زلالترین شما را قاب میگیرم
چهارشنبه 23 اسفند 1391 6:08 PM
قابی دارم از جنس پاكی، شیشهاش زلالتر از اشك شب. كدام تصویر را در آن بگذارم؟
تمام تصویرهای زندگیام را روبه رویم ریختهام. همگی فریاد میزنند: «ما را قاب كن و به دیوار دلت بزن!» ماندهام كدامشان را قاب كنم. به آنها میگویم:
اینها را كه میگویم، از سروصدای تصویرها كم میشود؛ امّا هنوز بعضی برای انتخاب شدن بی قراری میكنند.
باز هم میگویم: «تصویری میخواهم كه سنگ صبور روزگارم باشد. به لطافت نسیم صبحگاهی و دعای شبانهی دلهای عاشق. تصویری میخواهم...» همهی تصویرهایی كه روبه رویم ریختهام پنهان شدهاند و تنها تصویری بهجا مانده است كه پر است از مهربانی و زلالی؛
تصویری با زمینهی آبی پنجرههای حیاط، كنار حوض قدیمی خانه و در دستش تنگ ماهیهای قرمز. میخواهم عكس قدیمی مادر را بردارم و در قاب بگذارم كه مادر مرا صدا میزند: «مادر بیا ناهار سرد شد.»