0

فلسفه و عرفان در اين تايپك

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391  1:58 PM


ماكياولي و عصر تجدد فلسفه سياسي

براي فهم بهتر ماكياولي ، بايد در ابتدا مفهوم تجدد يا نوگرايي را شناخت و خصايص آن را برشمرد تا به ماكياولي كه بنيانگذار اين عصر تجدد فلسفه سياسي است ، رسيد.
يكي از مفاهيم بسيار عام تجدد، ايمان به كتاب مقدس اين جهان است. يعني مذهب آن جهاني گذشته كه به نحو اساسي اين جهاني شده است. به طور ساده كوشش در ايجاد بهشتي زميني و صرفا با منطق بشري. بنابراين دستاورد دوران تجدد را مي توان ناسوت سازي دانست. در انديشه كلاسيك ، عدالت هماهنگي با نظم طبيعي است و تصديق به شانسي خارج از حيطه قدرت آدمي به منزله اعتراف به تقدير ناشناخته الهي است ، ماكياولي تمام اين سنت فلسفي و كلامي را رد مي كند و مي گويد:
فلسفه سياسي بايد از نحوه اي كه مردم زندگي مي كنند آغاز كند و افق ديد خود را از آسمان ها به سوي زمين معطوف سازد. اولين پيامد اين نگرش تفسير تازه اي از فضيلت است. فضيلت را نبايد چيزي تلقي كرد كه جامعه سياسي براي آن وجود دارد، بلكه اين جامعه سياسي است كه فضيلت براي آن وجود دارد. زندگي سياسي واقعي تابع اخلاق نيست ، بلكه بايد گفت اخلاق خارج از جامعه سياسي ممكن نيست و جامعه سياسي پيش فرض اخلاق است.

جامعه سياسي با قرار گرفتن در محدوده اخلاق نه مي تواند تشكيل شود و نه مي تواند پايدار بماند. دليل اين بيان ساده اين است كه معلول يا امر مشروط نمي تواند پيش از علت يا شرط به وجود آيد. نيكول ماكياولي در سال 1469 در شهر فلورانس به دنيا آمد اولين مقام وي انتصاب به رياست ديوان دوم شهر خود بود ماكياولي هنگامي وارد ديوان شد كه روشي پابرجا براي استخدام در ادارات اصلي وجود داشت داوطلبان استخدام مي بايست علاوه بر ارائه شواهدي دال بر مهارت خويش در ديپلماسي ، در آنچه به نام رشته هاي انساني خوانده مي شد نيز دست داشته باشند.

مفهوم علوم انساني در فلورانس از منابع رومي بخصوص سيسيرون خطيب و فيلسوف و سياستمدار نامدار رومي (طرفدار حكومت جمهوري) برگرفته شده است وي بسيار طرفدار فصاحت و بلاغت و اخلاق بود. ايتالياي قرن 14 ميلادي آرمان هاي تربيتي او را از نو زنده كرد و كم كم در دانشگاه ها و زندگي اجتماعي ايتاليا نفوذي استثنايي به هم رسانيد. اومانيست ها در مرتبه نخست به اين ويژگي ممتاز مي شدند كه به نظريه اي خاص درباره محتواي صحيح تعليم و تربيت و راستي انساني پايبند بودند و عقيده داشتند شاگرد بايد بر زبان لاتين مسلط شود و سپس به فن بلاغت و تقليد از سبك استادان يوناني و رومي بپردازد و در پايان تحصيلات خويش را با مطالعه تاريخ و فلسفه باستان به انجام برساند. اين عقيده كه اين نوع آموزش بهترين نوع آمادگي براي ورود به زندگي سياسي است ، از مدت ها پيش وجود داشت.

اولين ماموريت وي در ژوئيه 1500 ميلادي رخ داد، هنگامي كه او به دربار لويي دوازدهم پادشاه فرانسه رفت تا درباره گرفتاري هاي شهر فلورانس كه با شهر پيزاد درگير بود به مذاكره بپردازد. مدت اقامت وي در آنجا به 6 ماه انجاميد، در آن زمان بود كه وي به وضع نامشخص دولت شهرهاي ايتاليا كه روز به روز مبهم تر مي شد پي برد.
دومين واقعه تاثيرگذار بر وي آشنايي اش با چزاره بورجيا بود. فردي كه در سال هاي 1501 الي 1502 تقريبا شمال و مركز ايتاليا را مورد تاخت و تاز قرار داده و آنها را زير سيطره خود قرار داده بود. وي مي خواست با فلورانسي ها اتحاد برقرار كند. به همين منظور از جانب فلورانس نماينده اي گسيل داده شد. اين فرد كسي نبود جز نيكولو ماكياولي اين ماموريت در حقيقت آغاز دوره اي بود كه زندگي ديپلماتيك ماكياولي بيش از هر زمان ديگري در آن شكل گرفت و در آن زمان وي توانست مستقيما ناظر شيوه كشورداري روزگار خويش باشد و به ارزيابي آن بپردازد.

غالبا مي گويند كتاب «سفارت هاي» ماكياولي نتيجه و محصول همين دوران است. ماكياولي ، هنگامي كه مرحله ثبت داوري هاي نهايي اش درباره فرمانروايان و سياستمداران شد، نتيجه گرفته بود هيچيك از آنان پندي ساده و در عين حال اساسي را درست نفهميده اند و در نتيجه همه آنان يا شكست خوردند يا بيشتر به سبب حسن تصادف كامياب شده اند تا به علت قضاوت صحيح سياسي. به نظر وي ضعف اساسي تمامي حكمرانان ، انعطاف ناپذيري آنها در برابر اوضاع و احوال متغير جوامع خود بود. به طور مثال جزاره بورجيا همواره با غرور و نخوت به خود تكيه مي كرد.

واژه هاي فورتونا و ويرتو در فلسفه سياسي ماكياولي:

واژه ويرتو برگردان لفظ يوناني آره ته (arete) است و از كلمه لاتين Vir به معناي مرد مشتق مي گردد كه در زبان لاتين به معناي شيرمرد جنگاور يا به معناي فضيلت و پرهيزگاري و تقوا ترجمه شده است و ماكياولي از آن بيشتر به معناي مردانگي ياد مي كند. واژه فورتونا يا بخت و اقبال كه روميان آن را ايزد بانويي نيك مي پنداشتند كه هر خيز و نعمتي كه بتوان فرض كرد و آدميان جملگي خواستار آن بودند، اختيارش به دست آن ايزد بانو مي بود. ماكياولي بيان مي دارد كه بخت يار دليران است يعني كساني كه كمتر پروا دارند و پرشورند و به بسط اين معنا مي پردازند كه آنچه آن بانو را عمدتا به هيجان مي آورد و در او واكنش مثبت برمي انگيزاند (ويرتو) است.

به نظر ماكياولي بخت از نبود «ويرتو» بيش از هر چيز به خشم مي آيد و كينه برانگيخته مي شود. ويرتو مانند سنگري در برابر يورش اوست و بنابراين بخت همواره طوفان خشم خويش را متوجه جايي مي كند كه مي داند هيچ سنگر و سدي جلوگير آن نيست.
ماكياولي حتي گام را فراتر از اين مي گذارد و مي گويد: بخت هنگامي به قدرت نمايي مي پردازد كه مردان صاحب ويرتو در برابر او نايستند. نتيجه اي كه مي توان از اين سخن گرفت ، اين است كه بخت آن چنان اين صفت را مي ستايد كه هيچ گاه كساني را كه ويرتو از ايشان به ظهور برسد قرباني مرگبارترين بغض خويش نمي كند. ماكياولي والاترين هدف شهريار را تاسيس يك حكومت مي داند، كه افتخار و شرف را نصيب او مي كند. به نظر ماكياولي شهريار براي اين كه به اوج افتخار و جاه و مقام برسد بايد به پرورانيدن صفات لازم براي رهبري شاهنامه در خويش همت بگمارد.
ماكياولي بيان مي دارد هر حكمراني كه بخواهد به بالاترين هدف هاي خود برسد خواهد ديد پيروي از اخلاق هميشه طرق عقل نيست ؛ بلكه بالعكس هر كوشش يكنواختي براي عمل كردن هر آنچه كه آدميان به دليل آن خوب دانسته مي شوند سياستي مخالف عقل و تباه كردن آن از كار درمي آيد.

ماكياولي بيان مي دارد شهريار خردمند در مرتبه نخست آنچه را كه ضرورت اقتضا مي كند راهنما مي گيرد و براي حفظ مقام و موقعيت خويش بايد داراي اين قوه شود كه از نيكي بپرهيزد و دريابد كه با توجه به اوضاع و احوال چه وقت آن قوه را به كار ببرد و چه وقت به كار نبرد. شهريار خردمند هر گاه بتواند نيكي مي كند و اين نكته را خوب مي داند كه اگر زمان ايجاب كرد، چگونه بدي كند و علاوه بر اين او بايد با اين واقعيت سازگار شود كه غالبا ضروري است برخلاف راستي و برخلاف محبت و برخلاف انسانيت و برخلاف دين رفتار كند. اگر بخواهد حكومت خويش را پابرجا نگه دارد، ماكياولي اعتقاد دارد رمز موفقيت در كشورداري بازشناختن نيروي برتر اوضاع و احوال و پذيرفتن ضروريات وقت و همگام شدن با روزگار است.

به نظر او كسي كه مي خواهد همواره نيكبخت باشد بايد خردمندي به خرج دهد و خويشتن را با زمانه سازگار كند. اگر كسي بدين نحو بر طبيعت خويش حاكم شود و شيوه كردار خود را با زمانه سازگار كند، كامياب خواهد شد. به اعتقاد وي يكي از نكاتي كه شهريار بايد بداند اين است كه اصول والاي نيكمردي با فنون ضروري و نيرنگ تكميل مي شود. شهريار بايد به ياد بياورد گرچه لازم نيست ، تمام صفاتي را كه معمولا صفت نيك دانسته مي شود در خود داشته باشد، ولي بسيار لازم است وي واجد آن صفات به نظر رسد. عاقلانه است كه وي رئوف و رحيم به نظر آيد نه سنگدل و بي رحم و واجب است ديگران گمان كنند وي شايستگي وافري دارد، بنابراين چاره كار اين است كه شهريار به غايت دورو و پنهانكار شود و بياموزد چگونه با مكر و حيله آدميان را گيج و سرگردان كند و به جايي برساند كه تظاهر وي را حقيقت بپندارند.
وي به نقش دين در برانگيختن احساسات مردم و استوار نگاه داشتنشان در طريق نيكي و رسوا كردن بدكاران توجه دارد، بنابراين رهبران جامعه را مكلف مي داند هر چه را به سود دين است بپذيرند. وي مانند ارسوط سياست را از اخلاق جدا مي دانست و داشتن خصايص اخلاقي را براي شهريار خطرناك مي دانست.

وي رهبران را از رعايت قوانين اخلاقي براي هميشه معاف مي داند و عقيده دارد فرمانروا و فرمانبردار تابع قوانين اخلاقي يكساني نيست.
همچنين وجود يك ارتش قوي را براي اداره بهتر كشور لازم و ضروري مي داند. بنابراين تحول در سياست با ماكياولي اتفاق مي افتد. نظريه او مبني بر اين كه در پاي واقعيت هر آرماني را بايد فدا كرد، يكي از اركان سياست مدرن است.
او در واقع مي خواست بگويد بشر مدرن با ويژگي هايي كه پيدا كرده ، بر بخت خويش غلبه مي كند و سرنوشت خود را رقم مي زند و سعات و فضيلت در سايه نگاه وي به رفاه تبديل مي شود و جامعه در معناي جديد بر بنياد قراردادها استوار است.

نويسنده: محمد رجبي صيغري
منبع: جام جم آنلاين

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها