موسیقی و زوال عقل
فعالیت ذهنی و انجام کارهای خلاق ممکن است به پیشگیری از زوال عقل در سالمندی کمک کند.
همه میدانیم که ورزش برای سلامت جسمیمان خوب است و در سالهای اخیر پژوهشها در حیوانات و برخی از پژوهشهای انسانی نشان داده است که ورزش همچنین ممکن است تواناییهای ذهنی را هم بهبود بخشد.
اما اطمینانبخشترین راه برای به کار انداختن مغز، به چالش کشیدن آن برای فکر کردن است.
پژوهشهای بسیاری رابطه میان اثرات فعالیتهای خلاق و چالشبرانگیز را بر سلامت ذهنی مورد بررسی قرار دادهاند.
بیشتر این پژوهشها بر زوال عقل متمرکز بودهاند که با از دست رفتن حافظه و "کارکردهای اجرایی"- توانایی طرح ریزی، ابتکار، و مدیریت مشخص میشود.زوال عقل علل بسیاری دارد از جمله میزان پایین هورومونهای تیروئیدی یا اعتیاد به الکل.اما از شایع ترین علل آن، سكته هاي مغزي متعدد و بالاتر از همه آلزايمراست.
پژوهشگران مدتهاست که دریافتهاند میزان بالای تحصیلات و داشتن شغلهایی که نیاز به فعالیت ذهنی زیاد دارد، با کاهش خطر ابتلا به بیماری آلزایمر ارتباط دارد، گرچه ثابت کردن رابطه سببی میان این دو مشکل بوده است.
یک بررسی منتشر شده در نشریه پزشکی نیوانگلند نشان میدهد که ظاهرا انجام فعالیتهای شناختی- مانند بازیهای صفحهای، حل جدول کلمات متقاطع یا نواختن آلات موسیقی اثر محافظتی بیشتری نسبت به فعالیتهای جسمی مانند پیادهروی و شنا در مقابل زوال عقل دارد.
موسيقي
بررسیهای متعدد نشان داده است که موسیقی به مهار رفتارهای آشوبگرانه ، سرگردانی و پریشانی، تهییج و ... در بیماران مبتلا به زوال عقل کمک میکند.
.به نظر میرسد موسیقی به بیماران مبتلا به آلزایمر کمک میکند تا خاطرات درازمدتشان را که معمولا مدتها پس از دست رفتن حافظه کوتاهمدت، حفظ میشود، به یاد آورند.و به نظر میرسد حافظه موسیقیایی در بیماران مبتلا به آلزایمر از دست نمیرود.
شماری از گزارشهای موردی حاکی از آن است که بیماران در مراحل انتهایی این بیماری که دیگر نمیتوانستند صحبت کنند یا نام اعضای خانوادهشان را به یاد آورند، هنوز میتوانند آهنگهای قدیمی، چه از لحاظ ریتم آهنگ و چه ترانه آن را به یادآورند.
پژوهشگران دریافتهاند مشارکت در آواز خواندن بیماران مبتلا به زوال عقل را هشیارتر میکند.
فوران هاي خلاقيت
زوال عقل اغلب باعث منفعلشدن افراد میشود، بنابراین این افراد تمایل کمتری به طراحی، نقاشی، یا شرکت در فعالیتهای هنری نشان میدهند.اما گاهی اثر بیماری در سالمندان ممکن است کاملا متفاوت باشد.
مشهورترین مثال در این مورد ویلم دکونینگ، نقاش آبستره انتزاعی است که در سال 1997 در 92 سالگی درگذشت.دکونینگ شهرت بسیاری در عالم نقاشی داشت.زوال عقل او در دهه هفتاد زندگیش آغاز شد.در ابتدای روند این بیماری، دکونیینگ به طور اعجابآوری خلاق شد، و در طول دورهای چهارساله به طور میانگین هفتهای یک نقاشی میکشید.هنر دکونیینگ او راهشیار نگه میداشت و به نظر میرسید از لحاظ جسمی هم به او کمک میکند.
یک توضیح این پدیده این است که آلزایمر در مراحل ابتدایی بر حافظه "اجرایی" ناخودآگاه که افکار و حرکات دست مورد نیاز برای نقاشی یا نواختن یک آلت موسیقی را کنترل میکند، تاثیری نمیگذارد.
یک شکل ناشایع زوال عقل هم وجو دارد که نوع پیشانی- گیجگاهی(FTD) نامیده میشود و با تغییرات شخصیت، از دست دادن توانایی زبانی، رفتارهای اجتماعی نامتناسب (ناسزا گفتن، رعایت نکردن بهداشت، بیبندوباری جنسی) مشخص میشود.
برخی از بیماران مبتلا به این نوع زوال عقل مهارتهای هنری پیدا میکنند که پیش از این هرگز نداشتهاند.نقاشیها یا طراحیهای این افراد واقعگرا یا فراواقعگرا و مملو از جزئیات است.برخی از پژوهشگران معتقدند که آسیب واردآمده به طرف چپ مغز که با تفکر منطقی و پردازش کلمات ارتباط دارد، ممکن است به نحوی در این افراد فعالیت طرف راست مغز را که تفکر و ادراک فضایی را کنترل میکند، رها کند.
ارتباط برقرار کردن
سلولهای مغزی با برقرار کردن ارتباط با سلولهای مغزی دیگر "فکر میکنند." هر سلول مغزی یک زائده باریک و دراز انتقالدهنده پیامهای الکتریکی به نام آکسون دارد که پس از منشعب شدن با دندریتهای چنگالمانند سلولهای مغزی اطرافش ارتباط برقرار میکند.این نقاط تماس را سیناپس میگویند.
هنگامی كه ارتباط میان دو سلول مغزی به صورت مکرر و مرتب صورت میگیرد، قدرت انتقال پیام از این سیناپسها افزایش پیدا میکند.تعلیم و آموزش و سایر اشکال "ورزش"های مغزی ممکن است شمار این سیناپسها را افزایش دهند.داشتن مقدار معتنابهی از سیناپسهای قوی، ممکن است برای فعالیت ذهنی یک "رزرو شناختی" ایجاد کند، بنابراین فرآیند تفکر روشن باقی میماند، حتی اگر برخی سلولهای مغزی و سیناپسهای آنها به علت بیماری آلزایمر را از دست بروند.
وسیله معمول برای حفظ سلامت سلولهای مغزی تمریندادن آنهاست - مانند عضلات که باید از آنها استفاده کرد وگرنه تحلیل میروند، تمرین دادن مغز هم میتواند به افزایش قدرت و تعداد ارتباط سیناپسی بین سلولهای مغز کمک کند.
اما نمونه دکونینگ و موارد دیگر نشان میدهد حتی اگر ما تعداد زیادی از سلولهای مغزیمان را از دست بدهیم، هنوز میتوانیم خلاق باشیم و از هنرها به خصوص موسیقی لذت ببریم.هر چه بیشتر هنر و موسیقی در زندگیمان داشته باشیم، می توانیم به جای ناراحتی برای سلولهای مغزی که از دست دادهایم، به اغلب سلولهای مغزی که هنوز داریم، کمک کنیم.