0

اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

 
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)
شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:11 PM

از باغ جا نمازم

آهسته پر کشیدم

رفتم به سوی باغی

یک باغ سبز و خرم

دیدم که گل در آن باغ

روییده دسته دسته

دیدم کنار گل ها

یک شاپرک نشسته

آن شاپرک مرا دید

پر زد به سویم آمد

او با خودش گل آورد

گل را به چادرم زد

گفتم: به شاپرک جان

این گل چه خوب و ناز است

او شادمان شد و گفت:

این گل، گل نماز است

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها