نوروز در سرودههای فارسی
شنبه 19 اسفند 1391 2:45 PM
گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی است، داد سخن دادهاند و ما در ذیل به برخی از لطایف اشعار فارسی در این موضوع اشارت میکنیم:
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر | نزد یکدگر و هر دو زده یک بدگر بر | |
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین | دهقان جهان دیدهاش پرورده ببر بر | |
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست | آورد همی خواهد بستن به شجر بر |
و هم او در قصیده دیگر چنین گوید:
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم | میراث به نزدیک ملوک عجم از جم... |
فرخی ترجیعبند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید | کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید | |
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید | تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید | |
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید | ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید | |
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید | چناندانی که هرکس را همی زو بوی یار آید | |
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید | وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید | |
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی | ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی |
منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد | آمدنش فرخ و فرخنده باد | |
باز جهان خرم و خوب ایستاد | مرد زمستان و بهاران بزاد | |
ز ابر سیه روی سمن بوی راد | گیتی گردید چو دارالقرار |
هم او در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم، بزن ای مطرب، امروز | زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز | |
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلفروز | ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز | |
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز | بر قافیه خوب همی خواند اشعار |
بوالفرج رونی گوید:
جشن فرخنده فروردین است | روز بازار گل و نسرین است | |
آب چون آتش عود افروزست | باد چون خاک عبیر آگین است | |
باغ پیراسته گلزار بهشت | گلبن آراسته حورالعین است |
مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور | چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور | |
رسید عید همایون شها به خدمت تو | نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور | |
برسم عید شها باده مروق نوش | به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور |
جمالالدین عبدالرزاق گفته:
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری | هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری | |
گر تماشا میکنی برخیز کاندر باغ هست | باد چون مشاطهای و باغ چون لعبت گری | |
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است | وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشکری |
حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی | از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی | |
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن | که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی | |
ز جام گل دگر بلبل چنان مست میلعلست | که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی | |
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی | به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی |
هاتف در قصیدهای گوید:
نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا | زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا | |
ز فیض ابر آذاری زمین مرده شد زنده | ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا | |
بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان | به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا... | |
همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی | بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی |
قاآنی در قصیدهای به وصف نخستین روز بهار گوید:
رساند باد صبا مژدهٔ بهار امروز | ز توبه، توبه نمودم هزار بار امروز | |
هوا بساط زمرّد فکند در صحرا | بیا که وقت نشاط است و روز کار امروز | |
سحاب بر سر اطفالِ بوستان بارد | به جای قطره همی دُرِّ شاهوار امروز | |
رسد به گوش دل این مژدهام ز هاتف غیب | که گشت شیر خداوند، شهریار امروز |
سعدی در غزلی به مناسبت نوروز و آغاز سال نو میگوید:
برامد باد صبح و بوی نوروز | به کام دوستان و بخت پیروز | |
مبارک بادت این سال و همه سال | همایون بادت این روز و همه روز | |
چو آتش در درخت افکند گلنار | دگر منقل منه آتش میفروز | |
چو نرگس چشم بخت از خواب برخواست | حسدگو دشمنان را دیده بردوز | |
بهاری خرم است ای گل کجایی | که بینی بلبلان را ناله و سوز |
بـازم با گریه خوابم برد بـازم خواب تــــو را دیدم
دوباره....
چقدر غمگینم و تنـــها چقدر می خوام که باز بـارون بباره
بزن بــارون ببار آروم بروی پلکای خسته ام
بزن بــارون تو می دونی هنوزم یاد اون هستم