0

(پاسخ‌های اهل سنت به شبهه‌های وهابيت)

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

(پاسخ‌های اهل سنت به شبهه‌های وهابيت)
یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  2:39 AM

نسيم بيداري

 
 

ابوسجاد اسحاقي

 

 

نسيم بيداري

(پاسخ‌های اهل سنت به شبهه‌های وهابيت)

 


7


پيش نوشت

يکي از انگيزه‌های تهاجم گسترده وهابيّت بر ضد مذهب اهل بيت(علیهم السلام)، هراس آنان از گسترش اين فرهنگ ناب و پوياست. مخالفان مکتب اهل بيت(علیهم السلام) هرگز تصور نمی‌کردند که فرهنگ غني شيعه بتواند دگرگوني‌های وسيعي را در سطح ايران و جهان به وجود آورد. به همين دليل، آنان موقعيت خود را در خطر می‌بينند و براي حفظ آن به تلاش‌های گوناگوني دست می‌زنند.

شيخ محمد مغراوي، يکي از نويسندگان مشهور وهابي می‌نويسد:

«بعد انتشار المذهب الاثني عشري في مشرق العالم الاسلامي فخفت علي الشباب في بلاد المغرب(1)؛ با گسترش مذهب تشيع در ميان جوان‌های مشرق زمين بيم آن دارم که اين فرهنگ در ميان جوان‌های مغرب زمين نيز گسترش يابد.»

دکتر ناصر قفاري، استاد دانشگاه‌های مدينه هم می‌نويسد:

«و قد تشيّع بسبب الجهود التي يبدلها شيوخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقدمه کتاب من سبَّ الصحابة و معاوية فأمّه هاوية، ص 4.


8


 

الاثني عشريّه من شباب المسلمين و من يطالع کتاب "عنوان المجد في تاريخ البصرة و نجد" يَهُولُه الأمر حيث يجدُ قبائل بأکملها قد تشيّعت(1)؛ اخيراً شمار زيادي از اهل سنّت به طرف مذهب شيعه گرويده‌اند و اگر کسي کتاب "عنوان المجد في تاريخ البصرة و نجد" را مطالعه کند، به وحشت می‌افتد که چگونه برخي از قبايل عربي به صورت کامل، مذهب شيعه را پذيرفته‌اند.»

بايد دانست ابن تيميّه و شاگردانش، مبارزه خود با تشيع را قرن‌ها پيش با بهره گرفتن از حربه تکفير آغاز کرده بودند. با اين حال، با توجه به مخالفت‌های صريح علماي اهل سنّت و شيعه با روش آنان، در کار خود ناکام ماندند. بعدها محمد بن عبدالوهّاب عقايد ابن تيميّه را به صورت فرقه و مذهب جديدي سامان تازه‌ای بخشيد که با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شيعه تفاوت داشت.

محمد بن عبدالوهّاب، شيعيان را به جرم توسل به انبيا و اولياي الهي و مسائل ديگر، مشرک و بت پرست می‌دانست. از اين رو، با تکفير شيعيان خون آنان را حلال و قتلشان را جايز اعلام کرد و اموال آنان را غنيمت جنگي شمرد. پيروان او به استناد همين فتوا، هزاران مسلمان بی‌گناه را به خاک و خون کشيدند و اين ‌انديشه باطل امروزه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقدمه أصول مذهب الشيعة الامامية الاثني عشريّة، ج1، ص9.


9


 

نيز در گوشه و کنار جهان اسلام، انسان‌های بی‌شماري را قرباني می‌کند.

کشتار وهّابيان در عتبات عاليات چنان دهشتناک بود که صلاح الدين مختار از پيروان وهابيت در اين باره می‌نويسد:

«در سال 1216، امير سعود با لشکر انبوهي از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذي قعده به کربلا رسيد و تمام برج و باروي شهر را خراب کرد و بيشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، به قتل رساند. نزديک ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آن گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيّه را به نسبت هر پياده، يک سهم و هر سواره، دو سهم بين لشکريان تقسيم کرد.»(1)

شيخ عثمان نجدي از تاريخ نگاران وهّابي نيز می‌نويسد:

«وهابيان به صورت غافلگيرانه وارد کربلا شدند و بسياري از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانه‌ها کشتند. روي قبر حسين(علیه السلام) را خراب و آنچه در داخل قبّه بود، چپاول کردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن‌های نفيس يافتند، ربودند. نزديک ظهر از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ المملکة السعودية، ج 3، ص 73.


10


 

شهر خارج شدند، در حالي که قريب به دو هزار نفر از اهالي کربلا را کشته بودند.(1)

به طور کلي، وهابيان در مدت نزديک به ده سال، چندين بار به شهر کربلا و نجف يورش بردند.(2)

شايد بعضي چنين تصور کنند که وهابيان فقط به مناطق شيعه نشين هجوم برده‌اند، ولي نگاهي به علمکرد آنان در حجاز و شام روشن می‌کند که حتي مناطق سني نشين نيز از يورش وحشيانه آنان در امان نبوده است. جميل صدقي زهاوي درباره حمله وهابيان به طائف که همانند خودشان از مذهب حنبلي پيروي می‌کردند، می‌نويسد:

«از زشت ترين کارهاي وهّابيان در سال 1217، قتل عام مردم طائف است که بر صغير و کبير رحم نکردند. طفل شيرخوار را بر روي سينه مادرش سر بريدند. جمعي را که مشغول راگرفتن قرآن بودند، کشتند و حتي گروهي را که در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و کتاب‌هایی را که در ميان آنها، تعدادي قرآن و نسخه‌هایی از صحيح بخاري و مسلم و ديگر کتب حديث و فقه نيز بود، در کوچه و بازار افکندند و پايمال کردند.(3)

وهابيان پس از قتل عام مردم طائف، در نامه‌ای به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عنوان المجد في تاريخ نجد، ج 1، ص 121.

2. تاريخ المملکة السعودية، ج 1، ص 92.

3. الفجر الصادق، ص 22.


11


 

علماي مکه، آنان را به آيين خود دعوت کردند. علماي مکه در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهابيان پاسخ گويند که ناگهان جمعي از ستم ديدگان طائف به مسجدالحرام آمدند و آنچه را بر آنان گذشته بود، بيان داشتند.

مردم سخت به وحشت افتادند، چنان که گويي قيامت بر پا شده است. آن گاه علما و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنّت که از مکه مکرّمه و ديگر بلاد اسلامي براي اداي مناسک حج آمده بودند، به کفر وهابيان حکم کردند.

آنان در حکم خود بيان داشتند که بر امير مکه واجب است به مقابله با وهابيان بشتابد و فتوا دادند که بر مسلمانان واجب است تا در اين جهاد شرکت کنند و در صورت کشته شدن، شهيد خواهند بود.(1)

در شرايط کنوني وهابيت می‌کوشد باورهاي شيعي را که برگرفته از آموزه‌های قرآني و مکتب اهل بيت(علیهم السلام) است، هدف تبليغات مسموم خود قرار دهد. از اين رو، خود را در صف اهل سنّت جا می‌زند تا تشيع را بخشي جدا افتاده از جهان اسلام معرفي کند و حتي مذهب اربعه اهل سنت را نيز براي مبارزه با تشيع با خود همراه سازد. اين در حالي است که وهابيان، عقايدي متفاوت با آموزه‌های اسلام دارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيف الجهر المسلول علي الاعداد، شاه فضل رسول قادري، ص2.


12


 

وهابيان با در پيش گرفتن سياست جداسازي شيعيان از اهل سنّت، به تدريج به مقابله با تک تک مذاهب شيعي و اهل سنت خواهند پرداخت. سوگمندانه بايد گفت علما و عوام و مذاهب نيز در دام توطئه وهابيون براي خرده‌گيري و حمله به عقايد شيعه افتاده‌اند، غافل از اين که پس از حمله به عقايد تشيع، نوبت به خود آنان خواهد رسيد؛ زيرا بين وهابيت و اهل سنّت اختلافات فاحشي وجود دارد.

اگر به مجموعه فتاواي علماي بزرگ وهابي بنگريم، درخواهيم يافت آنان، فرقه‌های اسلامي را تکفير کرده و شرط ورود به وهابيت را تکفير همه مسلمانان دانسته‌اند.

آنان با حلال دانستن جان و مال و ناموس مسلمانان، کافران واقعي را برادران خود گرفته و با استفاده ابزاري از کلمه مقدس «جهاد» بی‌گناهان را کشته‌اند و هنوز نيز در سرزمين‌های اسلامي، به اين رفتار ضد انساني دست می‌زنند. وهابيان گاهي بهشت را بهاي عمليات انتحاري می‌دانند و با سوء استفاده از احساسات پاک نوجوانان، مسلمانان شيعه و سني را از پير و جوان و زنان و کودکان بی‌گناه به خاک و خون می‌کشند. در حقيقت، وهابيان، سنّت‌ها را بدعت و بدعت‌ها را سنّت می‌شمارند.

آنچه در اين نوشتار می‌آيد، در حقيقت، روشن گري و شناسايي عقايد وهابيت و مخالفت ماهوي آموزه‌هاي


13


 

اين فرقه ساختگي با عقايد اصيل اهل سنّت و تشيع است.

بايد دانست بخش جدا افتاده از جهان اسلام، وهابيت است، نه تشيع. اين سخن نيز نه ادعاي صرف است، بلکه به گواهي متون و سخنان و نظر علما و بزرگان اهل سنت و دلايل قرآني و روايي است که در پي خواهد آمد.

در اين نوشتار، اختلافات آشکار بين وهابيت و اهل سنت به تصوير کشده شده و پاسخ وهابيان از مکتوبات علماي اهل سنت داده شده است.

انديشمندان اهل سنّت با وهابيت همراه نيستند، بلکه در مقابل آنان قرار دارند و حتي به تکفير بنيان گذاران اين فرقه دست زده‌اند.

آشنايي با اين نوشتار براي شيعيان به ويژه حجاج ارجمند، ضرورتي اجتناب ناپذير است و بايد به طور جدي آن را مطالعه کرد تا به جز بر کنار ماندن از سم پاشي وهابيان، در ارشاد و راهنمايي ديگر همراهان سفر نيز مؤثر باشد.

در اين سال‌ها ديده می‌شود که شماري از عوامل وهابيت در اطراف و اکناف مدينه منوره و مکه معظمه با حاجيان ايراني به بحث و جدل می‌پردازند.

آنان می‌کوشند در خيابان يا قبرستان بقيع يا صحن مسجدالنبي و اطراف مسجدالحرام، با مغالطه‌هایی همچون تمسّک جستن به بعضي روايات ضعيف، يا تفسير به رأي آيات الهي و درست پنداشتن برداشت خود از آيات


14


 

و روايات، به دليل نزول قرآن به زبان عربي ـ يعني زبان مادري آنان ـ و دور دانستن ايرانيان از زبان قرآني، تکليف مباحث عقيدتي را در راه يا در قبرستان بقيع تمام شده تلقي کنند!

اين سخنان سطحي و بی‌پايه تنها در افرادي اثرگذار است که از مباني مکتب تشيع، آگاهي درستي ندارند و مرعوب سخنان مبلّغان وهابي می‌شوند. در مقابل، حجاج بصير و دانا می‌دانند که اين مسائل ريشه‌ای را بايد در جاي خود بررسي کرد.

عقل و تدبير ايجاب می‌کند اين گونه بحث‌های تخصصي به اهل فن احاله شود. حجاج بايد با مراجعه به روحاني کاروان يا مسئولان فرهنگي بعثه، ابهامات خود را برطرف کنند.

همچنين بايد دانست که شتاب زدگي در داوري و نظر دادن بدون آگاهي و مشاوره با اهل فن شايسته نيست.

حجاج ارجمند بايد توجه داشته باشند اين نوشتار تنها براي آشنايي اجمالي با عقايد وهابيت و شبهه‌های بی‌اساس آنان نگاشته شده است.

ردّ تفصيلي هر يک از شبهه‌ها به بررسي جدّي‌تر و تخصّصي‌تر نياز دارد که بايد در جاي خود آن را نقد و بررسي کرد و اين موارد به عهده علماي اعلام و متخصصان فن است.

ناگفته نماند امروز وهابيان در جهان اسلام، جمعيّت‌اندکي دارند، ولي به دليل برخورداري از پشتيباني بی‌دريغ


15


 

بعضي قدرت‌های منطقه‌ای و جهاني که اسلام را قطعه قطعه می‌خواهند نه يک پارچه، با بهره گيري از امکانات مادي و تبليغي، به عوامل اثرگذاري تبديل شده‌اند. حتي گاهي ديده می‌شود در بعضي مناطق جهان اسلام که مسلمانان با مباني اصيل مکتب اهل بيت(علیهم السلام) آشنايي کامل ندارند اهل سنت محوريت را به دست گرفته‌اند.

يکي از شگردهاي وهابيان، استفاده تبليغي فراوان از موسم حج است که در آن، صدها هزار حاجي مسلمان از سراسر دنيا در عربستان گرد می‌آيند. وهابيان از اين موقعيّت به خوبي براي نشر افکار خود استفاده می‌کنند و با گسيل داشتن مبلغان که به زبان‌های مختلف سخن می‌گويند، و اهداي کتاب و دعوت شخصيت‌های علمي به مراکز علمي خود، به تبليغ عقايد خود در ميان حاجيان می‌پردازند.

به تازگي ديده شده است که وهابيان در ميان حجاج ايراني، کتاب‌های فارسي متعددي را با محتواي ضدّ شيعي در شمارگان بالا به طور رايگان پخش می‌کنند.

اين کتاب‌ها بسيار مرموزانه نوشته شده و درصدد تثبيت عقايد وهابيت و تخريب عقايد شيعه و ديگر مذاهب اسلامي است.

وهابيان براي ترويج عقايد خود از نشر کتاب بهره می‌گيرند براي مثال تنها 123/000 نسخه کتاب براي مسموم کردن افکار مسلمانان، براي بوسني آماده کرده و


16


 

فرستاده‌اند.

آنان براي ترويج عقايد خود از ساخت مساجد نيز استفاده ابزاري می‌کنند. ساخت 104 مسجد در فيليپين، ساخت و ترميم 90 مسجد در بوسني، کمک به 300 مسجد در بلژيک، ساخت 18 مسجد در کردستان و سهيم شدن در ساخت 1359 مسجد در جهان، از اقدامات ديگر آنان است.

همچنين آنان هر ساله مبلغاني را پس از گذراندن دوره‌های آموزشي، براي فعاليت تبليغي به کشورهاي مختلف از جمله امارات متحده عربي، افغانستان، ايران، هند، نپال، موريتاني، بريتانيا، فرانسه، هلند، تاتارستان، آرژانتين، قزاقستان، کنيا، تايلند، سنگال، قرقيزستان، اوکراين، روسيه، چچن، آذربايجان و... گسيل می‌دارند.

به راستي اگر همه اين هزينه‌ها و نيروهاي انساني در راه تقويت بنيه اسلام و انسجام اسلامي و مبارزه با دشمنان اسلام به کار می‌رفت، نتايج مثبتي به همراه داشت.

به همين دليل، بايد پرسيد چه کساني از پراکندگيِ جهان اسلام سود می‌برند. آيا زمان آن نرسيده است تا‌انديشمندان وهابيت به خود آيند و ببينند که ره به کجا می‌سپارند! (فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ)(1)؟

مؤلف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تکوير، 26


17


 

مشرق سخن

ثانيه ها را مي شمارم، ولي انگار پاي لنگ شده است. چه قدر زمان به کندي مي گذرد. چرا انتظار به سر نمي آيد. بارها و بارها حرم نبوي، ائمه بقيع (عليهم السلام) و منزلگاه دوست، مرکز هستي را در صحيفه جانم به تماشا نشسته ام، ولي اکنون که قرار است به اين سفر معنوي بار يابم، حسّ و حال ديگري دارم.

چگونه باور کنم که بايد قبله ايمان را در مقابل ديدگانم ببينم و در هواي ملکوتي بيت الله نفس بکشم. هنوز گام برداشتن در تربت پاک مدينة النبي (صلّي الله عليه وآله) را رؤيا مي بينم. کوچه باغ‌هايي که زماني جاي پاي بهترين انسان‌ها را نقشينه جان خود کرده ا ست. يعني زمان آن فرا رسيده تا مهمان پاک ترين و کامل ترين انسان از آغاز تا پايان خلقت گيتي باشم.

آيا گاه آن فرا رسيده است تا از پنجره مشبّک بقيع به آرامگاه ائمه بقيع خيره بمانم و آرام آرام، اشک شوق و غربت بر گونه هايم جاري شود، ولي نه، انگار تا خانه دوست، فاصله اي نيست. فقط چند روز ديگر مانده است.

مقدمات سفر را مرور مي کنم. از ساک و لباس و ديگر وسايل سفر، همه چيز را برداشته ام. چه خوب است که


18


 

براي اطمينان بيشتر به افرادي مراجعه کنم که پيش‌تر اين سفر روحاني را تجربه کرده اند. فکري به ذهنم مي‌رسد. بهتر است سراغ دوست شفيق و يار همراه و صاحب دلم بروم که اين سفر روحاني را آزموده است و از او ره توشه برچينم.

نزديک اذان مغرب است. آواي آسماني کريمه قرآني از بلندگوهاي مسجد شنيده مي شود و عاشقان الله، سبک بال، با گام هايي استوار، به سوي خانه خدا در حرکتند. آنان با شنيدن دعوت به گفت و گو با خدا آن هم در خانه خود، از دنيا و دل مشغولي‌هاي آن دست شسته‌اند و چون شهابي جهنده، با هواهاي نفساني و موانع بازدارنده پا گذاشته و ره به خانه دوست سپرده اند.

با خود مي گويم حتماً بايد درميان نمازگزاران باشد. او را در چند قدمي ام حسّ مي کردم. وضو مي سازم. طهارت وضو تا تار و پود وجودم نفوذ مي کند. انگار در شبستان درونم، چراغ معنويت روشن شده باشد.

ناگهان صدايي آشنا، ضربان قلبم را در قفس تنم دو چندان مي سازد. همان کلام هميشگي و صميمانه؛ سلام عليکم، چگونه اي مؤمن؟ با اشتياق به سوي محمد برمي گردم. انگار تمام دنيا را به من داده باشند. به راستي که ديدار دوستان چه قدر آرامش بخش است. هر چند اشتياق زيادي به هم سخني با او دارم، ولي حالش را مي شناسم و مي دانم در زمان عبادت و راز و نياز با خدا مي خواهد غريبه‌ها وارد نشوند. در اين حال، سخن از دنيا و مافيها را نمي پسندد و مي خواهد به راه آسمان و ملکوت


19


 

توجه کند. من هم روحيه و منشش را مي پسندم.

او کسي است که پيش از نماز، دل و جان را از عطر دل انگيز ذکر و مناجات و شميم روح بخش آيات الهي سرشار مي سازد. هر دو، کتاب آسماني را با احترام برمي داريم. خالصانه ترين بوسه‌ها را نثارش مي‌کنيم و رو به قبله مي‌نشينيم.

خدايا، تا نام قبله مي‌آيد، دوباره تپش قلبم زياد مي‌شود. اصلاً دلم فرو مي‌ريزد. باز هم پرِ پرواز مي‌يابم و در آسمان خيال سير مي‌کنم. با خود مي گويم بايد چنان بايستم که با قبله هم سو باشم. اگر خدا بخواهد، به زودي، قبله مسلمانان جهان را لمس مي کنم آن هم از نزديک نزديک. اشک شوق بر گونه‌هايم مي لغزد و گرمي آن را بر گونه‌هايم حس مي‌کنم.

محمد کتاب آسماني را گشوده است و با صدايي دل نشين، قرآن مي خواند. انگار سوره مؤمنون است: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَـشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ...»(1) خدايا، تحفه آسماني‌ام، کدام رشته نور و هدايت است. کتاب زندگي را مي گشايم و سوره نور نصيبم مي‌شود:

«رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تَجَـرَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَوةِ وَإِيتَآءِ الزَّکَوةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالاَْبْصَـرُ»(2)؛ پاک مرداني که هيچ کسب و تجارتي، آنان را از ياد خدا و به پا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مؤمنون، 2 ـ 3

2. نور، 37


20


 

داشتن نماز و پرداختن زکات غافل نمي‌سازد و از روزي که دل و ديده ها در آن روز حيران و مضطربند، ترسان و هراسانند.

غرق در آيات الهي‌ام که ناگهان نغمه ملکوتي اذان بر گنبد دوّار زمان مي پيچد. ترنّم آن، آدمي را به بي کران آسمان ها مي برد و نمازگزاران در صفي يگانه، برادرانه و هم دلانه، به نماز و گفت و گو با ذات بي‌همتا دل مي‌سپارند و معراج جان را تجربه مي‌کنند. به امامت صالح‌ترين بندگان خدا، نماز را به پايان مي‌بريم و پس از تسبيحات حضرت زهرا (عليها السلام) و دعاي فرج و دعاي هميشگي، نمازگزاران مانند دانه‌هاي تسبيح از رشته جماعت جدا مي‌شوند و زمان گپي دوستانه فرا مي‌رسد. با آرامشي خاص، پس از نماز به گفتوگوهاي صميمانه مي‌نشينيم.

محمد رو به من گفت:

«چه سعادتي! مسافر ديار وحي شدي؟ مي‌داني تا صاحب‌خانه نخواهد، کسي را مهمان نمي‌کند! خوب پس معلوم است خدا تو را دوست دارد! مقدمات سفر را فراهم کردي؟

گفتم: آري.

گفت: چه کار کردي؟

گفتم: به توصيه دوستان و مجريان سفر حج، آن چه لازم بود، از لباس احرام و کتاب دعا و وسايل ديگر آماده کردم. حتي واکسيناسيون را هم انجام داده ام.

خنديد و گفت: معلوم است هنوز واکسن اصلي را


21


 

نزده‌اي؟!

گفتم: واکسن اصلي يعني چه؟

گفت: واکسن اعتقادي!

با تعجب گفتم: اين ديگه چه واکسني است؟

گفت: تا زماني که آدمي در معرض سؤال قرار نگيرد و آزمايش نشود، از کمبودهاي دانسته‌هاي خود آگاه نيست. ببين «هادي! تا زماني که در ايرانيم و اطراف ما را برادراني هم‌فکر و هم عقيده گرفته‌اند، به نقيصه‌هاي خود پي‌ نمي‌بريم و حتي فکر مي‌کنيم به خوبي از درون مايه‌هاي مکتب تشيع آگاهيم. پس هيچ‌وقت به صورت جدّي و استدلالي، به باورهاي‌مان نمي‌انديشيم و چون ضرورت ها را احساس نمي‌کنيم، درباره آن‌ها تحقيق نمي‌کنيم.

متأسفانه بعضي از افراد حتي حساب کوتاهي‌هاي خود را براي يادگيري صحيح از مباني و اصول حقه مکتب تشيع فراموش مي کنند و هنگام رو به رو شدن با پرسش‌هاي مغالطه‌آميز که هر يک از آن‌ها جواب‌هاي مستدل و منطقي دارند، روحيه خود را مي‌بازند. پس دچار ترديد و تزلزل مي‌شوند و پيش خود با شتاب‌زدگي تصميم مي‌گيرند و فکر مي‌کنند که نکند ما پاسخي برايشان نداشته باشيم. معمولاً کساني هم که اين جرقه‌هاي پرسش را در ذهن زائران ايجاد مي‌کنند، به سراغ افرادي مي‌روند که کم ترين آگاهي را از مباني مکتب تشيع ندارند و زود قافيه را مي‌بازند. وهابيان اگر با فردي آگاه رو به رو شوند و بازخورد او را ببينند، او را با خشونت مي‌رانند و مي‌گويند: شرک، کفر، بدعت، کذب، توقف نکن، برو، برو،


22


 

حج جاي بحث نيست برو مناسکت را بجا بيار و.... يکه خوردم. از درون احساس ضعف کردم. از بس که در اشتياق زيارت بودم، از چنين مسئله مهمي غفلت کرده بودم. من چه چيزي از مکتب تشيع مي‌دانم؟ اگر در برابر پرسش‌هاي ريز و درشتي قرار بگيرم که محمد مي‌گويد، چه بگويم. چه کسي مقصر است؟ چرا پايه‌هاي ديني بعضي‌ها آن گونه که بايد و شايد، استحکام لازم را ندارد و با کوچک‌ترين وزش پرسشي در هم مي‌ريزد. حتماً مقصر اصلي منم.

خدايا، من چرا فقط شنونده معمولي بودم. چرا هيچ‌گاه در پي تحقيق چند و چوني مذهبم برنيامدم. چرا آن اندازه که در پي تحکيم امور دنيايي از قبيل تثبيت و به دست آوردن مسکن و ماشين بودم، به تحکيم اصول اعتقادي‌ام نپرداختم.

غرق در افکارم بودم که محمد گفت: بدجوري به هم ريختي مؤمن!

گفتم: محمد، چيزهايي به من گفتي که هيچ گاه فکرش را نکرده بودم.

به راستي اگر در برابر پرسش‌هاي آنان قرار بگيرم، چه پاسخي بدهم؟ تازه دوستان و هم‌سفران هم انتظار دارند که اطلاعات کامل‌تري نسبت به آنها داشته باشم. اصلاً مگه اونا چي مي‌پرسند؟ افسوس که آدمي دير به ضعف خود پي مي‌برد و فرصتي هم براي جبران نمي ماند؟!

محمد گفت: در اين قسمت با تو هم عقيده‌ام که، تا در فراز و فرودها قرار نگيريم، به نقاط ضعف و قوّت خود پي


23


 

نمي‌‌بريم. خوشا به حال آنان که اين تلنگرها را از ياد نبرند و آن گاه که فرصت لازم را يافتند، در پي اصلاح خويش باشند.

البته اينکه مي‌گويي فرصت نداريم، اشتباه است. هنوز نعمت عمر داريم و نور هدايت فرا راهمان روشن است ولي مشکل اينجاست که متأسفانه ما از فرصت‌هاي طلايي بهره نمي‌گيريم و زود ضعف‌هاي‌مان را از ياد مي‌بريم و به کارهاي غير ضروري مشغول مي‌شويم تا زمان ديگري در موقعيت قرار گيريم و باز هم فرصت بخواهيم.

هادي! يک چيز خيلي مهم است و آن اينکه براي جبران ضعف‌‌ها نبايد به انتظار فرداها نشست. بايد دم را غنيمت شمرد. از همين حالا بايد آغاز کرد. هنوز فرصت باقي است، مي توان حداقل‌هاي لازم را براي سفر به دست آورد. هميشه جوينده يابنده است. بايد اهم و مهم کرد و به مسائل اساسي تر و پرسش‌هاي مهم تر بيانديشي. پرسش‌هايي را که در اولويت دوم و سوم قرار دارند، مي‌توان در برنامه‌هاي فردا قرار داد.

با خود انديشيدم که محمد چه قدر متين و منطقي صحبت مي‌کند. به راستي که دوستان خوب، بهترين نعمت‌هايند. پيش خودم از داشتن چنين همراهي، احساس غرور مي کردم.

پس به او گفتم: آقاي دکتر محمد! پس مي‌تواني يک واکسن اعتقادي با دوز و مقدار پايين به من و همراهانم بزني. اگر محتوياتش زياد باشد، پرده‌هاي مغزم متورم مي‌شود. همان طور که در واکسن‌هاي معمولي با دوز


24


 

اضافي هم ممکن است ورم بازوها پيش بيايد.

محمد خنديد و گفت: بذله‌گويي‌هايت را فراموش نکردي هادي! خنده‌اش آرامش بيشتري به من بخشيد و گفتم: اي ناخداي امواج سهمگين پرسش‌ها، کشتي وجودم را به ساحل امن و نجات هدايت کن! اين بار سکوت کرد و گفت: هادي، مسئله خيلي جدي است.

بايد بکوشيم مرواريدهاي درخشان آموزه‌هاي قرآني، روايي، تاريخي و... را به دست بياوريم و با تمام وجود، آن را در اختيار ديگران قرار دهيم. اين آموزه‌ها را بايد از اهلش بياموزيم. در قرآن مجيد آمده: «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(1) و در کريمه ديگر آمده:

«فَإِن تَنَـزَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِکَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»(2)؛ و چون در چيزي کارتان به گفت و گو و نزاع کشد، به حکم خدا و رسول بازگرديد. اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، اين کار براي شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.

دوست عزيز، گاهي اشاره اي و کلامي از يک اهل فن، دريچه هايي از نور و معرفت به روي آدمي مي گشايد که سال ها جست و جوي انفرادي، اين دستاورد را ندارد.

آنچه مرا به سوي اين عالمان و کتاب هاي گران سنگ شان کشانيد، سکوت و حتي گاهي وازدگي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انبياء، 70.

2. نساء، 59.


25


 

بعضي از همراهان سفر بود.

چه بسيار کساني که با شنيدن يک پرسش يا شبهه بدون اينکه کوچک ترين اطلاعاتي از مباني ديني خود داشته باشند، احساس ضعف مي کردند.

سپس آن گاه که آن استاد معنوي کاروان، محقق و روحاني بيدار و آگاه با اشاره اي کوتاه از اطلاعات جامع خود، پاسخ شان مي داد، دوباره نور اميد و باورمندي را در چهره شان مي ديدم.

به همين دليل، با خود فکر کردم با وجود اين همه شخصيت ها و مراکز اعتقادي در جمهوري اسلامي ايران، چرا بايد اين قدر از مکتب خود بي خبر باشم؟ تازه بي خبري و کوتاهي خود را هم به حساب کاستي مکتب تشيع مي گذاريم. چرا بايد من به عنوان يک سرباز مکتب تشيع، به علوم نوراني اهل بيت (عليهم السلام) تجهيز نشوم؟

با خود گفتم اگر آن روحاني با ما نبود، چه اتفاقي مي‌افتاد؟

از اين رو، پس از بازگشت از سفر حج، عزمم را جزم کردم و اطلاعات لازم را تا آنجا که توانستم، از گوشه و کنار به دست آوردم و به بي‌ريشه‌گي و بي‌اساس بودن آن شبهه‌ها پي‌ بردم.

نمي‌داني چه قدر برايم لذّت بخش و افتخار آفرين است که از فرزندان و پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام) هستم و از پايه‌هاي اعتقادي مستحکمي برخوردارم. مانند کوهي راسخم و چون بيدي نيستم که به هر بادي بلرزم و به هر صدايي که از گوشه و کنار مي شنوم، پاسخ مثبت دهم.


26


 

گفتم: محمد! من چند روز ديگر بايد ره سپار سفر معنوي حج شوم. تا امروز به اين مسأله مهم نينديشيده بودم. با صحبت هايت، به ضرورت تحقيق و تفحّص رسيدم. پس از بازگشت از سفر حج، حتماً به طور جدي اين امر را پي‌گيري مي‌کنم، ولي الآن چه کمکي مي‌تواني بکني؟

گفت: فکر مي‌کنم بايد مانند بيماري که نياز به مسکن دارد، مهم ترين پرسش‌هاي مطرح وهابيت را با هم بررسي کنيم و بررسي تفصيلي و تحليلي را به بازگشت تو از سفر موکول کنيم.

بايد بداني وهابيان در سفر حج از گوشه و کنار، پرسش‌هايي را براي ترديدافکني در اذهان حاجيان ايجاد مي‌کنند و جالب است که ادعاي بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامي را هم دارند، در حالي که کار اصلي‌شان، مخدوش کردن مکتب اهل بيت (عليهم السلام) است. دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) در اين مورد سرمايه گذاري بي سابقه‌اي کرده‌اند.

آنان عناصر معلوم الحال را در اطراف و اکناف حرم نبوي و قبرستان بقيع به کار مي‌گيرند تا به شبهه‌افکني ميان زائران بپردازند و کنار بيت الله و حتي در مقام پاسخ گويي نيز صداي حق و حقيت را خاموش کنند. امروزه آنان از نشر آثار فرهنگي به صورت مکتوب و الکترونيک به شدت سود مي‌برند، به گونه‌اي که تنها هشت ميليون نسخه از کتاب «الشيعه و التصحيح» در خرطوم، پايتخت سودان و دو ميليون در نقاط ديگر آن کشور چاپ و پخش کرده‌اند. افرادي که در اين راستا فعالند، مي گويند هم اينک


27


 

چهل هزار پايگاه اينترنتي به تبليغ وهابيت مشغول است و تا کنون ده هزار عنوان کتاب و جزوه بر ضد تشيع در جهان منتشر شده است که شمارگان برخي از آن‌ها ميليوني است.

بايد بگويم مکتب سلفي گري که ريشه اصلي وهابيت است، ابتدا در قرن چهارم به دست احمد بن حنبل و سپس در قرن هشتم به وسيله ابن تيميّه حرّاني دمشقي حنبلي گسترش يافت. وي به دليل افکار انحرافي‌اش، چهار بار به زندان رفت و بزرگان اهل سنّت از مذاهب گوناگون نيز به او انتقاد داشتند و او را تکفير کردند. نظر علماي اهل سنت نيز در اين باره شنيدني است:

1 ـ تقي الدين السبکي: از بزرگان شافعي(1)؛

2 ـ محمد بن محمد بن عثمان ذهبي: تاريخ نگار و رجال شناس بزرگ و مورد احترام اهل سنت و شاگرد ابن تيميّه که رساله اي به نام «بيان زغل العلم و الطلب» در ردّ وي نگاشته و با تأسف شديد درباره آرا و افکار ابن تيميّه سخن مي گويد.(2)

3 ـ ابن حجر هيتمي: ابن تيميّه را بنده اي مي داند که خدا او را خوار و گمراه و کور کرده است.(3)

4 ـ قاضي القضاة تاج الدين السبکي: ابن تيميّه او را زيان زننده به علما مي داند و مي گويد: وي شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مقدمه الدرر المضيئة في الردّ علي ابن تيميه.

2. اعلان بالتوبيخ، حافظ سخاوي، ص 77.

3. الفتاوي الحديثه، ص 144.

4. طبقات الشافعيه، ج 4، ص 76، رقم 759.


28


 

5 ـ علامه تقي الدين الحصني: ابن تيميّه را انساني مي داند که در دلش بيماري و انحراف و فتنه جويي است.(1)

6 ـ ابن حجر عسقلاني: شارح صحيح بخاري وي را امير حديث مي شناسد، به دادخواهي از احاديث و شخصيت امام علي (عليه السلام) برخاسته است و درباره ابن تيميّه که عفت کلام را رعايت نمي کند و به ردّ احاديث صحيح معروف مي پردازد، مي نويسد:

«وي بسياري از احاديث معتبر را رد و در توهين و ناسزاگويي به افراد (مانند علامه حلي که هم عصر ابن تيميّه است و کنيه وي ابن مطهر است، ولي ابن تيميّه او را ابن متنجس مي خواند) آن قدر افراط مي کند که در مواردي موجب تنقيص علي ابن ابي طالب مي شود(2)

7 ـ آلوسي، صاحب تفسير نيز ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراط گري هاي وي در ناسزاگويي مي آورد.(3)

اينها را گفتم تا بداني که حساب وهابيت را از فرقه هاي اهل سنت مانند شافعي، حنبلي، حنفي و مالکي جدا کنيم. اين فرقه، تافته اي جدابافته است که با قرار دادن خود در صفوف اهل سنت، نه تنها خود به شيعه مي‌تازد، بلکه وانمود مي‌کند همه دنياي اسلام و اهل سنت يک طرفند و مکتب تشيع در طرف ديگر.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دفع الشبهة عن الرسول و الرسالة، ص 83.

2. لسان الميزان، ج 6، ص 319.

3. روح المعاني، ج 1، ص 18 و 19.


29


 

اين در حالي است که در واقع، خود وهابيت وصله نامبارک و ناچسب جهان اسلام است.

چگونه وهابيت مي تواند هماهنگ با مذاهب اربعه اهل سنت باشد، در حالي که پافشاري ابن تيميّه بر موضع باطل خود در برابر حق سبب شد تا قضات هر چهار مذهب، حکم دستگيري و زندان کردن او را صادر کنند.

به گفته ابن کثير، ابن تيميّه در روز پنج شنبه 22 رجب سال 720 هـ. ق. به دليل صدور فتواهايي خارج از مباني مذاهب اسلامي به دارالسعادة احضار شد. قضات هر چهار مذهب شافعي، حنبلي، حنفي و مالکي، او را نکوهش و به زندان محکوم کردند. او در دوم محرم 721هـ. ق. از زندان آزاد شد. با اين حال، سرانجام نيز در سال 728هـ. ق در زندان درگذشت. شوکاني مي گويد:

«پس از زنداني شدن ابن تيميه، بر اساس فتواي قاضي مالکي دمشقي که حکم به کفر او داده بود، در دمشق ندا در دادند که هر کس داراي عقايد ابن تيميّه باشد، خون و مالش حلال است(1)

هادي: محمد مي تواني کمي بيشتر درباره تاريخچه و چگونگي پيدايش اين فرقه توضيح بدهي؟

محمد: بهتر است نظر يکي از علما را برايت بگويم. محمد بن ابوزهره مي نويسد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد بن علي الشوکاني، البدر الطالع، بيروت، درالمعرفة، ج 1، ص 67.


30


 

«مقصود از سلفيه کساني هستند که در قرن چهارم هجري ظاهر شدند. آنان تابع احمد بن حنبل بودند و گمان مي کردند تمام آراي شان به احمد بن حنبل منتهي مي‌گردد؛ کسي که عقيده سلف را زنده کرد و براي آن جهاد کرد. آن گاه در قرن هفتم هجري شيخ الاسلام ابن تيميّه مردم را به اين روش دعوت کرد و با اضافه کردن مسائلي به آن، مردم عصرش را به تفکر واداشت. آن گاه در قرن دوازدهم آراي او در جزيرة العرب به دست محمد بن عبدالوهاب احيا شد که تاکنون وهابيان آن را زنده نگه داشته‌اند(1)

در حقيقت بايد گفت محمد بن عبدالوهاب، يکي از عالمان حنبلي قرن دوازدهم است که مسلک وهابيت را پايه‌گذاري کرد و وهابيت از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است. او در سال 1115 هـ.ق. در شهر عُيينه واقع در صحراي نجد عربستان چشم به جهان گشود(2) و در سال 1206هـ. ق. ديده از جهان فرو بست.(3)

پدرش، عبدالوهاب از عالمان حنبلي و مورد احترام مردم و قاضي شهر عيينه بود. محمد در آغاز از محضر جمعي از عالمان مکه و مدينه بهره برد، ولي در همان زمان، مطالبي بر زبان او جاري مي شد که استادان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المذاهب الاسلامية، محمد ابوزهره، ص 311.

2. حياة الشيخ محمد بن عبدالوهاب، حسين الشيخ خزعل، ص55.

3. زعماء الاصلاح في عصر الحديث، احمد امين، ص 10.


31


 

علماي صالح نسبت به آينده او بدبين بودند. آنان پيش بيني مي کردند اين شخص گمراه در آينده مردم را نيز به گمراهي خواهد کشيد. وي در جواني به مطالعه زندگينامه مدعيان نبوت مانند مسيلمه کذاب، سجاج، اسود عنسي و طليعه اسدي علاقه خاصي داشت.(1)

اين مطالب نشان مي دهد که او از همان آغاز، دنبال شهرت و مقام بود. به همين دليل، پدرش از او راضي نبود و پيوسته او را سرزنش مي‌کرد و مردم را از او برحذر مي‌داشت. حتي بردارش، سليمان‌بن‌عبدالوهاب از مخالفان سرسخت وي بود و سخنان او را باطل مي‌دانست. سليمان در ردّ انديشه برادرش کتابي نوشت که اولين کتاب در ردّ وهابيت است.

گفتم: چه جالب! اگر اطلاعات بيشتري از اين شخصيت داري، برايم بگو. ممنون مي شوم.

محمد: خوب گرفتي او شخصيت اثرگذاري بود، محمد بن عبدالوهاب بر اثر فشارهاي عالمان و استادان خود، سرزمين پدري اش را ترک کرد و به بصره رفت. در آنجا با مستر همفر، جاسوس مشهور انگليسي آشنا شد. آرام آرام دوستي بين آنان پررنگ تر شد تا جايي که هميشه با هم غذا مي‌خوردند و در يک اتاق استيجاري که اجاره بهاي آن را همفر مي پرداخت، زندگي مي کردند. همفر درباره چگونگي آشنايي خود با پسر عبدالوهاب مي‌نويسد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، سيد محسن امين، ص 7.


32


 

«بعد از رسيدن به بصره، مدتي در مسجدي اقامت گزيدم و سپس به دنبال مکان مناسب و کار بودم. با نجاري قرار گذاشتم که در دکان او کار کنم. نجار، مرد مهربان و شريفي بود و با من مانند فرزند خود رفتار مي‌کرد. اسمش، عبدالرضا، شيعه و ايراني و از اهل خراسان بود که در بصره مقيم شده بود. من از فرصت استفاده کردم و نزد او زبان فارسي آموختم. شيعيان و ايراني‌هاي مقيم بصره هر روز، هنگام عصر، در دکان او اجتماع مي‌کردند و درباره امور اقتصادي و سياسي سخن مي‌گفتند. در بين جمعيتي که در اين دکان رفت و آمد مي‌کردند، جواني را در لباس طلاب علوم ديني ديدم که لغات سه گانه (عربي، ترکي و فارسي) را به خوبي مي‌دانست. اسمش محمد بن عبدالوهاب بود؛ جواني بلندپرواز و عصباني که با حکومت عثماني سخت مخالف بود. جهت دوستي او با صاحب دکان (عبدالرضا) اين بود که هر دو نسبت به دولت عثماني بدبين بودند.

وي جواني آزادي خواه بود و هيچ گونه تعصبي در سني‌گري و شيعه‌گري نداشت و به مذاهب چهارگانه هم چندان پاي‌بند نبود. مي‌گفت اين مذاهب را خدا نازل نکرده است.

خلاصه پس از مدتي آشنايي و مراوده با او، بدين نتيجه رسيدم که محمد بن عبدالوهاب، فرد شايسته‌اي براي اجراي مقاصد بريتانيا در منطقه مي‌تواند باشد. او حس بي‌باکي و بلند پروازي،


33


 

جاه طلبي، غرور و دشمني با علما و مراجع اسلام و رأي مستقل از نظر فهم از قرآن و حديث داشت و به هيچ يک از رهبران مذاهب، حتي نسبت به خلفاي چهارگانه هم اعتقاد و اعتنايي نداشت.

اين موارد از بزرگترين نقطه ضعف‌هاي او بود که مي‌توانست مورد استفاده ما قرار بگيرد و اين امکان را به وجود مي‌آورد که از طريق او مأموريت خود را در اجتماع مسلمانان عملي کنيم.

بدين ترتيب، هر چه مي‌توانستم، رابطه‌ام را با پسر عبدالوهاب محکم کردم و همواره به او تلقين مي‌کردم که اگر تو در زمان پيامبر بودي، آن حضرت حتماً تو را جانشين خود قرار مي‌داد. همواره به او گوشزد مي‌کردم که آرزومنديم خداوند به دست تو اسلام را تجديد کند و تو تنها نجات بخشي هستي که مي‌تواني اسلام را از اين سقوط و انحطاط خلاص کني(1)

در سال 1143 زمان بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد بود که بر اساس يک موافقت نامه سرّي بين انگليس و او مقرر شد با کمک مالي و نظامي اين اهداف به تدريج محقق شود. اين اهداف عبارت بود از:

1. تکفير تمام مسلمانان و حلال کردن قتل آنان و غارت اموال شان و هتک ناموس و فروختن آنان در بازار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وهابيت ايده استعمار، ص 70 ـ 126 و مذاکرات مستر همفر، ص27 ـ 52.


34


 

برده فروشان، برده ساختن مردان و کنيز گرفتن زنان؛

2. نابود کردن «کعبه» به نام اينکه جزو آثار بت پرستي است و مانع شدن مردم از حج و تحريک عشاير و قبايل به غارت قافله هاي حجاج و کشتن آنان؛

3. کوشش براي ايجاد روح نافرماني نسبت به خليفه عثماني، تحريک مردم براي جنگيدن با او و تجهيز لشکرهايي براي اين منظور، مبارزه با شريف هاي حجاز با تمام وسايل ممکن و کاستن از نفوذ آنان؛

4 ـ ويران ساختن قبه‌ها و ضريح‌ها و اماکن مقدسه و مورد احترام مسلمانان در مکه و مدينه و ديگر سرزمين‌هاي اسلامي به نام مبارزه با آثار بت پرستي و شرک و اهانت کردن به شخصيت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) و خلفاي او و بزرگان اسلام؛

5. ايجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در شهرهاي اسلامي؛

6. انتشار قرآني با کاهش‌ها و افزايش‌هاي دل خواه بر اساس احاديثي تحريف شده.

در طول اين سفر، همفر به عنوان غلام شيخ محمد، سايه به سايه همراه او بود و وي را براي اجراي دستورها تشويق مي کرد. وي دو سال مجدانه تلاش کرد تا اينکه وزارت مستعمرات بريتانيا يکي از گماشتگان خود به نام محمد بن سعود را به همکاري و پشتيباني با محمد بن عبدالوهاب ملزم ساخت.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خاطرات سياسي و تاريخي مستر همفر، ص180 ـ 188 و وهابيت ايده استعمار، ص 188 ـ 197.


35


 

با درگدشت پدر محمد بن عبدالوهاب در سال 1153 هـ. ق، وي دعوت خود را ابتدا ميان مردم حريمله آشکار ساخت که نزديک بود خونش ريخته شود. ناچار به زادگاه خود عيينه بازگشت و خواسته‌هاي خود را با امير آنجا، عثمان بن احمد بن معمر مطرح کرد. عثمان دعوتش را پذيرفت و براي استحکام پيمان، خواهر خود را به عقد وي درآورد. در آن عصر، در اطراف شهر عيينه پر از مساجد و زيارتگاه‌هاي صحابه و اولياء الله بود. از جمله قبر زيد بن خطاب ـ برادر عمر ـ که مردم آن ديار به آن احترام مي‌گذاشتند. محمد بن عبدالوهاب با شماري از سربازان عثمان بن معمر به آنجا حمله و آن را با خاک يکسان کرد. در پي اعتراض و قيام مردم، عثمان بن معمر، شيخ عبدالوهاب را بيرون کرد و او در سال 1160 منطقه درعيه؛ يعني زادگاه مسيلمه کذّاب را براي سکونت برگزيد.

او پس از ورود به درعيه، با محمد بن سعود، نياي خاندان سعودي و امير اين منطقه تماس گرفت و همانند پيمان امير عيينه را با وي منعقد کرد. ابن سعود دو شرط گذاشت: نخست اينکه پس از موفقيت و کشورگشايي، ما را ترک نکني.

دوم اينکه در فصل رسيدن ميوه‌ها، مالياتي را که از مردم مي‌گيريم، تحريم نکني.

عبدالوهاب گفت: تو را با ديگري عوض نمي کنم و خدا در فتوحاتي که نصيب ما مي‌کند، غنايمي قرار خواهد داد


36


 

که تو را از اين ماليات ناچيز بي نياز مي‌سازد.(1)

امير درعيه براي تحکيم روابط دو خانواده، دختر شيخ را به ازدواج فرزند خود، عبدالعزيز درآورد و بدين گونه پيوند خانوادگي ميان آن دو برقرار شد. اين رابطه تا کنون نيز در شعاع گسترده‌تري ادامه يافته است.(2) پس از اين پيمان، محمد بن عبدالوهاب به رؤساي قبايل و تمام مردم نجد نامه نوشت و آنها را به قبول مذهب تازه خود فرا خواند. برخي پيروي کردند و گروهي نيز اعتنايي نکردند. پس شيخ با عنوان جهاد عليه کفر و شرک و بدعت‌گذاران، به کمک ابن سعود، لشکري تشکيل داد و عليه مسلمانان قيام کرد. او با حمله به شهرها و روستاهاي مسلمان نشين، مردم را به خاک و خون کشيد و اموال آنها را به عنوان غنايم جنگي غارت کرد.(3)

بدين ترتيب، فرقه وهابيت با حمله به کساني شکل گرفت که گوينده «لا اله الاّ الله و محمّد رسول الله» بودند.

آنان براي تبرئه خود، به بهانه‌هاي واهي همچون اعتقاد به توسل، شفاعت، زيارت، برپايي عزاداري، اعتقاد به ارتداد صحابه، نذر، ازدواج موقت، رجعت، ساختن بنا بر قبور و مانند آن، شيعيان را از دين، خارج مي دانند و حکم به قتل آنان مي‌دهند.

همانطور که گفتم اين فرافکني‌ها تنها براي منحرف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حسين بن غنام، تاريخ نجد، ج 4، ص81 ـ 87 با تلخيص؛ تاريخ العربية السعودية، صص 112 ـ 113.

2. تاريخ آل سعود، ناصر السعيد، ج 1، ص 30.

3. تاريخ نجد، ابن غنام، ص 95 ـ 203.


37


 

کردن پيروان اهل سنت از توجه به عقايد باطل وهابيت است.

آنان مي‌کوشند با ايجاد بغض نسبت به شيعيان که آنها را رافضي مي‌خوانند، در حال حاضر، خود را برادر خوانده اهل سنت قلمداد کنند.

هادي: باور کنيد اين مطالب براي من بسيار تازگي داشت به ويژه شخصيت شناسي محمد بن عبدالوهّاب، دست‌هاي پنهان دشمن و اختلاف بين مذاهب اربعه و وهابيت. فکر مي‌کردم وهابيت و اهل سنت در يک طرف قرار دارند، ولي نکته‌اي که اشاره کردي، آن هم عقايد خاص ابن تيميّه و وهابيت است. مي‌تواني چند مورد از اختلافات اهل سنت را با فرقه وهابيت برايم بازگو کني تا بتوانم تفاوت‌هاي آنها را واقعي‌تر درک کنم؟

بسياري از حاجيان مثل شما فکر مي‌کنند. بايد دانست که بين عقايد وهابيت و اهل سنت تفاوت هاي بسياري وجود دارد همان طور که مي‌داني، در اين فرصت کم به صورت تفصيلي نمي‌توان به آن پرداخت.

به چند مورد خاص اشاره مي‌کنم تا ان شاء الله وقتي از سفر برگشتي، بيشتر با هم گپ بزنيم. شايد مهم‌ترين اختلاف‌نظرها در اين موارد باشد.

اول: از نظر وهابي‌ها، هر گاه کسي شهادتين را بر زبان جاري کند، ولي بدان عمل نکند، ارزشي ندارد و چنين کسي کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل، همه مسلمانان معتقدند که هر کس شهادتين را بر


38


 

زبان جاري کند، مال و خونش محفوظ و محترم است.(1)

دوم: وهابيان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقليد از مذاهب چهارگانه را لازم نمي‌دانند. و بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي‌کنند. آنان مي‌خواهند بر اساس برداشت‌هاي خود، مطالبي بگويند که اگر به اصل اجتهاد متوسل شوند، امکان طرح اين نظريه هاي تندروانه وجود ندارد. محمد بن اسماعيل صنعاني و يکي از بنيان گذاران مذهب وهابيت که در دوره ابن عبدالوهاب مي زيست، در کتاب «تطهير الاعتقاد» مي‌نويسد:

«فقهاي مذاهب اربعه، اجتهاد بر خلاف آن مذاهب را جايز نمي‌شمارند، ولي اين سخني است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمي‌گشايد(2)

سوم: وهابي‌ها با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات، جسم و جهت براي خداوند اثبات مي‌کنند و به رؤيت حسي خداوند قائلند.(3) در مقابل، علماي اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رؤيت حسي خداوند را جايز نمي‌دانند.(4)

چهارم: محمد بن عبدالوهاب معتقد بود همه اعمال مسلمانان به حد شرک رسيده است. از اين رو، مسلمانان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمدحسن جان صاحب سرهندي، جزيرة العرب في القرن العشرين، ص 341.

2. الجامع الفريد، رسالة تطهير الاعتقاد، ص 510.

3. کتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 157.

4. الأربعين في أصول الدين، فخر رازي، ص 268-277.


39


 

سني و شيعي را که ديدگاه هاي او را قبول نداشتند، تکفير مي کرد. اين در حالي است که ائمه اهل سنت به ويژه ابوحنيفه، تکفير اهل قبله را جايز نمي شمارند.

پنجم: آنان فضايل انبيا و اولياي الهي را انکار مي کنند. از نظر وهابي ها نه عيسي بن مريم مي تواند بيماري را با اذن خدا شفا دهد و نه آصف بن برخيا مي تواند تخت بلقيس را حاضر کند. و نه سليمان فهم و درک زبان مورچه ها را دارد و نه پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) مي تواند از آينده (غيب) خبر دهد. (1) ديگر مسلمانان با توجه به آيات قرآن که در اين زمينه‌ها وارد شده است، همه اين موارد را قبول دارند.(2)

هادي: درباره مواردي که ممکن است در طول سفر با آنها رو به رو شويم و با فرقه وهابيت، تفاوت نظر داريم کمي توضيح بده. در سخنراني‌هاي داخل کاروان درباره مخالفت وهابيت با زيارت، نذر و توسل و شفاعت و عزاداري و ساخت بنا بر قبور چيزهايي شنيده‌ام.

درباره اين چيزها کمي بيشتر توضيح بده و بگو آيا ديگر مذاهب نيز با آنها هم عقيده‌اند يا خير؟

محمد: خوب گفتي. اين‌ها از مواردي است که خواه ناخواه در مسير سفر با آن رو‌به‌رو مي شويد، ولي بدانيد که اين مخالفت تنها از سوي وهابيان است و فرقه‌هاي ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نک: سبأ 10 ـ 13، نمل 15 و 16، 38 ـ 40، کهف 65، جن 26 ـ 27، آل عمران 41.

2. عمر بن عبدالسلام، مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، بيروت، دارالهديه، ص 15.


40


 

با آن موافق نيستند. اگر به نظريه ها و مکتوبات اهل سنت و فرقه افراطي وهابيت توجه کنيم، مي‌بينيم:

1. وهابيان زيارت قبر انبيا و اوليا و سفر به قصد زيارت قبور آن بزرگواران را حرام مي‌دانند، ولي مذاهب چهارگانه بالاترين ثواب را براي زيارت قبر نبي و مسافرت براي آن قائلند.(1)

2. از نظر وهابي‌ها، سوگند دادن خداوند به حق مقام اوليا حرام و موجب شرک است، ولي حنفي‌ها و شافعي‌ها اين امر را مکروه (نه حرام و نه شرک) مي‌دانند.(2)

3. وهابي‌ها نذر براي مردگان و اهل قبور و اوليا را شرک مي‌دانند، در حالي که اهل سنت مي‌گويند اگر نذر براي بت نباشد، لازم الوفا است.(3)

4. از نظر وهابيت، توسل، شفاعت، تبرّک جستن به پيامبر (صلّي الله عليه وآله استغاثه و طلب حاجت از پيامبران و اوليا و جشن گرفتن ميلاد پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) جايز نيست، ولي تمام اهل سنت اينها را جايز مي‌دانند.

5. وهابي‌ها گريه بر ميت را جايز نمي‌دانند، ولي گروه شافعي قائل به جواز و حنابله قائل به مباح بودن هستند.(3)

6. وهابي‌ها ساخت بنا بر روي قبرها را حرام، ولي اهل سنت آن را مکروه مي دانند.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفقه علي المذاهب الأربعة، عبدالرحمان جزري، ج 2، ص 540.

2. سرگذشت وهابيون، احمد زيني دحلان، ص 16.

3. الفقه علي مذاهب الأربعة، ج 1، ص 139.

4. الفقه علي مذاهب الأربعة، ج 1، ص 533.

5. همان، ص 536.


41


 

7. از نظر وهابي ها، عزاداري براي مردگان حرام است، ولي از نظر اهل سنت، تا سه روز مستحب و پس از آن، مکروه است.(1)

پس همان گونه که مي‌بيني، اختلافات فاحشي بين وهابيت و اهل سنت وجود دارد.

ـ هادي: من شنيدم وهابي‌ها خيلي زود به ديگر مسلمانان حکم تکفير مي‌دهند و عملشان را بدعت مي‌دانند. چرا اين کار را مي‌کنند و از نظر آنها چه چيزهايي بدعت است؟

ـ محمد: در آيين وهابيت، هر چيزي که با افکار آنان تطبيق نکند، آن را بدعت و شرک مي‌دانند و بي‌درنگ حکم به تکفير مي‌دهند.

براي مثال:

1. سجده بر تربت بدعت است.

صالح فوزان، عضو هيأت افتاي سعودي مي‌نويسد:

«سجده بر تربت اوليا اگر به قصد تبرّک و تقرّب به اوليا باشد، شرک اکبر محسوب مي‌شود و اگر مقصود، تقرّب به خداوند متعال باشد، با اعتقاد به اين که اين تربت همانند زمين مسجدالحرام و مسجدالنبي و مسجدالأقصي فضيلت دارد، بدعت در دين به شمار مي رود.(2)

2. برگزاري مراسم ميلاد حضرت رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) بدعت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 539.

2. المنتقي من فتاوي الشيخ صالح الفوزان، ج 2، ص 86.


42


 

بن باز، مفتي اعظم سعودي مي‌نويسد:

«مراسم ميلاد پيامبر گرامي جايز نيست؛ چون بدعت در دين محسوب مي‌شود. رسول گرامي و خلفاي راشدين و صحابه حضرت و ديگر تابعين، چنين مراسمي انجام نمي‌داده‌اند(1)

3. برگزاري مراسم سوگواري پيامبران و صالحان بدعت است.

فتواي هيئت دايم افتاي سعودي در پاسخ به پرسش درباره مراسم سوگواري مي‌نويسد:

«مراسم سوگواري براي پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و شرک به حساب مي‌آيد(2)

4. جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج بدعت است.

شيخ عثيمين از نويسندگان و فعّالان گروه وهّابيّت مي‌نويسد:

«برپايي مراسم جشن تولد براي اطفال از عادات و سنّت هاي اسلامي نيست، بلکه از دشمنان به ارث برده شده است. رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) فرموده است هر کس همانند ديگران شود، از آنان محسوب مي گردد(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج 3، ص 18؛ مجموع فتاوي و مقالات متنوعه، ج 1، ص 183.

2. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج 3، ص 54.

3. فتاوي منارالاسلام، ج 1، ص 43.


43


 

هيئت دائم افتاي سعودي در پاسخ به پرسشي درباره مراسم جشن تولّد مي‌نويسد:

«و اعياد المواليد نوع من العبادات المحدثة في دين الله فلا يجوز عملها لأيّ من النّاس مهما کان مقامه أو دوره في الحياة»؛(1) «جشن تولد (ولادت) بدعت در دين محسوب مي‌شود و براي هيچ فردي جايز نيست، هر چند از شخصيت‌هاي برجسته جامعه و داراي موقعيت ممتاز باشد

هيئت افتايي که اين گونه سخت گيري مي کند، با کمال شگفتي در رابطه با برپايي مراسم جشن هاي دولتي مي‌نويسد:

«اگر مقصود از مراسم برگزاري عيد به خاطر مصلحت ملّت و تنظيم امور کشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس و شروع سال تحصيلي و گردهم آيي کارمندان دولتي و امثال آنها که قصد تقرّب و عبادت در آن نيست، مانعي ندارد و شامل نهي پيامبر ـ « من أحدث في امرنا ما ليس منه فهو ردّ؛ هر کس در دستورهاي ديني ما چيزي بيفزايد، مردود است» ـ نمي‌شود(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج3، ص83، رقم 5289.

2. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج3، ص 88، رقم9403.


44


 

خواننده محترم شايد بتواند ميان برگزاري مراسم ولادت ائمه يا جشن تولد و مانند آن با ديگر جشن هاي مراسم دولتي، که هر دو بدون قصد تقرّب و عبادت انجام مي شود، تفاوتي بيابد، جز اين که فعل اول را شيعيان انجام مي‌دهند.

5. دعا کردن در کنار قبر رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) به قصد اجابت، بدعت است.

شيخ صالح فوزان، عضو هيئت افتاي سعودي مي نويسد:

«رفت و آمد زياد کنار قبر رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار مي‌آيد و همچنين دعا کردن به اين نيّت که شايد در آنجا به اجابت برسد، از بدعت‌ها به حساب مي‌آيد.(1)

6. دست کشيدن به پرده کعبه بدعت است.

شيخ عثيمين از مفتيان و علماي بزرگ سعودي مي‌نويسد:

« التبرّک بثوب الکعبة و التمسّح به من البدع لأنّ ذلک لم يرد عن النبي (صلّي الله عليه وآله)(2)؛ تبرّک جستن به پرده کعبه و دست کشيدن به آن بدعت به شمار مي‌رود؛ چون از رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) دستوري در اين باره نرسيده است.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجلة الدعوة، عدد 1612، ص 37.

2. مجموع الفتاوي لابن عثيمين، رقم 366.


45


 

7. اهداي ثواب نماز و قرآن به رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) و مردگان بدعت است.

لجنه دائم افتاي سعودي مي نويسد:

« لايجوز أن تهب ثواب ماصلّيت للميّت بل هو بدعة لأنّه لم يثبت عن النبي (صلّي الله عليه وآله) و لا عن الصحابة رضي الله عنهم(1)؛ هديه کردن ثواب نماز به ميّت بدعت است، چون از رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) و اصحاب در اين باره چيزي نرسيده است

همچنين لجنه دائمي مي‌نويسد:

«لا يجوز إهدا الثواب للرسول (صلّي الله عليه وآله) و لا ختم القرآن و لا غيره لأن السلف الصالح من الصحابة به رضي الله عنهم و من بعدهم لم يفعلوا ذلک و العبادات توقيفيّة(2)؛ همچنين اهداي ثواب و ختم قرآن براي رسول گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله) جايز نيست؛ چون اصحاب پيامبر و ديگران چنين کاري نکرده‌اند

8. قرائت قرآن براي ميّت بدعت است.

شيخ عثيمين از مفتيان و علماي بزرگ سعودي مي‌نويسد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج 4، ص 11، الفتوي رقم 7482.

2. همان، ج 9، ص 158، الفتوي رقم 3582.


46


 

«اجتماع نزد مصيبت ديده و همچنين خواندن قرآن براي ميّت و توزيع خرما و گوشت از بدعت‌هايي است که بايد از آن خودداري کرد، چون اين کار سبب نوحه‌سرايي و گريه و حزن داغ‌ديدگان مي‌شود و تلخي مصيبت براي هميشه در قلب آنان مي‌ماند. من اين گونه افراد را نصيحت مي‌کنم که از اين کار دست بردارند و توبه کنند(1)

9. قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعي بدعت است:

لجنه دائم افتاي سعودي نوشته است:

«قرائت قرآن و همچنين خواندن دعا به صورت دسته جمعي پس از هر نماز بدعت است(2)

10. آغاز کردن جلسات با آيات قرآن بدعت است.

شيخ عثيمين مي نويسد:

«إتّخاذ افتتاح الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن دائماً کانّها سنّة مشروعة فهذا لاينبغي(3)؛ آغاز کردن جلسات و سخنراني‌ها با آيات قرآن به صورت دائم در شرع وارد نشده است و شايسته نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي منار الإسلام، ج 1، ص 270.

2. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الافتاء، ج 3، ص 481، فتوي رقم 4994.

3. نور علي الدرب، ص 43.


47


 

11. ذکر با تسبيح بدعت است.

بن باز مفتي اعظم سعودي می‌نويسد:

«ذکر گفتن با تسبيح در شرع مطهّر وارد نشده است، بهتر است به جاي تسبيح، با انگشتان دست ذکر گفته شود.»(1)

12. رفتن به غار حرا بدعت است.

لجنه دائم افتاي سعودي می‌نويسد: رفتن به غار حرا از شعائر حج و آداب اسلامي به حساب نمی‌آيد، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و بايد مردم را از اين کار باز داشت.(2)

13. شهادت به کفر مسلمانان، شرط ورود به آيين وهابيت است.

احمد زيني دحلان، مفتي مکه مکرمه می‌نويسد:

«اگر کسي به مذهب وهابيت درمي آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود، محمد بن عبدالوهاب به وي می‌گفت: بايد دوباره به زيارت خانه خدا بروي؛ چون حج گذشته تو در حال شرک صورت گرفته است و به کسي که می‌خواست وارد کيش وهابيت بشود، می‌گفت: پس از شهادتين بايد گواهي دهي که در گذشته کافر بوده‌ای و پدر و مادر تو نيز در حال کفر از دنيا رفته‌اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي إسلاميّة، ج 2، ص 366.

2. اللجنة الدائمه، الفتوي رقم 5303.


48

 

همچنين بايد گواهي دهي که علماي بزرگ گذشته، کافر مرده‌اند. اگر گواهي نمی‌داد، وي را می‌کشتند. او بر اين باور بود که تمام مسلمانان در طول 12 قرن گذشته کافر بوده‌اند و هر کسي را که از مکتب وهّابيّت پيروي نمی‌کرد، او را مشرک می‌دانست و خون و مال او را مباح می‌کرد.»(1)

هادي: يک پرسش ساده دارم، بدعت با سنّت چه فرقي دارد؟

راستي بهتر نيست به وهابيان، اهل بدعت بگوييم چون بدعت خيلي جاها به کمک آنها آمده است.

ـ محمد: بايد دانست که، سنت در لغت به معناي دستور، مقررات و قانون و در اصطلاح به معناي قول و فعل و تقرير معصوم است. بدعت نيز در لغت به معناي عمل بی‌سابقه و جديد است.

هر چيز تازه و نوظهوري که بدون سابقه انجام گيرد و در اصطلاح چيزي است که به دين افزوده يا کاسته و به اسم دين تمام شود، در حقيقت، نوآوري در دين است در حالي که دليل موجود از آن در شرع نباشد.

هادي: پس منظورشان از بدعت اين است که ما چيزهايي به جز قرآن و سنّت را ملاک عمل قرار می‌دهيم، در حالي که به شدت به حديث ثقلين معتقد هستيم و جز قرآن و عترت، چيزي را نمی‌پذيريم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدّرر السنيّة، ج 1، ص 46؛ الفجر الصادق لجميل صدقي الزهاوي، ص 17.


49


 

انگار محمد چيزي به يادش آمده باشد، يک باره پرسيد: راستي «هادي» ساعت چند است؟ امشب قرار است که يکي از متخصصاني که درباره وهابيت تحقيق انجام داده است، در يک نشست اعتقادي درباره کليات عقايد فرقه وهابيت و بررسي شبهه‌های آنها سخنراني کند. نمی‌خواهم از اين همايش علمي محروم شويم. چون در اين جلسه ايشان بيشتر مطالبي را که به شما گفتم عالمانه‌تر و مفصل‌تر بررسي می‌کند. خوش به حالت شده هادي!

هادي: الان ساعت 7 بعد از ظهر است. چنان درباره مذاهب دقيق و زيبا صحبت کردي که گذشت زمان را احساس نکردم. تازه داشتم لذّت می‌بردم، بيشتر مطالبت براي من تازگي داشت، ولي آن جلسه کي برگزار می‌شود؟

محمد: اين نشست مذهبي امشب بعد از نماز مغرب و عشا در «مؤسسه ديني ولايت» برگزار می‌شود. سخنران اين جلسه، استاد فيّاض است که واقعاً در اين زمينه کار کرده و سال‌ها از متون ديني و بزرگان علمي ره توشه برچيده است. اگر مايل باشي، می‌توانيم در آن جلسه شرکت کنيم، تا بيشتر با عقايد وهابيت آشنا شويد. البته اگر کار مهمي نداريد؟

هادي: در کنار شما بودن و حضور در اين نشست‌های علمي، براي من از هر چيزي ديگري مهم‌تر است.

محمد: همان طور که گفتم، از امروز تلاش می‌کنم به هر شکل ممکن، به تقويت پايه‌های ديني و مذهبي خودم بپردازم و با ديدگاه‌های مذاهب ديگر آشنا شوم تا هنگام


50


 

ضرورت بتوانم از عقايدم دفاع کنم و گاهي هم اگر بتوانم، مثل شما در روشنگري ديگران مؤثر باشم، من با کمال ميل آماده ام. محمد و هادي از مسجد خارج می‌شوند، ولي هادي آن قدر احساس سبکي می‌کند که تو گويي بر بال فرشتگان گام برمي دارد.

او در درون خود از اينکه ساعت اخير عمر خود را با اشتياق به بهره گيري از دانش و معرفت دوست خوبي چون محمد گذرانده است، احساس شادماني می‌کند. او خود را مديون دوستش می‌بيند و از عمق جان برايش دعا می‌کند.

اينک با کمک محمد دريچه‌ای نو از علم و معرفت به رويش گشوده شده است. هر دو به آرامي وارد مکان همايش می‌شوند. جواناني نوراني، با وقار و مصمم را در آنجا مشاهده می‌کنند که براي يادگيري مباني ديني و مذهبي با اشتياق، خود را آماده شنيدن مباحث علمي کرده‌اند. بعضي از آنها با محمد سلام و احوال پرسي می‌کنند. هادي می‌خواهد عقربه‌های ساعت به سرعت نور حرکت کنند تا هر چه زودتر اين ده دقيقه باقي مانده سپري شود، ولي لحظات انتظار چه سخت می‌گذرد.

ناگهان ترنّم صلوات فضاي نشست علمي را معطّر می‌سازد و استاد فيّاض با تبسّمي ملکوتي و اداي ا حترام حاضران، سخنراني خود را با نام و ياد خدا آغاز می‌کند. البته قرار نيست هر آنچه را استاد فرموده است، بنويسم، ولي آنچه من از جلسه به‌اندازه فهم و توانايي‌های علمي‌ام، از عقايد وهابيت برداشت کردم، چنين بود. ايشان ابتدا درباره توحيد و شرک از منظر وهابيت سخن گفتند.


51


 

توحيد از منظر وهابيت

اساسي ترين محورهاي اعتقادي وهابيت درباره توحيد و خداشناسي که با ما شيعيان و اهل سنت تفاوت فاحش و اساسي دارند، عبارتند از:

 

1. اعتقاد به جسمانيت خداوند و رؤيت حسّي او

ابن تيميه، با استدلال به ظاهر آيات و روايات رساله «عقيدة الحمويه» می‌گويد:

«خداوند می‌شنود. آگاه است. سخن می‌گويد. خشنود و غضبناک می‌شود. می‌خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي می‌کند و هر شب هر طور که بخواهد، به آسمان دنيا فرود می‌آيد و می‌گويد: آيا کسي هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم؟ آيا آمرزش خواهي هست که او را ببخشم؟ آيا توبه کننده‌ای هست که توبه او را بپذيرم؟ خداوند اين کار را تا طلوع فجر انجام می‌دهد. هر کس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنيا انکار يا تأويل کند، بدعت گذار و گمراه است.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. العقيدة الحموية، ص 451.


52


 

ابن بطوطه از عالمان هم عصر ابن تيميّه هم می‌گويد: «من در دمشق بودم، روز جمعه بود. ابن تيميّه در مسجد جامع اين شهر براي مردم موعظه می‌کرد که من نيز در مسجد حضور يافتم. وي در بين سخنانش گفت: خداوند همچنان که من از پله اين منبر فرود می‌آيم، به آسمان دنيا فرود می‌آيد. اين بگفت و يک پله از منبر فرود آمد. چون اين سخن بر زبان جاري کرد، فقيهي مالکي به نام ابن الزهرا به او اعتراض و سخنش را انکار کرد.

سخنان ابن تيميّه را در نوشته‌ای به اطلاع ملک ناصر رساندند. ملک ناصر فرمان داد ابن تيميّه را به زندان‌انداختند و او در زندن از دنيا رفت.»(1)

وهابي‌ها در پيروي از ابن تيميّه و با استدلال به ظاهر بعضي از آيات و روايات، براي باري تعالي اعضا و جوارح اثبات می‌کنند.

آلوسي از طرفداران سرسخت وهابيت می‌گويد:

«وهابي‌ها می‌گويند: روز قيامت، خدا به صحراي محشر می‌آيد؛ زيرا خود او فرموده است: «وَ جَآءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا»(2) و خداوند به هر يک از آفريده‌های خود هر طور که بخواهد نزديک می‌شود. همچنان که فرموده است: «... وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن بطوطه، رحلة، ص 113.

2. فجر، 22.

3. ق، 16.


53


 

آنان به موجب آيه «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»(1)، دو دست و از ظاهر آيه «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنَا»(2)، دو چشم و از آيه «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(3)، صورت و چهره براي خدا اثبات می‌کنند!(4)

يکي از نکته‌هایی که از سخنراني استاد فيّاض برداشت کرده‌ام، اين بود که ابن عبدالوهاب هم در کتاب التوحيد، براي اثبات انگشتان براي خدا، اين روايت را از ابن مسعود نقل می‌کند:

«دانشمندي يهودي به حضور پيامبر عرض کرد:‌ای محمد! (ما در کتاب‌های خويش) دريافتيم که (روز قيامت) خداوند تمام آسمان‌ها را بر يک انگشت، زمين‌ها را بر يک انگشت و درخت‌ها را بر يک انگشت، آب را بر يک انگشت، خاک را بر يک انگشت و ديگر آفريده‌ها را بر يک انگشت قرار می‌دهد و می‌فرمايد: تنها من پادشاهم.

پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با تصديق اين گفته خنديد، به گونه‌ای که دندان مبارکشان نمايان گشت.

سپس اين دو آيه مبارکه را تلاوت فرمود: «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِي وَالاَْرْضُ جَمِيعًا»(5) و خدا را آن چنان که بايد، به بزرگي نشناخته‌اند و حال آنکه روز قيامت زمين يک سره در قبضه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده، 64.

2. هود، 37.

3. بقره، 115.

4. سيد محمود آلوسي، تاريخ نجد، صص 91 و 90.

5. زمر، 67.


54


 

(قدرت) اوست.(1)

وي پس از نقل روايت‌های متعدد براي اثبات اعضا و جهت براي خداوند از مجموع آن نتيجه می‌گيرد که رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) گفته‌های دانشمند يهودي را با تبسم تأييد کرد و اين حديث بر اثبات دست براي خداوند صراحت دارد!»(2)

البته محمد بن عبدالوهاب نظر خود را بر اساس ديدگاه اسلاف خود به ويژه ابن تيميّه پايه گذاري کرده است. يکي از مسائلي که «ابن تيميّه»، بنيان گذار فکري وهابيت به نشر آن پرداخت، جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر کرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اينها بود. وي می‌گويد:

«در کتاب خدا و سنّت رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) و همچنين در گفتار سلف امّت (صحابه) و پيشوايان ديني نيامده است که خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزّه است و انکار معنايي که شرع و عقل آن را نفي نکرده، نوعي ناداني و گمراهي است!»(3)

وي همچنين می‌گويد:

«و ليس في کتاب الله و سنّة رسوله و لا قول احدٌ من سلف الأمة و ائمّتها أنّه ليس بجسم(4)؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 157.

2. همان، صص 158 ـ 160.

3. التأسيس في ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.

4. التأسيس في ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.


55


 

در کتاب خدا و سنّت رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان ديني نيامده است که خداوند جسم نيست.»

خنده خدا

استاد فيّاض فرمود:

«خداي وهابيت به عقيده ابن تيميّه در رساله عقيدة الحمويّة چنين است: خداوند می‌خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّي می‌کند.»(1)

پايين آمدن خدا از عرش

استاد بزرگوار از قول ابن تيميّه می‌گويد:

«هر شب هر گونه که بخواهد، به آسمان دنيا فرود می‌آيد و می‌گويد: آيا کسي هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و آمرزش خواهي هست که او را ببخشم... خدا اين کار را تا طلوع فجر انجام می‌دهد. وي پس از نقل اين مطلب می‌نويسد: "فمن أنکر النّزول أو تأوّل فهو مبتدعٌ ضالٌّ"؛ هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انکار يا توجيه کند، بدعت گذار و گمراه است.»(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموعه الرسائل الکبري، رساله يازدهم، ص 451.

2. همان.


56


 

قابل رؤيت بودن خدا

ابن تيميّه در کتاب «منهاج السنّة» که در ردّ کتاب «منهاج الکرامة» علاّمه حلّي نوشته است، می‌نويسد:

«عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رؤيت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر اين است که ذات احديّت را در آخرت، با چشم می‌تواند ديد، ولي در دنيا نمی‌توان ديد.»(1)

ناله کرسي به دليل سنگيني خدا

نکته ديگر در سخنان استاد اين بود که از قول سيوطي در اين باره گفت:

«زني خدمت رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) رسيد و عرض کرد دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد. رسول گرامي اسلام خدا را به عظمت ياد کرد و فرمود: کرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را فراگرفته است و هنگامي که خداوند روي کرسي قرار می‌گيرد، به دليل سنگيني حق، ناله‌ای همانند ناله بچه شتر از کرسي خارج می‌شود.»(2)

نشستن پيامبر وهابيت در کنار خدا

«ابن قيّم» شاگرد ابن تيميّه می‌نويسد:

«خداوند روي عرش می‌نشيند و رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مختصر منهاج السنّة، ج 2، ص 420.

2. الدرّ المنثور، ج 1، ص 328.


57


 

نيز در کنار او می‌نشيند و اين همان مقام محمود و شايسته‌ای است که قرآن وعده داده است.»(1)

دويدن خداي وهابيت

لجنه افتاي سعودي درباره صفت هروله گفته‌اند که صفت هروله (دويدن) خدا در حديث قدسي که بخاري و مسلم نقل کرده‌اند، آمده است. خداوند فرموده است:

«اگر بنده‌ای يک وجب به من نزديک شود، من يک ذراع (نيم متر) به او نزديک خواهم شد و اگر او يک ذراع به طرف من بيايد، من به قدر فاصله دو کف دست (بيش از يک متر) به او نزديک خواهم شد. اگر او قدم زنان به طرف من بيايد، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.»(2)

استاد در ادامه گفت: اين نظريه بيشتر در ميان فرقه وهابيت ديده می‌شود و بسياري از علما و فرقه‌های اهل سنت اين عقيده را نمی‌پذيرند و حتي آن را رد می‌کنند.

همانگونه که گفته شد، اين سخنان ابن تيميّه و وهابيت، مخالف کتاب و سنت است، ولي بعضي از اهل سنت با اين عقيده مخالفند. بيهقي از شخصيت‌های علمي اهل سنت می‌گويد:

«احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيّت حق تعالي را باطل دانسته و گفته است: اسم‌ها از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بدايع الفوائد، ج 4، ص 39.

2. فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 3، ص 196.


58


 

شريعت و لغت گرفته می‌شود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چيزي که قرار داده‌اند، که داراي طول، عرض، ارتفاع، ترکيب و صورت باشد.

خداوند متعال از تمامي اين‌ها منزّه است و شايسته نيست که او را جسم بناميم؛ زيرا او از هر گونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است. بنابراين، عقيده به جسمانيت باطل است.»(1)

علماي ديگر اهل سنت مانند قرطبي پس از نقل سخنان ديگر عالمان درباره مجسمه می‌گويد:

«و الصحيح القول بتکفيرهم، إذ لا فرق بينهم و بين عبّاد الأصنام والصور(2)؛ قول صحيح اين است که قائلين به جسمانيت حقل تعالي کافر هستند؛ زيرا ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان تفاوتي نيست.»

نَوَوي از علماي بزرگ اهل سنت می‌گويد:

«فَمِمَّنْ يُکَفّر من يجسّم تجسيماً صريحاً و من ينکر العلم بالجزئيّات(3)؛ از جمله کساني که کفر آنان ثابت است، قائلين به جسمانيّت حق تعالي کساني است که علم به جزئيات او را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. طبقات الحنابله، ج 2، ص 298 و اعتقاد الامام ابن حنبل للتميمي، ص 298.

2. تفسير القرطبي، ج 4، ص 14.

3. المجموع، ج 4، ص 253.


59


 

انکار می‌کنند.»

عبدالقاهر بغدادي (متوفاي 429) از متکلمان بلند آوازه اهل سنت می‌گويد:

«اهل سنت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکاني در برگرفته است و نه زماني بر وي می‌گذرد. ذات اقدسش فراتر از زمان و مکان است، بر خلاف قول باطل شهاميّه و کراميّه که می‌گويند: ذات اقدس ربوبي با عرش در تماس است. امير مؤمنان علي(علیه السلام) می‌فرمايد: خداوند، عرش را به خاطر قدرت نمايي آفريده، نه براي جايگاه خويش.»(1)

ابن نجيم (متوفاي 970هـ. ق.) از فقيهان بزرگ اهل سنت می‌گويد:

«والمشبّهة إن قال: انّ لله يداً أوْ رِجْلاً کما للعباد فهو کافر و إن قال: انّه جسم لا کالأجسام فهو مبتدع(2)؛ مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبيه می‌کنند) اگر بگويند که خداوند همانند بندگان دست و پا دارد، کافر هستند و اگر بگويند خداوند جسم دارد، ولي نه مانند اجسام، بدعت گذار است.»

نظريه مخالف علماي اهل سنّت در اين باره فراوان است. از آن ميان، سخن غزالي، عالم بلندآوازه اهل سنت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفرق بين الفرق، ص 40.

2. البحر الرائق، ج 1، ص 611.


60


 

و شهرستاني را واپسين کلام قرار می‌دهيم. غزالي می‌گويد:

«اگر کسي به ذهنش خطور کند که خداوند تعالي داراي جسمي هست که از عضوهاي متعدد تشکيل يافته، بت پرست است؛ زيرا هر جسمي، مخلوق و آفريده شده است و به اجماع تمام علما و پيشوايان ديني در تمام زمان‌های پيش و نزديک، پرستش مخلوق، کفر و بت پرستي است.»(1)

شهرستاني اين عقايد را برگرفته از اسرائيليات می‌داند و در ملل و نحل می‌نويسد:

«بسياري از يهوديان که به طرف اسلام کشيده شدند، احاديث متعددي را در جسمانيّت حق تعالي ساختند و وارد شريعت اسلامي کردند و تمامي احاديث تجسيم از تورات سرچشمه گرفته است.»(2)

استاد فيّاض ادامه داد:

بايد به وهابيون گفت: چگونه قائل به تجسيم هستيد، در حالي که «لَيْسَ کَمِثْلِهِي شَيْءٌ»(3) و «وَ لَمْ يَکُن لَّهُو کُفُوًا أَحَدُم»(4)، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»(5)، «اللَّهُ الصَّمَدُ»(6)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. إلجام العوام عن علم الکلام، ص 209.

2. الملل و النحل، ج 1، ص 117.

3. شوري، 11.

4. اخلاص، 4.

5. همان، 1.

6. همان، 2.


61


 

از آيات الهي‌اند و شما آن را انکار می‌کنيد. بر اساس آراي شما بايد آن چه علماي اهل سنّت مانند امام حنبل؛ نووي، ابن نجيم، غرابي، حاکم نيشابوري و ذهبي و ديگران به آن شهادت داده‌اند، خارج از سنت رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) باشد.

آيا نظر شما درست است يا اهل سنت؟

وقتي با اصل اول عقايد اسلامي، اين قدر بين شما و اهل سنت فاصله وجود دارد، چه طور خود را از آنها می‌دانيد، مگر نه اينکه ابن تيميّه، بنيانگذار فرقه وهابيت به دليل همين عقايد باطل و تجسيم، به زندان محکوم شد.

ابوالفداء در تاريخ خود در اين باره می‌نويسد:

«استدعي تقي الدين أحمد بن تيميّه من دمشق الي مصر و عقد له مجلس و أمسک و أودع الاعتقال بسبب عقيدته فانّه کان يقول بالتجسيم(1)؛ ابن تيميّه از دمشق به مصر احضار شد و پس از محاکمه، وي را دستگير و به سبب عقيده اش زنداني کردند؛ زيرا معتقد بود خداوند متعال جسم دارد.»

همچنين بعضي از علماي شاخص اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني و قاضي مالکي اعلام کردند: «فقد ثبت کفره؛ کفر ابن تيميه ثابت است.»(2) اينک قضاوت با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ ابي الفداء، ج 2، ص 392.

2. الدرر الکامنه، ج 1، ص 145.


62


 

شما ـ خواننده ـ است. چگونه عقيده کسي که علماي اهل سنت به تکفير وي فتوا داده‌اند، معيار تشخيص توحيد و شرک يا تعيين بدعت است؟

چگونه پيروانش می‌توانند به بهانه‌های پوشالي مانند گرايش شيعيان به توسل، برپايي عزاداري، اعتقاد به تحريف قرآن و مانند آن، به پيروان ناب ترين عقيده که بر گرفته از مکتب اهل بيت(علیهم السلام) است، تهمت کفر و شرک و بدعت بزنند؟

آيا سزاوار نيست که فرقه وهابيت ابتدا کاستي‌های خود را برطرف کند و عقايد خود را دست کم با آموزه‌های اهل سنت تطبيق دهد. به يقين، در اين صورت، به راحتي به ديگر فرقه‌های اسلامي برچسب تکفير نخواهد زد. مطمئنّاً آنچه سبب شده است فرقه وهابيت چنين تصميمي بگيرد، همين ديدگاه‌های نادرستي است که ابن حنبل، ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب به اين فرقه تزريق کرده‌اند.

چگونه می‌توان شيعيان را که به اصول اساسي اسلام؛ يعني اصول دين معتقدند، مشرک، بدعت گذار و کافر دانست. بی‌شک، استنباط فقهي وهابيان در ديدگاه اسلامي هيچ ريشه‌ای ندارد و از نظريه‌های مطرود ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب گرفته شده است.

سپس استاد فيّاض ادامه داد: البته می‌توان به موارد اختلافي يا عقايد سخيف وهابيت پرداخت. البته بنده می‌خواهم به نکاتي بپردازم که در ايام سفر حج بيشتر با آن درگيريد. همه شما خواه ناخواه به زيارت قبر نبيّ مکرم اسلام (صلّي الله عليه وآله) و ائمه مظلوم بقيع(علیهم السلام) مشرف می‌شويد و در


63


 

اين مورد عوامل تندرو فرقه وهابيت با برخوردهاي تند و زننده با شما رو به رو می‌شوند. از اين رو، از ميان انبوه مشکلات فقهي و اعتقادي گروه وهابي به مسأله زيارت قبور خواهيم پرداخت.

يکي از عقايد وهابيان عادي جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياي الهي و کاستن از جايگاه و مقام آنان است. از نظر ابن تيميّه، پيامبران و اولياي الهي پس از مرگ، کوچک‌ترين تفاوتي با افراد عادي ندارند. به گفته وي: «لَيْسَ في وجود القبور اَمانٌ؛ قبرها نمی‌تواند پناهي براي امت باشد.»(1) حتي وي مشاهده قبر پيامبر را نيز ممنوع می‌دانست.(2) با بهره‌گيري از همين عقيده خاص است که مأموران، اطراف قبر مطهّر نبوي حضور دارند و نمی‌گذارند کسي آن جا بايستد.

بر اساس ديدگاه ابن تيميه، هر گونه مسافرت به قصد زيارت قبور انبيا، صالحان و نذر کردن، سوگند خوردن و بوسيدن و مسح کردن مزار آنان حرام و مايه شرک است. به نظر اين تيميّه، هر کس به قصد زيارت قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مسافرت کند و هدف اصلي سفر او، رفتن به مسجد آن حضرت نباشد، از اجماع مسلمانان مخالفت کرده و از شريعت سيدالمرسلين خارج است.(3) به نظر او، هر گونه زيارت قبور، چه قبر پيامبر و غير آن شرک و حرام است.(4) وي می‌نويسد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احمد بن تيميّه، کتاب الردّ علي الاخنايي، ص 54.

2. همان، ص 99.

3. همان، ص18

4. همان، ص 52.


64

 

«مسح و بوسيدن هر قبري و لو قبر پيامبران شرک است.(1) دست گذاشتن روي قبر پيامبر و بوسيدن قبر، جايز نيست و مخالف توحيد است.»(2)

به دليل همين عقايد بدعت آميز، اهل سنت بر (ابن تيميّه) شوريدند. او بارها دستگير شد و به زندان افتاد و ده‌ها کتاب بر ردّ‌انديشه‌های وي نگاشته شد. با وجود اين همه مخالفت ها، بعدها محمد بن عبدالوهاب به تأييد نظريه ابن تيميّه پرداخت و يکي از علماي آنان حتي ادعاي اجماع کرد و گفت:

«به اجماع علما، استلام (دست ماليدن) قبور انبيا و غير اين‌ها (يعني اوليا و ائمه معصومين(علیهم السلام) و مسح (تبرّک) آن و نماز خواندن و دعا کردن نزد اين قبور جايز نيست؛ زيرا اين عمل، شرک و عبادت بت هاست.»(3)

به نظر او، عبدالوهاب هم می‌گفت که هر گونه نذر کردن براي غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خدا و خواندن غير خدا شرک است.(4) توسل به ميت و طلب حاجت از او همان چيزي است که بت‌پرستان در زمان جاهليت انجام می‌دادند.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن تيميّه، الجامع الفريد، ص 438.

2. کتاب الردّ علي الاخنايي، ص 31.

3. محمد بن ابراهيم النعمان، الجامع الفريد، ص 383.

4. کتاب التوحيد، ص 157.

5. محمد بن ابراهيم بن النعمان، الجامع الفريد، ص 501.


65


 

محمد بن عبدالوهاب در نظريه ديگري گفت:

«نماز خواندن در مساجدي که بر قبور انبيا و صالحان بنا شده است، جايز نيست و بناي مسجد بر قبور حرام است.»(1)

همين عقيده محمد بن عبدالوهاب پايه‌ای شد تا وهابيت براي تخريب بناي قبرهاي ائمه بقيع دست به کار شوند. حتي بعضي از آنها‌ انديشه تخريب گنبد خضرا را در سر می‌پروراندند که اگر ترس از مسلمانان سراسر جهان اسلامي نبود، نه تنها از اين کار خودداري نمی‌کردند، بلکه آن را بالاترين ثواب براي خود می‌شمردند.

جاي سؤال است که چرا وهابيون با توجه به خشم و‌اندوه فراوان شيعيان، دست به تخريب بقعه‌های ائمه بقيع و ديگر ابنيه مذهبي زدند؟ شايد نظريه بعدي آنان، پاسخ اين پرسش را در دل خود داشته باشد.

 

2. انکار فضايل اهل بيت(علیهم السلام)

يکي از باورهاي سلفي‌ها و وهابيان، انکار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) است که در صحاح و مسانيد اهل سنت بر اين فضايل تأکيد شده است. با اين همه، ابن تيميّه در کتاب «منهاج السنّة»، احاديث مربوط به فضايل و مناقب اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) و خاندان وي را که بسياري از محدثان به آنها تصريح کرده‌اند، بدون هيچ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد بن ابراهيم بن النعمان، الجامع الفريد، کتاب الزياره، ص 383.


66


 

مدرکي انکار می‌کند و همه را مجعول می‌داند. براي نمونه به باور وي:

الف: به اتفاق اهل علم نزول آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو»(1) درباره علي(علیه السلام) دروغ است.(2)

اين در حالي است که بيش از 64 محدث و دانشمند مسلمان به نزول آن درباره امام علي(علیه السلام) تصريح کرده‌اند.(3)

ب: نزول آيه «قُل لاَّ أَسْـَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»(4) درباره خاندان رسالت دروغ است.(5) در حالي است که بيش از 45 محدث و دانشمند مسلمان همين آيه را نقل کرده‌اند.(6)

در پايان بخش اول سخنانم بايد بگويم که بقاي مذهب وهابيت در مخالفت با اعتقادات تشيع به گونه‌ای و ديگر مسلمانان به روش‌های ديگر است.

مهم ترين تکيه کلام وهابيان چهار چيز است:

1 ـ کفر

2 ـ شرک

3 ـ کذب

4 ـ بدعت

هر جا که مسلمانان در پاسخ به آنها با تأکيد بر روايتي، استدلالشان را محکوم می‌کنند، بی‌درنگ از واژه «کذب»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده: 55.

2. احمد بن تيميّه، مختصر منهاج السنّة، ج 2، ص 611.

3. الغدير، اميني، ج 3، ص156 ـ 172.

4. شوري، 23.

5. مختصر منهاج السنّة، ج 1، ص 352.

6. الغدير، ج3، ص156 ـ 172


67


 

مدد می‌گيرند.

محمد بن عبد الوهاب در رساله «کشف الشبهات» بارها مسلمانان را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحيد، دشمن توحيد، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شياطين خوانده است و تصريح کرده است که مشرکان زمان ما (مسلمانان) غليظ‌تر از مشرکان و بت پرستان گذشته‌اند؛ چون مشرکان گذشته در حال رفاه، شرک مي‌ورزيدند و هنگام گرفتاري اخلاص مي‌ورزيدند، ولي مشرکان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرک مي‌ورزند.(1)

در اينجا استاد فيّاض از حاضران براي حوصله‌ای که در شنيدن عقايد وهابيت و بررسي چند شبهه از آنها به خرج دادند سپاس گزاري کرد.

بخش اول سخنراني استاد فيّاض به پايان رسيد و مجري مراسم براي استراحتي کوتاه، حاضران را آزاد گذاشت. با اين حال، بيشتر افراد غرق در افکارشان بودند که در محور سخنان ارزشمند استاد دور می‌زد. آنان با يکديگر گفت و گويي آرام و صميمي داشتند. من هم مثل آنها در فکرهايم غوطهور بودم. سپس محمد که حال مرا ديد، گفت: چه شده است هادي؟ بدجوري توي لاک خودت فرو رفتي.

گفتم: راستش تصميم گرفتم دو تا کار مهم انجام بدهم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کشف الشبهات في التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 23 و 24.


68


 

محمد گفت: چه کاري؟

گفتم: اول اين که تصميم گرفتم تمام گفت و شنودهايم با شما و اين جلسه ارزشمند را مکتوب کنم و در اختيار ديگران قرار دهم. بنابراين، يک زحمت براي شما دارم و آن اينکه يادداشت هايتان را که با تکيه به آنها اين مطالب ارزشمند را بيان کرديد، در اختيارم قرار دهيد. نوار سخنراني استاد را هم پياده می‌کنم. پيشنهاد ديگري هم به استاد عزيز دارم که در پايان نشست با ايشان در ميان می‌گذارم.

محمد گفت: چه فکر خوبي است. نگارش يک متن مختصر براي حاجيان بسيار پسنديده است. امام علي(علیه السلام) می‌فرمايد: «العلم صيدٌ و الکتاب قيدٌ؛ علم مثل صيد است و نوشتن مانند بستن آن است.»

پيشنهاد ديگرتان چيست؟ گفتم: محمد! اگر اجازه بدهيد، آخر جلسه می‌گويم. محمد خنديد و گفت: آن وقت با هم براي صرف نوشيدني خنک مکان جلسه را ترک کرديم. نيم ساعت تنفس خيلي زود گذشت. حتي عده‌ای زودتر از موعد مقرر به محل نشست بازگشتند. گويا فکر می‌کردند با دير رسيدن، از دريافتن

نکته‌ای باز می‌مانند. من و محمد هم به حاضران پيوستيم.

استاد فيّاض با متانت و آرامشي خاص پشت تريبون قرار گرفت. موضوع جلسه ساعت دوم، نقد و بررسي مهم ترين‌انديشه‌های وهابيت مانند معيار توحيد و شرک، توسل و تبرّک جستن و زيارت قبور و


69


 

ساختن بنا بر قبور بود.

استاد فيّاض با توجه به محدوديت وقت، مباحث خود را در چند محور مطرح کرد. ايشان فرمود: پس از آشنايي بسيار مختصر، اينک زمان آن رسيده است تا با بعضي از شبهه‌های وهابيت آشنا شويم. از اين رو، پيرامون چند موضوع مهم با شما سخن می‌گويم:

1 ـ مفهوم عبادت و معيار شرک در عبادت

همه می‌دانيم که يکي از مراتب توحيد، توحيد در عبادت است؛ يعني عبادت و پرستش مخصوص خداست. عبادت در لغت هم به معناي فروتني و خاکساري است. و در اصطلاح به معناي کرنش در برابر موجودي است که او را اله، ربّ و خالق هستي می‌دانيم. خالقي که امور تکويني (خلق) رزق، زنده کردن و ميراندن و امور تشريعي (قانون گذاري، شفاعت و مغفرت) همه به دست اوست.

بنابراين، عبادت براي کسي است که اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت و قدرت مطلقه او داشته باشيم. اگر کرنش بدون اين قصد و اعتقاد باشد و تنها براي تعظيم و بزرگداشت باشد، در اين حالت، انسان خاضع، نه مشرک است و نه عملش، شرک آميز. و همين نکته ظريف، اساسي ترين تفاوت ميان وهابيت و شيعيان و ديگر فرقه‌های اسلامي در مسأله توحيد عبادي است.

مسلمانان در تعريف توحيد عبادي می‌گويند: «توحيد


70


 

عبارت است از منحصر دانستن خداوند سبحان به عبادت.»(1) آن گاه در تعريف عبادت می‌گويند: «عبادت، نهايت خضوع و خاکساري است و اين کلمه تنها در مورد خضوع براي خداوند به کار می‌رود.»(2)

بايد بدانيم که تفاوت ما با وهابيان در اختلاط معناي لغوي و اصطلاحي عبادت است. آنان عبادت را به معناي لغوي؛ يعني مطلق خضوع و خاکساري گرفته‌اند و با اين تعريف، دايره شرک از منظر آنان خيلي گسترده شده است. بر اساس اين تعريف، آنان هر گونه زيارت قبور، توسل، شفاعت از پيامبران و اوليا را شرک می‌شمارند و اصلاً به معناي اصطلاحي عبادت؛ يعني اعتقاد به اولوهيت و ربوبيت کاري ندارند.

اين در حالي است که شيعيان و ديگر فرقه‌های اسلامي، نيّت عمل در عبادت را شرط درستي و نادرستي آن می‌شمارند. اگر کرنش در دايره اعتقاد به الوهيت و استقلال نباشد، شرک نيست، بلکه نوعي تعظيم و تکريم است، مانند خضوع در مقابل اولياي الهي يا فرزند در برابر پدر. در کريمه قرآني هم آمده است:

«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـلـِکَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ»(3)؛ و (ياد کن) زماني که به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده و خضوع کنيد.» پس همگي سجده کرده، جز ابليس.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الجامع الفريد، ص 219.

2. همان، ص 218.

3. بقره، 34.


71


 

البته اين آيه، دليل محکمي است بر اينکه هر تعظيمي در برابر غير خدا، عبادت شمرده نمی‌شود. در آيه ديگري آمده است:

«وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُو سُجَّدًا وَقَالَ يَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُءْيَـيَ»(1)؛ پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگي در مقابل او به سجده افتادند. گفت: پدر! اين تعبير خوابي است که پيش‌تر ديدم.

در اين آيه هم صرف سجده کردن عبادت شمرده نشده است. همه می‌دانيم که اين سجده براي عبادت يوسف نبود؛ زيرا در ميان سجده کنندگان، حضرت يعقوب(علیه السلام) نيز حضور داشت که در توحيد، با اخلاص بود. همچنين اگر به يوسف سجده می‌شود، خود او نيز به اين کار راضي نبود و آنان را از اين کار باز می‌داشت.

از آنچه گذشت، درمي يابيم که صرف خضوع، خاکساري، تکريم و احترام به انبيا و اولياي الهي، عبادت نيست تا انجام دهنده آن را مشرک بدانيم.

اگر ابن تيميّه راه احتياط را در پيش می‌گرفت و به کفر و شرک توسل جوينده حکم نمی‌کرد، امروزه وهابيت با پيروي از او، مسلمانان را تکفير نمی‌کردند و خون و مال و آبروي آنان را حلال نمی‌شمردند. آن هم به بهانه جرمي(!) که خداوند آن را موجب خروج از دين و کافر شدن نمی‌داند، بلکه آن را حلال و جايز می‌داند. چگونه می‌توان با تحکّم به افرادي نسبت کفر داد و از نيّت آنان پرده بر داشت و با مکابره نيتشان را از خودشان بهتر دريافت.

استاد فيّاض فرمود: از اين مسئله نقبي می‌زنيم به توسل از نگاه شيعيان. در ادامه، براي آشنايي بيشتر آن را کالبد شکافي می‌کنيم و خواهيم ديد که توسل از منظر شيعه و اهل سنت پذيرفته شده است و تنها وهابيت با آن مخالفند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يوسف، 100.


72

 

 

2 ـ توسل

توسل را به سه دسته می‌توان تقسيم کرد:

 

الف: توسل به اعمال صالح

جلال الدين سيوطي در ذيل آيه «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَـهِدُواْ فِي سَبِيلِهِي لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)؛ ‌ای مؤمنان، پرهيزکار باشيد و به سوي خداي بزرگ وسيله فراهم سازيد و در راه او مبارزه کنيد. باشد که رستگار شويد، چنين روايت کرده است:

«عن قَتادة في قوله تعالي «وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ: قال: تقربوا إلي الله بِطاعته و العمل بما يرضيه(2)؛ قتاده در مورد آيه «وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» می‌گويد: با اطاعت خدا و عملي که

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده، 34.

2. درالمنثور، ج 2، ص 280.


73


 

مورد خشنودي وي باشد، به پروردگار نزديک شويد.»

 

ب: توسل به دعاي بندگان شايسته

خداوند در قرآن کريم از زبان برادران يوسف می‌فرمايد:

«قَالُواْ يَـأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَـطِـِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُو هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»(1)

(فرزندان يعقوب به پدر خويش) گفتند:‌ای پدر، از خداي بزرگ بخشايش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می‌برديم. (يعقوب) گفت: به زودي، از پروردگار خود براي شما بخشايش می‌خواهم که او بسيار آمرزنده و مهربان است.

از اين آيه به روشني درمي يابيم که فرزندان يعقوب به دعا و استغفار پدر خويش متوسل شدند و آن را وسيله بخشودگي خود دانستند. حضرت يعقوب نيز نه تنها به توسّل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آن‌ها وعده دعا و استغفار هم داد.

 

ج: توسل به شخصيت‌های معنوي آبرومند نزد خدا

احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنيف چنين روايت می‌کند:

«اِنَّ رَجُلاً ضريرَ الْبَصَرِ أتي النبي (صلّي الله عليه وآله) فقال ادع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يوسف، 97 ـ 98.


74


 

الله أن يعافيني، قال إن شئت دعوت لک و ان شئت أخّرت ذاکَ فهو خير، فقال أدعه فأمره أن يتوضّأ فيحسن وضوئه فيصلي رکعتين و يدعو بهذا الدّعاء اللهمّ إنّي أسئلک و أتوجّه إليک بنبيّک محمد نبيّ الرّحمة يا محمّد إنّي توجّهت بک إلي ربّي في حاجتي هذه، فتقضي لي اللهمّ شفعه فيّ.(1)

مردي نابينا نزد پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله) آمد و عرض کرد: از خدا بخواه تا مرا عافيت بخشد. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: اگر می‌خواهي دعا کنم و اگر مايل هستي، به تأخير می‌اندازم و اين بهتر است. مرد نابينا عرض کرد: دعا بفرما. پيامبر گرامي او را فرمان داد تا وضو بگيرد و در وضوي خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و اين چنين دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می‌کنم و به وسيله محمد، پيامبر رحمت به تو روي می‌آورم.‌ای محمّد، من در مورد نيازم به وسيله تو به پروردگار خويش متوجّه می‌شوم تا حاجتم را برآورده فرمايي. خدايا! او را شفيع من گردان.

محدّثان در درستي اين روايت اتفاق نظر دارند.

محمد نسيب الرفاعي در کتاب التوصل الي حقيقة التوسّل می‌نويسد:

«لا شکّ أن هذا الحديث صحيح و مشهور... و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد بن حنبل، ص 138.


75


 

قد ثبت فيه بلا شکّ و لا ريب ارتداد بصر الأعمي بدعاء رسول الله (صلّي الله عليه وآله) له(1)؛ ترديدي نيست که اين حديث، صحيح و مشهور است. در اين روايت ثابت شده است که با دعاي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بينايي آن مرد نابينا به وي بازگشت.»

از اين روايت برمي آيد که توسّل به پيامبر گرامي براي برآورده شدن نياز به وسيله وي، جايز است. وقتي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به آن مرد نابينا فرما داد تا آن گونه دعا کند و با وسيله قرار دادن پيامبر بين خود و خدا از پروردگار جهان درخواست کند. اين معنا همان توسّل به اولياي الهي و عزيزان درگاه خداوند است.

البته روايت ابوعبدالله بخاري در صحيح خود هم قابل توجه است و به مسأله توسل مقبوليت بيشتري می‌بخشد:

«إنّ عمر بن الخطّاب رضي الله عنه کان إذا تحطوا استسقي بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللّهم إنّا کنّا نتوسّل إليک بنبيّنا فتسقينا و إنّا نتوسّل إليک بعمّ نبيّنا فاسقنا قال فيسقون.(2)

هرگاه قحطي رخ می‌داد، عمر بن خطاب به وسيله عباس بن عبدالمطلب ـ عموي پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) طلب باران می‌کرد و می‌گفت: خدايا، در زمان حيات پيامبر به او متوسل می‌شديم و باران رحمت خود را بر ما نازل می‌فرمود. اکنون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التوصل الي حقيقة التوسل، ص 158.

2. صحيح بخاري، جزء 2، کتاب الجمعه، باب الاستسقاء، ص 27.


76


 

به عموي پيامبر به سوي تو متوسّل می‌شويم تا ما را سيراب کني و سيراب می‌شدند.»

از منظر رهبر مذهب شافعي نيز اصل توسل پذيرفتني است. شافعي نيز در اين دو بيتي، به اين حقيقت اشاره می‌کند.

آل النّـبيَّ ذريـعتـي هــم إليــه وسيـلَـتي

أرجو بهم اعطي غداً بيدي اليمين صحيفتي(1)

خاندان پيامبر، وسيله من به سوي خدا هستند، اميدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راستم داده شود.

علماي ديگر اهل سنت نيز بر اين امر صحه گذاشته‌اند. به دليل اهميت مسأله توسل، به چند مورد ديگر هم اشاره می‌کنيم:

نورالدين سمهودي می‌نويسد:

«استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبيا و سيره سلف صالح بوده و در هر زماني انجام می‌گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن. حتي در حيات دنيوي و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحيح است، همان گونه که در حديث غار آمده، توسل به پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) اولي است.»(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الصواعق المحرقه (ابن حجر عسقلاني)، ص 178.

2. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1372.


77


 

قسطلاني می‌نويسد: «بر زائر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سزاوار است که زياد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) کند.»(1)

الحاج ابوعبيد الله عبدري مالکي نيز می‌نويسد: «مرده‌ای که به زيارتش می‌رويم، اگر از کساني باشد که اميد برکت از او می‌رود، بايد به او توسل جست و پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) در رأس آنها است.»(2)

زيني دحلان می‌نويسد: «هر کس که ذکرهاي پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زيادي از توسل به ذوات مقدسه می‌يابد و کسي بر آنان ايراد نگرفت تا اين که اين منکران (وهابيان) آمدند و اگر قرار باشد که نمونه‌های توسل را جمع کنيم، کتابي عظيم می‌شود.»(3)

دکتر عبدالملک سعدي نوشته است: هر گاه کسي بگويد: «اللّهم انّي توسلت إليک بجاه نبيّ أو صالح»، کسي نبايد در جواز آن شک کند؛ زيرا جاه همان ذات کسي نيست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسي(علیه السلام) می‌فرمايد: «وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا»؛(4) و نزد خدا آبرومند بود.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المواهب اللدنية، ج 4، ص 593.

2. المدخل، ج 1، ص 254.

3. ذيني دحلان، الدرر السنيّة، ص 31.

4. احزاب: 69.

5. البدعة في مفهومها الاسلامي، ص 45.


78


 

از اين نمونه‌ها درمي يابيم که ادّعاي شرک و بدعت شمردن توسل از ديدگاه وهابيان، تنها براي خود آنان پذيرفتني است. و اهل سنت و شيعه به دليل مکابره وهابيت، اين امر را وانخواهند گذاشت. و اهل سنت و شيعه توسل را در لغت به معناي تقرب و نزديکي يا وسيله رسيدن به چيزي از روي اشتياق و ميل و رغبت می‌دانند.(1)

در اصطلاح نيز می‌گويند: «اگر کسي موجود گرانمايه‌ای را براي رسيدن به اهداف و رسيدن به مقام قرب الهي ميان خود و خدا، وسيله قرار بدهد»(2)، آنان اين کار را توسل می‌نامند و به آن عمل می‌کنند. در مقابل، فرقه وهابيت به شدت با اين نظر مخالفت می‌کنند.

از اساسي ترين اشکال وهابيت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسّل به رسول گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله) و صالحان است.

ابن تيميّه، بنيان گذار مکتب وهابيت می‌گويد:

«هر کس کنار قبر پيامبر يا يکي از افراد صالح بيايد و از آنان بخواهد که بيماري او را شفا دهد يا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زيرا هيچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنين اعمالي را ندارد. پس واجب است چنين شخصي را به توبه وادار کند و اگر توبه نکرد، بايد کشته شود.»(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المفردات في غريب القرآن، ص 523.

2. لسان العرب، ج 15، ص 301.

3. زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص 156.


79


 

محمد بن عبدالوهاب هم اعلام کرد:

«هرکس به پيامبران و صالحان توسل جويد و آنان را شفيع خود سازد، خونش حلال و قتل آن جايز است.»(1)

به گفته شيخ عبدالعزيز عبدالله آل شيخ، يکي از دلايل مخالفت وهابيان اين است که ارتباط پيامبر پس از مرگ با اين دنيا قطع می‌شود و ديگر بر هيچ کاري توانايي ندارد و حتي نمی‌تواند براي کسي دعا کند. بنابراين، از نظر عقلي توسل به عاجز باطل و شرک است.(2)

اين در حالي است که بسياري از علماي اهل سنت، حيات پيامبران را پذيرفته‌اند.

هيثمي از نويسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب «مجمع الزوايد» از عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نقل می‌کند که پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) فرمود:

«زندگي و حيات من براي شما خير و برکت است؛ زيرا با همديگر گفت وگو می‌کنيم. شما سخن می‌گوييد و من هم با شما سخن می‌گويم. مرگ من هم براي شما برکت است؛ چون کارهاي شما بر من عرضه می‌شود و هر کار خوبي را که ديدم، خدا را شکر می‌کنم و براي هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کشف الشبهات، ص 58.

2. valiasr-aj. com


80


 

کار ناپسندي از خدا آمرزش می‌خواهم.(1)

عبدالله می‌گويد، اين حديث را بزّاز نقل کرده و راويان اين حديث همه ثقه هستند.

از اين روايت برمي آيد که رابطه پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) حتي پس از مرگ با پيروانش برقرار است.

حتي در روايتي ديگر تصريح شده است که بدن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز از بين نمی‌رود. به دليل اهميت مطلب، عين روايت را می‌آوريم. رسول الله (صلّي الله عليه وآله) می‌فرمايد:

«فأکثروا عليّ من الصلاة فيه (يوم الجمعه) فإنّ صلاتکم معروضة عليّ. قالوا: يا رسول! و کيف تعرض صلاتنا عليک و قد أرمت؟ قال: انّ الله حرَّمَ علي الأرض أن تأکل أجساد الأنبياء.(2)

روز جمعه زياد بر من درود بفرستيد؛ زيرا درودهاي شما بر من عرضه می‌شود.

پرسيدند:‌ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می‌پوسد. درودهاي ما چگونه به محضر شما می‌رسد؟

فرمود: زمين به بدن پيامبران آسيب نمی‌رساند؛ زيرا خداوند، خوردن و نابودي بدن‌های آنان را بر زمين حرام فرموده است.»

حاکم نيشابوري پس از نقل اين حديث می‌گويد: «هذا حديث صحيح.»(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

2. المغني لابن قدامه، ج 2، ص 208، مسند احمد، ج 4، ص 8؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 345؛ کنز العمال، ج 1، ص 499 و....

3. المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 278.


81


 

ناگفته نماند که بسياري از علماي اهل سنت اين قضيّه را از مسلّمات شمرده و برخي از آنان کتاب مستقلّي نيز درباره زندگي پيامبران نگاشته‌اند. براي مثال ابن حجر عسقلاني می‌گويد:

«بيهقي کتابي بسيار زيبا درباره زندگي پيامبران پس از مرگ گردآوري کرده و اين حديث را از انس نقل کرده است که «أنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون؛ پيامبران در درون قبر زنده‌اند و نماز می‌خوانند.»(1)

قسطلاني نيز می‌گويد:

«شکي نيست که زنده بودن پيامبران پس از مرگ امري ثابت و روشن و جاودانه است و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگي او پس از مرگ کامل‌تر از ديگر پيامبران خواهد بود.»(2)

آن چه گفته شد، سخنان علماي اهل سنت در برابر وهابيت است. بايد بدانيم که زندگي پس از مرگ صالحان و پاکان ريشه قرآني دارد.

ادّعاي وهابيان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگي دنيا صحيح نيست. خداوند به صراحت به زندگي شهيدان پس از مرگ اشاره می‌کند و می‌فرمايد:

«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ج 6، ص 352.

2. المواهب اللدنيّه، ج 3، ص 413.


82


 

بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَـلـهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِي وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَفَضْل وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ»(1)

هرگز کساني را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپنداريد، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي داده می‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و براي کساني که از پي ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، شادي می‌کنند که نه بيمي بر ايشان است و نه‌اندوهگين می‌شوند. بر نعمت و فضل خدا و اينکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند، شادي می‌کنند.

در اين آيات، بهره مندي شهيدان از نعمت‌های الهي و خشنودي از آنچه به دست آورده‌اند، دليل بر زندگي دوباره آنان است. به راستي چگونه می‌توان پذيرفت کساني که در راه دين به شهادت رسيده‌اند، پس از شهادت زنده باشند، ولي پيامبر که آورنده دين و پيشواي شهيدان است، زندگي پس از مرگ نداشته باشد.

همچنين در آيه ديگر بر زندگي سردمداران کفر و نفاق پس از مرگ تأکيد شده است:

«وَحَاقَ بِـَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آل عمران، 169 ـ 171.


83


 

يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»(1)

و فرعونيان را عذاب سخت فرو گرفت. هر صبح و شام بر آتش عرضه می‌شوند و روزي که رستاخيز بر پا شود، (فرياد می‌رسد که) فرعونيان را در سخت ترين (انواع) عذاب درآوريد.

استغاثه به پيامبران در دوران زندگي آنان نيز ريشه قرآني دارد. خداوند در قرآن کريم می‌فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»(2)

اگر آنان وقتي بر خود ستم کرده بودند، پيش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) نيز براي آنان آمرزش می‌خواست، همانا خدا را توبه پذير و مهربان می‌يافتند.

يکي از ادله علماي اهل سنت هم آيه شريفه «وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»(3) است که خداوند در آن می‌فرمايد: «وسيله‌ای براي تقرّب به سوي خداوند بجوييد.»

در مقابل، وهابيان معتقدند رفتگان از دنيا ناتوانند. پس نبايد به آنان توسل بجوييم. ما هم می‌گوييم، توسل جستن به ناتوان حتي اگر زنده هم باشد، خلاف عقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. غافر، 45 و 46.

2. نساء، 64.

3. مائده، 35.


84


 

است، نه معيار شرک. با اين حال، اگر متوسل، معتقد باشد کسي نزد خداوند آبرو دارد و می‌تواند براي قضاي حاجاتش، واسطه شود يا درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نيست.

مسلمانان معتقدند پيامبران و اولياي الهي هم به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهي نمی‌توانند حاجت‌های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلي تنها ذات احديت است.

مسلمانان اين اعتقاد را از کريمه قرآني دريافته‌اند آنجا که حضرت عيسي(علیه السلام)، زنده کردن مردگان و شفايابي بيماران را به اجازه پروردگار می‌داند و می‌فرمايد:

«أَنِّي أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّينِ کَهَيْـَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَکُونُ طَيْرَما بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ»(1)

«من از گل چيزي به شکل پرنده می‌سازم. سپس در آن می‌دمم و به اجازه خدا پرنده می‌شود. کور مادرزاد و مبتلايان به بيماري پيسي را به اذن خدا شفا می‌دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می‌کنم.»

تمسّک و توسل شيعيان به پيامبر و اولياي الهي، به دليل استقلال آنان در برآوردن حاجت نيست. بسياري از اهل سنت هم مانند شيعيان می‌انديشند، چنانکه سمهودي شافعي هم در بياني کوتاه به همين نکته اشاره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آل عمران، 49.


85


 

کرده است:

«گاهي توسل به پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) براي گرفتن حاجت براي اين است که چون او را وسيله‌ای براي درخواست و شفيع نزد پروردگار قرار می‌دهيم و او هم چون اين مقام را داراست، قدرت انجام دادن آن را دارد که در حقيقت، درخواست از او به درخواست از خداوند برمي گردد، مثل اينکه کسي از پيامبر بخواهد در بهشت همنشين او باشد و قصدش اين باشد که رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سبب و وسيله هم نشيني را فراهم کند.»(1)

از آنچه گذشت، درمي يابيم که با توجه به ريشه‌های قرآني، روايي و جواز توسل نزد علماي اهل سنت، توسل مجاز است. حتي نظر فقيهان حنابله هم بر جواز توسل است. براي مثال، ابن قدامه از فقيهان بزرگ حنبلي می‌نويسد:

«مستحب است هنگام ورود به مسجد پيامبر، با پاي راست داخل شود. آن گاه نزد قبر حضرت بيايد و بگويد: اينک نزد تو آمده ام و از گناهان خويش استغفار می‌کنم. پس تو را نزد خداوند متعال شفيع خود قرار می‌دهم.»(2)

با وجود تأييد شيعيان و بعضي از علماي اهل سنت که

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء، ج 2، ص 421.

2. کشاف القناع، ج 2، ص 68 و المبدع، ج 2، ص 204.


86


 

نظرياتشان گذشت و برخي ديگر که در پي می‌آيد، خواهيم ديد که وهابيت در مخالفت با توسل تنهاست. شوکاني از فقيهان حنفي می‌گويد:

«و يتوسّل إلي الله بأنبيائه والصالحين(1)؛ به واسطه پيامبران و صالحان بايد به خداوند توسل جست.»

بنابه نظريه زيني دحلان، مفتي مکه مکرّمه: «هر کس آثار گذشتگان را بجويد و دعاها و اوراد آنان را مطالعه کند، موارد زيادي از توسل آنان به انبياء و صالحان را خواهد يافت.»(2) سُبکي از دانشمندان بلندآوازه اهل سنت (متوفاي 756) هم می‌نويسد:

«جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) براي هر مسلماني، روشن و واضح است و عمل پيامبران و سيره صالحان گذشته و علما و دانشمندان حتي عوام بر او گواهي می‌دهد. هيچ آدم دين داري اين کار را انکار نکرده و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا اين که ابن تيميّه با سخنان باطل خود، قضيّه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه کرد و بدعتي را پايه گذاري کرد که در هيچ عصري سابقه نداشت.»(3)

ابن تيميّه گفته است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الذاکرين، ص 37.

2. الدرر السنيه، ص 31.

3. شفاء السقام، تقي الدين السبکي، ص 293.


87


 

«هر کس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اکرم (صلّي الله عليه وآله) انجام دهد، مثل کساني که به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدي که اطراف آن است، سفر می‌کنند، با اجماع مسلمانان مخالفت کرده و از شريعت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) خارج شده است.(1) زيارت قبر پيامبر يا غير او و غير خدا را خواندن و شريک کردن آنان در کارهاي خدايي، حرام و شرک است.»(2)

وهابيت پس از برداشت جمودگرايانه خود مبني بر جواز نداشتن توسل بر قبور انبيا، در گام ديگر، به انکار فضايل اهل بيت(علیهم السلام) می‌پردازند. ابن تيميّه آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو»(3) را در حق علي(علیه السلام) انکار کرده است و می‌گويد:

«بعضي از دروغ گويان حديثي را جعل کرده و گفته‌اند آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو» در شأن علي(علیه السلام) نازل شده است. آن هم هنگامي که در نماز، انگشترش را به فقير صدقه داد. به اجماع اهل علم، اين مطلب دروغ است و دروغ بودن آن آشکار است.»(4)

او اين نظريه را در حالي می‌گويد که بيش از 66 نفر از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الردّ علي الأخنائي، ص 18.

2. همان، ص 25.

3. مائده، 55.

4. منهاج السنّة، ج 2، ص 30.


88


 

محدّثان و دانشمندان اهل سنت بر نزول آيه در حق امام علي(علیه السلام) مهر تأييد نهاده‌اند.(1) آلوسي از علماي بزرگ اهل سنت می‌گويد:

«غالب الأخبارييّن علي أن هذه الآية نزلت في عليّ کرّم الله وجهه؛ غالب اخباري‌ها معتقدند که اين آيه درباره علي بن ابي طالب(علیه السلام) نازل شده است.»(2)

ابن تيميّه در قدم بعدي، موقعيت علمي حضرت علي(علیه السلام) را انکار کرده و گفته است:

«علي در هفده مورد دچار اشتباه شده است و با نصّ قرآن مخالفت کرده است که يکي از آن‌ها درباره عدّه زن شوهر مرده است که طولاني ترين زمان را تعيين کرده است.»(3)

او حتي چنين می‌نويسد:

«عثمان قد جمع القرآن کلّه بلا ريب و کان أحياناً يقرؤه في رکعة واحدة و علي قد اختلف فيه هل حفظ القرآن کلّه ام لا.(4)

عثمان قرآن را جمع کرد و بعضي از اوقات تمام قرآن را در يک رکعت نماز قرائت می‌کرد، ولي در اين که علي [(علیه السلام)] تمام قرآن را حفظ بود يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الغدير، ج 3، ص 154 ـ 162.

2. روح المعاني في تفسير القرآن، ج 3، ص 154 ـ 162.

3. منهاج السنة، ج 7، ص 536.

4. همان، ج 8، ص 229.


89


 

نه، اختلاف است.»

اين گونه نگاه به مقام شامخ علي(علیه السلام)، ابن تيميه را وامي دارد تا به ستايش قاتل امام علي(علیه السلام)؛ يعني ابن ملجم مرادي بپردازد و بگويد:

«آن کسي که علي را کشت، اهل نماز و روزه بود و قرآن می‌خواند و معتقد بود که کشتن علي مورد رضايت خدا و پيامبر است و اين کار را به خاطر به دست آوردن محبّت خدا و پيامبر انجام داد، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهي شده بود.»

ابن تيميّه در حالي ابن ملجم را مدح می‌کند که بنا به روايت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) که در کتاب‌های مهم اهل سنت آمده، او را از شقي ترين انسان‌ها و در رديف پي کننده ناقه ثمود شمرده است.(1)

ابن تيميّه براي ردّ فضايل علي(علیه السلام) حتي به تمجيد از معاويه و يزيد هم پرداخته است:

«شيعه نمی‌تواند ايمان و عدالت علي(علیه السلام) را ثابت کند؛ چون اگر به اسلام و هجرت و جهاد علي که به تواتر ثابت شده است، استدلال کند، خواهيم گفت که اسلام معاويه و يزيد و خلفاي بنو اميّه و بنو عباس و همچنين نماز و روزه و جهاد آنان نيز به تواتر ثابت شده است.»(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند ابي يعلي، ج 1، ص 431.

2. منهاج السنّة، ج 2، ص 62.


90


-

استاد حسن سقاف از دانشمندان معاصر اردني در کتاب خود می‌نويسد:

«برخي از مردم به ابن تيميّه، شيخ الاسلام می‌گويند وي ناصبي و دشمن اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) است و به ساحت حضرت صديقه طاهره جسارت کرده و می‌گويد: "بأنّ فيها شعبةٌ من النفاق؛ در او (نستجير بالله) شعبه‌ای از نفاق وجود داشت.»(1)

اين مخالفت و دشمني با فضايل و مناقب اهل بيت(علیهم السلام) براي سرد کردن شيعيان و دوستداران اين خاندان از هماهنگي با مذاهب مختلف اهل سنت در عشقورزي نسبت به اهل بيت(علیهم السلام) است. آنها نيک می‌دانند تا زماني که عشق به اهل بيت(علیهم السلام) و عمل به آموزه‌های نوراني آنها در دستور کار پيروانشان قرار دارد، هيچ گاه زير بار پذيرش چنين عقايد سخيفي نخواهند رفت.

پس از بررسي مسأله توسل که به حق مطالب ارزنده و قابل تأملي داشت، استاد فيّاض بحث زيارت قبور را پيش کشيد و گفت: چون فراوان ديده می‌شود که در ايام سفر حج، زائران با چشمي گريان به زيارت قبور پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ائمه هدي(علیهم السلام) می‌روند، شايسته است اين مسأله را به دقت ارزيابي کنيم و ره توشه لازم را براي رويارويي با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التنبيه و الردّ علي معتقد قدم العالم و الحدّ، ص 7.


91


 

ابهام زايي وهابيت در کنار اين مراقد شريف داشته باشيم.

استاد فرمود: يکي ديگر از اشکال‌های مهم وهابيت به ديگر مسلمانان، مسأله زيارت قبور است که آن را حرام می‌دانند. ابن تيميّه بنيان گذار تفکر وهابيت می‌گويد:

«هر کس قبر پيامبر و غير او (از اوليا و صالحان) را زيارت کند، به غير خدا رو آورده و به خداوند شرک ورزيده است. پس اين عمل، حرام و شرک به خداوند است.»(1)

همچنين وي در کتاب الجواب الباهر في زوار المقابر می‌گويد:

«زيارت قبور انبيا و اوليا و صالحين، بدعت و نامشروع است.»(2)

مهم ترين دليل وهابيان به حرمت زيارت قبور، روايت ابي هريره از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) است که فرمود:

«شدّ رحال و بار سفر بستن جايز نيست مگر به سوي سه مسجد: مسجدالنبي، مسجدالحرام و مسجدالاقصي.»(3)

بر اساس قول اهل سنت، اولين کسي که از زيارت قبور نهي کرد، مروان حکم بود. حاکم نيشابوري (متوفاي 405هـ. ق.) از داود بن ابوصالح نقل می‌کند:

«روزي مروان حکم ديد که شخصي صورت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کتاب الردّ علي الأخنايي، ص 52.

2. الجواب الباهر في زوار المقابر، ص 14.

3. صحيح بخاري، ج 2، ص 136 و صحيح مسلم، 4، ص 126.


92


 

خود را بر قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) گذاشته است. با شتاب به سوي او آمد و گردن او را گرفت، از جاي بلند کرد و گفت: می‌داني چه می‌کني؟ منظور وي اين بود که چرا به زيارت سنگ و کلوخ آمده‌ای؟

زائر که ابوايوب انصاري از صحابه پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) بود، گفت: آري خوب ميدانم که چه می‌کنم. من هرگز به زيارت سنگ نيامده ام، بلکه به زيارت پيامبر آمده ام. آنگاه گفت: از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) شنيدم که فرمود: بر دين خدا گريه نکنيد، اگر متوليانش اهل بودند و آن گاه که نااهلان بر آن حکم راندند، برايش بگرييد.»(1)

جالب است که اين حديث را حاکم و ذهبي هر دو صحيح می‌دانند. تقي الدين سبکي می‌گويد: علما بر استحباب زيارت قبور اجماع کرده‌اند.(2)

سمهودي می‌گويد: بر اساس روايت صحيح زيارت قبور يک امر اجماعي است.(3)

در مورد روايت ابوهريره دليل وهابيت بر حرمت سفر هم دو احتمال است.

اوّل اينکه مستثني فيه «مسجدٌ من المساجد» باشد. در آن صورت، حرمت شدّ رحال براي زيارت قبر پيامبر نيست، زيرا قبر پيامبر مسجد نيست.

دوم اينکه اخذ به عموم روايت هم ممکن نيست؛ زيرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرک حاکم، ج 4، ص 560.

2. شفاءالسقام، ص 184.

3. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1362.


93


 

لازمه آن حرمت هر نوع سفر است، اگرچه به قصد زيارت هم نباشد.

اساساً بايد دانست که علماي مذاهب چهارگانه درباره تبرّک يا مسّ منبر و قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) يا قبور صالحين، نظر مثبت دارند. احمد بن حنبل، رييس مذهب حنبلي، رملي شافعي، محب الدين طبري، ابوالصيف يماني، زرقاني مالکي، غرامي شافعي و ديگران بر اين امر صحّه گذاشته‌اند. براي مثال، عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گويد:

«از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول الله و تبرّک با مسّ آن و بوسيدن و يا مسّ و متبرّک شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب، چه حکمي دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشکالي ندارد.»(1)

رملي شافعي هم می‌گويد: تبرّک به قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادي ندارد.(2)

از محبّ الدين طبري شافعي هم رسيده است که بوسيدن قبر و دست گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است.(3)

از نظر تاريخي هم ثابت شده است که مردم از خاک پاک قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) و حضرت حمزه(علیه السلام)، بلکه از کل مدينه به عنوان تبرک برمي داشتند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الجامع في العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 32.

2. کنز المطالب، ص 219 و فاء الوفاء، ج 4، ص 414.

3. اسني المطالب، ج 1، ص 331.


94


 

رواياتي نيز داريم که تربت مدينه، شفاي هر دردي است. از جمله زرکشي می‌گويد: تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاک حرمين استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است.(1)

سمهودي در اين باره می‌نويسد: «روش صحابه و ديگران اين بود که از خاک قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) برمي داشتند.»(2)

اکنون می‌پرسيم چگونه ممکن است بدون مسافرت و رسيدن به قبر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) چنين آثار مثبتي نصيب انسان شود؟ چگونه است که امروز با وجود دلايل روايي و سيره صحابه، وهابيت به شدّت از شيعيان انتقاد می‌کنند. نظريه فرقه‌های اهل سنت گواه و تاييد اين سنت‌ها است.

ابن ادريس شافعي می‌گويد: «زيارت قبور اشکالي ندارد، ولي هنگام زيارت قبور چيزي نگوييد که موجب غضب پروردگار می‌شود.»(3)

از سخنان علماي اهل سنت، استحباب قبور هم برمي آيد، چنانکه حاکم نيشابوري می‌گويد: «زيارت قبور سنت مستحب است.»(4)

شيخ منصور علي ناصف می‌گويد: «نزد جمهور اهل سنت مستحب است.»(5)

شيخ منصور علي ناصف می‌گويد: «نزد جمهور اهل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاءالوفاء، ج 1، ص 69.

2. همان، ص 544.

3. معرفة السنن و الآثار، شافعي، ج 3، ص 203.

4. مستدرک حاکم، ج 1، ص 377.

5. مستدرک حاکم، ج 1، ص 377.


95


 

سنت زيارت قبور مستحب است.»(1)

گذشته از تأييد نظر اهل سنت، نمونه‌های رفتاري و عملکرد آنها از اين حکايت می‌کند که اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرّک می‌جستند. ابن سعدو ذهبي می‌گويند:

«شخصي مقداري از خاک قبر سعد بن معاذ را برداشت. سپس به آن نگاهي کرد. ناگهان آن را مشک يافت.»(2)

ابونعيم اصفهاني و ابن حجر عسقلاني نيز می‌گويند:

«حرّاني در سال 183 هـ. ق. در روز هشتم ذي الحجه ـ يوم الترويه ـ کشته شد و مردم از خاک قبر او همانند مشک برمي داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار می‌دادند.»(3)

محمد بن ادريس شافعي به قبر ابوحنيفه و احمد بن حنبل به قبر شافعي متوسل می‌شدند.(4) ابن خلکان و ذهبي می‌گويند: «مردم براي طلب باران به قبر ابن فورک اصفهاني (متوفاي 406هـ) متوسل می‌شدند.»(5)

بنابراين، آنچه مسلّم است، سنت مسلمانان به زيارت قبور پيامبران و صالحان و اوليا گواهي می‌دهد. دلايل قرآني و روايي نيز براي اثبات مدّعا وجود دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381.

2. طبقات الکبري، ج 3، ص 10 و سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 289.

3. تهذيب التهذيب، ج 5، ص 310.

4. مناقب ابي حنيفه، ج 2، ص 199.

5. وفيات الأعيان، ج 4، ص 272.


96


 

1. دلايل قرآني

براي مشروعيت زيارت قبور به ويژه قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) می‌توان به آيه زير استشهاد کرد:

«وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَد مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِيإِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِي وَمَاتُواْ وَهُمْ فَـسِقُونَ»(1)

«هرگز بر مرده هيچ يک از آنان (منافقان) نماز مگزار و بر قبر آنان (براي آمرزش خواهي) نايست. آنان به خدا و پيامبر او کفر ورزيده و در حالي که فاسق و بدکارند، مرده‌اند.»

در اين آيه، خداوند براي کوبيدن شخصيت منافق به پيامبر دستور می‌دهد که هيچ گاه بر جنازه هيچ يک از منافقان نماز نگزارد و بر قبر آنان نايستد. مفهوم اين سخن آن است که اين کار درباره غير منافق (مؤمنان) خوب و شايسته است.

بايد دانست برخي از مفسران مانند بيضاوي و نويسنده روح البيان از اطلاق آيه «وَلاَ تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ» معناي گسترده آن؛ يعني توقف هنگام دفن و پس از آن را برداشت کرده‌اند.

نکته قابل توجه اينکه سلام کردن، غير از زيارت کردن است. يکي از عالمان اهل سنت می‌نويسد:

«پس از آنکه برتري و مشروعيت سلام گفتن بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. توبه، 84.


97


 

پيامبر در زمان حيات ايشان ثابت شد، پس از رحلت نيز ثابت خواهد بود؛ زيرا با ادله ديگر به اثبات رسيده است که پيامبر پس از رحلت، زندگي برزخي دارد و سلام مردم را می‌شنود و جواب می‌گويد و اعمال مردم بر او عرضه می‌شود.»(1)

خداوند در آيه 64 سوره نساء می‌فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»(2)

اگر آنان وقتي بر خود ستم کرده بودند، پيش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) نيز براي آنان آمرزش می‌خواست، همانا خدا را توبه پذير و مهربان می‌يافتيد.

از اين رو، دانشمندان اسلامي از اين آيه، معناي عموم را فهميده و آن را شامل زندگي و مرگ پيامبر دانسته‌اند. حتي گفته‌اند مستحب است اين آيه کنار قبر آن حضرت تلاوت شود.(3) سبکي در شفاء السقام می‌گويد:

اگرچه آيه مربوط به حال حيات پيامبر است ولي اين رتبه و مقامي است که با موت حضرت قطع نمی‌شود.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. کشف الارتياب في أتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 3365.

2. نساء، 64.

3. کشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص3365.

4. شفاء السقام، ص 81.


98


 

محمد بن حرب هلالي می‌گويد:

«وارد مدينه شدم و به زيارت قبر پيامبر رفتم. آن را زيارت کردم و در برابر قبر شريف نشستم. در اين هنگام عربي آمده و گفت:

سلام بر تو‌ای رسول خدا. شنيده ام خداوند فرموده است: اگر آنان وقتي بر نفس خويش ستم کردند، به حضور تو برسند و توبه کنند و رسول خدا درباره آنان آمرزش بخواهد، خدا را توّاب و رحيم می‌يابند.

اينک با پشيماني و استغفار از گناه خويش آ مدم تا اين بنده گناهکار را در پيش گاه خداوند شفاعت کني.

سپس گريه کرد و اشعاري را سرود و استغفار کرد.»(1)

 

2. روايات

روايات و احاديث بسياري از رسول الله (صلّي الله عليه وآله) در تشويق به زيارت قبر شريف خود، پس از رحلتش، نقل شده است. از جمله ايشان فرمود:

«مَنْ زار قَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي(2)؛ هر کس مرا زيارت کند، مشمول شفاعتم قرار می‌گيرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، ج 4، ص 1361.

2. السنن الکبري، ج 5، ص 245.


99


 

رسول الله درباره توصيه به زيارت قبور از لسان ابي ذر غفاري می‌فرمايد:

«زُرِ القُبُورَ تَذْکُرْ بِها الآخرة(1)؛ قبرها را زيارت کن و به وسيله آن، مرگ را به ياد بياور.»

عايشه همسر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) نيز از ايشان چنين نقل می‌کند:

«اِنَّ رَسُولَ اللهِ رَخَّصَ في زيارة الْقُبورِ(2)؛ پيامبر خدا، زيارت قبور را اجازه داد.»

در کتاب‌های ديگر اهل سنت نيز آمده است:

«فزوروُا القُبُورَ فَإنَّها تُذَکِّرکُمْ الْمَوتُ(3)؛ قبور را زيارت کنيد؛ زيرا زيارت قبرها، مرگ را به ياد می‌آورد.»

در مورد زيارت قبر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) احاديث فراواني رسيده است. براي نمونه آمده است:

«مَنْ زارَني بَعْدَ موتي کان کمن زارَني في حياتي(4)؛ هر کس پس از مرگم، مرا زيارت کند، مانند اين است که مرا در زندگي زيارت کرده است.»

«من جاءني زائراً (لاتحْمِلُه) اِلاّ زِيارتي کانَ حَقّاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 377.

2. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500.

3. صحيح مسلم، شرح النووي، ج 4، جزء 7، ص 46.

4. المعجم الکبير، ج 12، ص 309.


100


 

عَليَّ أنْ أَکُونَ شَفيعاً يَوْمَ الْقِيامَة(1)؛ هر کس به قصد زيارت به سوي من آيد، بر من است که در روز قيامت، شفيع او باشم.»

ابن عدي از عبدالله بن عمر نقل کرده است که رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود:

«هر کس حج خانه خدا را به جاي آورد، ولي مرا زيارت نکند، به من جفا کرده است.»(2)

قسطلاني می‌گويد: «شايسته است که زائر نزد قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) زياد دعا و استغاثه کند و متوسل شود و شفاعت بخواهد و بی‌تابي کند و سزاوار است که خداوند شفاعت پيامبر را در حق او بپذيرد.»(3) قاضي عياض هم می‌گويد:

«زيارت قبر پيامبر سنت است و مسلمانان بر آن اجماع دارند.(4)

سمهودي نيز می‌گويد:

«هرگاه عبدالله بن عمر از سفري بازمي گشت، نزد قبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) می‌آمد و به آن حضرت سلام می‌داد.»(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء بأخبار المصطفي، ج 4، ص 1340 و شفاء السقام، ص37.

2. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1342.

3. المواهب اللدنيّه، ج 3، ص 417.

4. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1362.

5. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1340.


101


 

زيارت در سيره پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) و اصحاب و بزرگان

بلال پس از وفات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به شام هجرت کرد. شبي از شب‌ها رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) را در خواب ديد که به او فرمود:‌ای بلال! اين چه جفايي است در حق ما کردي؟ آيا وقتش نشده است که به زيارت ما بيايي؟

بلال سراسيمه از خواب بيدار شد و سوار بر مرکب گرديد و به مدينه رسيد و به طور مستقيم بر سر قبر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) آمد. پس گريست و صورت خود را به قبر مبارک ماليد.(1)

خود رسول الله و ائمه هدي و صحابه به زيارت قبور می‌رفتند. ابوهريره می‌گويد:

«زار النّبيُّ قَبْرَ اُمِّهِ فَبَکي وَأَبْکي مَن حَوْلَهُ وَقالَ فَزوروا القبورَ فَإِنَّها تُذَکِّرُکُمْ الْمَوْتَ(2)؛ پيامبر (صلّي الله عليه وآله) قبر مادر خود را زيارت کرد و در کنار قبر او گريست و کساني را که دور او بودند، گرياند. و فرمود: قبرها را زيارت کنيد؛ زيرا زيارت آنها مايه يادآوري مرگ است.»

امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمود:

«فاطمه (عليها السلام) دختر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) در هر روز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسدالغابة، ج 1، ص 307 و تهذيب الکمال، ج 4، ص 289.

2. المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 375.


102


 

جمعه به زيارت قبر عموي خود حمزه می‌رفت و کنار قبر او نماز می‌خواند و گريه می‌کرد.(1)

گفته‌اند: فاطمه زهرا (عليها السلام) از تربت قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود.(2) نيز آمده است که بلال حبشي خود را روي قبر شريف پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله)‌انداخت و بدن خود را به قبر می‌ساييد.(3)

نافع بن هلال می‌گويد: بيش از صد بار ديدم که عبدالله عمر به زيارت قبر پيامبر می‌آمد و می‌گفت: «السّلام علي النّبي»(4)

عايشه همسر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) هم می‌گويد:

«پيامبر زيارت قبور را به من ياد داد و گفت: پروردگارم دستور داد که به بقيع بيايم و براي آنها آمرزش بخواهم. گفتم: يا رسول الله، من چه بگويم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل اين ديار از مؤمنان و مسلمانان. خدا گذشتگان از ما و بازماندگان از ما را رحمت کند! ما به همين زودي به شما ملحق می‌شويم.»(5) (اين روايت، دليل بر جواز زيارت بانوان هم هست.)

همچنين گفته‌اند که پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) به زيارت قبر شهيدان و مؤمنان هم مشرف می‌شد.

طلحة بن عبيدالله می‌گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السنن الکبري، ج 1، ص 377 و وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.

2. ارشاد الساري، ج 3، ص 352.

3. سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 358.

4. احياء علوم الدين، ج 6، ص 175.

5. الجامع الصحيح (صحيح مسلم)، ج 3، ص 63.


103


 

«ما با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از مدينه براي زيارت قبور شهيدان خارج شديم. همين که به منطقه «حرّ واقم» رسيديم، قبرهايي را ديديم. پس عرض کرديم:‌ای رسول خدا! آيا اين قبرهاي برادران ماست؟ فرمود اين قبرهاي اصحاب ماست و هنگامي که به قبور شهيدان رسيديم، فرمود: اين قبرهاي برادران ماست.»(1)

مسلم از عايشه نقل می‌کند که پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) آخر شب به طرف بقيع می‌رفت و بر اهل بقيع اين گونه سلام می‌کرد: «السلام عليکم دار قوم مؤمنين».(2)

ابن ابي شيبه هم نقل می‌کند: پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) هر سال به زيارت قبر شهيدان احد می‌آمد و به آنان اين گونه سلام می‌کرد: «السلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدّار»(3)

حتي محب الدين طبري در مورد خليفه دوم، عمر بن خطاب گفته‌اند که در سفري با عده‌ای از اصحابش به حج رفت. در بين راه، پيرمردي به او استغاثه کرد. پس از بازگشت به آن محلّ، از احوال آن پيرمرد پرسيد. گفتند از دار دنيا رفته است. راوي می‌گويد: عمر را ديديم که با سرعت به طرف قبر او آمد و در آن جا نماز خواند. پس قبر را در بغل گرفت و گريه کرد.(4)

همچنين آمده است که محمد بن حنفيه پس از وفات امام حسن مجتبي(علیه السلام) بر سر قبر آن حضرت آمد. پس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ابي داوود، ج 2، ص 218، ح 357.

2. صحيح مسلم، ج 2، ص 363، ح 102.

3. مستدرک حاکم، ج 1، ص 533، ح 1396.

4. الرياض النضرة، ج 2، ص 330.


104


 

بغض گلوي او را گرفت. آن گاه به سخن درآمد و آن حضرت را ستود.(1) ابوخلال، شيخ حنابله در عصر خود نيز می‌گويد:

«هيچ مشکلي برايم پيدا نمی‌شد، مگر آن که قصد زيارت قبر موسي بن جعفر(علیه السلام) را می‌کردم و در آن جا به حضرت متوسل می‌شدم و خداوند نيز مشکلم را آسان می‌کرد.»(2)

عسقلاني می‌گويد: در زمان خلافت خليفه دوم، مردم گرفتار خشک سالي شدند. شخصي از اصحاب به قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) متوسل شد و گفت: يا رسول الله: «اِسْتَسْق لأُمَّتِکَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَکوا.»(3)

ابن حبّان (متوفاي 350 هـ. ق.) در کتاب الثقات می‌نويسد:

«بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا(علیه السلام) رفتم. در مدتي که در توس بودم، هر وقت مشکلي بر من عارض می‌شد، به زيارت قبر آن حضرت می‌رفتم. و از خداوند می‌خواستم که مشکلم را برطرف کند و الحمد لله مشکلم بر طرف می‌شد. اين معنا را مکرّر امتحان کردم و نتيجه گرفتم.»(4)

در احوالات ابن خزيمه آمده است که وي چنان در برابر بارگاه علي بن موسي الرضا(علیه السلام) در توس تعظيم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. العقد الفريد، ج 3، ص 13.

2. تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.

3. فتح الباري، ج 2، ص 557.

4. کتاب الثقات، ج 8، ص 456.


105


 

تواضع کرد که همه همراهان وي درشگفت شدند.(1)

علماي فريقين (شيعه و سني) قصد کردن زيارت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) را حج دانستند و در برابر ابن تيميّه که شبهه حرمت را مطرح کرد، به شدت موضع گرفتند. قسطلاني می‌گويد:

«قول ابن تيميّه حيث منع زيارة قبر النبي (صلّي الله عليه وآله) وَهُوَ من أشبع المسائل المنقولة عنه(2)؛ گفتار ابن تيميّه در منع زيارت قبر رسول الله از بدترين مسائلي است که از او نقل شده است.»

غزالي هم گفته است:

«هر کس پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) را در حال حيات می‌ديد، متبرّک می‌شد. پس از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت، متبرّک خواهد شد و زيارت پيامبر جايز است.»(3)

از آنچه گذشت درمي يابيم که زيارت قبور نه تنها بدعت نيست، بلکه از سنّت و سيره پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله)، اصحاب و تابعين به شمار می‌آيد و علماي اسلام بر آن اجماع دارند و فلسفه اين عمل را نيز بی‌اعتنايي به دنيا و ياد کردن سفر آخرت می‌دانند. سپس استاد فيّاض گفتند، با توجه به حضور زنان در سفر حج، جا دارد کمي هم درباره زيارت زنان صحبت کنيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.

2. ارشاد الساري، ج 2، ص 329.

3. احياء العلوم، ج 1، ص 258.


106


 

زنان و زيارت قبور

وهابيان زيارت قبور را براي مردان بدون شدّ رحال(1) اجازه می‌دهند، ولي به زنان به طور مطلق اجازه زيارت قبرها را نمی‌دهند. اعضاي دايمي وهابيون در استفتاي خود می‌گويند:

«زيارت قبور تنها براي مردان مشروع است. آن هم بدون شدّ رحال و در شهر خود، ولي براي زنان به طور مطلق مشروع نيست.»(2)

ناگفته نماند که وهابيت به دليل روايتي که از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از سه طريق ضعيف نقل شده است، زنها را از زيارت منع می‌کنند، در حالي که در طريق اوّل نقل روايت، ابن خثيم است که به احاديث او احتجاج نمی‌شود. در آن حديث آمده است: «لَعَنَ اللهُ زائرات القُبُور.»(3)

در طريق دوم، باذان است که او هم مورد احتجاج نيست.(4)

در طريق سوم، عمر بن ابي سلمه است که او هم ضعيف است.(5) بنابراين، به اين روايت نمی‌توان عمل کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. «شدّ رحال» کنايه از مسافرت کردن است. به عقيده وهابيان، مسافرت جهت زيارت قبور ممنوع است.

2. اللجنة الدائمة، ج 1، ص 288.

3. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 459.

4. تهذيب الکمال، ج 4، ص 6.

5. سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 33.


107


 

در مقابل، رواياتي داريم که همگي در مقابل اين روايت هستند، مانند:

«إنّ فاطِمَةَ کانَتْ تَزوُر قَبْرَ عَمِّها حَمْزَة کُلّ جُمُعَة فَتُصَلّي وَتَبکي عِنْدَهُ(1)؛ فاطمه زهرا (عليها السلام) هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه می‌رفت و آن جا نماز می‌خواند و گريه می‌کرد.»

همچنين ابن أبي مليکه می‌گويد:

«رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخيها عَبْدُ الرَّحْمن وَماتَ بالْحُبشي وَقُبر بمکة(2)؛ عايشه به زيارت قبر برادرش، عبدالرحمان در مکه می‌رفت. او در منطقه‌ای به نام حُبشي که در نزديکي مکه است، مُرد و به مکه انتقال يافت.»

حديث بُريده، روايت ديگري است که در منابع اهل سنت آمده است که حديث «لعن الله زائرات القبور» را نسخ می‌کند يا با آن معارض است، چنان که حاکم نيشابوري و ذهبي به آن تصريح کرده‌اند. بُريده می‌گويد:

«نَهي رَسوُل الله (صلّي الله عليه وآله) عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها(3)؛ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) ابتدا زنان را از زيارت قبور منع کرد، ولي بعدها دستور به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن الکبري، ج 4، ص 132 و مصنف، عبدالرزاق، ج 4، ص 572.

2. مصنف، عبدالرزاق، ج 3، ص 570 و معجم البلدان، ج 2، ص 214.

3. السنن الکبري، ج 4، ص 131؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 374.


108


 

زيارت زنان داد.»

ناگفته نماند که حتي در پاره‌ای از موارد، علماي اهل سنت به استحباب زيارت قبور براي زنان هم فتوا داده‌اند.

ابن عابدين می‌گويد:

«هل تستحبُّ زيارة قبره للنساء؟ الصحيح: نعم بلا کراهة، بشروطها علي ما صرّح به بعض العلماء أما علي الأصحّ من مذهبنا و هو قول الکرخي و غيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال والنساء جميعاً فلا إشکال و أما علي غيره فذلک نقول بالاستحباب لاطلاق الأصحاب بل قيل واجبةٌ».(1)

«آيا زيارت قبور براي زنها استحباب دارد؟ آري، هيچ کراهتي هم ندارد. البته بر اساس ضوابط و شرايطي که بعضي از علما بدان اشاره کرده‌اند، صحيح‌تر نزد ما و کرخي و ديگران اين است که جواز زيارت قبور براي مردان و زنان ثابت است و هيچ اشکالي در آن نيست، ولي بنابر غير مذهب و مبناي ما باز هم قائل به استحباب هستيم، چون اصحاب به طور مطلق به استحباب فتوا داده و ويژه مردها ندانسته‌اند، بلکه بعضي قائل به وجوب آن شده‌اند.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ردّ المختار، ج 2، ص 263؛ المواهب اللدنيّة، ج 3، ص 405.


109


 

خواندن دعا و نماز کنار قبور

استاد فياض گفت: گاهي در سفرها مشاهده می‌شود که مسافران در مقابر و امامزاده‌ها در کنار قبور نماز می‌خوانند که وهابيان به شدت اعتراض می‌کنند يا براي زيارت اماکن مقدسه مکه و مدينه می‌روند و در کنار قبوري که مسجد نباشد، نماز می‌خوانند، لذا اين مسأله را هم بررسي می‌کنيم.

بسياري از علماي اهل سنت به جواز نماز خواندن در مقبره‌ها فتوا داده‌اند که مالک بن انس از جمله آنها است:

«کان مالک لايري بأس بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّي في المقبرة کانت القبور بين يديه و خلفه و عن يمينه و شماله؛ مالک می‌گويد: نماز خواندن در قبرستان اشکال ندارد و چنين می‌پنداشت که اگر در اطراف نماز گزار قبرهايي باشد، باز هم مشکلي به نظر نمی‌رسد.

همچنين از مالک نقل شده است:

«لا بأس بالصلاة في المقابر و قال بلغني إنّ بعض اصحاب النبي کانوا يصلّون في المقبرة(1)؛ نماز خواندن در قبرستان اشکال ندارد. وارد شده که بعضي از اصحاب پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المدونة الکبري، ج 1، ص 90.


110


 

قبرستان، نماز می‌خواندند.»

عبدالغني نابلسي هم می‌گويد:

«اگر قبري، مسجد شود يا در راه واقع شود و يا قبر يکي از اولياي الهي باشد يا عالمي از محققان باشد براي تعظيم روان تابناک او - براي اعلام و آگاهي دادن به اينکه او يکي از اولياءالله است - می‌شود در آنجا نماز و دعا خواند، تا براي استجابت دعا مردم به او تبرّک جويند و دعا کنند؛ البته اين کار جايز است و منعي ندارد.»(1)

بنابراين نمازگزاردن در کنار قبور اوليا و صالحان يا قبر پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) اشکال ندارد.

آمده است که فاطمه زهرا (عليها السلام) هر هفته ـ روز جمعه ـ کنار قبر حضرت حمزه حضور می‌يافت و در آنجا نماز می‌گزارد و گريه می‌کرد. حاکم نيشابوري براي تأييد اين حديث گفته است که راويان اين حديث همگي ثقه هستند.(2)

ناگفته نماند که سيره مسلمانان نيز بر اين امر استوار بوده است. براي مثال، ابن خلکان می‌گويد:

«سيده نفيسه، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن علي(علیه السلام) در محله‌ای به نام «درب السباع» به خاک سپرده شده و قبر او ـ در مصر ـ معروف به استجابت کننده دعا است و بسيار هم مجرّب است.»(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الحديقة الندية، ج 2، ص 630.

2. مستدرک حاکم، ج 1، ص 377.

3. وفيات الأعيان، ج 5، ص 424.


111


 

شافعي هم هميشه به زيارت قبر ابوحنيفه می‌رفت و دو رکعت نماز می‌گزارد.(1)

درباره حديث «لَعَنَ اللهُ الْيَهُودَ اتَّخَذوا قُبُورَ انبيائِهِمْ مَساجِدَ»(2) و حديث «اللَّهُمَّ لاتَجْعَلْ قَبْري وَثَناً»(3) بايد گفت: اولاً افرادي که در سند اين حديث آمده‌اند، يا ضعيف‌اند يا مجهول. براي مثال عبدالوارث نزد علماي رجال اهل سنت مردود است؛ چون قَدَري مسلک بوده است. ابوصالح مردّد بين ضعاف و ثقات است. عبدالله بن عثمان نيز منکر حديث و ابن بهمان هم ناشناخته است. پس حديث از نظر سند مشکل دارد. از سوي ديگر، حديث هيچ دلالتي بر حرمت نمازگزاري و دعا کردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا به روايت کنيسه حبشه اشاره دارد که هنگام مرگ فردي از صالحان خود، مسجدي بر روي قبرش بنا ميکردند و عکس‌هایی روي آن می‌گذاشتند و به سوي آن عکس‌ها و قبر سجده می‌کردند. اين معنا به خواندن نماز براي خداوند و رو به کعبه ايستادن در کنار قبور صالحان ارتباطي ندارد. پس چگونه می‌توان از اين روايت، حکم به حرمت نماز در کنار قبور براي مسلمانان کرد؟

قرطبي در اين باره توضيح می‌دهد که:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ بغداد، ج1، ص 124.

2. خداوند، يهود را لعنت کند؛ چون قبور پيامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند.

3. بار خدايا! قبر مرا بت قرار مده؛ مسند احمد، ج 2، ص 246 و المؤطّا، ج 1، 172.


112

 

نياکان آنان عکس‌هایی از مردگان خود ترسيم کردند تا به آن انس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند. هم چنين تلاش کنند و در کنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند، ولي بازماندگان آن‌ها به اهداف نياکان خود جاهل بودند. شيطان هم وسوسه کرد و به آنان چنين القا کرد که نياکان شما اين عکس‌ها را می‌پرستيدند و آن را تعظيم می‌کردند. پس پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) مردم را از اين انحراف برحذر داشت.»(1)

بيضاوي در ردّ رويه يهود و نصاري می‌گويد:

«لمّا کانت اليهود و النصاري يسجدون القبور الأنبياء تعظيماً لشأنهم و يجعلونها قبلة يتوجّهون في الصّلاة نحوها و اتّخذوها اوثاناً لعنهم النّبي (صلّي الله عليه وآله).»(2)

چون يهود و نصارا بر قبور پيامبران سجده می‌کردند و آن را قبله ـ و جهت ـ نماز قرار می‌دادند و همانند بت با آنان رفتار می‌کردند، به لعن پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) دچار شدند.

بايد دانست اين مفهوم با زيارت قبر پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) و ائمه طاهرين و اولياي الهي و نماز خواندن براي خداوند در آنجا هيچ ارتباطي ندارد. مسلمانان هر جا بخواهند نماز بخوانند، قبله آنان خانه خداست، نه قبور افراد. حتي در کنار قبر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) نيز رو به قبله نماز می‌گزارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ارشاد الساري، ج 3، ص 497.

2. همان.


113

 

ساختن بنا روي قبور

از ديگر مسائلي که جناب استاد بر آن تأکيد کرد، مسأله ساختن بنا روي قبور بود. ايشان در اين مورد گفتند: در قبرستان بقيع، حجاج با قبوري مسطح که تنها سنگ کوچکي بر آن نهاده شده، روبه رو می‌شوند و اين پرسش مهم در ذهنشان نقش می‌بندد که چرا وضعيت قبور به اين شکل درآمده است. بنابراين، جا دارد کمي در اين باره سخن بگوييم.

قسطلاني از علماي اهل سنت می‌گويد:

«السنّة في القبر تسطيحه و انّه لايجوز ترک هذه السنة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض و انّه لامنافات بين التسطيح و حديث ابي هياج: لانّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار».(1)

سنّت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) همان مسطح کردن قبر است و اين سنّت چون شعار پيروان مذهب شيعه شده است، جايز نيست که رها شود و ميان مسطح کردن قبر و روايت أبي الهياج هيچ منافاتي نيست؛ زيرا منظور روايت، صاف کردن قبر و برابر کردن آن با زمين نيست، بلکه مراد، مسطح کردن در مقابل تسنيم است و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست می‌آوريم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ارشاد الساري، ج 2، ص 468.


114


 

در صحيح مسلم نيز آمده که دليلي بر حرمت اين کار، جز روايت ابي الهياج نيست. مسلم از يحيي بن مکي و ابوبکر بن ابي شيبه و زهير بن حرب از وکيع از سفيان از حبيب بن ابي ثابت از ابيوائل از ابي الهيّاج اسدي نقل می‌کند که علي بن ابي طالب(علیه السلام) فرمود:

«تو را به مأموريتي می‌فرستم که رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به آن فرستاد: اين که هيچ تمثالي نيابي، مگر آن که محو کني و هيچ قبر مشرفي نيابي مگر آن که مساوي سازي.»(1)

اين روايت از نظر سند اشکال دارد؛ زيرا وکيع و حبيب ابن ابي ثابت از راويان سند اين حديث هستند. اهل سنت درباره هر دو بحث دارند. در دلالت حديث نيز جاي بحث و گفت و گوست.(2) به طور کلي بايد دانست که «و لا قبراً الاّ سوّيته» به معناي تخريب بناي قبور نيست، بلکه به معناي مسطح کردن در مقابل تسنيم؛ يعني بلند کردن قبر و بالا آوردن آن همانند کوهان شتر است.

يکي ديگر از دلايل جواز ساخت بنابر قبور، سيره و روش مسلمانان است. مسلمانان همواره روي قبرها بنا می‌ساختند که از آن جمله به اين موارد می‌توان اشاره کرد:

1. بناي حجره شريف نبوي.

2. قبور ائمه بقيع که وهابيان در سال 1345هـ. ق. آن را ويران کردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 3، ص 61.

2. ر. ک: تهذيب التهذيب، ج 11، ص 123، 115، 179 و ج 4، ص 362.


115


 

3. قبر ابراهيم فرزند رسول الله (صلّي الله عليه وآله) در خانه محمد بن زيد بن علي که وهابيان خراب کردند.

4. بناي مسجد روي قبر حمزه(علیه السلام) در اوايل قرن دوم هجري که وهابيان نابود کردند.

5. بناي قبر سعد بن معاذ که اين قبر در خانه ابن افلح بود و در زمان عمر بن عبدالعزيز بر روي آن گنبد ساختند.(1)

6. بنا بر روي قبر باهلي (سال 275هـ. ق) در بصره.(2)

7. بنا بر روي قبر امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب(علیه السلام) در قرن دوم.(3)

8. بنا بر روي قبر سلمان فارسي.(4)

9. بنا بر روي قبر ابوعوانه (سال 316هـ. ق.)(5)

10. عمر بن خطاب دستور داد تا خيمه‌ای روي قبر زينب دختر جحش زده شود و کسي او را نهي نکرد.(6)

به طور کلي، سيره مسلمانان از شيعه و سني بر اين است که بر قبور بزرگان دين، حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام سرزمين‌های اسلامي همچنان ادامه دارد. قبور ائمه اطهار: در نجف، کربلا، کاظمين، سامرا و مشهد؛ قبور بزرگان اهل سنت ابوحنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخاري در سمرقند، شاهد اين مدعاست. تنها وهابيان هستند که در حجاز با اين سيره مسلمانان به مخالفت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وفاء الوفاء، ج 2، ص 545.

2. سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 285.

3. موسوعة العتبات، ج 6، ص 97.

4. تاريخ بغداد، ج 1، ص 163.

5. سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 419.

6. طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 80.


116


 

برخاسته‌اند. شايد مستند آنها روايتي است که از مسلم نقل شده است:

«نَهي رَسول الله (صلّي الله عليه وآله) أن يجصّص القبر و أن يعقد عليه و أن يبني عليه».(1)

اين روايت نيز علاوه بر منافات داشتن با سيره قطعيّه مسلمانان، از نظر سند کاملاً مخدوش است؛ زيرا در سند آن، ابوالزبير محمد بن مسلم آمدي قرار گرفته است. علماي رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابوحاتم او را ضعيف می‌دانند.(2)

همچنين در سند آن، حفص بن غياث است که علماي رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفي دارند.(3)

بايد دانست باز در سند روايت، شخصي به نام ربيعه است که ازدي و ابن أبي شيبه و ساجي درباره او تأمل دارند.(4)

با اين مشکلاتي که در روايت وجود دارد، باز هم ابن تيميّه می‌گويد:

«مشاهدي که بر روي قبر پيامبران و صالحان از عامه و اهل بيت بنا شده، همه از بدعت‌های حرامي است که در دين اسلام وارد شده است.»(5)

متأسفانه از زمان ابن تيميّه، بناها و گلدسته‌ها از مظاهر شرک شناخته شده تا اين که با روي کار آمدن آل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 3، ص 63.

2. تهذيب الکمال، ج 2، ص 407.

3. همان، ص 360 و سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 31.

4. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 545 و تهذيب التهذيب، ج 9، ص 143.

5. منهاج السنّة، ج 2، ص 435 ـ 437.


117


 

سعود، آنان به مخالفت آشکار با آن پرداختند و با پشتوانه فتوايي که از علماي وهابي به دست آوردند، گنبد و بارگاه‌ها و گلدسته‌ها و بناهاي قبور را به جز بارگاه پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) ويران کردند. در ويران نکردن بارگاه پيامبر هم از خشم همگاني مسلمانان بيم داشتند.

اعضاي استفتاي دايمي وهابيان می‌نويسند:

«بنا بر قبور ساختن، بدعت و منکري است که در آن، علوّ در تعظيم صاحب قبر و راهي به سوي شرک است. پس بر وليّ امر مسلمانان يا نايب اوست که بناهايي را که روي قبور ساخته شده، ويران و آن‌ها را با زمين يکسان سازد تا به طور عملي با اين بدعت مقابله و راه شرک بسته شود.»(1)

بيشتر اين کارها براي مبارزه با مکتب تشيع است و وهابيان به پيروي از سلف خود، ابن تيميه آن را انجام می‌دهند. وي می‌گويد:

«شيعه مشاهدي را که روي قبور ساخته‌اند، تعظيم می‌کنند. شبيه مشرکان در آن‌ها اعتکاف می‌کنند و براي آن‌ها حج انجام می‌دهند، همان گونه که حجاج به سوي بيت عتيق حج انجام می‌دهند.»(2)

به راستي آيا بناي قبر در سيره شيعيان به دليل‌های پيش گفته ابن تيميه است يا اين که بر اساس کريمه قرآني از باب تعظيم شعائر الهي است؟(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، رقم فتوي 7210.

2. منهاج السنة، ج 1، ص 474 ـ 479

3. (وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَـائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ )، و هر کس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد، اين صفت دل‌های باتقوا است. (حج، 32)


118

 

شعائر جمع شعيره به معناي دليل و علامت است. شعائر الله؛ اموري که دليل و نشانه به سوي خداست. صفا، مروه و مشعر هم از نشانه‌هایی است براي حرکت به سوي توحيد و دين حنيف، از اين رو، محترمند.

شکي نيست که وجود پيامبران و اوليا نيز از بزرگ ترين نشانه‌های دين خداوند است. حال که چنين است، حفظ آثار و قبورشان نيز ارشمند است.

همچنين قرآن کريم به صراحت، به مودّت و محبت اقرباي پيامبر اسلام دستور داده است، آن جا که می‌فرمايد:

«قُل لاَّ أَسْـَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»(1)؛ بگو: از شما پاداش نمی‌خواهم مگر مودّت ذوي القربي را.

آشکار است که بناي بر قبور اقرباي پيامبر از مصداق‌های اظهار محبت و مودّت به اهل بيت: است.

آيا چنين عملکردهايي را در راستاي مبارزه با اهل بيت: نمی‌توان تفسير کرد؟

مسأله آن گاه قابل تأمل می‌شود که بدانيم ابن تيميه، کسي است که به شدت از بني اميه به ويژه معاويه و يزيد دفاع می‌کرد و کتابي در فضايل معاويه و يزيد نگاشت و براي آنها فضايلي دروغين برشمرد.

اين در حالي است که ذهبي از احمد بن حنبل نقل می‌کند که هيچ روايتي در مورد فضايل معاويه صحيح نيست.(2)

براي نمونه، اهل دمشق از نسايي خواستند که در مدح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شوري: 23

2. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 132


119

 

معاويه حديثي نقل کند. او در پاسخ گفت:

«من فضيلتي در حق او نمی‌دانم مگر آن که پيامبر درباره او فرمود: خدا شکمت را سير نکند.»(1)

حسن بصري می‌گويد:

«چند خصلت در معاويه بود که يکي از آنها هم سبب عذاب است: خلافت را با زور و شمشير غصب کرد. فرزندش را که مست و شراب خوار بود، به خلافت منصوب کرد. لباس حرير می‌پوشيد. تنبور می‌زد. ادعائي که در مورد زياد کرد (او را پسر پدر خود خواند) و حجر بن عدي و يارانش را مظلومانه شهيد کرد.»(2)

ابن تيميه به شدت از جنايت‌های يزيد بن معاويه دفاع می‌کرد و با هر حيله و توجيهي درصدد پاک سازي شخصيت يزيد برآمد. براي نمونه نوشت:

«يزيد به کشتن حسين راضي نبود و حتي از اين امر اظهار نارضايتي کرد.»(3)

اين در حالي است که تفتازاني می‌گويد:

«حق اين است که رضايت يزيد به قتل حسين: و خوشحالي او از اين امر و اهانت به اهل بيت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از جمله متواتر است و ما در کفر او شکّي نداريم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد.»(4)

ابن تيميه در جايي ديگر، به اسارت رفتن اهل بيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 14، ص 125 و وفيات الأعيان: ج 1، ص 77

2. کامل بن اثير، ج 3، ص 487

3. رأس الحسين، ص 207

4. شرح العقائد النسفيه، ص 181


120


 

امام حسين: را انکار کرده(1) و نوشته است:

«يزيد به کشتن حسين امر نکرد. سرها را نزد او نياوردند و با چوب بر دندان‌های حسين نزد، بلکه اين عبيدالله بن زياد بود که اين کارها را انجام داد.»(2)

ابن اثير از وي پرسيده است: پس چرا عبيدالله را از مقامش عزل نکرد(3) و حتي او را بر اين عمل توبيخ نکرد؟(4)

همه اين سخنان در حالي است که در نقطه مقابل ابن تيميه، بنيان گذار وهابيت، علماي اهل سنت نظر ديگري دارند و يزيد بن معاويه را به دليل شهادت امام حسين: و ديگر جنايت هايش به شدت سرزنش کرده‌اند.

آلوسي می‌گويد:

«هر کسي بگويد: يزيد با اين کارش معصيت نکرده است و لعنش جايز نيست، بايد در شمار انصار يزيد قرار گيرد.»(5)

تفتازاني نيز می‌گويد:

«رضايت يزيد در کشتن حسين و خوش حالي او به آن و اهانت اهل بيت: از متواترات معنوي است.»(6)

جاحظ می‌گويد:

«جنايت‌هایی که يزيد مرتکب آن شد، از قبيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منهاج السنة، ج 2، ص 226

2. سئوال في يزيد بن معاويه، ص 16

3. کامل ابن اثير، ج 3، ص 319

4. همان، ص 301

5. تفسير روح المعاني، ج 26، ص 73

6. شرح عقايد نسفيه، ص 181


121


کشتن حسين، به اسارت بردن اهل بيتش، چوب زدن به دندانها و سر مبارک حضرت، ترساندن اهل مدينه و خراب کردن کعبه، همگي بر قساوت و غلظت و نفاق و خروج از ايمان دلالت دارد. پس او فاسق و ملعون است و هر کس که از دشنام دادن ملعون جلوگيري کند، خودش معلون است.»(1)

در مخالفت پايه گذار مکتب وهابيت همين بس که علامه زاهد کوثري می‌گويد:

«از کلمات او آثار بغض و دشمني با علي(علیه السلام) ظاهر می‌شود.»(2)

و حسن بن علي سقّاف هم می‌گويد:

«ابن تيميه کسي است که او را "شيخ الاسلام" می‌نامند و گروهي نيز به کلماتش استدلال می‌کنند، در حالي که او ناصبي و دشمن علي(علیه السلام) است و به فاطمه (عليها السلام) نسبت نفاق داده است.»(3)

در حقيقت، منافق کسي است که به فرموده امام علي(علیه السلام) در صحيح مسلم، صحيح ترمذي و سنن ابن ماجه، بغض علي(علیه السلام) را در دل داشته باشد. اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) می‌فرمايد:

«قسم به کسي که دانه را شکافت و خلايق را آفريد، عهد پيامبر اکرم (صلّي الله عليه وآله) به من اين است که دوست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رسائل جاحظ، ص 298

2. الحاوي في سيرة الطحاوي، ص 26

3. التنبيه و الردّ، سقاف، ص 7


122

ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق.(1)

در اين جا استاد فياض با عذرخواهي از حاضران گفت: هر چند مسائل فراواني براي نقد و بررسي وجود دارد، ولي وقت جلسه بيش از اين گنجايش ندارد. از اين رو، براي امروز مباحث را کافي می‌دانم و اميدوارم که يک بار ديگر توفيق الهي شامل حال همه ما شود و در نشستي ديگر مباحث ديگر را بررسي کنيم. آن گاه رايحه دل انگيز صلوات فضاي جلسه را معطر ساخت. «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ».

محمد: اصلاً گذشت زمان را احساس نکرديم. ساعت 30/10 دقيقه شب است. چه قدر خوب است که عمر آدم در چنين جلساتي بگذرد.

هادي: عجب جلسه خوبي بود. يکي از بهترين روزهاي عمر من به شمار می‌آيد. تا امروز اين قدر درباره عقايد وهابيان و شبهه‌های آنها نمی‌دانستم. بايد از شما تشکر کنم که مرا به چنين جلسه‌ای راهنمايي کرديد تا جدّي‌تر به اين مسائل فکر کنم.

محمد: راستي نگفتي پيشنهاد دومتان چه بود؟

هادي: از وقتي که به ديدارت آمدم و با شنيدن صحبت‌های استاد فياض، به اجراي يک برنامه فرهنگي در کاروان‌ها فکر می‌کنم. به نظر من همه حجاج براي تشرف به سفر حج بايد واکسينه اعتقادي شوند و آمادگي لازم را براي رويارويي با شبهه‌ها پيدا کنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 1، ص 120، ح 131، کتاب الايمان و صحيح ترمذي، ج 5، ص 601، ح 3736 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114


123

برنامه ريزان فرهنگي حج بايد اين کار را انجام دهند ظاهراً روحانيان کاروان تا حدودي با شبهه شناسي و عقايد مخالفان آشنا می‌شوند تا پاسخ گوي نيازهاي اوليه حجاج باشند، ولي به نظر من، بايد به اين کار تخصصي‌تر نگاه کرد.

لازم است در کنار آن، آموزش عقايدي که براي مدير معنوي کاروان در نظر می‌گيرند، هر کاروان، يک يا دو نشست تخصصي با تمام حجاج به فراخور مخاطبان در نظر بگيرند و از استاداني همچون استاد فيّاض نيز که به حمدالله تعدادشان کم نيست، استفاده کنند. حضور ايشان (استاد فياض) در ميان حجاج مشتاق و برپايي جلسه پرسش و پاسخ می‌تواند بسيار مؤثر باشد. نظر شما چيست؟

محمد: بسيار خوب است. اين استادان می‌دانند که با مخاطبان خاص چگونه سخن بگويند و پيشاپيش آنها را براي پاسخ گويي به پرسش‌های شبهه آميز آماده سازند.

هادي: حالا که نظر شما هم مثبت است، می‌خواهم به روحاني و مدير کاروانمان تلفن کنم و از باب «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَات»(1)، اگر خدا بخواهد، اولين نشست تخصصي را پيش از سفر حج برگزار کنيم و اگر خدا بخواهد، اولين کارواني باشيم که اين فکر را اجرا کنيم.

محمد: هادي جان! از تدبيري که به خرج می‌دهيد و قبل از انجام اين کار، با روحاني و مدير کاروان هماهنگ می‌کنيد، بسيار خوشحالم؛ چون در آن صورت، درصد اجراي موفق کار بالا می‌رود.

هادي: پس اگر اجازه بدهيد، ابتدا به روحاني کاروان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره، 148، مائده، 48


124


بعد هم با مدير محترم هماهنگ کنم. از نظر مديريت معنوي و اجرايي، هر دو اين بزرگواران در سطح بالايي هستند و بسيار مدبّر و مجرّبند، و هميشه از پيشنهادهاي خوب حجاج استقبال می‌کنند. شايد براي جلب موافقت آقايان با برگزاري اين جلسه، با توجه به شناختي که از آنها دارم، وقت زيادي لازم نباشد. بگذاريد تا فرصت باقي است و دوستان سرگرم صحبت با استاد فياض در پايان جلسه هستند، با آنها هماهنگ کنم و در آن صورت، از جناب فياض هم دعوت به عمل می‌آوريم.

هادي (پس از هماهنگي با روحاني و مدير کاروان): محمد نمی‌داني چه قدر خوشحال شدند به ويژه روحاني مقرّر کاروان. ظاهراً آشنايي نسبي با استاد فياض هم داشتند و حتي شکسته نفسي فرمود و گفت بنده هم به چنين نشست‌هایی نياز دارم تا چه رسد به حجاج.

مدير کاروان هم با سعه صدر و بزرگواري گفت اگر روحاني گرامي بپذيرند، بنده حرفي ندارم و با افتخار، مقدّمات برگزاري اين نشست را آماده می‌کنم و تبليغات لازم و وسايل پذيرايي از حجاج را فراهم می‌آوريم.

بنابراين، همه چيز آماده برگزاري يک سنّت حسنه؛ يعني يک نشست تخصصي با عنوان آشنايي با عقايد وهابيت و اهل سنت است. نمی‌داني محمد جان! از شادي در پوستم نمی‌گنجم. جوانان مشتاق در کاروان حج همه سراپا منتظر شنيدن سخنان استاد فياض خواهند بود و با ديد بازتري به اين سفر روحاني خواهند رفت.

محمد: ظاهراً صحبت مدعوين با جناب فياض در حال


125


تمام شدن است. بهتر است برويم خدمتشان و اگر مقدور بود از ايشان وقت بگيريم. (هر دو با هم پيش استاد می‌رويم).

محمد: جناب استاد فياض، ايشان آقا هادي، دوست بنده و مسافر ديار وحي هستند، ايده‌ای دارد که می‌خواهد خدمت شما عرض کند. هر چند خسته ايد، ولي سعي می‌کنيم مزاحمت مان کوتاه باشد.

استاد فياض: بسيار خوشوقتم (با هادي احوال پرسي می‌کند)

ايده‌تان چيست؟ منتظرم بشنوم.

هادي: استاد! بر خودم فرض می‌دانم از باب «مَنْ عَلَّمَني حَرْفَاً فَقَدْ صَيَّرَني عَبْدَاً؛ هر که کلمه‌ای به من ياد دهد، مرا بنده خود گردانيده است.»(1) از جناب عالي سپاس گزاري کنم. من احساس می‌کنم که مسافران حج به يک نشست تخصصي و ويژه با حضور استاداني همچون شما نياز داشته باشند تا براي رويارويي با شبهه‌ها و پرسش‌های وهابيت آمادگي پيدا کنند. اهميت کار هم وقتي بيشتر می‌شود که بگويم کاروان ما شامل جوانان مشتاق است.

استاد فياض: بحمد الله هر کارواني از نعمت داشتن يک مدير معنوي و روحاني فاضل برخوردار است. با وجود اين، چه ضرورتي به حضور بنده است؟

هادي: حضرت استاد! حضور يک استاد متخصص که سال‌ها در اين زمينه کار تحقيقي و تخصصي انجام داده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اين جمله، از حديث معروف حضرت علي(علیه السلام) گرفته شده است که می‌فرمايد: «مَنْ تَعَلَّمْتُ مِنْهُ حَرْفَاً صِرْتُ لَهُ عَبْدَاً» (عوالي اللئالي، ج1، ص 292.


126


از نزديک با پيروان مذاهب مختلف برخورد کرده است، حتي مدتي را در مناطق ويژه سپري کرده و کوله باري از علم و تجربه آموخته، بسيار براي کاروانيان مغتنم است. در مورد اين جلسه هم با ايشان و مدير کاروان‌ها هماهنگ شده است. آنان از ما مشتاق‌تر بودند.

استاد فياض: ببينم روحاني کاروان شما چه کسي است؟

هادي: جناب آقاي حقّاني هستند. ايشان الگوي علم و عمل براي همه ما بوده و هستند و در جلسه‌های قبل از سفر حج، بسيار از ايشان سوده برده ايم.

استاد فياض: نسبت به ايشان مقداري شناخت دارم. شنيده ام درباره مهدويت تحقيقات زيادي انجام داده‌اند. يکي از تأليفاتشان را هم مطالعه کردم و استفاده خوبي بردم. بسيار مايلم ايشان را از نزديک ببينم. همين طور حضور در ميان جوانان را هم دوست دارم، به شرطي که پيش از جلسه پرسش و پاسخ، جناب حقّاني يک بحث مهدويت را مطرح کنند.

هادي: حضرت استاد! بسيار ممنونم. ان شاء الله بتوانيم به صورت مطلوب از ارمغان علمي شما براي سفر معنوي مان توشه برداريم. در مورد پيشنهادتان هم سعي می‌کنيم با جناب حقاني صحبت کنيم و از هر دو شما بزرگوار بهره بگيريم. براي انجام جلسه جنابعالي چه روزي فرصت داريد؟

استاد فياض (به برنامه‌های خود نگاهي می‌اندازد) و می‌گويد: بعد از ظهر سه شنبه برنامه‌ای ندارم. بنابراين، می‌توانم خدمتتان باشم.

هادي: پس برنامه ما براي روز سه شنبه ساعت 3 بعد


127


از ظهر. اگر ممکن است شماره تماستان را هم جهت هماهنگي داشته باشيم، ممنون می‌شويم.

هادي و محمد پس از دريافت شماره تماس از استاد فياض خداحافظي می‌کنند و در بين راه، هادي از محمد هم دعوت می‌کند که در اين جلسه شرکت کند و تا آنجا که می‌تواند، او را در سامان دهي اين حرکت فرهنگي کمک کند. محمد هم به گرمي استقبال می‌کند.

بي ترديد، اين رخداد فرهنگي و استفاده از مطالب آن می‌تواند ره توشه‌ای گران بها براي همه مسافران ديار وحي باشد. از اين رو، سفارش می‌شود که براي آشنايي با مسائلي که در آن جلسه مطرح شد، جلد دوم اين نوشتار را نيز مطالعه کنيد و بر آشنايي خود از مذهب تشيع و ديگر مذاهب اسلامي بيفزاييد. همچنين اميد که نگارنده مشمول رحمت و آمرزش بی‌پايان خداوند مهربان قرار گيرد.

در پايان، آرزو داريم زماني فرا رسد که همه مذاهب اسلامي، اختلاف سليقه را کنار نهند و چون بنياني مرصوص در کنار هم باشند. چه قدر شيرين خواهد بود که بررسي اختلافات کوچک فقهي و اعتقادي برعهده کارشناسان نهاده شود تا در فضايي آرام و علمي به حلّ و فصل آن بپردازند. در عوض، بايد کوشيد به مشترکات اصيل مذاهب اسلامي همچون توحيد، نبوت، معاد، نماز، حج و جهاد و مانند آن تأکيد شود تا به وحدت و هم دلي بيشتر نزديک شويم و زمينه مناسبي براي سربلندي اسلام و مسلمانان فراهم آوريم. آن روز دير نيست که شاهد کلمه توحيد و توحيد کلمه و پاي بندي به اصل اتّحاد


128


 

و انسجام اسلامي و وانهادن تفرقه و درگيري و اختلافات داخلي جهان اسلام باشيم.

آيا زمان آن فرا نرسيده است که با توطئه‌های دشمنان اسلام آشنا شويم؛ کساني که بقاي آنها به پر رنگ شدن اختلافات داخلي جهان اسلام وابسته است؟

پس بياييم يک بار ديگر وضعيت کنوني جهان ا سلام را مرور کنيم و ببينيم هر ساله چه تعداد از مسلمانان با مذاهب مختلف اسلامي با توطئه دشمنان در سراسر کشورهاي اسلامي از فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، چچن و بوسني و... از دست می‌روند.

بايد دانست بسياري از زيان‌های مادي و معنوي را خود مسلمانان به تحريک دشمنان بر پيکر اسلام وارد می‌آورند و حتي دشمن متحمّل هزينه هم نمی‌شود.

دشمن براي دست يابي به اهداف شيطاني خود از بعضي مسلمانان استفاده ابزاري می‌کند و بر اين بی‌تدبيري و دنباله روي بعضي از مسلمانان ساده لوح و متعصّب از آموزه‌های خرافي پوزخند می‌زند.

در جلد دوم اين نوشتار به بررسي پرسش‌های وهابيت براي دامن زدن به کشمکش‌های اعتقادي و شبهه پراکني ميان مذاهب اسلامي می‌پردازيم. همين شبهه‌ها مقدمه‌ای براي عمليات‌های انتحاري و کشتارهاي وسيع است که اکنون با طراحي دشمنان اسلام به ويژه استکبار جهاني، وهابيان در سراسر جهان اسلام به آن دست می‌يازند.

به اميد بصيرت و بينايي هر چه بيشتر مسلمانان

ايام عزّت و سربلندي تان مستدام باد

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها