یادداشت انتقادی «بهاره رهنما» برای درگذشت عسل بدیعی
پنج شنبه 22 فروردین 1392 9:42 AM
مرگ یک آدم شناخته شده و معروف بیشتر از اینکه مرگ یک نفر باشد در این سرزمین خوراک روزنامههای جورواجور و آدمهای بیمار و بیکاری است که حتی دست از سر مرده ما برنمیدارند...
عید دلشورهام میدهد. مدتهاست که ترجیح میدهم دور باشم از بساطش و امسال ماندم، بودم و عید با همه خوبیها و بدیها و دلواپسیهایش بالاخره تمام شد ولی متاسفانه در روزای آخر تعطیلات از دست دادن دوست و همکار جوانمان عسل بدیعی، همه چیز را تحتالشعاع قرار داد، شایعات و شنیدهها چنان به سرعت باد دهان به دهان گشت که فرصتی برای اعلام واقعیت به خانواده داغدار و شوک شده او نمیداد و من بار دیگر فکر میکردم چقدر شهرت اتفاق عجیب و غریب و گاه تلخی است اینکه آدمهای حرفه من حتی در مرگ هم خلوت و آرامش خود را ندارند.
مرگ یک آدم شناخته شده و معروف بیشتر از اینکه مرگ یک نفر باشد در این سرزمین خوراک روزنامههای جورواجور و آدمهای بیمار و بیکاری است که حتی دست از سر مرده ما برنمیدارند و حس نمیکنند خانواده عزادار، داغدار است و داغ چهره و ناشناس نمیشناسد. داغ آنچنان بیرحم و سوزنده است که برای از سرگذراندنش نیاز به خلوت و آرامش است نیاز به بودن در حریم خصوصی، گرچه اهدای زندگی به هفت نفر با اعلام رضایت خانواده خانم بدیعی و پر کردن کارت اهدای عضو در جشن نفس سال 91 توسط خود ایشان، چنان حرکت زیبا و تاثیرگذاری بود که حالا جا داشت نشریات و دوستان و هموطنان دهان به دهان بگردانند.
روزگار غریبی است که بیحوصلگی و بیرمقی فرصتهای زندگی را از خیلی از ما دریغ میکند، متاسفم که حالا مرگ اتفاق هشداردهندهای است که کمی از اینهمه حرف و حدیث و خشم و مرافعه بیجا با یکدیگر بکاهیم فقط کمی مرگ همین نزدیکی است به نزدیکی سالی که تازه نـو شد.
غصه هایت را با «ق» بنویس
تا همچون قصه فراموش شوند...
