پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 5:41 PM
ردیف 101
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان ، آن هنگام كه كار (از كار) بگذرد (و همه چيز پايان يابد) در حالي كه (اكنون ) آنان در غفلتند و ايمان نمي آورند.
تنها ماييم كه زمين واهلش را به ارث مي بريم و (همه ) به سوي ما بازگردانده مي شوند.
كليد همه ي بدبختي ها، غفلت است . غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پيامدهاي گناه ، غفلت از توطئه ها، غفلت از محرومان ، غفلت از تاريخ و سنّت هاي آن و غفلت از جواني و استعدادها وزمينه هاي رشد.
مشابه اين آيه ، در مواردي از قرآن به چشم مي خورد، از جمله : الف : (كل ّ من عليها فان و يبقي وجه ربّك ذوالجلال و الاكرام ) (383) همه ي مردم ، فاني مي شوند و تنها ذات خداوند صاحب جلال و منعم باقي است .
ب : (وللّه ميراث السموات والارض ) (384) ارث آسمان هاو زمين تنها از خداست .
يكي از نام هاي قيامت (يوم الحسره) است . حسرت بر فرصت هاي از دست داده و سرمايه هاي تلف شده .
1- يكي از وظايف انبيا، انذار است . (وانذرهم )
2- هر كاري مي توانيد، در دنيا انجام دهيد كه در قيامت ، كار از كار گذشته است . (قضي الامر)
3- غفلت زمينه ي كفر است . (في غفله و هم لايؤمنون )
4- مرگ در حال غفلت و بي ايماني ، مايه ي حسرت است . (في غفله و هم لايؤمنون )
5- دارايي ها سبب غفلت ، و غفلت سبب كفر است . (في غفله و هم لايؤمنون انا نحن نرث الارض )
و در اين كتاب ، ابراهيم را ياد كن ، كه او پيامبري راستگو و راست كردار بود.
كلمه ي ((صدّيق )) هم به كسي گفته مي شود كه حق ّ را بسيار تصديق مي كند و هم به كسي كه تمام گفتار و رفتارش بر اساس صداقت است . هر چه مي گويد عمل مي كند و هر چه عمل مي كند مي گويد.
1- ياد مردان خدا را زنده نگه داريم . (واذكر)
2- توجّه به كمالات ديگران و تجليل از بزرگان ، يكي از شيوه هاي تربيت است (واذكر)
3- صداقت ، شرط نبوّت است . (صديّقا نبيّا)
4- صداقتي ارزش دارد كه جزء خلق و خوي انسان باشد. (كان صديّقا)
آنگاه كه (ابراهيم ) به پدرش گفت : اي پدر! چرا چيزي را مي پرستي كه نمي شنود و نمي بيند و تو را از هيچ چيز بي نياز نمي كند?
پدر حضرت ابراهيم ، فوت شده بود و كسي كه در قرآن به عنوان پدر او معرفي شده ، سرپرست او عمويش آزر يا شوهر مادرش بوده است . (385)
در روايات اهل بيت : نيز مي خوانيم كه پدر حضرت ابراهيم موحّد بود و مراد از ((أب )) در اينجا عموي اوست .
در زبان عربي ، كلمه ي ((أب )) معناي وسيعي دارد و بر معلّم و مربّي و حتّي پدر زن نيز گفته مي شود. در روايات نيز از پيامبر (ص ) نقل شده است كه فرمود: ((أنا و علي ّ ابوا هذه الامّه)) (386) من و علي ّ پدران اين امّت هستيم .
1- مناظرات ابراهيم با عمويش قابل يادآوري و بزرگداشت است . (اذ قال )
2- در نهي از منكر، از نزديكان خود شروع مي كنيم . (يا ابت )
3- نهي از منكر مرز سنّي ندارد. (پسر مي تواند بزرگ خانواده را نهي كند، امّا بايد احترام آنان را حفظ كند.) (يا ابت )
4- هميشه كمال افراد به سن آنها بستگي ندارد; گاهي فرزند خانه از بزرگ ترها بهتر مي فهمد. (يا ابت )
5- ارشاد وتبليغ نبايد هميشه عمومي باشد، بلكه گاهي بايد به خود فرد گفته شود. (يا ابت )
6- در نهي از منكر، با ايجاد سؤال ، وجدان افراد را به قضاوت گيريم . (لم تعبد)
7- در نهي از منكر، از منكرهاي اعتقادي شروع كنيم . (متأسفانه ما بيشتر سرگرم منكرهاي اخلاقي و اجتماعي هستيم ) (لم تعبد)
8- راه حق ّ را فداي عواطف نكنيم . (لابيه لم تعبد) خويشاوندي نبايد مانع نهي از منكر شود.
9- بت پرستي ، از فرشته پرستي ، انسان پرستي و گاوپرستي بدتر است ، زيرا در آنها بينايي و شنوايي و شعور هست ، ولي در بت نيست . (مالا يسمع ...)
اي پدر! همانا دانشي براي من آمده كه براي تو نيامده است ; بنابراين ، از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم .
اي پدر! بندگي را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداي رحمان عصيانگر است .
مراد از عبادت شيطان ، همان اطاعت و پيروي از اوست كه انسان را بنده و برده او مي گرداند.
1- علم ، مسئوليّت آور است . (جائني من العلم )، (فاتّبعني )
2- علم انبيا نيز محدود است . (من العلم )
3- كسي كه نهي از منكر مي كند بايد خود عالم باشد. (جائني من العلم ... لاتعبد...)
4- در مواردي ، تجليل از خود لازم است . (قد جاءني من العلم مالم يأتك )
5- ريشه ي شرك ، جهل است . (جاءني من العلم مالم يأتك )
6- مردم بايد پيرو عالم باشند. (جاءني من العلم ... فاتّبعني )
7- انسان خردسال مي تواند امام بزرگسالان باشد. (فاتّبعني )
8- پيروي از انبيا قرار گرفتن در راه مستقيم است . (فاتّبعني اهدك صراطا سويّا)
9- راه انبيا، راه اعتدال است ، نه افراط و تفريط. (صراطا سويّا)
10- در نهي از منكر، دليل را هم بيان كنيم . (لا تعبد الشيطان ... كان للرّحمن عصيّا)
11- ولايت و دوستي شيطان خطرناك است . او كه خدا را معصيت كرده بر سر ما چه خواهد آورد?(ان ّن الشيطان كان للرّحمن عصيّا) (خدايي كه سرچشمه ي همه ي رحمت هاست ، عصيانش چقدر قبيح است ?)
اي پدر! همانا من مي ترسم كه از جانب خداي رحمان عذابي به تو رسد، و تو براي شيطان دوست و ياور باشي .
1- در دعوت و تبليغ ، با استفاده از عواطف ، زمينه ي پذيرش را فراهم كنيم . (در اين آيات ، چهار مرتبه (يا ابت ) آمده است )
2- انبيا دلسوز مردمند. (انّي اخاف )
3- انسان به جايي مي رسد كه سرچشمه ي رحمت را به غضب وامي دارد و خداي رحمان را خشمگين مي كند. (عذاب من الرّحمن )
4- اگر بستگان پيامبر نيز منحرف باشند، به عذاب الهي مبتلا مي شوند. (يا ابت انّي اخاف ... عذاب )
5- كسي كه در راه مستقيم قرار نگيرد، در ولايت شيطان قرار مي گيرد. (اهدك صراطا سويّا ... فتكون للشيطان وليّا)
6- اگر كسي را دوست داريم ، نبايد دشمن او را دوست بداريم . (للرّحمن عصيّا... للشيطان وليّا)
گفت : اي ابراهيم ! آيا از خدايان من بيزاري ? اگر از (اين روش ) دست برنداري قطعا تو را سنگسار خواهم كرد و (اكنون ) براي مدّتي طولاني از من دور شو.
كلمه ي ((مليّا)) از ((املاء))، به معناي مهلت دادن طولاني است .
1- گاهي بايد عقايد خود را مخفي كرد. (گويا ابراهيم تا آن لحظه عقايد خود را حتّي از عموي خود مخفي داشته است . زيرا عمو با تعجّب با او سخن گفت .) (أراغب )
2- اين آيه ، مايه ي دلداري پيامبر است كه اگر ابولهب ، عموي تو كافر است و تو را تهديد مي كند، عموي ابراهيم نيز چنين بود. (قال أراغب أنت )
3- انسان به جايي مي رسد كه حرف حق ّ برايش تلخ و سبب تعجّب است . (أراغب أنت )
4- نپذيرفتن سخن حق ّ، از كوچك تر از خود، نشانه ي تكبّر است . (أراغب أنت )
5- كسي كه يك خداي با شعور را نپذيرد، چند خداي بي شعور را خواهد پذيرفت . (آلهتي )
6- حق ّقگويي و مبارزه با سنت هاي باطل ، آوراگي و محروميّت به دنبال دارد. (لارجمنّك واهجرني مليّا)
(ابراهيم از او جدا شد و) گفت : سلام بر تو، به زودي از پروردگارم براي تو آمرزش مي خواهم ، زيرا او همواره نسبت به من بسيار مهربان بوده است .
كلمه ي ((حفي ّ)) به كسي گفته مي شود كه كمال نيكي و گرامي داشت را در حق ّ ديگري دارد (387) و گاهي به معناي عالم است .
در اين آيات ، روحيّات مؤمن و كافر در گفتگوها به خوبي به چشم مي خورد: الف : ابراهيم عاطفي حرف مي زند و عمويش با خشونت ، ابراهيم چهار بار مي گويد: ((ياأ بت )) ولي عموي بت پرستش حتّي يك بار نگفت : ((يا بني ّ)) ب : ابراهيم با استدلال حرف مي زند، امّا آزر بي دليل سخن مي گويد. ابراهيم مي گويد: ((لم تعبد ما لا يسمع )) عمو مي گويد: ((آلهتي )) ج : ابراهيم ، دلسوزانه حرف مي زند، امّا آزر با تهديد جواب مي دهد.
د: ابراهيم ، سلام مي كند، امّا آزر دستور فاصله گرفتن مي دهد. ((واهجرني )) كم مباش از درخت سايه فكن هر كه سنگت زند ثمر بخشش استغفار حضرت ابراهيم ، براي عموي بت پرستش به خاطر آن بود كه احتمال هدايت شدن اورا مي داد. (سأستغفرلك ) ولي همين كه از هدايت عمو مأيوس شد، از او برائت جست .
قرآن مي فرمايد: (وما كان استغفار ابراهيم لابيه الاّ عن موعده وعدها ايّاه فلمّا تبين له انّه
عدوّللّله تبرءّ منه ) (388) (P)
1- مردان خدا در برابر تهديد وتحقير ديگران ، صبور ودريا دلند. (قال سلام عليك )
2- سعي كنيم آتش خشم ديگران را با سخنان زيبا و آرام بخش ، خاموش كنيم . (لارجمنّك ... قال سلام عليك )
3- استغفار انبيا و اوليا، آثار خاصّي دارد. (و گرنه وعده ي استغفار نقش مهمي ندارد.) (ساستغفر لك )
4- قبول عذرخواهي ، از شئون ربوبيّت است . (ساستغفر لك ربّي )
5- براي استغفار، زمان هاي خاصي اولويّت دارد. (ساستغفر) يعني در زمان مناسب دعا خواهم كرد.
6- از آداب دعا توجّه به ربوبيّت خداوند است . (ربّي )
7- در برابر تهديدهاي مخالفان ، به ياد الطاف خدا باشيم . (انّه كان بي حفيّا)
ومن از شما وآنچه غير خدا مي خوانيد كناره گيري مي كنم وپروردگارم را مي خوانم ، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بي پاسخ ) نمانم .
جوانان خداپرستي كه در خانواده هاي منحرف زندگي مي كنند، بايد خط حضرت ابراهيم را پيش گيرند. دعوت همراه با ادب ، (يا أبت ) دلسوزي و همراه با منطق ، (لم تعبد...) انذار همراه با دعا، (انّي اخاف ... ساستغفر لك ) سلام همراه با استغفار، (سلام عليك ساستغفر لك ) و در پايان جدايي . (واعتزلكم )
1- از مراحل نهايي نهي از منكر، قطع رابطه است . (واعتزلكم ) (اگر نمي توانيم محيط فاسد را عوض كنيم ، لااقل آن را ترك كنيم .)
2- يكي از اصول اساسي مكتب هاي الهي ، برائت از كفّار است . (واعتزلكم )
3- برائت ، قبل از ولايت است . ابتدا بايد از شرك و طاغوت و فساد جدا شويم ، بعد به حق ّ وصل شويم . (اعتزلكم ... ادعوا ربّي ) آري ، ديو چو بيرون رود، فرشته در آيد. ابتدا ((لا اله )) سپس ((الاّاللّله ))، در قرآن ابتدا جمله ي ((يكفر بالطاغوت )) را مي خوانيم بعد جمله ي ((يؤمن باللّه )) (389) را.
4- اگر بخواهيم دعاي ما دعاي ابراهيمي شود، بايد از افراد و مراكز آلوده دوري كنيم . (اعتزلكم ... ادعوا)
5- كلمه ي ((رب ّ)) در دعا نقش مهمي دارد. (ادعوا ربّي بدعاءربّبي )
6- مؤمن ميان خوف و رجا است . (عسي ...) اگر خوف در انسان غالب شود، او را به يأس مي كشاند و اگر اميد بر او غالب شود، او را تن پرور مي كند، بنابراين بايد انسان بين خوف و رجا و بيم و اميد باشد.
7- استجابت دعا تفضّل الهي است . (عسي )
8- حتّي انبيا براي آينده ي خود به خداوند اميدوارند. (390) (عسي الا اكون ... شقيّا)
چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاي خدا مي پرستيدند كناره گرفت ، ما اسحاق و(فرزندش ) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم .
و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براي آنان (در ميان مردم ) نام بلند و نيكو قرار داديم .
سيماي ابراهيم (ع) ابراهيم (ع) از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. (لا احب ّ الافلين ... وجّهت وجهي ...) (391) عموي منحرف را رها كرد، خود براي همه ي مردم پدر شد. (ملّه ابيكم ) (392) عمو با او قهر كرد، (واهجرني مليّا) (393) امّما خدا به او لطف كرد. (انّه كان بي حفيا) (394) براي خدا كناره گيري كرد، (اعتزلكم ) (395) شهره آفاق شد. (جعلنالهم لسان صدق ) از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. (اذيرفع ابراهيم القواعدمن البيت ) (396) جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. (ياناركوني برداوسلاما) (397) فرزند را براي ذبح آماده كرد، (و تلّه للجبين ) (398) جان به سلامت برد و سنّت قرباني در جايگاهش واجب شد.
تا اواخر عمر بي فرزند، ولي راضي بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت .
در خلوت ترين مكان ها كعبه را ساخت ، پرجاذبه ترين مناطق زمين شد.
در بيابان ، تنهاي تنها فرياد زد، از تمام زمين ، لبّيك گو رسيد. (اذّن في النّاس بالحج ّ) (399) كودك تشنه ي خود را رها كرد، آب زمزم ، براي هميشه جاري شد.
در برابر تهديد عموي بت پرستش سلام كرد، (قال سلام عليك ) (400) خداوند به او سلام فرستاد.
(سلام علي ابراهيم ) (401) يك نفر بود، امروز همه مكتب هاي آسماني ، خود را ابراهيمي مي دانند.
همه با اودشمني كردند، خدا او را خليل خود دانست . (واتّخذاللّه ابراهيم خليلا) (402)
1- هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه ، زيرا كناره گيري از منحرفان ، زماني مؤثر است كه با كناره گيري از انحراف همراه باشد. (اعتزلكم و ماتدعون اعتزلهم و ما يعبدون )
2- فرزند صالح ، پاداش مجاهدت هاي والدين است . (فلمّا اعتزلهم ... وهبنا)
3- اگر غير خدا را رها كنيم ، امدادهاي الهي مي رسد. (فلمّا اعتزلهم ... وهبنا)
4- مهم تر از فرزند، مقام معنوي اوست . (وهبنا له اسحق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا)
5- نوه ي انسان نيز از الطاف الهي است . (وهبنا له اسحق و يعقوب ) (يعقوب نوه ي ابراهيم بود.) (403)
6- نبوّت ، مقامي است كه خداوند تعيين مي كند. (جعلنا نبيّا)
7- يك حركت الهي از يك پدر بزرگ ، نسلي را در رحمت الهي غرق مي كند. (اعتزلهم ... وهبنا له )
8- هر كس ، هرچه دارد از خداست . (وهبنا... جعلنا... رحمتنا)
9- رحمت خداوند به قدري وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مي كنند، تنها گوشه اي از آن است . (من رحمتنا)
10- محبوبيّت وخوشنامي ، از الطاف الهي است . (جعلنا لهم لسان صدق ) (مقام ابراهيم به جايي رسيد كه همه ي مشركان ويهوديان ومسيحيان مي گفتند: ابراهيم از ماست .)
11- دعاي مردان خدا مستجاب است . (ابراهيم از خدا نام نيك خواست (واجعل لي لسان صدق في الاخرين ) در اين آيه مي فرمايد: (جعلنا لهم لسان صدق عليّا)
و در اين كتاب از موسي ياد كن ، زيرا كه او بنده ي (برگزيده و) خالص شده (خدا) و فرستاده اي پيامبر بود.
كلمه ((مخلص )) (با كسر لام ) به معناي كسي است كه فقط براي خداوند كار مي كند، ولي ممكن است شيطان در او اثر گذارده و او را به شرك بكشاند. چه بسيارند كساني كه هنگام عذاب و غرق شدن مخلص هستند، ولي بعد از نجات به شرك مي گرايند. امّا كلمه ((مخلص )) آن گروه از افراد برگزيده اي هستند كه شيطان راه نفوذ بر آنان را ندارد. (الاّ عبادك منهم المخلصين ) (404) به گفته تفسير كشّاف ((مخلص )) كسي است كه براي خدا كار مي كند و ((مخلص )) كسي است كه خداوند او را براي خود خالص كرده و برگزيده است و غير خدا در او اثر نمي كند.
برگزيدگي موسي را در آيات ديگر مي بينيم : (و انا اخترتك ) (405) من تو را انتخاب كردم ودر جاي ديگر آمده : (واصطنعتك لنفسي ) (406) من تورا براي خودم برگزيدم .
حضرت موسي (ع) هم رسول بود و هم نبي ّ. ((نبي ّ))، كسي است كه صداي فرشته را مي شنود، ولي شخص فرشته را نمي بيند، امّا ((رسول )) علاوه بر شنيدن صدا، خود فرشته را هم مي بيند. (407)
(رسولا نبيّا)
1- ياد بزرگان ، آثار تربيتي و الگويي دارد. (واذكر...) آشنايي با تاريخ انبيا و مجاهدت هاي آنان ، سنّت هاي الهي و امدادهاي غيبي ، زمينه ي كسب تجربه ها وعبرت ها و عامل دلگرمي است . (خصوصا تاريخ پرماجراي موسي كه صدها آيه را به خود اختصاص داده است ) (واذكر)
2- ارزشهاي معنوي ملاك بزرگداشت است . (واذكر... انه كان مخلصا)
3- خلوص ، زمينه ي دست يابي به رتبه هاي معنوي است . (مخلصا... رسولا نبيّا)
4- انبيا معصومند و شيطان در آنان نفوذي ندارد. (مخلصا)
5- خداوند، افرادي را براي اتمام رسالت خالص كرده است . (408) (كان مخلصا)
و از جانب راست (كوه ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويي نزديكش ساختيم .
كلمه ((ايمن )) يا از ((يمن )) به معناي مبارك است ويا از ((يمين )) به معناي جانب راست .
در آغاز آيه ، ندا و در پايانش مناجات مطرح شده و اين نشانه ي مهرباني خداوند است ، مثل اينكه مولايي عزيز، برده اش را بلند صدا زند كه ((بيا نزد من بنشين تا با هم خصوصي صحبت كنيم )). (409)
در قرآن ، درباره ي گفتگو و ارتباط موسي (ع) با خداوند هم به ((تكلّم )) تعبير شده ، (كلّم اللّه موسي تكليما) (410) ، هم به ((ندا))، (ناديناه ) و هم به نجوي . (قرّبناه نجيّا) مراد از قرب در آيه ، قرب و نزديكي مكاني نيست ، بلكه قرب مقامي است .
كوه طور، ميان مصر و مدين واقع است . (411)
1- خداوند متعال با لطف ومهرباني ، انبيا را گام به گام به خود نزديك مي كند. (ناديناه ... قرّبناه )
2- بعضي مكان ها قداست دارند. (جانب الطور)
3- مقام قرب و نجوي ، بالاترين مقام هاست . (412) (و قرّبناه نجيّا)
4- خداوند بعضي مطالب را با انبيا نجوا كرده و محرمانه مي گويد. (نجيّا)
و از رحمت خويش ، برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم .
1- دعاي انبيا مستجاب است . موسي (ع) از خداوند خواست برادرش هارون را وزير او قرار دهد. (واجعل لي وزيرا من اهلي . هارون اخي . اشدد به ازري ) (413) خداوند نيز با درخواست او موافقت كرد. (وهبنا له ... هارون نبيّا)
2- همكار خوب ، يكي از الطاف الهي است . (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا)
3- در يك زمان ممكن است پيامبران متعدّدي حضور داشته باشند. (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا)
4- مقام نبوّت مانع پيروي يك پيامبر از پيامبر ديگر نيست . (وهبناله ... هارون نبيّا)
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده هايش صادق و فرستاده اي پيامبر بود.
و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مي كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود.
مراد از اسماعيل ، يا فرزند حضرت ابراهيم است ، يا يكي ديگر از پيامبران بني اسرائيل به نام اسماعيل بن حزقيل .
همه پيامبران ، صادق الوعد بوده اند، امّا بروز اين خصلت در اسماعيل (ع) بيشتر بوده است .
درباره ي رسول خدا (ص ) روايت شده است كه آن حضرت با شخصي در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند وآن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص خبر دادند، آن شخص آمد وعذرخواهي كرد. (414) همچنين پيامبر (ص ) با كسي وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولي چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند.
صادق الوعد بودن ، صفتي الهي است ، (ان اللّه لايخلف الميعاد) (415) وتخلّف در وعده ، نشانه ي نفاق است . در احاديث مي خوانيم : علامت منافق سه چيز است : خيانت در امانت ، دروغ در سخن ، تخلّف در وعده . (416)
مقام رضوان و رضايت ، بزرگ ترين خواسته و هدف انبيا است . (واجعله رب رضيا) (417) ، (وكان عند ربه مرضيّا) (418) در حديث مي خوانيم : چون اهل بهشت در بهشت مستقر شوند، خطاب مي رسد آيا حاجت ديگري داريد? مي گويند: ((ربّنا رضاك )) پروردگارا! رضاي تو هدف ماست . (419)
1- تجليل از بزرگان لازم است . (واذكر في الكتاب اسماعيل )
2- تجليل از بزرگان ، بايد پايدار و عميق باشد، نه سطحي و زودگذر. (في الكتاب )
3- ملاك تجليل بايد كمالات معنوي پايدار باشد. (كان صادق الوعد)
4- وفاي به عهد، از صفات ارزشمند انساني است . (كان صادق الوعد)
5- پيامبران ، علاوه بر مسئوليّت اجتماعي ، مسئوليّت خانوادگي هم دارند. (و كان يأمر اهله )
6- سفارش به نماز وزكات ، از وظايف پدر خانواده است . (وكان يأمر اهله بالصلوه و الزكوه) (با اينكه سفارش به نماز در خانواده ها كم وبيش هست ، امّا سفارش به زكات نيست .)
7- امر به نماز و زكات ، از مصاديق امر به معروف است . (وكان يأمر)
8- نماز و زكات ، سابقه اي بس طولاني دارند. (وكان يأمر ...)
9- نماز (ارتباط با خالق ) و زكات (ارتباط با مخلوق )، از هم جدا نيست . (عبادت بدني به تنهايي شرط كمال نيست .) (بالصلوه والزكوه)
10- در امر به معروف وتوصيه به نماز، بايد از نزديكان شروع كنيم . (كان يأمراهله )
11- ارشاد و توصيه به نماز بايد دايمي باشد. (وكان يأمر ...)
و در اين كتاب ، از ادريس ياد كن ، همانا او پيامبري بسيار راستگو بود.
و ما او را به مقام والايي رسانديم .
مراد از ((مكانا عليّا))، يا مقام بلند معنوي است يا عروج به آسمان ها، زيرا خداوند چهار پيامبر ديگر را به آسمان ها برد: ادريس ، عيسي ، خضر و الياس . (420)
((صدّيق )) به كسي گفته مي شود كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.
سيماي ادريس (ع) حضرت ادريس ، از اجداد حضرت نوح است وبه دليل اشتغال زياد او به درس (421) يا به خاطر آن كه اوّلين كسي بود كه با قلم نوشت ، به ادريس مشهور شد. (422)
نام شريف ادريس ، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف ((صدّيق ))، ((صابر)) و ((نبي )) از او تجليل شده است .
در حديثي مي خوانيم : خانه ي ادريس ، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است . (423)
ادريس ، اوّلين كسي بود كه علم نجوم و حساب را مي دانست . (424)
اوّلين كسي بود كه به انسان ، خياطي آموخت . (425)
ادريس (ع) 365 سال عمر كرد و بعد به آسمان رفت و اكنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) حاضر خواهد شد. (426)
1- ياد و تجليل از بزرگان وسيله رشد و هدايت ديگران است . (واذكر)
2- تجليل ها بايد پايدار بماند. (في الكتاب )
3- معيار تجليل از افراد، بايد ارزشهاي معنوي آنان باشد. (صدّيقا نبيّا)
4- صداقت ، شرط تأثيرگذاري در تبليغ است . (صدّيقا نبيّا) تقدّم كلمه ي ((صدّيق )) بر ((نبي ّ))، نشانه ي آن است كه صداقت زمينه ي نبوّت است .
آنان پيامبراني بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه ) ارزاني داشت ; از نسل آدم و از (فرزندان ) كساني كه با نوح (در كشتي ) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب ) واز كساني كه هدايت نموديم و برگزيديم ; هرگاه آيات خداي رحمان بر آنان خوانده مي شد سجده كنان و گريان از رو به خاك مي افتادند.
نام ده نفر از انبيا در آيات قبل ذكر شد: زكريّا، يحيي ، عيسي ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، موسي ، هارون ، اسماعيل وادريس . اكنون اين آيه با اشاره به آنان مي فرمايد: آنها كساني هستند كه خدا به ايشان نعمت داد. اين گروه ، همان هايي هستند كه هر روز ده بار در نماز از خدا مي خواهيم كه راه آنان را برويم ، نه راه گمراهان و منحرفان را. (اهدنا الصراط المستقيم
صراط الّذين انعمت عليهم ) مراد از ذريّه آدم ، ادريس است و مراد از ((ذّريّه من حملنا مع نوح )) حضرت ابراهيم است كه نوه ي نوح است ، و منظور از ((ذرّيه ابراهيم ))، اسحاق و اسماعيل و يعقوب است ومنظور از ((ذرّيه اسرائيل ))، موسي وهارون و زكريّا ويحيي وعيسي است . (427)
در حديث مي خوانيم : هنگام تلاوت قرآن ، محزون شده و گريه كنيد يا خود را به حالت گريان در آوريد. (428)
بهترين مصداق برگزيدگان الهي كه سجده هاي طولاني همراه با اشك داشته اند، پيامبر اسلام و اهل بيت معصومش : بوده اند. درباره همه ي آنان خاطراتي از سجده ها وگريه هاي فراوانشان در مناجات هاي ماه رمضان وعرفه و... وجود دارد.
1- هدف همه ي انبيا يكي است . (خداوند پيامبران را در كنار هم قرار مي دهد و همه را با يك وصف توصيف مي كند) (اولئك الّذين انعم اللّه عليهم ...)
2- منعم حقيقي ، خداوند است . (انعم اللّه عليهم )
3- والدين و نياكان ، از نظر وراثت در تربيت نسل مؤثّرند. (ذرّيهآدم ... ذرّيه ابراهيم )
4- گرچه همه ي انبيا از ذرّيه آدم هستند، ولي در نام بردن نوح و ابراهيم و اسرائيل (يعقوب )، از آنان تجليل خاصّي شده است . (مع نوح و من ذرّيه ...)
5- گريه در سجده آن قدر ارزشمند است كه خداوند از اهل آن تجليل كرده است . (سجّدا و بكيّا)
6- گريه وزاري به درگاه الهي ، نشانه ي رشد، شناخت ، توفيق و برگزيدگي است . (و ممن ّ هدينا واجتبينا...)
آنگاه پس از آنان ، جانشينان بد و ناشايسته اي آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروي كردند. پس به زودي (كيفر) گمراهي خود را خواهند ديد.
مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مي شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمي گيرند (و از پاداششان كاسته نمي شود).
((خلف ))، فرزند صالح را گويند و ((خلف )) فرزند ناصالح است . كلمه ي ((غي ّ)) در مقابل رشد است .
(قد تبيّن الرّشد من الغي ّ) (429) ضايع كردن نماز، غير از نخواندن و ترك آن است . كسي كه نماز مي خواند، ولي بدون رعايت شرايط آن يا با تأخير، چنين كسي نماز را ضايع كرده و آن را سبك شمرده است . (430)
در روايتي مي خوانيم : همين كه حضرت رسول (ص ) اين آيه را تلاوت مي فرمودند، منقلب شده ، فرمودند: بعد از 60 سال ، گروهي نماز را ضايع خواهند كرد. (431)
اگر اين سخن در اوايل سال اوّل هجري گفته شده باشد، سال 60 همان سال شهادت امام حسين (ع) و سال به قدرت رسيدن يزيد است .
توبه در قرآن معمولا قرآن كريم بدنبال آيات عذاب ، جمله ي ((الاّالّذين تابوا)) يا جمله ي ((الاّ من تاب )) را آورده تا بگويد: راه اصلاح ، هرگز بر كسي بسته نيست .
توبه ، واجب است . زيرا فرمان خداوند است . (توبوا الي اللّه ) (432) قبول توبه ي واقعي قطعي است ، زيرا نمي توان باور كرد كه ما به امر او توبه كنيم ولي او نپذيرد. (هوالّذي يقبل التوبه عن عباده ) (433) ، (هوالتّواب الرحيم ) (434) خداوند هم توبه را مي پذيرد و هم كساني را كه بسيار توبه مي كنند دوست دارد.
(يحب ّ التّوابين ) (435) توبه ، بايد با عمل نيك و جبران گناهان همراه باشد. (تاب و عمل صالحا) (436) ، (تاب من بعده و اصلح ) (437) ، (تابوا واصلحوا و بيّنوا) (438) توبه ، رمز رستگاري است . (توبوا ... لعلكم تفلحون ) (439) توبه ، وسيله ي تبديل سيئات به حسنات است . (الاّ من تاب و عمل صالحا فاولئك يبدّل اللّه سيئاتهم حسنات ) (440) توبه ، سبب نزول باران است . (توبوا ... يرسل السماء) (441) توبه ، سبب رزق نيكو است . (توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا) (442) توبه در هنگام ديدن آثار مرگ و عذاب پذيرفته نمي شود. (حتّي اذا حضر احدهم الموت قال انّي تبت الان ) (443) خداوند علاوه بر قبول توبه ، لطف ويژه نيز دارد. (هو التّواب الرحيم ) (444) (ثم ّ تاب و اصلح فانّه غفور رحيم ) (445) ، (ثم ّ تاب عليهم انّه بهم رؤف رحيم ) (446) (الاّ من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنّه) (447) (ثم ّ توبوا اليه ان ربّي رحيم ودود) (448) در اين آيات در كنار توبه به مسئله رحمت و رأفت و محبّت الهي اشاره شده است .
قرآن ترك توبه را ظلم و هلاكت دانسته است . (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون ) (449) (ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنّم ) (450)
1- گاهي فرزندان ونسل آينده ، زحمت هاي پدران را تباه مي كنند. (گاهي از خوبان ، نسل نااهل پيدا مي شود) (خلف اضاعوا الصلوه)
2- نماز محور دين است . (براي نشان دادن چهره ي نسلي به نسل ديگر، ضايع كردن نماز آنان را نشان مي دهد) (فخلف خلف اضاعوا الصلوه)
3- نماز، سدّي است ميان انسان و شهوت ها و اگر اين سدّ شكسته شود، پيروي از شهوت ها براي انسان آسان مي شود. (اضاعوا الصلوه واتّبعوا الشهوات )
4- كسي كه از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پيوند مي خورد. (اضاعوا الصلوه واتّبعوا الشهوات )
5- رونق يافتن شهوات ، غي ّ و گمراهي است . (واتّبعوا الشهوات ... يلقون غيّا)
6- كيفر ضايع كردن نماز، سردرگمي است . (يلقون غيّا) (رشد واقعي در سايه ي معنويّت است )
7- سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست (اضاعوا... يلقون ... الاّ من تاب ...)
8- توبه ، يك تحول است نه تظاهر. (تاب و امن و عمل صالحا)
9- شرط رستگاري و ورود به بهشت ، توبه وايمان و عمل صالح است . (تاب و آمن و عمل صالحا... يدخلون الجنّه)
بهشت هاي جاويدي كه خداي رحمان از غيب به بندگانش وعده داده ، مسلّما وعده ي او تحقّق يافتني است .
در آنجا سخن بيهوده اي نمي شنوند، (و گفتارشان ) جز سلام (نيست ) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه ، روزي آنان آماده است .
اين ، همان بهشتي است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مي دهيم .
در آيه قبل كلمه ي ((جنّت )) به صورت مفرد بكار رفته بود، (يدخلون الجنّه)، ولي در اين آيه كلمه ي ((جنّات )) به صورت جمع مطرح شده و اين نشان مي دهد كه باغ و بوستان اهل بهشت مجموعه اي از بوستان هاي متعدّد است .
اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه هر يك از بهشتيان داراي چهار باغ مي باشند كه در سوره ي الرّحمن به آن اشاره شده است : (و لمن خاف مقام ربّه جنّتان ... و من دونهما جنّتان ) (451) يعني براي هركس كه اهل تقوا باشد، دو باغ است و پس از توصيف دو باغ مي فرمايد: غير اين دو باغ، دو باغ ديگر نيز هست كه روي هم مي شود چهار باغ كه اين دو باغ يا نزديك ترند و يا سطح پايين تري دارند و يا به خاطر اختلاف درجات اهل بهشت ، نوع باغها نيز تفاوت دارد. (452)
قرآن كريم از تحقّق يافتن وعده هاي الهي بارها سخن به ميان آورده است ، از جمله فرمود: ((و من اوفي بعهده من اللّه )) (453) كيست كه از خداوند با وفاتر باشد? ستايش بهشت به اينكه در آنجا لغوي نمي شنوند، هم توصيه به امروز ماست كه از لغو دوري كنيم و هم اشاره به اين است كه سخنان ياوه كفّار و شنيده هايي كه مؤمنان را در دنيا رنج مي داد، در آنجا نيست .
در جمله ي (نورث من كان تقيّا) هم به تقوا اشاره شده است كه كليد بهشت است و هم تعبير ارث آمده كه به معناي رسيدن به مال و نعمت بدون رنج و زحمت است . گرچه تقوا كليد بهشت است ، امّا آن همه پاداش ، ارث خدا به ماست و اعمال ما به اين اندازه پاداش ندارد و در حقيقت پاداشهاي ما ارثي است كه از طرف خداوند بدون رنج به ما مي رسد.
در حديثي مي خوانيم : هر انساني در بهشت و دوزخ جايگاهي دارد; اگر اهل بهشت شد، جايگاه دوزخي او به دوزخيان ارث مي رسد و اگر اهل دوزخ شد، جايگاه بهشتي او به بهشتيان ارث مي رسد. (454)
شخصي به امام صادق (ع) از درد معده اش شكايت كرد. حضرت به او فرمودند: دو نوبت غذا بخور، صبح وغروب ، و بين آن دو غذا نخور كه موجب فساد بدن مي شود. آنگاه اين آيه را (رزقهم فيها بكره وعشيّا) تلاوت كردند. (455)
1- استقرار در باغهاي بهشت هميشگي است . (جنّات عدن ) (456)
2- سرچشمه ي آن همه الطاف موعود، لطف خداوند رحمان است . (وعد الرحمن )
3- ما امروز حقيقت وعده هاي خداوند را درك نمي كنيم . (بالغيب )
4- كلام رايج بهشتيان ، سلام است . (لايسمعون ... الا سلاما) محيط بهشت ، محيطي امن و سالم است و بهشتيان ، هم از فرشتگان سلام مي شنوند، (سلام عليكم طبتم ) (457) و هم از دوستان خود. (فسلام لك من اصحاب اليمين ) (458)
5- در بهشت تنوّع زمان (بامداد و غروب ) وجود دارد. (بكره و عشيّا)
6- در بهشت هم امنيّت روحي است ، (الاّ سلاما) و هم تأمين نيازهاي جسمي . (رزقهم بكره و عشيّا)
7- در عطا كردن بهشت ، برگرداندن و نقضي در كار نيست و اين ، قوي ترين نوع مالكيّت است . (459) (نورث )
8- بهشت ، ميراث پرهيزكاران است . (نورث من عبادنا من كان تقيّا)
ما (فرشتگان ) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمي شويم ; آنچه پيش روي ما (در آينده ) و آنچه پشت سر ما (در گذشته ) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست .
در تفسير الميزان مي خوانيم : اين آيه مستقل است ، گرچه بعضي تلاش كرده اند تا با آيات قبل ارتباطش دهند.
در تفاسير فخررازي ، طبري وتبيان مي خوانيم : مدّتي وحي از پيامبر اكرم (ص ) قطع شد و اين ، سبب نگراني پيامبر وطعنه ي مخالفان گرديد. آيه نازل شد: پروردگارت فراموشكار نيست . (ماكان ربّك نسيّا) نظير آيه ي (ما ودّعك ربّك و ما قلي ) (460)
1- نزول قرآن ، تدريجي و بر اساس فرمان خداست . (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
2- فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
3- مالك حقيقي همه چيز اوست . (له )
4- تأخير وحي به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد. (461) (ما كان ربّك نسيّا)
پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو قرار دارد; تنها او را پرستش كن و براي عبادتش شكيبا باش ، آيا براي او همتا و هم نامي مي شناسي ?
براي كلمه ي ((سمي ّ)) چند معنا ذكر شده است : شريك ، همانند، همنام و فرزند.
كلمه ((ربّك )) در آيه قبل و كلمه (رب ّ السموات و الارض ) در اين آيه نشان وحدت مديريّت در اداره زندگي بشر با تمام هستي است .
عبادت ، تنها ذكر خداوند و نماز نيست ، زيرا اين گونه عبادت ها مشكلي ندارد تا به صبر و مقاومت نيازمند باشد. پس مراد از (فاعبد و اصطبر) عبادتي است كه انسان را دچار تضادها، طاغوت ها ومشكلات فراوان مي كند وبخاطر همين ، نيازمند صبر واستقامت است .
در روايتي از حضرت علي (ع) مي خوانيم كه درباره معناي (هل تعلم له سميّا) فرمودند: هيچ كس به نام اللّه ناميده نشده است . (462)
1- فلسفه ي عبادت ما در برابر خداوند، ربوبيّت انحصاري او نسبت به همه ي هستي است . (رب ّالسّسموات ... فاعبد)
2- عبادت ، صبر لازم دارد. (فاعبده واصطبر) (عبادت ، يك نوع مبارزه با هوس ها و طاغوت هاست كه صبر مي خواهد.)
3- خداوند تورا فراموش نكرده است ، پس تو نيز او را فراموش نكن . (وما كان ربّك نسيّا... فاعبده )
4- خداوند، فرزند ندارد و هيچ موجودي مثل او نيست . (هل تعلم له سميّا)
وانسان مي گويد: آيا آنگاه كه مردم ، دوباره زنده (از قبر) خارج خواهم شد?
آيا انسان (در زنده شدن دوباره ي خود شك دارد? و) به ياد نمي آورد كه ما او را پيش از اين آفريده ايم ، در حالي كه چيزي نبود .?
اين آيه شبيه آيات 78 و 79 سوره ي ي س است كه شخصي با آوردن استخواني پوسيده و خرد كردن آن مقابل پيامبر (ص )، با پيامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت : كيست كه استخوان هاي پوسيده را زنده كند? خداوند در پاسخ فرمود: (اي پيامبر!) بگو: همان كسي كه اوّل آفريد، پس از مرگ هم زنده مي كند، و او همه چيز را مي داند. (وضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحيي العظام و هي رميم . قل يحيها الّذي انشاءها اوّل مرّه و هو بكل ّ خلق عليم ) از امام صادق (ع) درباره (خلقناه من قبل و لم يك شيئا) سؤال شد، حضرت فرمودند: يعني نه در مرحله ي تقدير و نه در مرحله تكوين هيچ چيز نبود. راوي حديث درباره ي (لم يكن شيئا مذكورا) (463) پرسيد، حضرت فرمودند: يعني مقدّر بود، ولي نامي از آن در ميان نبود. (464) بنابراين ، اين دو آيه از دو مرحله ي پيش از آفرينش انسان سخن مي گويد.
در حديث ديگري نيز امام باقر (ع) در مورد (من قبل ) فرمودند: نه در كتاب و نه در علم سخني از او نبود. (465)
1- باور نداشتن معاد، راه توجيه گناه وفرار از عبادت است . (فاعبده و اصطبر لعبادته ... يقول الانسان ...)
2- تعجّب از معاد وزنده شدن دوباره ، مربوط به يك زمان و يك گروه خاص از انسان ها نيست . (يقول الانسان )
3- معاد، جسماني است . (اخرج ) يعني خارج شدن جسم از زمين .
4- معاد، قهري واجباري است . (اخرج ) يعني خروج قهري وبدون اختيار.
5- ترديد در معاد با توجّه به آفرينش ابتدائي خود، شگفت آور است . (أولايذكر)
6- توجّه انسان به اينكه اوّل نبوده و بعدا خلق شده است ، براي قبول معاد كافي است . (أولا يذكر الانسان ...)
7- منكران معاد، براي عقيده ي خود دليلي ندارند و تنها قيامت را بعيد مي دانند، ولي قرآن با دليل سخن مي گويد. (خلقناه من قبل )
8- آفرينش انسان از عدم ، بسيار پيچيده تر و به ظاهر مشكل تر از آفرينش مجدّد انسان پس از مرگ است . (خلقناه ... و لم يك شيئا)
پس به پروردگارت سوگند كه ما همه آنهارا با شياطين محشور خواهيم كرد، سپس در حالي كه به زانو درآمده اند، گرداگرد جهنّم حاضر خواهيم نمود.
كلمه ي ((جثيّا)) يا جمع ((جاثي )) به كسي گفته مي شود كه براي محاكمه بر زانو نشسته است يا از ((جثوه)) به معناي سنگ و خاك متراكم است . يعني بدترين نوع نشستن .
خداوند در بيشتر موارد در قرآن به مخلوقاتش سوگند ياد كرده ، ولي در باره ي قيامت ، به ذات مقّدس خودش قسم خورده است . (466) (فوربّك )
1- هشدارهاي قيامت را جدّي بگيريم . حشر در قيامت قطعي است . (فوربّك )
2- خداوند پيامبرش را در برابر كفّاري كه معاد را نمي پذيرند، دلجويي مي دهد. (فوربّك لنحشرنّهم )
3- شيطان در كفرورزي انسان ، همدوش اوست . (لنحشرنّهم و الشياطين ) (محشور شدن انسان ها وشياطين در قيامت در كنار هم ، بر اساس هم فكري و هم سنخي و همكاري آنان است .)
4- حضور در كنار جهنّم ، نوعي ترس و شكنجه و وقوع در آن ، كيفر ديگري است . (لنحضرنّهم حول جهنّم )
5- در قيامت ، منحرفين در بدترين وضعيّت قرار دارند; در كنار شيطان ها، گرداگرد جهنّم ، با حالت دو زانو وذليلانه . (لنحضرنّهم حول جهنّم جثيّا)
سپس از هر گروهي ، كساني را كه بر خداي رحمان سركش تر بودند، جدا خواهيم كرد.
آنگاه ما مي دانيم چه كساني از آنها براي سوختن در دوزخ سزاوارترند.
كلمه ي ((شيعه))، هم به معناي پيروان شخص است و هم گروهي كه بر مسلكي اتفاق نمايند. ((عتيّا)) به معناي تمرّد و سركشي است . ((صليّا)) به معناي روشن كردن آتش ، سوزاندن با آتش و ورود در آتش است .
1- گناهكاران در قيامت از هم جدا و طبقه بندي مي شوند. (لننزعن ّ من كل ّ شيعه...) (كساني كه در برابر خداي رحمان بيشتر طغيان كنند، حساب و عذاب خاص و شديدتري خواهند داشت .)
2- خلافكاران سه گروه اند: گروهي كه شخصا خلاف مي كنند، گروهي كه وسيله و واسطه ي انجام خلاف ديگران مي شوند.و افرادي كه به تخلّف ديگران راضي اند. بديهي است كه گناه و كيفر هر يك از سه گروه مذكور تفاوت دارد. (أيّهم أشدّ ...)
3- با اينكه خداوند سرچشمه ي همه ي رحمت هاست ، ولي انسان در برابر او گردنكش است . (علي الرّحمن عتيّا)
4- عذاب دوزخ داراي نظامي حساب شده و دقيق است و علم خداوند ضامن آن دقّت و تفكيك است . (ثم ّ لننزعن ّ. أ.uيّهم أشدّ... لنحن أعلم ...)
5- جهنّم ، طبقات ودركات مختلفي دارد ونسبت به شدّت وضعف گناه ، تفاوت خواهد داشت ومراتب استحقاق هر يك بر خدا پوشيده نيست . (لنحن أعلم )
و هيچ كس از شما نيست مگر آنكه وارد دوزخ مي شود، (و اين ورود شما) از جانب پروردگارت حكمي قطعي است .
در تفسير طبري آمده است : روزي عبداللّه بن رواحه در حال بيماري مي گريست ، همسرش نيز با ديدن او به گريه افتاد. عبداللّه پرسيد: تو چرا اشك مي ريزي ? گفت : به خاطر گريه ي تو. عبداللّه گفت : ولي من به خاطر اين سخن خداي متعال مي گريم كه فرمود: ((ان منكم الاّ واردها)) ورود ما به دوزخ قطعي است ، امّا من نمي دانم از آن نجات مي يابم يا خير? اين آيه بايد در كنار آيات و رواياتي كه مربوط به صراط است معنا شود، چون صراط پلي است كه بر روي دوزخ كشيده شده است و همه ي مردم از روي آن عبور مي كنند، بعضي تند و بعضي كند و بعضي به دوزخ مي افتند.
رسول خدا (ص ) فرمود: روز قيامت ، همه ي انسان ها (چه خوب و چه بد) وارد جهنّم مي شوند، ولي آتش به مؤمنين زياني نمي رساند، همچون حضرت ابراهيم كه آتش بر او سرد شد. بنابراين آيه ي مورد بحث كه ورود همگان را به دوزخ حتمي مي داند، با آياتي كه مي گويد: مؤمنين از دوزخ دورند (467) منافاتي ندارد. زيرا از سويي وارد دوزخ مي شوند، و از سوي ديگر با لطف خداوند آسيبي نمي بينند.
البتّه ممكن است بگوييم كه ورود به معناي عبور است ، نه داخل شدن . چنانكه در مورد حضرت موسي (ع) آمده است (ورد ماء مدين ) يعني به كنار آب شهر مدين وارد شد، نه آنكه داخل آب شد. (468) يا آنكه بگوييم : مراد از كلمه ي (منكم ) در آيه ي مورد بحث ، گروه هايي هستند كه در آيات قبل ذكر شده اند، يعني طرفداران شيطان . و مراد از نجات متّقين ، نجات كساني است كه از كفر و شرك نجات يافته اند. يعني همه ي هواداران شيطان وارد دوزخ مي شوند، امّا كفّار و مشركين در آنجا باقي مي مانند و لكن گناهكاراني كه به شرك و كفر آلوده نبوده اند، ولي فاسق بوده اند سرانجام آزاد مي شوند.
1- قيامت و مراحل آن ، حساب شده ودقيق است . (لنحشرنّهم ... لننزعن ّ... ان منكم الاّ واردها)
2- خدا داراي سنّت ها وبرنامه هاي قطعي وحتمي است . (كان علي ربّك حتمامقضيّا)
467-(اولئك عنها مبعدون ) مؤمنان از آتش دوزخ دور نگاهداشته مي شوند انبياء، 101(و هم من فزع يومئذ آمنون ) نيكوكاران از وحشت قيامت در امانند نمل ، 89(لايسمعون حسيسها) مؤمنان صالح ، صداي آتش دوزخ را نمي شنوند انبياء، 102
468-امام صادق (ع) فرمودند: آيا نشينيده اي شخصي كه مي گويد: بر آب فلان طايفه وارد شدم ،مرادش رسيدن به آب است ، نه دخول در آب تفسير نورالثقلين
سپس اهل تقوا را (از دوزخ ) نجات مي دهيم و ستمكاران را (در حالي كه از ضعف و ذلّت ) به زانو درآمده (اند) در آن رها مي كنيم .
از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده است كه فرمودند: همه ي مردم وارد آتش مي شوند، آنگاه به ميزان اعمالشان از آن خارج مي گردند; گروهي مثل برق ، گروهي مثل باد، گروهي مانند اسب ، گروهي مانند دويدن مرد و گروهي مثل راه رفتن عادّي از آتش خارج مي شوند. (469)
1- دوزخ گذرگاه تقواپيشگان و اقامتگاه ستمكاران است . (ان منكم الاّ واردها... ثم ّ ننجّي الّذين اتّقوا)
2- تقوا، يگانه راه نجات از دوزخ است . (ثم ننجّي الّذين اتّقوا)
3- انسان بي تقوا ظالم است . (و نذر الظالمين )
4- ستمگران مستحق ّ تحقير مي باشند. (نذر الظالمين ) (اين جمله در موردي بكار مي رود كه چيزي را از روي حقارت و پستي رهايش كنند)
وهرگاه آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كساني كه كفر ورزيده اند به آنان كه ايمان آورده اند مي گويند: كدام يك از ما دو گروه ، جايگاهش بهتر و محفلش آراسته تر است .
((ندي ّ))، به هر مجلس يا به مجلس مشاوره گويند. ((دار الندوه)) يعني مجلس شورا. (و تأتون في ناديكم المنكر) (470) يعني شما در مجالس خود گناه مي كنيد.
(فليدع ناديه ) (471) يعني مشاورين خود را فراخواند.
كفّار، در قالب تمسخر مؤمنان ، يا به صورت سؤال مي گفتند: آيا ثروتمنداني مثل نضربن حارث و وليدبن مغيره ارزش وجايگاه دارند، يافقيراني مانند بلال وعمّار? و با اين ديد متكبّرانه خود را از مسلمانان جدا كرده و ايمان نمي آوردند.
آري ، بعضي افراد مي كوشند تا كمبودهاي معنوي خود را با جلوه هاي مادّي جبران كنند.
چنانكه در بعضي روايات آمده است : اشراف كافر، لباس هاي زيبا و فاخر مي پوشيدند و در مقابل پيامبر ويارانش راه مي رفتند وبه آنان با ديده ي تحقير مي نگريستند. (472)
خاكساران جهان را به حقارت منگركوزه بي دسته چو بيني ، به دو دستش بردار
1- بايد مؤمنان را در برابر فشار تبليغاتي و شبهات دشمنان آماده ي پاسخ كرد. (قال الّذين كفروا للّذين آمنوا)
2- حساب عقيده و منطق صحيح ، از رفاه دنيوي جداست . (اي ّ الفريقين خير) كفّار مي گفتند: اگر راه ما باطل است ، چرا وضع دنيايي ما از شما بهتر است ?
3- پول و ثروت ، نشانه ي حقانيّت و شخصيّت نيست . (اي ّ الفريقين خير مقاما)
4- فخر و مباهات ، زمينه ساز كفر است . (قال الّذين كفروا... اي ّ الفريقين خير)
و چه بسيار نسل ها را پيش از آنان نابود كرديم كه مال و ثروتشان بهتر بود و منظري آراسته تر داشتند.
كلمه ي ((اثاث )) به معناي امكانات زندگي و رفاهي است . ((رءيا)) منظره هاي ديدني را گويند. ((قرن )) به مردمي گفته مي شود كه در يك زمان با هم زندگي مي كنند.
1- تاريخ سقوط طاغوتيان و كافران ، از منابع شناخت انسان و عبرت آموز است . (و كم اهلكنا قبلهم ) (تاريخ ، يك مجموعه ي به هم پيوسته است كه مي توان از گذشته ي آن براي آينده عبرت گرفت )
2- تعداد كفّار و طاغوتياني كه نابود شده اند كم نيستند. (و كم اهلكنا)
3- تحوّلات تاريخي ، طبق سنّت هايي است كه خدا مقرّر كرده است . (كم اهلكنا)
4- امكانات رفاهي و مادّيات ، نه نشانه ي سعادت است و نه از قهر خداوند جلوگيري مي كند. (اهلكنا... هم احسن اثاثا)
5- رفاه و مكانات ، عامل غرور، غفلت ، طغيان و سرانجام هلاكت است . (كم اهلكنا... احسن اثاثا و رءيا)
بگو: هركه در گمراهي است ، خداوند رحمان (طبق سنّت خود) مدّتي به او مهلت و مدد مي دهد، تا زماني كه آنچه را وعده داده مي شوند ببينند، يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب ) قيامت را. پس (در آن روز) خواهند دانست چه كسي جايگاهش بدتر ولشكرش ناتوان تر است .
((مدّ)) و ((امداد)) به يك معناست ، لكن به گفته ي راغب ، معمولا ((امداد)) در مورد كار پسنديده ومحبوب و ((مدّ)) در مورد كار ناپسند و مكروه استفاده مي شود.
خداوند متعال به همه ي كساني كه راه شرّي را انتخاب كنند، مهلت مي دهد. اين مهلت براي اين است كه شايد توبه كنند، يا فرزندان صالحي از نسل آنان به وجود آيد. گرچه برخي گمراهان از مهلت الهي سوء استفاده كرده ، گناهان بيشتري مرتكب مي شوند و عذاب خود را بيشتر مي كنند. (473)
لطف حق ّ با تو مداراها كند چون كه از حد بگذرد رسوا كند امام صادق (ع) درباره ((اذا رأوا ما يوعدون )) فرمودند: آن وعده ي ظهور حضرت قائم (ع) است و ((شرّ مكانا)) يعني روز قيام قائم معلوم خواهد شد كه چه كسي در موقعيّت ناپسند و ضعيف قرار دارد. (474)
1- سنّت خداوند بر اين است كه زمينه ي حركت و رشد را براي همه ي انسان ها فراهم كند، واين انسان است كه اگر گمراهي را برگزيد. خداوند مدّتي به او مهلت مي دهد، (من كان في الضلاله فليمدد) و اگر راه هدايت را در پيش گرفت خداوند بر هدايتش مي افزايد. (و يزيداللّه الّذين اهتدوا هدي )
2- مهلت و امداد، برخاسته از رحمت الهي است . (فليمدد له الرّحمن )
3- كفّار بارها به خطر و عذاب تهديد مي شدند، ولي آنان متذكّر نمي شدند. (مايوعدون )
4- خدا بعضي گمراهان را در دنيا عذاب مي كند وحساب قيامتش همچنان باقي مي ماند، ولي بعضي را تنها در قيامت كيفر مي دهد. (امّا العذاب وامّا السّاعه)
5- در لحظه ي مرگ ، مقام و موقعيّت ، بستگان و نفرات به كار نمي آيند. (شرؤ مكانا و اضعف جندا)
6- قيامت روز ظهور حقايق و كشف و شهود است . ( حتّي اذا رأوا... فسيعلمون ...)
كساني كه هدايت يافته اند، خداوند بر هدايتشان مي افزايد و نيكي هاي ماندگار، ثوابش نزد پروردگارت بهتر و خوش فرجام تر است .
كلمه ((مردّ)) به معناي عاقبت ومنفعت است . وكلمه ي ((ثواب )) به معناي جزاي عمل است كه به انسان بر مي گردد، چه خير باشد و چه شر; لكن بيشتر در خير استعمال مي شود. (475)
در آيه ي قبل خوانديم كه گمراهان ، در گمراهي بيشتري قرار مي گيرند. اين آيه مي فرمايد: هدايت يافتگان نيز در هدايت و نورانيّت بيشتري قرار مي گيرند.
در بعضي روايات مي خوانيم : مراد از ((الباقيات الصّالحات )) ذكر ((سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الاّاللّه واللّه اكبر)) است . (476)
1- هدايت ، مراحل ودرجاتي دارد. (و يزيداللّه ...)
2- اعمال صالح نزد خداوند محفوظ مي ماند. (والباقيات الصّالحات خير عند ربّك )
3- توفيق انجام كارهاي شايسته ، در پرتو هدايت الهي است . (اهتدوا هدي و الباقيات الصّالحات )
4- خداوند به پيامبرش عنايت مخصوص دارد. (عند ربّك )
5- كيفر و پاداش از شئون ربوبيّت الهي است . (عند ربّك ثوابا)
6- كار نيك ، رمز خوش عاقبتي است . (الباقيات الصّالحات ... خير مردّا)