمتی که شامل همه بندگان اعم ازمؤمن وکافراست اما صفت رحیم ،دلالت می کندبررحمت خاصی که خداوند برمؤمنین افاضه می کند و گویای نعمت دائمی و رحمت ثابت و باقی است . [ نظرات / امتیازها ]
2) (الحمدلله ):حمد به معنای ستایش دربرابر عمل نیکوی اختیاری است ،(به خلاف مدح که به عمل ارادی و غیر ارادی تعلق می گیرد)و خداوند خبرداده است که او آنچه راآفریده به اجبار و قهر قاهری خلق نکرده است (هو الواحدالقهار)،بلکه هرچه آفریده با علم و اختیار خلق نموده و همانا هرچیز را به نیکوترین وجه ممکن و متصور برای آن آفریده است (الذی احسن کل شیئی خلقه )،پس هیچ مخلوقی نیست جزآنکه به واسطه انتساب به خدا نیکووحسن است و هیچ حسن وزیبایی نیست مگر آنکه مخلوق او و منسوب به اوست ، پس خداوند هم دربرابر اسماء زیبایش و هم دربرابر افعال جمیلش شایسته ستایش است ، و جنس حمد مخصوص خداست وهمه حمدازآن اوست .و او که ذاتش منزه است به بنده اش ستایش خود راتعلیم و تلقین می کند که چگونه حمدش گوید و چگونه سزاوار است ادب عبودیت را درمقام بندگی رعایت نماید، برای آنکه حمدتوصیف است و خدای سبحان خودراازتوصیف واصفان منزه و برتردانسته است (سبحان الله عمایصفون )، و درغیر چنین موردی خدای تعالی (وان من شیی ء الا یسبح بحمده )،همه جا حمدبندگان راباتسبیح قرین نموده است چون هیچ موجودی جزخدا احاطه به تمام افعال و اسماء و صفات جمالیه او ندارد، زیرا آنچه را وصف کنند، به آن احاطه یافته اند و اورامحدودکرده اند وموصوف به وصف آنان محدود می شود چون حال آنکه خدامحدودبه هیچ حدی نیست ،پس حمد ازجانب ماصحیح نمی شود جزآنکه قبلا اورامنزه ازتحدید و تقدیرفهم های ناقص خود بنمائیم ، بنابراین خداوند خود به نیابت ازبندگان خالص و خاص خودش ، حمد آنان را حمد خود ووصف آنان را وصف خود قرار داده است ،همچنانکه ازرسولخدا(ص )نقل شده است (لا أحصی ثناءعلیک انت کما اثنیت نفسک )پروردگارا من ستایش تو را نمی توانم بشمارم وبگویم ، تو آنگونه ای که خود خویش را ستوده ای .(رب العا لمین ): (رب )آن مالکی ،است که تدبیر امر مملوک خویش می کند،پس قیام و قوام عبد و زندگی و شئون وی متعلق به او است ، مثلا اجزای انسان که متعلق به خود اوست ازدست و پاو چشم و گوش و قدرت و قوت همه قائم به وجود انسان است و غیر مستقل از او می باشد و خداوند آزادی دخل وتصرف درآنها را به انسان بخشیده و برای او راهی را قرار داده که او را به اختیارخویش قرار داده وارد بهشت می کند.به همین صورت ،تمامی مخلوقات حقیقتاقوام به ذات الهی دارند و هرگزازاراده و مشیت او جدا نمی شوند(خداوند مالکیت حقیقی دارد نه اعتباری وقراردادی )و این مالکیت الهی نسبت به عوالم هرگز جداشدنی و باطل شدنی نیست .واما(العالمین )جمع کلمه (عالم )به معنی (آنچه ممکن است که به آن علم یافت )می باشد،که معنای این کلمه شامل تمامی موجودات می شود،هم تک تک آنهارامیتوان عالم خواند و هم نوع آنها را مانند عالم جمادات ،عالم گیاهان ،عالم حیوانات ، عالم انسانها و همچنین کواکب ، صنف هرنوعی را هم می توان عالم خواند، مثل عالم عرب ، عالم عجم ، عالم انس ، عالم جن ،عالم ستارگان و خداوندپروردگار همه این عوالم است .
3) (الرحمن الرحیم ):اینها هردو ،دوصفت ازرحمت او هستند و خداوندسبحان رحمان است دردنیا و آخرت و رحیم است درهردوی آنها ،و ستایش برفعل جمیل گاهی ازادراک حسن وزیبایی خود فاعل و صفات او ناشی می شودو گاهی بانظر به مقام او و شوق به او یاترس از او، واقع می شود و محققا به منشاءاول باکلام (الحمدلله )و به منشاءدوم باکلام (الرحمن الرحیم )و به منشاءسوم باکلام (رب العالمین )اشاره شده است .
4) (مالک یوم الدین ):ملک منسوب به زمان است ،و ملک کسی است که مالک نظام قومی و تدبیر امور آنهاست ، نه مالکیت خود آن قوم ، پس خدا هماناروز جزا را به نفس خود نسبت داده است چون او مالک امر و حکم است ، پس اومالک روز جزاست ،این بنابر تقدیر قرائت (ملک یوم الدین )است .اما مالک ازریشه (ملک ) ازلوازم خلق و ایجاد است ،یعنی قیومیت الهی ، پس خداوند تعالی دارای (ملک )(به ضمه میم ) می باشد ،چون اودارای نفوذ اداره است و خدای تعالی دارای (ملک )(به کسره میم )می باشد چون دارای قدرت بخشش یا منع کردن است ، (ایاک نعبد): عبد یعنی هرمملوکی اعم ازانسان یاغیراو و عبادت آن است که بنده خودرادرمقام مملوکیت رب و مالک خودقراردهد و به همین جهت عبادت بااستکبار و تکبرکردن منافات دارد(ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین ) ،(همانا کسانی که ازعبادت من تکبر بورزند بزودی باذلت و خواری وارد جهنم خواهندشد)اماعبادت باشرک منافات ندارد ،چون گاه محقق می شود که بیش ازیک نفردرمالکیت بنده ای یاعبادت عبدی مشارکت داشته باشند، کما اینکه شایع است که انسان چند خدای متعد د را عبادت کند که این همان شرک است و خداوندشریک ورزیدن راممکن دیده و ازآن نهی کرده است (ولایشرک بعباده ربه احدا) ،(و هیچ کس راشریک درعبارت پروردگارش نگیرد)،و یکی ازمصادیق شرک آن است که انسان خدای متعال رابپرستد اما اوامر غیر خدا را بطورجزئی یاکلی درمقام عبودیت بجا آورد و بهمین جهت خداوند می فرماید: (ومایؤمن اکثرهم بالله الاو هم مشرکون )،(اکثر آنها ایمان بخدا نمی آورند جزآنکه درحال شرک هستند)، و عبودیت حق مطلق است یعنی بدون هیچ قید وشرطی است ، و همه مخلوقات مملوک علی الاطلاق و بدون قید وشرط خدا هستیم ،یعنی هم رب منحصر درمالکیت و معبودبودن است و هم خلق منحصردرعبودیت و بندگی است و جزعبودیت شأن دیگری ندارد،پس به همین جهت در(ایاک نعبد) مفعول رامقدم داشته است وعبادت دراین جمله مطلق و نامحدوداست ، و واجب است که برای معبود حاضر باشد(و خدا حضور مطلق دارد لذاشأن بنده هم آنست که درمقام عبادت غفلت نکند و حاضرباشد)و بهمین جهت ازصیغه مخاطب استفاده شده است و نیز به جهت اینکه هدف عبادت تنهاخداست و نه غیر او و نباید عبادت خدابانظربه غیر خداباشد،اما اینکه خداوندرابه طمع بهشت یابرای ترس ازدوزخ عبادت کنند ،اگرچه عبادت درذات خودش امر پسندیده ای است اما این نوع ازعبادت بااخلاص و مقام انقطاع ازغیرخدامنافات دارد،و اینکه کلام به لفظ جمع (متکلم مع الغیر )آورده شده است بجهت سرکوبی نفس درمقام عبادت است ،چون مقام عبودیت باخود بینی منافات دارد وانسان هنگام عبادت باید خود رادرآن مقام فانی ببیند و بیان تعین وتشخص و فردیت دراین مقام مستلزم خودبینی و انیت و استقلال است .
5) (وایاک نستعین ):نسبت می دهیم عبادت را به ذات خودمان و ادعا می کنیم درحالی که در همین عبادت هم ازتو نیرو می گیریم و ازخودمان استقلالی نداریم ، پس (ایاک نعبدوایاک نستعین ) روی هم یک معنا رامی رسانند و آن عبادت خالصانه است که هیچگونه شائبه ای درآن نیست و اخلاص بابکاربردن بدل منافات دارد و لذا کلمه ایاک تکرار شده است .
6) (اهدناالصراط المستقیم ):هدایت یعنی دلالت یاراهنمایی و صراط همان طریق ، راه یاسبیل است و سبیل واحد نیست ،بلکه متعدد است ،پس دراین مقام یک طریق مستقیم داریم و طرق متعددی غیرازآن .
7) (صراط الذین انعمت علیهم ،غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین ):وآن صراط راه کسانی است که طالب هدایت هستند و عبادتشان خالص برای پروردگار است ،دراینجا طریقی به سوی اعلی و بلندی است که آن طریق مؤمنین به آیات الهی است که ازعبادت او تکبر نمی کنند و طریقی به سوی پستی وانحطاط که آن طریقه کسانی است که مورد غضب الهی هستند ،مانند :یهود(ومن یحلل علیه غضبی فقد هوی )،(کسیکه غضب من براواحاطه کند ،به سوی پستی سقوط می کند)، و طریقی هم ازآن گمراهان وسرگشتگان وادی هدایت است ، که همان ضالون یاگمراهان هستند، مانند نصاری که مشرک می باشند و هرضلالتی شرک ، و هرشرکی گمراهی و ظلم است .پس صراط مستقیم ،راه کسانی است که گمراه نیستند و درآن راه ، شرک و ظلم و گمراهی واقع نمی شود،نه درباطن ضمیر ازقبیل کفر وشرک و نه درظاهرجوارح واعضاءازقبیل معصیت یاکوتاهی ازعبادت واین همان توحید علمی وعملی است (توحید نظری و توحید عملی ) و هیچ شق سومی هم وجود ندارد.غیرازحق چیست جزگمراهی ؟ و همانا خداوند به پویندگان راه مستقیم نعمت ارزانی نموده است ، آنهم از والاترین نعمتها، خدای متعال ذکر می کند که صراطمستقیم یکی است ، در حالیکه سبیل های متفاوتی را سبیل خود خوانده است پس ، آشکار می شود که سبیلهای متعددی هست برای وصول به صراط مستقیم که واحد است (والذین جاهدوافینا لنهد ینهم سبلنا)، (آنان که درراه ما مجاهده کنندآنها رابه راههای خود هدایت می کنیم ) و هرگزدرقرآن (الصراط) را به فردی ازمخلوقاتش نسبت نداده است به خلاف (سبل ) که آن را به انبیاء و غیرایشان نسبت داده است ،پس (صراط)هرگز باشرک مصاحبت و هم نشینی نمی یابد،اما(سبیل) ممکن است که درآن گمراهی و ایمان مجتمع شوند، لذا سبیل باشرک جمع می شودبه خلاف صراط.اما عبادت همان صراط مستقیم است و دین راه مستقیم می باشد، کلمه صراطبه معنای راه روشن است، زیرا ازماده (ص- ر- ط ) گرفته شده که به معنای بلعیدن است و راه روشن ، مانند آن است که پیروان و سالکان خود رابلعیده ودرمجرای خویش فرو برده که دیگر نمی توانند به این سو و آن سو منحرف شوند،پس آنهارادرمسیرمستقیم حفظ می کند واین از بزرگترین نعمتهای الهی است .
 
سوره بقره آيات 1 تا 29
الم1ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ2الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ3وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ4أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ5إِنَّ الَّذينَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ6خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ7وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ8يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ9في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما کانُوا يَکْذِبُونَ10وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ11أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا يَشْعُرُونَ12وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا يَعْلَمُونَ13وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ14اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ15أُولئِکَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدينَ16مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ في‏ ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ17صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ18أَوْ کَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحيطٌ بِالْکافِرينَ19يَکادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ20 يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذي خَلَقَکُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ21الَّذي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ22وَ إِنْ کُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ23فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرينَ24وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ25إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ کَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ کَثيراً وَ يَهْدي بِهِ کَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ26الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ27کَيْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياکُمْ ثُمَّ يُميتُکُمْ ثُمَّ يُحْييکُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ28هُوَ الَّذي خَلَقَ لَکُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ29
 
1- تفسیر خلاصه و کلی از مفاهیم آیات سوره بقره آيات 1 تا 29
تفسير الميزان - خلاصه
1) (الم ):اجمالابین حروف مقطعه درسوره هایی که باحروف مقطعه آغازمی شود و بین معنی کلی آن سوره ارتباطی وجود دارد و گفته شده که مراد ازآن دلالت براسماءخدای تعالی است ،والله یعلم .
2) (ذلک الکتاب ):مقصود ازآن کتاب قرآن است ،کتابی که شامل تمام معارف موجود احکام الهی ،ادله عقلی و مواعظ اخلاقی برای هدایت مردم به راه سعادت ایشان به سوی نظام الهی است که تمام شئون انسانی را ارتقاءمی دهد.(لاریب فیه ):یعنی هرگزباطل درآن راه ندارد(لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه )(18)،و علوم آن برهانی وعقلی است و هرگزبرآن تغییر وتحریف عارض نمی شود و مقدمات علوم آن همگی ازیقینیات می باشدکه هیچ توهم وشائبه ای درآنها نیست ،(هدی للمتقین ): تقوی صفتی است که جامع همه مراتب ایمان است و تقوی ملتزم بودن است به حدود اوامر و نواهی شرعی ، وصفات متقین پنج چیز است :-1 ایمان به غیب .-2 برپاداشتن نماز(به عنوان مظهر عبودیت ).-3 انفاق ازآنچه خدا روزی نموده است (زکات به عنوان مظهروظایف اجتماعی ).-4 ایمان به آنچه خداوند برانبیاء خود فرو فرستاده .-5 ایمان و یقین نسبت به عالم آخرت .پس متقین به تحقیق به لباس هدایت پروردگارشان ملبس شده اند به سبب متصف شدن به صفاتی که برشمردیم ، لذا متقین دارای دو هدایتند، یک هدایت اولی ) که بخاطر آن متقی شدندو یک هدایت ، ثانوی ) که خداوندبه پاس تقوایشان به ایشان کرامت فرمود،پس هدایت اول هدایت فطری است و هدایت ثانوی متقین بوسیله قرآن صورت می گیرد، و هردوی آنها درمقابل گمراهی وضلالت است ،یعنی گمراهی هم دو مرتبه دارد،گمرامی اول ) آنچه که موجب صفات خبیثه درگمراهان شده است ، و گمراهی دوم ) ضلالت و کوری که گمراهی اولشان راتشدیدنموده که اولی منسوب به خود آنان و دومی منسوب به خدای تعالی است (فی قلوبهم مرض ،فزادهم الله مرضا)(19)،(درقلبهای ایشان بیماری است و خدابرآن بیماری می افزاید)،(ومایضل به الا الفاسقین )(20)،(وگمراه نمی شودبوسیله قرآن مگر فاسقان ).
3) (الذین یؤمنون بالغیب ):ایمان یعنی مستقر شدن اعتقاد درقلب (همراه بااقرار زبانی و عمل به جوارح و اعضاء)و اصل آن ازریشه (أمن )یعنی مطمئن وخالی ازشک و ریب است و این دو ،یعنی شک و ریب آفت اعتقاد هستند و ایمان دارای مراتبی است و بهمین جهت مؤمنان هم دارای درجات هستند و غیب مخالف شهادت و آن چیزی است که حس آن را ادراک نمی کند و تنها باعقل سلیم و لب خالص و بی ریا می توان به آن وصول پیدا کرد، (ویقیمون الصلوه ):نماز پیوستن ایشان است به پروردگارشان ، و نمازی پس ازنماز دیگر تطهیر وپاکیزه شدن است ازآنچه بین دو نماز کرده اند و رفع شدن حجابهای مادی وظلمانی است که درنتیجه اشتغال به دنیا بوجود آمده است و باعث تزکیه روحی است ، (وممارزقناهم ینفقون ):پس پرهیزکاران قیام می کنند به تأدیه حقوق اجتماعی و به فقرا و نیازمندان ازخلق که درواقع عیال خداوند هستند رسیدگی می نمایند.
4) (والذین یؤمنون بماانزل الیک ): و کسانی که ایمان می آورند به آنچه برتونازل شده و حقیقتاازجانب پروردگار است ، (وماانزل من قبلک ):و ایمان می آورند به آنچه قبل ازتونازل شده ،پس ایمان به سایر انبیاءازایمان به پیامبراسلام (ص )لاینفک می باشد،(وبالاخره هم یوقنون ):وایمان کامل نمی شود مگربایقین ،چون یقین درجه اوج ایمان است و آن راکامل می کند و این یقین هرگزبافراموشی و نسیان جمع نمی شود، درواقع فراموش کردن حساب و روزجزا و عدم توجه و غفلت نسبت به آخرت است که موجب گمراهی و ضلال می شود ،و به عکس یقین مارابه تقوی رهنمون می گردد.(الذین یضلون عن سبیل الله ، لهم عذاب شدید بمانسوایوم الحساب )(21).
5) اولئک علی هدی من ربهم ):هدایت و دلالت همه اش ازناحیه خدای سبحان است واگر به دیگران نسبت داده شودازطریق مجازگویی است ، (و اولئک هم المفلحون ):و فلاح به معنای رستگاری و ظفرمندی است ،لذا متقین حقیقتا از جانب پروردگارشان هدایت شده اند و رستگار خواهندبود.
6) (ان الذین کفرواسواءعلیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون ):(هماناکسانی که کافر شدند برایشان علی السویه است ،اگر آنها را انذار کنی یا نکنی ایمان نمی آورند)،کفر درقرآن برپنج وجه است :1ـ کفر انکار ربوبیت و این قول کسانی است که اعتقاد به خدا و بهشت وجهنم و...ندارند.2ـ کفر انکار و جحودبه معرفت و این قول کسانی است که یقین دارند اماایمان بامنافعشان سازگار نیست (وجحدوابهاواستقینتهاانفسهم )(22)،(آن راانکارمی کنند درحالیکه نفسهاشان نسبت به آن یقین دارد).3ـ کفر نعمتها ،یعنی شکر نکردن نعمتهای الهی (هذامن فضل ربی لیبلونی ءأشکرام اکفر)(23)(این ازفضل پروردگار من است تا آزمایش کند که من شکر می کنم یا کفرمی ورزم )؟4 ـ کفر به ترک اوامر الهی ،یعنی عمل نکردن به دستورات الهی وارتکاب معاصی .5 ـ کفر برائت (کفرنابکم )یعنی بیزارشدیم ازشما،و کسانی که کافر شدند انذاروبیم دادن یاندادن برای آنها مساوی است و تفاوتی نمی کند و این حال کسانی است که کفردردلشان ثابت و ریشه دار شده و چه بسا مصداق آیه ، سردمداران مشرکین ازقریش باشند.
7) ( ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ):(خداوندبر دلهای آنها مهر زده است و بر گوشها و چشمهای آنان پرده ای است )، خداوندمهر زدن به قلب را به خودش نسبت داده است و پرده و غشاوه بر چشم و گوش رابه خود آنها نسبت داده است .پس یک بار کفر ازناحیه خود آنهاست که حجابی دارند که حق را نمی بینند ویک بار خداوند برای مجازاتشان بردلهای آنها مهر زده ، بخاطر کفر و گناهکاری و فسق آنان .لذا اعمال کفار بین دوحجاب قرار دارد،یکی ازناحیه خودشان و دیگری ازناحیه پروردگارشان و دیگرآنکه کفر هم مانند ایمان دارای مراتب شدت وضعف است که هریک آثار متفاوتی دارد،(و لهم عذاب عظیم :)(و برای آنان عذابی بزرگ است )،به سبب اعمالشان و به سبب اینکه فیض الهی رارد کرده وانکار نموده اند برای آنها عذاب بزرگی می باشد.
8) (و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین ):(ازمردمند کسانی که می گویند ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم ، در حالیکه ایشان مؤمن نیستند)، بیان حالت منافقان است که درجامعه اسلامی ازمزایای مسلمین (بواسطه اقراربه شهادتین ) بهره مند هستند، ولی درباطن کفر می ورزند وبهمین سبب بزودی جریمه این بهره مندی به ناحق را، درآتش دوزخ ، چند برابرخواهند پرداخت و مجازات خواهند شد.
9) (یخادعون الله و الذین امنوا و ما یخدعون الا انفسهم ومایشعرون ):(آنها با خدا و مؤمنان خدعه و نیرنگ می زنند ،در حالیکه جزخودشان را نمی فریبند و آنها درک نمی کنند)، خدعه نوعی ازمکر و نیرنگ است و می فرماید: منافقان با خداو مؤمنان نیرنگ بازی می کنند، درحالیکه حقیقتا جزبه خودشان نیرنگ نمی زنند و نتیجه مکر آنان به سوی خودشان بر می گردد،چون خداوند براعمال آنها و باطنشان اطلاع دارد، ولی آنها اشعار به این مطلب ندارندو این را درک نمی کنند.
10) (فی قلوبهم مرض ):(در قلبهای آنها بیماری است )، قلب منافقان خالی ازحسن نیت است و حق راردمی کنند به همین جهت قلبهای آنان از درک حق ،بیمار است (فزادهم الله مرضا):(سپس خداوند هم به بیماری آنها می افزاید)،پس خداوند بواسطه این بیماری که ازناحیه خودشان است و به جهت مجازات آنها براین کوری و بیمار دلی آنها می افزاید،البته این عذاب دنیوی آنانست آنگاه درآخرت آنها را به شدیدترین عذاب مبتلا می کند،(و لهم عذاب الیم بما کانوایکذبون ):(و به سبب اینکه دروغ می گفتند ،برایشان عذابی دردناک خواهد بود)،پس سبب عذاب آنها فساد نیت و دروغگویی و تظاهر به ایمان بوده است .
11) (واذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض ):(و هنگامی که به آنها گفته شود، درزمین فساد نکنید)،فساد یعنی خارج کردن شیئی ازحد اعتدال آن ،پس هرتحریفی در اوامر خداوند و هردور شدنی از طریق الهی و نظامی که برای سعادت بشر آن را وضع کرده است ، منجر می شود به اختلال درهدفی که بخاطرآن خلق شده اند، و نظام وظایف مختل و معطل می شود و بهم می ریزد وازاین جهت ازفساد نهی شده است ، ( قالوا انمانحن مصلحون ):(می گویند، هماناما اصلاح کننده هستیم )،پس آنها نام افساد خود رااصلاح می گذارند و اعمال زشت خود راموجه جلوه می دهند.
12) (الا انهم هم المفسدون ولکن لایشعرون ):(آگاه باشید که اینها اهل فسادهستند ولیکن این را درک نمی کنند)،آگاه باشید که آنان درفساد غرق شده اند ودرراه انحراف غوطه می خورند، پس بواسطه گمراهی ، شعورخود راازدست داده اند و درک صحیح ندارند.
13) (واذا قیل لهم امنوا کما امن الناس ):(و هنگامی که به آنها گفته شود که مانند سایر مردم ایمان بیاورید)، منافقان ازتسلیم دربرابرپیامبر(ص )استنکاف می ورزند و هنگامی که به آنها گفته می شودکه مثل سایر مردم ایمان بیاورید،(قالواانؤمن کما امن السفهاء):(می گویند آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم ) و مؤمنان راضعیف الرأی و نادان می شمارند و آنها را کسانی می دانند که تعلق به طبقات بالای اجتماع ندارند،(الا انهم هم السفهاء):(بدانید که اینهاخودشان نادانند)،پس منافقان به واسطه ردکردن ایمان پست ترین مردم هستند،چون آن کسانی که منافقان آنها را به سفاهت وصف می کنند به ایمان نایل شده اند،درحالیکه اینها(یعنی منافقان ) دعوت رسول را رد کرده اند فقط بخاطر داعیه نفسانی خودشان که نمی خواهند باکسانی که ازطبقات عالی جامعه نیستند (فقراو بندگان مؤمن ) مشارکت داشته باشند، پس درواقع اینها سفیه و نادانند ،(ولکن لایعلمون ):(ولیکن این را نمی دانند)،امابخاطر انحطاط وپستی آراءشان این رانمی دانند .
14) (واذالقوا الذین امنوا قالوا امنا):(هنگامی که مؤمنان را ببینند،می گویند:ایمان آوردیم )،هنگامی که مؤمنان را می بینند تظاهر به ایمان می کنند وخود رادرجامعه اسلامی جا می زنند،(واذاخلوا الی شیاطینهم ):(وهنگامی که باشیاطین خود خلوت می کنند)، و هنگامی که بایهود مواجه می شوند (که ازآنهاروشهای نفوذ درصفوف مسلمین را می آموزند و یهود را یاور وپشتیبان خودمی یابند)،(قالوا انامعکم ):(می گویندماباشماهستیم ) و هرگز از شما جدانمی شویم وبه جماعت مسلمانان نمی پیوندیم ، (انمانحن مستهزؤن ):(همانا مامسخره کنندگان هستیم )، براستی که ما مسلمانان رابه مسخره گرفته ایم و استهزاءمی کنیم .
15) (الله یستهزی بهم ):(خداوند آنها را مسخره می کند)،خداوند بخاطرنفاقشان آنها رااستهزاءمی کند، (و یمدهم فی طغیانهم ):(و به طغیان آنهامی افزاید)،و آنهارا درطغیان و سرکشی ونفاقشان وا می گذارد و برطغیان آنهامی افزاید ،بخاطر دورویی خودشان ،(یعمهون ):یعنی درسرکشی سرگردان هستند و راه خطاو اشتباه رابدون هدایت می پیمایند .
16) (اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدی ):(اینها کسانی هستند که گمراهی را با هدایت خریده اند)،آنها هدایت رادرکنار خود داشتند و همراه آنها بود، اماهدایت را فرو گذاشتند و ضلالت را انتخاب کردند ،یعنی ضلالت را به بهای ایمان خریدند و همانا، هدایت راباضلالت معامله کرده اند، (فما ربحت تجارتهم ):(پس معامله آنان سودی نداشت )، یعنی معامله ایشان معامله خسارت باری است و نفعی ندارد ،چون هدایت را داده اند وضلالت را خریده اند،(و ماکانوا مهتدین ):(و ایشان هدایت شده نیستند) چون باتلاش بسیار به سوی ضلالت و گمراهی می تازند و ازهمه جوارح و اعضاءخود دراین طریق مددمی جویند.
17) (مثلهم کمثل الذی استوقدنارا):(مثل آنها مانند کسی است که آشتی می افروزد)،خداوند آنها را تشبیه می کند به کسی که در تاریکی واقع شده و اراده می کند برای آنکه راه خود را تشخیص دهد ،آتش بیافروزد،(فلما اضات ماحوله ذهب الله بنورهم ):(پس زمانی که روشن شد اطرافش ، خداوند نور آنهارا ازبین می برد) و درتاریکی خود باقی می مانند ،بین دوظلمت ، ظلمتی که از ابتدادر آن بودند، و ظلمت حیرت و سرگردانی ازبین رفتن آتش و اسباب ظاهری ،منافق در هنگام مرگ بین این دو ظلمت و تاریکی واقع می شود،یا آنکه آنها آتش افروختند پس زمانی که نور آن برآنها تابید ازآن بهره ای نبردند و درطلب آن بودند،در همین زمان خدا نوری را که طلب کردند وسپس آن را ترک نمودند ،ازبین می برد،(وترکهم فی ظلمات لا یبصرون ):(و آنها را در تاریکی که هیچ چیزنمی بینند رها می کند)،و خدا به مجازات دوری جستن آنها ازنور، آنها را درتاریکی ای رها می کند که هیچ چیز را نمی بینند.
18) (صم ):(کر)،یعنی نمی شنوند،(بکم )،(گنگ )،یعنی عاجز ازنطق و کلام هستند،(عمی )،(نابینا هستند)،یعنی چیزی نمی بینند و کوردل می شوند و چیزی درک و فهم نمی کنند،(فهم لا یرجعون )،(پس آنها به سوی حق باز نمی گردند)، لذاآنها بسوی حق و هدایت برنمی گردند وبه واسطه آن نور هدایت نمی شوند،چون آنها حواس خود را ازکار انداخته اند ،پس ازآنها نمی توانند بهره ای ببرند.
19) (اوکصیب من السماء):(یا مانند باران تندی از آسمان است )، کلمه (صیب ) به معنای باران درشت دانه است که ازآسمان می بارد، (فیه ظلمات ورعدوبرق ):(که در آن تاریکی و رعد و برق است )،یا مثل آنها مانند کسی است که گرفتار باران شدیدی می شودکه آن باران آمیخته با تاریکی و رعد و برق شدیداست و علت نکره آوردن این اسامی تعظیم آنهاست ، (یجعلون اصابعهم فی اذنهم من الصواعق حذرالموت ):(آنها از شدت صاعقه و از ترس مرگ انگشتان خود را در گوشهای خویش فرو می کنند)،(و الله محیط بالکافرین ):و خدابه همه کافران احاطه دارد، پس هیچ راه گریزی ازسلطه و حکومت او نیست .
20) (یکادالبرق یخطف ابصارهم ):(نزدیک است که برق چشمان آنها راخیره کند)، آنها در جستجوی رهایی ازباران و تاریکی هستند که آن تاریکی چشم آنها را از کار انداخته است و قدرت تشخیص چیزی راندارند، پس ناگزیرازبرق آسمان برای راهیابی استفاده می کنند، اما نور برق لحظه ای و غیر دائمی است ، (کلما اضاءلهم مشوافیه واذااظلم علیهم قاموا):(هروقت برق آسمان روشن می شود درنور آن چندقدمی می روند و زمانی که خاموش می شود می ایستند)،پس آنها به ایمان حقیقی نمی رسند و از اظهار ایمان نخستین خود نتیجه نمی گیرند، لذا همواره دچار خطاو لغزش می شوند و خداوند آنها را به این سبب رسوا می کند،(ولوشاءالله لذهب بسمعهم وابصارهم ):(اگر خدا می خواست گوش و چشم آنها را از بین می برد)،پس اگر خدا می خواست ازهمان روز اول آنها رارسوا می نمود، تا مسلمانان فریب آنها را نخورند، و مورد تشبیه درمورد حرکت دربیابان و اضطرابی که منافقان درآن بسر می برند به آن معناست که منافقان هنگام دیدن مؤمنان چون زبانشان بادلشان یکی نیست ،دائمادراضطرابند و قلبهای آنهاتحمل ایمان را ندارد و منتظر بازگشت به جمع کفار می باشند،(ان الله علی کل شی ءقدیر):(خداوند برهر امری تواناست ) و لذا خداوند از اینکه منافقان راازهمان ابتدا رسوا ومفتضح کندعاجزنبوده ولیکن بنابه حکمتی چنین نکرده است .
21) (یاایهاالناس اعبدواربکم ):(ای مردم پروردگار خود را بپرستید)،دعوتی است ازجانب خدا بسوی مردم تا آنکه ملحق شوند به گروه متقین ، (آن کسانی که برطریق هدایت پروردگارشان هستند)، بعد از آنکه صفات کافران که بردلهاشان مهرزده شده و صفات منافقان بیمار دل که خداوند بربیماری دلهاشان افزوده است ، بیان فرمود،توضیحاتذکرمی دهد به اینکه اوست خدائی که خلق نموده ایشان راو نتیجتاواجب است برایشان که از راه و طریق و اوامر الهی تبعیت کنندچون خداست آنکه (الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون ):(او که شما وگذشتگان شما را آفرید تا شاید با تقوی شوید)،شما و پیشینیان شما را آفریده است ، باشد که باتقوی شوید و به لباس عبودیت ملبس گردید.
22) (الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء وانزل من السما ءماءفاخرج به من الثمرات رزقالکم ):(او که زمین را برای شما بستری و آسمان را بنائی قرار داد که بوسیله آن از زمین برای شما میوه ها و روزی شما را بیرون آورد)،خداوند آگاه می کند که مسخر گردانیده است برای انسانها آنچه درآسمانها وزمین است و همه آنها مسخر او هستند و هرگزاز اوامر او سر نمی پیچند ،اگر چه فاقد شعور ظاهری باشند،(فلاتجعلوالله اندادا):(پس برای خدا نظیر و ند قرارندهید)،(وانتم تعلمون ):(درحالیکه می دانید) خدای سبحان ،شماو نیاکان شماراآفریده و نظام تکوین را برای روزی و معاش و بقای شما مسخر گردانیده وزمین را مانند بستر آسوده و مطمئنی برای انسان قرار داده است ،پس با علم به این مطالب هرگز برای خدا مثل ونظیر قرار ندهید.
23) (وان کنتم فی ریب ممانزلناعلی عبدنا):(پس اگر شما درباره آنچه ما به بنده خویش نازل کرده ایم درشک و ریب هستید)،(فاتوابسوره من مثله ):(پس بیاورید یک سوره مانند آن )، این امر تعجیزی است برای اظهار اعجاز قرآن تابفهماند هیچ کس نمی تواند نظیر این قرآن را بیاورد،درحالیکه قرآن ازجانب خدابر مردی امی نازل شده است ،(وادعواشهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین ):(پس دعوت کنید ازشاهدان خود(غیرازخداوند)اگر راست می گویید)،این تحدی ومبارزه طلبی درقرآن بارها عنوان شده است و تاهم اکنون هم اهل فصاحت وبلاغت ازکفار عرب نتوانسته اند حتی آیه ای به مانند آیات قرآن تدوین کنند وقرآن بواسطه علم و آگاهی دادن ازغیب و به جهت عدم وقوع خلاف و تفاوت درآن و به جهت بلاغت و فصاحت و جهات متعدد دیگر به درجه ای ازمبارزه طلبی صعود کرده است که شهادت منکران را نیز می پذیرد.
24) (فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین ):(پس اگر انجام ندادید و هرگز هم نمی توانید انجام دهید، دراین صورت از آتشی که هیزم آن مردم و سنگها هستند بپرهیزید)،بعدازتحدی ومبارزه طلبی و ثابت شدن عدم قدرت آنها برنظیر آوردن برای قرآن به تحقیق برحذر می دارد خداوند بندگانش را به وجوب ترسیدن و پرهیز ازآتش جهنم ،آتشی که انسان هیزم آنست و به همین آتش سوزانده می شود، لذا او به آتشی معذب می شود که خودش هیزم آنست و اما سنگ پس منظور بت هایی هستندکه کافران آنها را می پرستیده اند که همانا آماده شده است برای کافران ، پس آنها وآنچه ازغیر خدا پرستیده اند همه هیزم جهنم هستند.
25) (و بشرالذین امنوا وعملواالصالحات ):(و کسانی را که ایمان آورده وعمل صالح می کنند بشارت بده )، همانا دربشارت دادن عمل صالح آنها را باایمان قرین گردانیده است و می فرماید، ای رسول بشارت ده کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند،(ان لهم جنات تجری من تحتهاالانهار کلما رزقوامنها من ثمره رزقا قالواهذا الذی رزقنامن قبل ):(به اینکه برای آنهاست بهشتهایی که جویها درزیر آن روان است و هرزمان که روزی داده می شوندازمیوه ای ، گویند این همانست که در قبل روزی ما کرده بودند)(24) ،پس عطای الهی و رزق آنها دربهشت نامحدود است (واتوا به متشابها):(و می آورند برای آن نعمتها شبیه و نظیر)،یعنی همه نعم بهشتی ازجهت حلاوت و طعم باهم مشابهت دارند و غیر ازنعمتهای دنیایی است که می شناختند(ولهم فیهاازواج مطهره ):(وبرای آنان جفتهایی است که پاکیزه هستند)،یعنی ازهرگونه پلیدی و مکروه مبری می باشند ،چه آلودگیهای خلقی و ظاهری و چه آلودگیهای باطنی و خلقی (و هم فیها خالدون ):(پس آنها در بهشت جاودانه اند)، و نعمتها نیز برای آنهادائمی و غیر منقطع است .
26) (ان الله لایستحیی ان یضرب مثلامابعوضه فمافوقها):(خداوند پروایی نداردازآنکه به پشه ای یا کمتر ازاو مثال بزند)،بااینکه پشه ازکوچکترین حیوانات است که باچشم دیده می شوند،(فاماالذین امنوافیعلمون ):(اما مؤمنان ازاین مثل می دانند)،(انه الحق من ربهم واماالذین کفروا):(که حق ازجانب پروردگارشان است ، اما کسانی که کافرشدند) و انکار کردند و رد نمودند ،(فیقولون ماذاارادالله بهذامثلا):(می گویند: خدااز این مثل چه اراده ای نموده است )،این آیه شهادت می دهد به اینکه گمراهی و کوری که انسان درنتیجه اعمالش برایش پیش می آید غیرازگمراهی و کوری است که ازابتدا درنفس خود داشته است ،اضلال اثر و دنباله فسق و گناه است و همچنین بیان می داردکه انسان دروادی این حیات دنیوی زندگی دیگری درپیش دارد که سعادت و شقاوت او دراین جهان و کرامت یا خذلانی که به او خواهد رسید درارتباط با زندگی و عمل او درهمین دنیاست ، و بزودی هنگامی که اسباب دنیوی منقطع شوند و حجابها کنار روند، ازآن آگاه خواهد شد و همانا عبرت گرفتن از یک موضوع به حجم آن بستگی ندارد ،بلکه به کیفیت آن ارتباط دارد،(25)،پس مثل به این صورت قلبهای منافق رااز قلبهای آبدیده به ایمان جدا وممتاز می کند، (یضل به کثیراویهدی به کثیرا):(عده ای با آن گمراه می شوند و عده ای با آن هدایت می گردند)، وخداوند بااین مثل هدایت شدگان را هدایت می افزاید و گمراهان را گمراهترمی کند(والذین اهتدوازادهم هدی )، (وما یضل به الا الفاسقین ):(و گمراه نمی شوندبدان مگر فاسقان ) ،یعنی فسق آنها باعث گمراهی شان می شودو اضلال ، اثر ودنباله فسق است و اما فسق خروج ازقشر و پوسته می باشد، یعنی پاره کردن ونقض اوامر و نواهی تکلیفی که خداوند برای حمایت ازنظام زندگی بشر قرارداده است .
27) (الذین ینقضون عهدالله من بعدمیثاقه ):(کسانی که عهد الهی را بعد ازپیمان بستن با او می شکنند)،فاسقین کسانی هستند که عهد الهی را می شکنند،پس ازآنکه قبلا عهد بسته و میثاق محکم داشته اند، و آنان دارای مظاهری ازرشته ایمانی و حرکت درمسیر الی الله بوده اند ،اما آن را نادیده گرفته و پیمان الهی راگسسته اند (اشاره به عالم ذر، که عالم قبل ازحیات دنیوی است ،که درآن جهان خداوند ازهمه بنی آدم میثاق محکم گرفت وفرمود:(الست بربکم ؟قالوا بلی )،(آیا من پروردگارشمانیستم ؟گفتندآری )،(ویقطعون ما امرالله به ان یوصل ):(وآنچه را خداامربه وصل آن نموده ،قطع می کنند)،پس آنان پیوندبنده راباپروردگارشان بریده اند.و پیوند بین اعمال خود و تکلیف شرعی را منقطع کرده اند، و همچنین بااعمال خود پیوند بین عقیده و برادری ایمانی و انسانی راباخونریزی و کشتارانسانهای دیگر بریده اند،(ویفسدون فی الارض ):(و آنها در زمین فساد می کنند)،لذا آنها درزمین فساد می کنند ،چون فسادخروج امر،ازحداعتدال و وظیفه است وآیا فسادی بالاتر ازتغییر ازمسیر و نظام الهی و تغییر صراط مستقیم وجود دارد؟وآنهااعضای بدن خود را در غیر طریق ایجادشان که رضای خداست بکارمی برند، پس مصداق اتم فساد هستند، (اولئک هم الخاسرون ):آنها همان زیانکارانند،پس به تحقیق خسارت کردند، درنقض عهد و شکستن پیوند خود باپروردگارشان و درانتفاع نبردن از روش و احکام الهی و این آیات افاده می کند که خداوند اگر بندگانش را مجبور به انجام طاعات یا ترک معاصی می نمود، دراین صورت پاداش مطیع و عقوبت عاصی ، هردو، بی مورد و ظلم محسوب می شد،چون ظلم و گزافه درنزد عقلاء زشت و محکوم است و به ترجیح بلا مرجح معروف است که هیچ دلیل عقلی ندارد (28)، پس خداوند راه رابه انسان نموده است و به او اختیار بخشیده تاخود مسیر صحیح را انتخاب کند.
28) (کیف تکفرون بالله ):(چگونه کفر می ورزید به خدا)، درحالی که مرده بودید و خدا شمارا زنده کرد و آنچه درزمین و آسمان است مسخر شما نمود وشمارا جانشین خود در زمین قرار داد و ملائکه را به سجده در برابر شماواداشت ، و پدر شماآدم را دربهشت مسکن دادو باب توبه را بر او گشود وانسانها رابه عبادت و هدایت خود گرامی داشت و برای آنها نظامی را که شامل تمام مصالح حیات آنها بود قرار داد،تا به سعادت حقیقی برسند ،پس چگونه کفرمی ورزید؟،(و کنتم امواتا):(در حالی که مرده بودید)،یعنی قبل ازایجاد در کتم عدم بسر می بردید،(فاحیاکم ):(پس شما را زنده کرد)،یعنی شما راازنطفه ای آفرید،(ثم یمیتکم ):(سپس شما را می میراند)،آنگاه شما را هنگام رسیدن اجلتان می میراند،(ثم یحییکم ):( سپس شما را زنده می کند)،سپس شما را دربرزخ زنده می گرداند،(ثم الیه ترجعون ):(و آنگاه بسوی او باز می گردید)،یعنی در روز قیامت بسوی خدا باز می گردید ،تا اعمال شمامحاسبه شود و هرنفسی به آنچه کرده است جزا داده شود،(لتجزی کل نفس بماکسبت )(29).
29) (هوالذی خلق لکم ):(اوست خدایی که برای شما آفرید)،اوست خدایی که خلق کرد و مسخرگردانید برای خدمت به شما،(مافی الارض جمیعا):(همه آنچه در زمین است )،همه آنچه درزمین است مسخر انسان قرار داد ،انسان بوسیله صنعت ، و زراعت درطبیعت تصرف می کند و ازقوای نهفته وپنهان در آن استفاده می کند تابوسیله خود طبیعت ، طبیعت راتوسعه دهد،(ثم استوی الی السماء):(و آنگاه آسمان را بنا نمود)،یعنی خداوند آسمان رابرای بشر بر افراشت و به گونه ای که بشر و برآن تسلط و قدرت دارد،(فسوهن سبع سموات ):(پس استوار گردانید آنها را به صورت هفت مرتبه و درجه )،(و هو بکل شی ء علیم ):(وخداوند برهرچیزداناست )،یعنی بر همه مخلوقاتش علم دارد و همه اشیاءمخلوق او هستند، لذا خداوند انسان را برای امر عظیمی خلق نمود تا جانشین اودرزمین باشد، و او رابه وسیله آنچه برای آبادانی هستی بدان نیاز داشت یاری کرد و نظام هستی را خلق نمود تا امر انسان را که خلیفه خداست اجابت کنند، وحال که چنین است آیا شرفی بالاتر ازاین وجود دارد و زندگی سعادتمندانه تری ازاقامت در مسیر خداو نظام او واحکام خدایی وجود دارد تا خدا او را به آن حیات طیبه و زندگی نیکو برساند و بدان زندگی او را حیات بخشد؟

 

تشکرات از این پست
rasekhoon_m nezarat_ravabet ebrahim_67 zahra_53 hashmtjdd
دسترسی سریع به انجمن ها