0

فلسفه و عرفان در اين تايپك

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391  1:43 PM



عرفان و شبه عرفان عرفان لُبّ معرفت و شناخت ناب حقایق است. معلّم عرفان خداي متعال است و شاگردان او در اين رشته­ي تخصّصى، انبیا و اولیا می­باشند. یكی از شاگردان سخت­كوش این كلاس، حسین­بن علی(ع) نام دارد كه امتیازات به دست آورده­اش عالمیان را به حیرت واداشته است و جن و انس و ملك همه از شور و حال او در شگفتند. او با معلم بزرگ عرفان راز و رمزهایی دارد كه بلند پایگان علمی باید بسیار بكوشند تا به معنای آن پی ببرند: أیكونُ لغیركَ من الظّهور ما لیس لك حتّی یكونَ هُوالمُظهرَ لك مَتی غِبتَ حتّی تحتاجَ إلی دلیلٍ یدلُّ علیك و متی بَعُدْتَ حتّی تكون الآثار هی الّتی توصِلُ إلیك عَمِیَتْ عینٌ لاتراكَ علیها رقیباً و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عبدٍ لم تجعل له من حُبّك نصیباً ([1]).
شاگردان دست اول خدا در كلاس عرفان همواره كوشیده­اند تا آموخته­های خود را به آنان­كه اهلند بیاموزند؛ گرچه ظرفیت­ها بسیار متفاوت است و فرض این­كه كسانی از شاگردان رده­های بعد، به شاگردان دست اول برسند، دشوار است. از دانش آموختگان ممتاز انبیا و امامان: در كلاس عرفان، امام راحل خمینی كبیر1 است. او به حق تندیس عرفان صادق در زمان ماست و عرفان­های كاذب را كه امروزه ـ شاید بیش از گذشته ـ دام راه خداجویان شده است می­توان با محك امام باز شناخت و سره را از ناسره و ناب را از بدل جدا نمود. دانشمند گرانمایه حسن رحیم پور ازغدی در این راستا گامی برداشته است و ملاك­هایی را از سیره­ی امام راحل1 برای شناسایی عرفان صادق استخراج نموده است.
در این مقاله می­خواهیم كه به روشن­گری در این راه پرخطر بپردازند؛ چه آن­كه مدعیان دروغ­پرداز با دام­هایی كه تار و پود آن ریا و نیرنگ و خاستگاه آن بی­اعتقادی به خدا و دین و قیامت است، سر راه مردم به ویژه جوانان دختر و پسر نشسته­اند و بسیاری را می­فریبند و به روز سیاه می­نشانند.
می­خواهم بعضی از شاخص­هایی را كه در عرفان كسانی چون امام خمینی(ره) هست نسبت به شبه عرفان­ها و معنویت­های انحرافی و قلابی از نوع قدیم و جدیدش از نوع شرقی و غربی­اش كه در افكار عمومی وجود دارد و داشته، عرض كنم. از این جهت ­كه به نام عرفان و معنویت همیشه سوء استفاده شده و می­شود، بایستی هشدار داد. بعضی از شاخص­هایی كه در عرفان امام خمینی(ره)، به نظرم رسیده، را عرض می­كنم. اگر مجموع این­ها را كنار هم بگذاریم می­توانیم به شناخت كسانی كه حقیقتاً راه ما را به سوی خداوند باز می­كنند و مسیر را نشان می­دهند موفق شویم و بدانیم كه آن­ها چه كسانی هستند؟
1. یكی از شاخص­هایی كه در معنویت و عرفان امام می­بینیم و شاخص خوبی برای تشخیص عرفان الهی از شبه عرفان­های تقلبی است، این است كه عرفان دینی مبتنی بر مفهومی به نام تقوا یا كفّ نفس است؛ یعنی هر كس به ما بشارت عرفان و معنویت و رشد معنوی بدهد، ولی خود مفهوم كفّ نفس و تقوا را از دستورالعمل­هایش حذف كرده باشد، این یكی از شاخص­های قطعی است برای این­كه بفهمیم این یك نوع كلا­ه­برداری معنوی و شبه معنوی است. انواعی از عرفان­های قدمایی و نیز معنویت­های مدرن سكولار، اسپریچوالیتی این­ها براساس عرفان منهای تقواست؛ یعنی یك عرفانی ارایه می­دهند كه در آن تقوا یا اساساً مطرح نیست؛ یا كاملاً رقیق شده و تشریفاتی است. مفهوم تقوا و كفّ نفس، مخ همه عرفان­های انبیایی و الهی است و عرفان امام یكی از شاخص­هایش همین مسأله است. عرفان حقیقی نوعی تقرب نظری و تقرب عملی به خداوند است. هر كس بگوید من یك معنویتی دارم و یك راه وصل به خدا را به شما نشان می­دهم و در آن نه معرفةالله وجود دارد و نه تقوا و كفّ نفس، این قطعاً یك معنویت انحرافی و قلابی است. عرفان­هاي قلابي از نوع شرقي و غربى، قدیم و جدید علاوه بر این­كه اساساً معرفة­الله و تقوای الهی در عرفان­هایشان و در معنویتشان وجود ندارد بعضی­شان اساساً این را غیر ممكن می­دانند. معمولاً این نوع معنویت­ها، این نوع اسپریچوالیته­ها به آسایش نفس دعوت می­كنند. یك نوع لذت روانی یك نوع راحتی و وادادگی دنیوی ولو جسمانی نباشد و مربوط به روان و اعصاب باشد، اسمش را می­گذارند عرفان و این یكی از نكاتی است كه ما باید حواسمان باشد اشتباه نكنیم. تخدیر و آرامش اعصاب را و تكنیك­های كنترل اعصاب را كه امروزه به اسم عرفان به خورد مردم می­دهند نباید با عرفان و معرفة­الله یكی دانست.
بسیاری از معنویت­هایی را كه آن­ها امروز دارند تحت عنوان معنویت مدرن و معنویت سكولار و مانند این­ها دارند به خورد بشر می­دهند این­ها معنویت­های دنیاگراست. حداكثر تكنیك­هایی برای كنترل اعصاب و راهی برای فرار از مشكلات است. تعطیل عقل برای توجیه مشكلات عملی و تخدیر غیر از آرامش است. خیلی­ها در این حلقه­های شبه عرفانی تخدیر را با آرامش اشتباه می­گیرند. تخدیر محصول فلج شدن عقل است، اما آرامش، مبنای عقلانی دارد ولو این كه كم كم می­رسد به مفاهیم و حقایقی فوق عقل، اما نفی عقل نیست. هیچ نوع آرامش معنوی بدون معرفت و بدون تضمینی برای ابدیت ممكن نیست. یا امكان ندارد، یا دوام ندارد، چون ریشه ندارد. این یكی از علایم عرفان امام(ره) است.
هر نوع معنویتی به ما پیشنهاد شد كه در آن نیازی به خدا و آخرت و به مبدأ و معاد نیست، قلابی است. این عرفان نیست شبه عرفان است و یك نوع كلاه­برداری عرفانی است.
2. تفاوت دیگر بین عرفان الهی و عرفان­های قلابی را كه ما از سلوك عرفانی امام خمینی(ره) می­توانیم استخراج بكنیم نسبت عرفان است با جهاد و مبارزه. شاخص اول در واقع جهاد روحى، جهاد با نفس و جهاد درونی بود و این یكی جهاد بیرونی است. نه فقط جهاد با شیطان در درون، بلكه جهاد با شیطان و شیاطین در بیرون؛ یعنی در عرصه­های اقتصاد، سیاست، حقوق، فرهنگ و غیره. این هم یك شاخص است. عرفان حضرت امام(ره) عرفانی است كه مستلزم جهاد اجتماعی توأم با مسؤولیت پذیری است. عرفان امام عرفانی است كه مسؤولیت پذیری در برابر خدا، در برابر خود، در برابر جامعه، در برابر جهان و در برابر كل بشریت و موضع­گیری عدالت خواهانه با آن گره خورده است. پس اين هم يك راه براي تشخيص عرفان انبيايي با عرفان­هاي قلابى.
نسبت عرفان و معنویت قلابی با عدالت­خواهی و جهاد اجتماعی چیست؟ عرفاني كه مي­گويد نه در درون لازم است با نفست مبارزه بكني نه در بيرون لازم است با ظالمين و دشمنان خدا و خلق خدا مبارزه بكنى، يك عرفان قلابی است. عرفان حضرت امام(ره) هم در درون دعوت می­كند به جهاد با نفس و تقوا (كه البته جهاد با نفس به معنی نفس كشی نیست چون ما در عرفان اسلامی نفس كشی نداریم، تهذیب نفس و تعدیل نفس داریم. تعدیل نفس به معنی اعدام نفس نیست، اسلام دعوت نمی­كند نفس را نابود كن، نفس را بكش، قوای شهوی و غضبی­ات را نابود كن، خودت را عقيم كن كه اصلاً انگيزه شهوت در تو نباشد تا لازم نباشد تقوا داشته باشى؛ این­ها فرار از صحنه عرفان و جهاد با نفس است. عرفان اسلامی این است­كه می­گوید شهوت خیر است، نعمت الهی است. غضب، یعنی امكان خشم ورزیدن خیر است، نعمت الهی است) و هم در بيرون دعوت مي­كند به مسؤوليت پذيري اجتماعي.....
هر كس ما را دعوت كرد به محفلی و گفت آقا [یا خانم] ما یك حلقه عرفانی داریم بیایید آن­جا یكی از سؤالاتی كه باید از آن شخص و از آن حلقه كرد این است كه نسبتت را با مسؤولیت پذیری در برابر خانواده، در برابر جامعه، در برابر كل بشریت و نسبت این عرفانت را با مقوله عدالت بیان كن. معنویت­های كلاه­بردار همان­طور كه جهاد با نفس در آن نیست جهاد با دشمنان خدا و خلق و جهاد علیه ظالمین و ستم­كاران و جهاد علیه فسق اجتماعی هم در آن­ها نیست. معنویت­های راحت طلبانه هستند. جهاد فی­سبیل­الله ندارند. دفاع از حق و حقیقت در این نوع معنویت­ها جایی ندارد. این ساحت عرفان­های تقلبی است.
پس این شاخص چه شد؟ تفكیك معنویت از مسؤولیت، تفكیك عرفان از عدالت، نوعي لذت طلبي روانى، راحت­طلبی معنوی كه توأم با ترك جهاد است، آسایش طلبی است. در حالی كه عرفان اسلام چنین نیست. پیامبر اكرم9. می­فرمود رهبانیت مكتب من در جهاد است. مي­فرمود اگر مي­خواهي راهب باشي و رياضت بكشي لازم نيست بروي در چاهي لخت بشوي و معكوس بالانس بزني يا ناخن­هايت را بكشي يا لخت و عور در بيابان­ها راه بيفتى، بیا در جامعه خدمت بكن برای خدا به خلق خدا. نه برای خلق به خدا! و نه برای خلق به خلق. خدمت كن برای خدا به خلق خدا. می­فرمود تهذیب نفس خودش بزرگ­ترین ریاضت است. همین دور كردن رذالت­های اخلاقی كه در همه ما هست؛ حسادت، كینه، سوء ظن و غیره، اگر واقعاً راست می­گوییم اهل ریاضتیم این­ها را از خودمان بیرون كنیم. چه كسی مرد این میدان است؟ فرمود: بزرگ­ترین جهاد این است كه رذیلت­های اخلاقی را از خودتان دور بكنید و فضیلت­های اخلاقی را در خودتان به وجود بیاورید. راه بیفت در جامعه به مردم خدمت بكن در حالی كه به تو فحش می­دهند، ریاضت این است. تحمل كن. چه كسی اهل این ریاضت است؟ رياضت در عرفان اسلامى، عرفان پیامبر(ص)، عرفاني كه امام خميني(ره) تعقيب مي­كرد از اين نوع بود نه از آن نوع قلابى.
3. تفاوت بعدی بین این دو نوع عرفان؛ يعني عرفان الهي اسلامي و معنويت انبيايي كه امام خميني(ره) تعقيب مي­كرد با عرفان­هاي قلابى، رابطه با شرع و شریعت است. این هم یكی از شاخص­هایی است كه با آن می­توان عرفان را از شبه عرفان تشخیص داد. هر نوع عرفان و معنویتی كه پیدا ­شود و بگوید من شما را از طریق حذف شریعت، به معنویت می­رسانم یعنی با دور زدن شرع و احكام شرعی یا مسكوت گذاشتن آن، اين عرفان قلابی است. امام در حالی كه یك عارف است، یك فقیه است. هم یك عارف نظری است هم عارف عملی است و در هر دو درجه یك است، و در عین حال یك فقیه درجه یك و یك مرجع تقلید است. این­كه كسی بگوید این واجب­ها و حرام­های شرعی مال ما عرفا نیست، این­ها مال متوسطین و مال عوام است، چنین چیزی در عرفان الهی نیست. در این نوع عرفان در اوج حال و مقام عرفانی باز التزام به شریعت هست. این هم یك شاخص.
الآن خیلی­ها گرفتارند. چند وقت پيش­ها مي­گفتند در تهران چند صد حلقه و جلسات خانگي به اصطلاح عرفاني و معنوي و اين جور چيز­هاست از نوع درويشي­هاي انحرافي و از نوع شبه عرفان­هاي وارداتى. از اوشو گرفته تا دون خوان و عرفان­های لیبرال پروتستان و عرفان­های مكزیكی سرخ­پوستی و هندی و هندویی و بودایی و غیره. یك عده­ای دنبال این چیزها هستند به دلیل این­كه این شاخص­ها را نمی­شناسند. نیاز به معنویت را در خودشان احساس می­كنند، اما شاخصی برای تشخیص عرفان الهی و حقیقی كه انسان را به حقیقت می­رساند و واقعاً به فرد آرامش می­دهد با آن­ شبه عرفان­هایی كه تخدیر می­كند و فریب می­دهد، ندارند.
شریعت و طریقت و حقیقت در منطق حضرت امام(ره) سه عنصر مستقل از هم ـ چه رسد متضاد با هم ـ نیستند، بلكه سه بُعد از یك حقیقت و یك سلوكند. عارف الهی در معنویتی كه امام(ره) در زندگی­اش نشان داد و ‌آثارش ارایه می­كند طریقت و شریعت و حقیقت را در برابر هم نمی­نشاند در تقابل با هم تفسیر نمی­كند، بلكه این­ها ابعاد یك چیز هستند. نه از هم تفكیك می­شوند و نه تقابلی بینشان است. اما معنويت­هاي تقلبي راحت طلبانه معمولاً يا از همان اول صريح مي­گويند يا كم كم و به تدريج كارشان مي­كشد به حوزه شرع گريزي و شريعت ستيزي و اباحه­گرى. اين هم يك ملاك براي تشخيص عرفان قلابي از عرفان­هاي حقيقى. آن­ها مي­روند به سمت خودبنيادي و خود محوري و اباحه­گرى، اما این نه. می­گوید ما در اوج حالات عرفانی تابع شریعت الهی هستیم. برای این­كه اساساً شریعت جاده­ای است كه كشیده شده است برای همین سلوك. شريعت و احكام شرعي در عرفان انبيايي امام خميني يك جاده­اي است كه كشيده شده است از طرف شارع به طرف آن كسي كه قرار است به او واصل بشوي و قرار است سلوك به سمت او داشته باشى. در معنویتت این مسیر را خودش كشیده و تعیین كرده و گفته از این مسیر بیا. خوب، با این حساب آیا درست است شما بگویید نه، شما حالا یك چیزی گفتی بنده خودم بیشتر می­فهمم و بهتر می­دانم كه از كدام مسیر بیایم!
این شاهراه را كشیده­اند كه شما از این مسیر بروید، شما از مسير خارج بشويد و برويد در يك جاده خاكي بي­راهه و بگوييد من خودم بهتر بلدم و تو بلد نيستى! این چه خدایی است كه مسیری بهتر از شریعت به سوی كمال و خدا وجود داشته و او، آن را از ما مخفی كرده و به ما نشان نداده است! اصلاً چرا ما باید به سمت چنین خدایی حركت بكنیم؟ اصلاً چرا سلوك به سمت او و تقرب به چنین خدایی داشته باشیم؟ چرا؟!
بنابراین عرفان­های منهای شریعت یا اصلاً از خدا حرف نمی­زنند یا اگر از خدا حرف می­زنند یك خدای كلاه­برداری است كه بشریت را فریب داده! یعنی یك راهی بهتر و نزدیك­تر از شریعت به سوی آن خدا بوده، ولی خدا یك راه دیگری را از طریق انبیا نشان داده و یك چیزهای دیگری را واجب و حرام كرده و ارایه كرده است. این بزرگ­ترین تهمت و اتهام به خداوند است.
4. يك شاخص ديگر كه علامتي است براي رديابي اين دو نوع معنويت­ها و تفكيك آن­ها از يكديگر كه در زندگي امام خميني(ره) ديده مي­شود اين است كه در معنويت اسلامي و ديني و انبيايى، اصالت با دعوت به خداست. اما در معنویت­های انحرافی پشت پرده عرفان و به نام عرفان دعوت به خود است. مریدبازی است. این هم یك علامت.
هرجا می­بینید یك كسی به اسم قطب و مراد و استاد عرفان و این جور چیز­ها مطرح می­شود و در اطرافیان او توجه به خدا بیشتر نشد، بلكه توجه به آن فرد بیشتر شده است، این علامت انحرافی بودن مسیر و قلابی بودن برنامه است. این هم یك علامت براي شناسايي عرفان­هاي انحرافي است. امام خمینی(ره) هیچ جا در صحبت­هایش و نوشته­هایش و روش و منش­اش دعوت به خود نكرده است. همه­اش دعوت به خدا می­كند. همیشه می­گفت ما هیچ كاره­ایم و همه­كاره خداست.
5 . یك شاخص دیگر رابطه عرفان با خرافه است. خزعبلات و خرافه بافي­هاي عرفاني و تناقض گويي عليه بديهيات عقلى، اين­ها علامت عرفان­هاي قلابی است. ما مفاهیم فراعقلی داریم، اما آن­ها بنیاد عقلی دارند. ضد عقل نیستند. هیچ مفهوم ضد عقل یا مادون عقل نمی­تواند عرفانی باشد. عرفان الهی و اسلامی تضاد با عقل، با بدیهیات و قطعیات عقل ندارد. دروغ، آرامش نمی­آورد. باطل، كار حق را نمی­كند. خرافه، كار حقیقت را نمی­كند. این هم یك نكته دیگری است كه عرفان­هایی كه تعطیل عقل را می­خواهند و سخنان ضد عقل می­گویند سخنان ضد اخلاق، ضد فطرت، اشمئزاز آور و ضد وجدان دارند یا عرفان­هایی كه منجر به اعمال ظالمانه و غلط مثل قتل نفس مثل خودكشی مثل تحقیر دیگران و از این قبیل می­شوند این­ها عرفان راستین نیست. شما اگر كسی را می­بینید كه مدعی عرفان است و مردم را تحقیر می­كند بدانید كه این عرفان نیست و او عارف نیست. همین طور اگر دیدید كسی دارد صریحاً ضد عقل كه حجت خداست حرف می­زند....
اگر مرز بین معنویت و متافیزیك الهی عقلی دینی با خرافه روشن نشود یك عده­ای به اسم معنویت گرفتار خرافات می­شوند و یك عده­ای هم در برخورد با این­ها به نام نفی خرافات می­آیند حقایق ماورای عقل و متافیزیك را انكار می­كنند، چون فكر می­كنند این­ها هم خرافه است. این هم یك نكته كه معنویتی كه بنیان­های فكری­اش خرافه است مثل تناسخ، مثل بت­پرستی و از این قبیل چیز­ها آرامش نمی­تواند درست كند و لذا در عرفان اسلامی نشستند عرفان نظری را به وجود آوردند.عرفان نظرى؛ یعنی گره زدن عرفان و معنویت با استدلال. یعنی یك جوری باید پای استدلال را در عرصه عرفان و معنویت باز كرد. اين مي­شود عرفان نظرى. به همين دليل عرفان نظرى در جهان اسلام جدي گرفته شد. البته من نمي­خواهم بگويم همه روي تمام نظريه­هايي كه در عرفان نظرى يا به اسم عرفان نظرى مطرح شده توافق دارند، نه اختلاف نظر است. برخی از نظریه­ها و نظریه پردازان مورد سؤال هستند و آن بحث دیگری است. ولي اصل اين­كه يك چيزي به نام عرفان نظرى بايد باشد از اين باب بود كه عرفان براي دور ماندن از خرافه يك پيوندي با استدلال و عقلانيت بايد داشته باشد. عرفان نظرى يك چيزي ميان عرفان يا سلوك عملي و فلسفه است. نه فلسفه محض است و نه عرفان عملی است. این دو را به هم نزدیك كرده است.
6 . يك شاخص ديگر كه اين هم خيلي مهم است استفاده از مواد مخدر است چه طبيعي و چه مصنوعى. این هم یكی از شاخص­های عرفان­های انحرافی است. سكر و مستی و مصرف مواد توهم­زا چه از نوع قدیمی آن مثل بنگ و حشیش و این جور چیزها و چه از انواع جدیدش، این­ها را به اسم عرفان و خلسه معنوی و آرامش و این قبیل عناوین به مردم قالب كردن یكی از چیزهایی است كه در حلقه­های عرفانی قلابی و معنوی باطل، چه از نوع قدمایی آن در قالب جریان­های افراطی صوفیانه و چه در جریان­های امروزی وجود دارد. شما اين مسايل را هم در شبه عرفان سرخ­پوستي مي­بينيد و هم در بعضي از شبه عرفان­هاي مدرن غربى. در شبه عرفان­های هندی نوع دیگرش وجود دارد و آن استفاده از موسیقی و افراط در آن به اسم عرفان و معنویت است. این هم یك شاخص است. ببینید یك بحثی داریم حلال و حرام بودن موسیقی كه الآن بحثم اصلاً آن نیست. بله بخش­هایی از موسیقی طبق فتوای امام و برخی دیگر از فقها حلال است، بخش­هایی هم قطعاً حرام است، بخش­هایی هم مشتبه است كه آن­هایی كه اهل احتیاط هستند اصالة الاحتیاط جاری می­كنند و آن­هایی كه اهل برائت هستند این­جا حكم دیگری می­دهند. بحثم فعلاً سر حلال و حرام بودن موسیقی نیست. بحث در این است كه یك عده­ای هستند كه می­گویند از طریق موسیقی به عرفان می­رسیم. عرفان را گره زدن به موسيقى، غلط است. این درست نیست. یعنی ما هیچ دلیلی نه عقلی و نه وحیانی به نفع این نوع عرفان نداریم. ما حتی یك آیه و یك حدیث نداریم از پیامبر و از اهل بیت و اولیای دین ـ كه این­ها در درجه اول معلم معنویت و اخلاق و عرفان هستند ـ كه توصیه كرده باشد به استفاده از موسیقی برای عارف شدن. اگر دخالت داشت و تأثیر داشت و كمك می­كرد قطعاً سفارش می­كردند، چون آن­ها آمده­اند ما را به خدا برسانند و آن­ها معلم عرفان هستند. هیچ­جا چنین چیزی نداریم.
7. يك فرق ديگر و شاخص ديگر سوء استفاده از قدرت­هاي ماوراء الطبيعي و مهارت­هاي نفساني و روحاني است در جهت منافع دنيوى، یا سوء استفاده از مقامات معنوی علیه دیگران، یا وسیله كردن دین و عرفان برای دنیای خود، و یا حتی برای آسیب زدن جسمانی و روحانی به دیگران.
8 . یك محور دیگر این است كه عرفان در خدمت استعمار و توجیه ظلم و بی­طرفی و بی­تفاوتی باشد. اشغال­گرهای غربی مخصوصاً انگلیسی­ها تخصص داشتند در فرقه­سازی­های معنوی در دنیا از جمله در جهان اسلام وحتی در جهان غیر اسلام. این­ها تخصص داشتند و دارند در ساختن عرفان­های منهای تقوا و منهای جهاد و عرفان­های قلابی در آفریقا و آسیا و دامن زدن به فرهنگ درویشی از نوع ولش كن آقا به ما مربوط نیست! دنیا را به اهلش بگذار یك معنای درست دارد و آن این است كه اهل دنیا طلبی نباش، وارسته باش، زاهد باش، این درست است. اما دنیا را به اهلش بگذار به اين معنا كه حكومت را بگذار دست قيصر و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و تربيت و آموزش و پرورش و رسانه­ها همه در اختيار ظلمه و فسقه باشد، این یك عرفان انگلیسی بود كه رایجش كردند و آن تئوریزه كردن تسلیم طلبی و سازش­كاری و دعوت به صلح با اشغال­گر است كه می­گوید حالت را بكن، ولش كن، سخت­نگیر! این یعنی اصالت لذت و اصالت آسایش. این عرفان انگلیسی است. این هم یك تفاوت دو نوع عرفان است. دعوت به زهد و وارستگي تفسير غلطش اين است كه سیاست را به آمريكايي­ها و انگليسي­ها بده و بگذار اين­ها حاكم باشند؛ چنان­كه الآن نجفتان و كربلایتان دست آمریكاست مكه و مدینه­تان هم كه دست آمریكایی­ها و انگلیسی­هاست، قدستان هم كه دست صهیونیست­هاست!! دنیا را به اهلش بگذار، عارف باش!! این عرفان كاذب و انحرافی است. یكی هم عرفان امام است كه بزرگ­ترین نبرد جهانی را در برابر امپریالیسم و صهیونیسم ایجاد كرده است.
9. این نكته را هم باید در نظر داشت كه عرفان برای تئوریزه پردازی نیست عرفان برای عمل است. وقتی ما خیلی راجع به عرفان و معنویت حرف می­زنیم، وقتی برای ما نمی­ماند كه به این­ها عمل بكنیم همه­اش مشغول تئوری پردازی و حرف زدنیم. عرفان اسلامى، عرفان انتزاعی خنثی و خارج از صحنه زندگی و بی­تأثیر در زندگی واقعی نیست، عرفان وسط صحنه است.
10. شاخص دهم این­كه معنویت اسلامی معنویت متعادل است. اگر ادعای معنویتی بود كه در آن تعادل نیست، افراط است یا تفریط است، این عرفان واقعی و درست نیست.
خلاصه این­­كه اگر دیدیم عرفانی مطرح شد كه كار به تقوا ندارد، یا كار به اخلاق ندارد، يا عرفاني است كه از درونش خودكشى، آدمكشی تا انواع كثافت­كاری­ها بیرون می­آید یا ضد عقل و ضد بدیهیات عقل است، یا ضد مسلمات شرع و قرآن است، یا عرفانی است كه تنیده با حماقت و خرافات است این­ها هیچ­كدام عرفان­ درست و اسلامی نیست این­ها عرفان­های قلابی و معنویت­های انحرافی است. عرفانی كه از درونش هرج و مرج و آنارشیسم می­آید بیرون، عرفانی كه ظاهرش عرفان است، اما مبانی نظری عرفان را خورد می­كند و در هم می­شكند كه مثلاً آخرش كه خیلی عارف می­شوی می­گوید ای آقا همه درست است همه حق است، باطلی نیست كه من بخواهم در برابرش بایستم، كجاست ظلم؟ ظلمی نیست، كه من وظیفه­ای داشته باشم در برابر او، همه چیز نسبی است؛ یعنی عرفانی كه از توی آن شكاكیت و نسبی گرایی بیاید بیرون، نهیلیسم بیاید بیرون و نهایتاً ماتریالیسم را تقویت كند این­ها همه عرفان­های انحرافی است، چون مبانی عرفان را متزلزل می­كند. همچنان­كه عرفان و معنویتی كه از آن تكبر و تحقیر دیگران در می­آید، كه آقا ما معنوی هستیم و بقیه معنوی نیستند، من عارفم، من یك چیز دیگرم و آخرش عارفی می­آید بیرون كه خودش را بالاتر از بقیه می­بیند، این هم عرفان صحیح نیست. این معنویت اسلامی نیست. عرفانی كه كفر و شرك را توجیه بكند ظلم را توجیه بكند الحاد را عملاً توجیه كند و یا عرفان­هایی كه با مالیخولیا و جنون توأمند، و عرفان­هایی كه دكان سازی و عوام فریبی كردند. این­ها هیچ كدام عرفان صحیح نیستند. باید همه به خصوص جوان­ها به هوش باشند و از افتادن در این دام­های خطرناك برحذر باشند.([2])

پی­نوشتها:

[1]. مفاتیح الجنان، دعای عرفه­ی سید الشهدا7.
[2]. منبع: نشریه تبلیغ، جامعه­ی مدرسین حوزه علمیه قم، شماره­ی 11، ص 122.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها