0

جویای یقین

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

جویای یقین
جمعه 18 اسفند 1391  2:45 PM

جویای یقین

غزالی

 

در همه كشور عظیم سلجوقی ، نظامیه بغداد و نظامیه نیشابور ، مثل دو ستاره روشن می‏درخشیدند . طالبان علم و جویندگان بینش ، بیشتر به یكی از این دو دانشگاه عظیم هجوم می‏آوردند . ریاست و كرسی بزرگ تدریس نظامیه‏ نیشابور ، در حدود سالهای 450 - 478 ، به عهده ابوالمعالی امام الحرمین‏ جوینی بود . صدها نفر دانشجوی جوان جدی در حوزه تدریس وی حاضر می‏شدند و می‏نوشتند و حفظ می‏كردند . در میان همه شاگردان امام الحرمین سه نفر جوان‏ پرشور و با استعداد بیش از همه جلب توجه كرده انگشت نما شده بودند :

محمد غزالی طوسی ، كیاهراسی ، احمد بن محمد خوافی .سخن امام الحرمین درباره این سه نفر گوش به گوش و دهان  به دهان‏ می‏گشت كه : " غزالی دریایی است مواج ، كیا شیری است درنده ، خوافی‏ آتشی است سوزان " از این سه نفر نیز محمد غزالی مبرزتر و برازنده‏تر می‏نمود . از این رو چشم و چراغ حوزه علمیه نیشابور آن روز ، محمد غزالی بود .

طوسی

امام الحرمین در سال 478 هجری وفات كرد . غزالی كه دیگر برای خود عدل‏ و همپایه‏ای نمی‏شناخت ، آهنگ خدمت وزیر دانشمند سلجوقی ، خواجه نظام‏ الملك طوسی كرد كه محضرش مجمع ارباب فضل و دانش بود . در آنجا نیز مورد احترام و محبت قرار گرفت . در مباحثات و مناظرات بر همه اقران‏ پیروز شد ! ضمناً كرسی ریاست نظامیه بغداد خالی شده بود ، و انتظار استادی با لیاقت را می‏كشید كه بتواند از عهده تدریس آنجا برآید . جای‏ تردید نبود ، شخصیتی لا یق تر از این نابغه جوان كه تازه از خراسان رسیده‏ بود پیدا نمی‏شد . در سال 484 هجری قمری ، غزالی با شكوه و جلال تمام وارد بغداد شد ، و بر كرسی ریاست دانشگاه نظامیه تكیه زد . عالیترین مقامات علمی و روحانی آن روز همان بود كه غزالی بدان رسید . بزرگترین دانشمند زمان و عالیترین مرجع دین به شمار می‏رفت . در مسائل‏

 

بزرگ سیاسی روز مداخله می‏كرد . خلیفه وقت ، المقتدر بالله ، و بعد ازاو المستظهر بالله ، برای وی احترام زیادی قائل بودند . همچنین پادشاه‏ بزرگ ایران ملكشاه سلجوقی ، و وزیر دانشمند و مقتدر وی خواجه نظام‏ الملك طوسی ، نسبت به او ارادت می‏ورزیدند و كمال احترام را مرعی‏ می‏داشتند ، غزالی به نقطه اوج ترقیات خود رسیده بود و دیگر مقامی برای‏ مثل او باقی نمانده بود كه احراز نكرده باشد ، ولی در همان حال كه برعرش‏ سیادت علمی و روحانی جلوس كرده بود و دیگران غبطه مقام او را می‏خوردند ، از درون روح وی شعله‏ای كه كم و بیش در همه دوران عمر وی سوسو می‏زد زبانه كشید كه خرمن هستی و مقام و جاه و جلال وی را یكباره سوخت . غزالی در همه دوران تحصیل خویش احساسی مرموز را در خود می‏یافت كه از او آرامش و یقین و اطمینان‏ می‏خواست ، ولی حس تفوق بر اقران و كسب نام و شهرت و افتخار مجال بروز و فعالیت زیادی به این حس نمی‏داد . همینكه به نقطه اوج ترقیات دنیایی‏ خود رسید و اشباع شد ، فعالیت حس كنجكاوی و حقیقت‏جویی وی آغاز گشت . این مطلب بروی روشن شد كه جدلها و استدلالات وی كه دیگران را اقناع و ملزم می‏كند ، روح كنجكاو و تشنه خود او را اقناع نمی‏كند .

دانست كه ‏تعلیم و تعلم و بحث و استدلال كافی نیست . سیر و سلوك و مجاهدت و تقوی‏ لازم است . با خود گفت از نام شراب ، مستی و از نام نان ، سیری و از نام دوا ، بهبود پیدا نمی‏شود . از بحث و گفتگو درباره حقیقت و سعادت‏ نیز آرامش و یقین و اطمینان پیدا نمی‏شود . باید برای حقیقت خالص شد ،و این با حب جاه و شهرت و مقام سازگار نیست . كشمكش عجیبی در درون وی پیدا شد .

دردی بود كه جز خود او و خدای او كسی از آن آگاه نبود . شش ماه این كشمكش به صورت جانكاهی دوام یافت ، و به قدری شدت كرد كه خواب و  خوراك از وی سلب‏ شد . زبانش از گفتار باز ماند . دیگر قادر به تدریس و بحث نبود .

بیمار شد و در جهاز هاضمه‏اش اختلال پیدا شد . اطبا معاینه كردند ، بیماری روحی تشخیص دادند . راه چاره از هر طرف بسته شده بود . جز خدا و حقیقت‏ دادرسی نبود . از خدا خواست كه او را مدد كند و از این کشمكش برهاند . كار آسانی نبود ، از یك طرف آن حس مرموز به شدت فعالیت می‏كرد ، و از طرف دیگر چشم پوشیدن از آن همه جلال و عظمت و احترام و محبوبیت دشوار می‏نمود . تا آنكه یك وقت احساس كرد كه تمام جاه و جلالها از نظرش ساقط شد . تصمیم گرفت از جاه و مقام چشم بپوشد . از ترس ممانعت مردم اظهار نكرد و به بهانه سفر مكه از بغداد بیرون رفت ، ولی همینكه مقداری از بغداد دور شد و مشایعت كنندگان همه برگشتند ، راه خود را به سوی شام و بیت المقدس برگرداند ، برای آنكه كسی او را نشناسد و مزاحم سیر درونیش‏ نشود ، در جامه درویشان در آمد . سیر آفاق و انفس را آن قدر ادامه داد ، تا آنچه را كه‏ می‏خواست ، یعنی یقین و آرامش درونی ، پیدا كرد . ده سال مدت تفكر و خلوت و ریاضت وی طول كشید .

 
تاریخ ابن خلكان ، جلد 5 ، صفحه 351 - 352 ، و غزالی نامه

داستان راستان_معلم شهید استادمرتضی مطهری

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها