پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 12:56 AM
بخش اول |
خبرگزاری فارس: قرائت شهید مطهری از فلسفه ی ملاصدرا نه قرائت وفادار به متن است و نه قرائت نقادانه. بلکه قرائت ایشان از آثار فلسفی ملاصدرا، قرائت نظام مند است. چکیده میراث علمی بر جای مانده از استاد شهید مطهری، حاکی از کارنامه ی پر بار و کاوش های فلسفی اوست. بخشی از آثار فلسفی ایشان، محصول آموزش هایی است که در حوزه و دانشگاه داشته و در طی آن متونی همچون منظومه ی حاج ملا هادی سبزواری، اسفار ملاصدرا، الهیات شفا، اشارات و تنبیهات و نجات ابن سینا را تدریس می کرد و بخشی دیگر، حاصل تأملات و پژوهش های فلسفی وی است، همچون مقالات فلسفی، که عمدتاً در مجله ی مقالات و بررسی ها چاپ می شد و اینک در قالب سه جلد کتاب توسطانتشارات صدرا منتشر شده است. نکات برجسته و چشم گیر در کارنامه ی فلسفی شهید مطهری قرائت نظام مند وی از فلسفه و فلسفه ورزی در پارادایم نظام فلسفی ملاصدرا و بهره گیری از این فلسفه برای فهم و دفاع از دین اسلام است. در این مقال پس از بررسی ویژگی های یاد شده در کارنامه ی فلسفی شهید مطهری، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، با عنایت به حواشی و تعلیقات شهید مطهری بر آن، که به گمان نگارنده مهم ترین اثر فلسفی شهید مطهری است، معرفی و بررسی شده است. مقدمه برای بررسی کارنامه ی فلسفی استاد مطهری، انبوهی از کتاب، مقاله، فیش های مطالعاتی، یادداشت های پراکنده و نوارهای ضبط شده از جلسات درس و سخنرانی های ایشان، پیش روی محققان است.یکی از ویژگی های ممتاز استاد مطهری این بود که هر جلسه ی تدریس و یا سخنرانی او حاصل ساعت ها مطالعه و تأمل در باب موضوع مورد بحث در آن جلسه یا سخنرانی بود، که در طی آن، ضمن مراجعه به یادداشت ها و فیش های مطالعاتی گسترده و تنظیم آن ها بر محور موضوع یاد شده، روی نحوه ی بیان و پاسخ به پرسش های احتمالی هم تأمل می کرد. از همین روست که همه ی جلسات درس و سخنرانی های وی توسط شاگردان شان ضبط می شد. برخی از این نوارها در زمان حیات مطهری و بسیاری از آن ها بعد از شهادتشان از نوار پیاده شد و بدون آنکه حاجت زیادی به ویرایش و تنظیم آن ها باشد، در قالب کتاب های متعدد چاپ و منتشر گردید و هر یک از آن ها مخاطبان فراوانی پیدا کرد و بیش از همه مورد استقبال دانشجویان فلسفه، در مقاطع مختلف تحصیلی قرار گرفت. چاپ های متعدد از کتاب های مورد بحث، با تیراژ بالا، گواه این سخن است. از این رو برای بررسی ابداعات و نوآوری های فلسفی شهید مطهری، لازم نیست تنها به آثار قلمی وی اکتفا کنیم، آثاری هم که بازتاب دهنده ی سخنرانی ها و تدریس های ایشان است، مملو از این نوآوری ها و متبلور کننده ی کاوش های فلسفی و خدمات علمی ایشان است. هر چند حجم آثار و یادداشت های باقی مانده از ایشان، که به معرفی و تقریر فلسفه ی مشائی اختصاص یافته است، کمتر از حکمت متعالیه نیست، اما تعلق خاطر به فلسفه ی ملاصدرا و ترجیح نظام فلسفی او و مشرب فلسفی حکمت متعالیه در آثار بر جای مانده از استاد مطهری موج می زند. با این وجود، مواجه ی او با میراث حکمی ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه تنها این نبود که آن ها را بعد از فهم و هضم، به زبان مردمِ هم عصر خود بیان و تقریر نماید، بلکه او افزون بر قرائت دستگاه مند از فلسفه ی ملاصدرا، در پارادایم حکمت متعالیه، فلسفه ورزی نموده است. در این جا نخست قرائت نظام مند شهید مطهری از حکمت متعالیه را بررسی خواهیم کرد، پس از آن بحث را با بررسی فلسفه ورزی وی پی خواهیم گرفت. مطهری و قرائت نظام مند فلسفه ی ملاصدرا ملاصدرا، که یکی از چند فیلسوف درجه ی اول دنیای اسلام است، در ضمن مجموعه ی آثار فلسفی خود، که مشتمل بر هزارها صفحه می باشد، نظام فلسفی استوار و هماهنگی را عرضه نموده است، اما این نظام فلسفی به صورت یک پارچه و یک جا ارائه نشده است؛ بلکه لا بلای انبوهی از مباحث مختلف فلسفی، کلامی و عرفانی، که عمدتاً مربوط به اسلاف اوست، پراکنده شده است.در واقع ملاصدرا ابداعات فلسفی خود را به مقتضای تکون و ترتیب حدوث و شکل گیری آن ها در آثار خود گنجانده است، نه بر اساس نظم منطقی و ترتیبی نظام مند شاید هر متفکر مبدع، پویا و فعال در حوزه ای وسیع، به وسعت فلسفه ورزی ملاصدرا، هم همین طور باشد. مباحث فراوانی در آثار فلسفی ملاصدرا مطرح شده است که در ضمن آن ها، رأی و نظر خاص ملاصدرا نیامده است. او پاره ای از مباحث را برای دفع اشکالات ناروایی که بر نظریه ای وارده شده است، هر چند آن نظریه مختار نهایی او نباشد، طرح نموده است. برای مثال دفع اشکال لزوم اندراج جمیع مقولات تحت مقوله ی کیف، یا اجتماع جوهر و عرض در وجود صور علمیه، در مسأله ی وجود ذهنی (ملاصدرا، 1987 ، 323)، و یا پاسخ به اشکالات شیخ اشراق و خواجه نصیر که بر نظریه ی صور مرتمسه، در خصوص علم الهی، وارد کرده بودند (ملاصدرا، 1382 ، 71). صدرا در هر دو مورد یاد شده با بهره گیری از پاره ای ابتکارات فلسفی و منطقی خود، همچون تفکیک بین حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی و همین طور تبیین وجود شناختی و معنا شناختی متفاوتی که از معقولات ثانیه ی فلسفی به عمل آورده بود1، به خوبی اشکالات یاد شده را دفع می کند. به گونه ای که خواننده تصور می کند نظر نهایی ملاصدرا در باب وجود ذهنی، کیف نفسانی بودن آن و در باب علم الهی، همان نظریه ی ابن سینا، یعنی نظریه ی صور مرتمسه است. حال آنکه او در هر دو مورد، نظریه ی متفاوتی دارد (علیزاده، 1383 ، 29). مباحثی از این دست، که صدرا در بررسی آن ها مطابق ممشای قوم خود عمل کرده است، گاهی به جهت ملاحظات تعلیمی2 در آثار وی مطرح شده است و احیاناً به جهت انصاف علمی که صدرا در حد اعلا از آن برخوردار بوده است، پاره ای از مباحث از باب مشاکله و همشکل کردن عناوین و موضوعات بحث با جمهور فلاسفه در آثار وی مطرح شده اند، مانند حرکت جوهری (ملاصدرا، 1990 ب، 93) و ترکیب اتحادی جسم از ماده و صورت (ملاصدرا، 1384 ، 470)، حال آن که بر اساس اصالت وجود، حرکت را به ماهیت نمی توان نسبت داد، موضوع این حکم و امثال آن، نحوه ای از وجود، یعنی وجود مادی است. عنوان مناسب با نظام فلسفی او و سازگار با مبانی او، در خصوص حرکت جوهری، اشتداد وجودی و در خصوص ترکیب اتحادی ماده و صورت، بساطت جسم است. چنان که خود او در برخی از نوشته هایش بدان تصریح نموده است. نظام فلسفی ملاصدرا، از سویی در طول زمان و در فاصله ای که از آغاز فلسفه ورزی او در اصفهان شروع می شود تا بازگشت از دوره ی انزوا و ریاضت و تأمل در کهک قم به شیراز و از سوی دیگر در لا بلای انبوهی از مباحث و مسائل که از باب مماشات و مشاکله و نظایر آن3 مطرح شده اند، ارائه گردیده است. مراد از نظام فلسفی ملاصدرا، مجموعه ای سازگار از معرفت فلسفی است که متشکل است از اصول ابداعی و مورد قبول او در محورهای «وجود شناسی»، «جهان شناسی»، «معرفت شناسی»، «انسان شناسی»، «معناشناسی» و «ارزش شناسی»؛ به علاوه ی منطقی که ملاصدرا در چارچوب منطق ارسطو، به همراه نوآوری هایی در مبحث قضایا و مفاهیم، ساخته و پرداخته است4 و نتایجی که با این منطق از اصول یاد شده می توان استخراج کرد و برخی از آن ها را خود ملاصدرا استخراج کرده است. از آنچه گفتیم این نکته به دست می آید که هیچ یک از آثار ملاصدرا، کتاب درسی به معنای متعارف کلمه نیست؛ هر چند او برخی از مطالب را، چنانکه آوردیم، با ملاحظات تعلیمی در آثار خود گنجانده است، اما این قبیل مباحث هم، همچون مطالب ابداعی و نوآورانه ی او، به صورت یک پارچه و یک جا در آثار او نیامده است. به رغم این واقعیت، برخی از آثار ملاصدرا، همچون اسفار و الشواهد الربوبیه، به عنوان متن درسی (Text book) در مراکز تعلیم و تربیتی ما، اعم از حوزه و دانشگاه، اخذ شده و به شیوه ی متن محور خط به خط قرائت، ترجمه، شرح و آموزش داده می شود. با صرف نظر از نارسایی های این روش، به ویژه در نظام تعلیم و تربیت دانشگاهی، که با عنایت به محدودیت زمانی و واحدی، برنامه های آموزشی و اهداف آموزش در آن، که مهم ترین آن ها گسترش و توسعه ی مرزهای دانش است، برنامه های اجرایی آموزش در آن، موضوع و مسأله محور است، نه متن محور، و علی التعریف وظیفه ی معلم، تعلیم راه حل مسأله است، نه حل مسأله. با صرف نظر از همه ی این ها، آنچه در عمل تحقق پیدا کرده است، سه نوع قرائت از آثار فلسفی ملاصدرا می باشد: الف - قرائت وفادار به متن؛ب - قرائت نقادانه؛ ج - قرائت نظاممند. قرائت وفادار به متن می کوشد همه ی آنچه را که در آثار ملاصدرا آمده است، چنان شرح و تفسیر نماید که قابل قبول به نظر آید، و بالطبع تفکیک هایی همچون «مشاکله»، «مماشات»، «ملاحظات تعلیمی»، «فلسفه ورزی»، «نظریه پردازی»، «ملاصدرای معلم»، «ملاصدرای مؤسس و مبدع» و «ملاصدرای مفسر و شارح»، در این نوع قرائت مغفول نهاده می شود. کسانی که این نوع قرائت را از آثار ملاصدرا عرضه کرده اند، به ناچار، برای جمع کردن اقوال متعارضی که در آثار ملاصدرا هست و گاهی راجع به یک موضوع معین مثل حقیقت علم5، بیش از سه نظریه ی متعارض ارائه شده است، دچار زحمت شده اند. قرائت نقادانه، اصل را در هر مسأله ای بر نقادی و نکته گیری می نهد، و تنها رأی و نظری را می پذیرد که از مداقه های فلسفی سفت و سخت، جان سالم به در برده باشد. این نوع قرائت، حاصل تفطن به این نکته است که عظمت خود ملاصدرا به این بود که او سخنان اسلاف خود را بدون چون و چرا و نقادیهای همه جانبه نپذیرفت؛ شایسته نیست که با خود او، خلاف این رفتار را داشته باشیم. کسانی که این نوع قرائت را از فلسفه ی ملاصدرا به دست داده اند، هدف خود را شکستن فضای سنگین القابی همچون «صدرالمتألهین»، «صاحب حکمت متعالیه»، «خاتم الفلاسفه» و امثال آن ها که بعضی علاقمندان ملاصدرا به وجود آورده اند و فلسفه ی او را، که ارزش آن در چون و چرا پذیری مثل فلسفه های دیگر است، در هاله ای از قدسیت فرو برده اند، اعلام نموده اند. قرائت شهید مطهری از فلسفه ی ملاصدرا نه قرائت وفادار به متن است و نه قرائت نقادانه، به آن صورتی که در بالا توصیف کردیم. بلکه قرائت ایشان از آثار فلسفی ملاصدرا، قرائت نظام مند است. به این معنا که ایشان در پرتو مطالعات وسیع در آثار حکمی فیلسوفان مسلمان و مقایسه ی آثار فلسفی ملاصدرا با آثار دیگر فیلسوفان، به ویژه ابن سینا و شیخ اشراق، نظام فلسفی معینی را که پیش تر توصیف کردیم، در مجموعه ی آثار فلسفی ملاصدرا کشف و استخراج نموده است. بسیاری از آثار ایشان همچون شروح منظومه6، اعم از شرح مختصر منظومه، که در قالب دو مجلد، و شرح مبسوط منظومه، که در قالب چهار مجلد چاپ و منتشر شده است، مقالات فلسفی، مجموعه ی حرکت و زمان7 و بخشی از حواشی اصول فلسفه و روش رئالیسم، متکفل توصیف و تبیین این نظام است. بعد از این مرحله، شرح و تفسیر و تحلیل های ایشان از اقوال و آراء ملاصدرا بر مبنای نظام یاد شده، صورت گرفته است. از نظر شهید مطهری، از میان نظریات متعارض که گفتیم گه گاه در آثار ملاصدرا یافت می شود، نظریه ای درست و مقبول است که هماهنگ با نظام یاد شده باشد. و مراد از «نظریه ی نهایی ملاصدرا» که گه گاه در تحلیل سخنان ملاصدرا بدان اشاره می شود، نظریه ی متلائم با دستگاه فلسفی اوست. قرائت نظام مند فلسفه ی ملاصدرا، نقد آثار او را نیز بر مبنای نظام پیش گفته، سامان می دهد. ارزیابی نهایی نظریات در این نوع نقادی، چنانکه پیش تر اشاره کردیم، پذیرش نظریات متلائم با دستگاه فلسفی و کنار نهادن نظریات ناسازگار با آن است. به این ترتیب قرائت نظام مند، از آن حیث که نه اصل را بر نقادی می گذارد و نه نقد را مغفول می نهد و نه نسبت به تفکیک های پیش گفته بی توجه است، نسبت به دو نوع قرائت دیگر ارجحیت دارد. مطهری، فیلسوفی نو صدرایی شهید مطهری نه تنها استادی مسلم و مدرسی توان مند برای فلسفه بود که در مقام معلمی، از فلسفه قرائت نظام مند به دست می داد، بلکه یک فیلسوف اندیشمند هم بود. در اینجا نخست به تفاوت معلم فلسفه و ویژگی های آن، با فیلسوف و فلسفه ورز و ویژگی هایش، به اختصار اشاره می کنیم، آنگاه نوع فلسفه ورزی شهید مطهری را معرفی خواهیم کرد.معلم و مدرس فلسفه کسی است که با اصطلاحات فلسفی و آراء و نظریات فیلسوفان، آشنایی دارد و با استفاده از فنون تعلیم و تربیت و هنر معلمی و با عنایت به ملاحظات تعلیمی، اندیشه های کلاسیک و جا افتاده ی فلسفی را با رعایت سطوح متعلمان، اعم از مبتدیان، متوسطان و منتهیان، به آنان آموزش می دهد. البته تعلیم فلسفه دشوارتر از آموزش علوم دیگر است و از این رو معلم فلسفه به هنر افزون تری حاجت مند است. این دشواری، از سویی بدان جهت است که تعلم فلسفه ظرفیت خاصی لازم دارد و الاّ، به تعبیر شهید مطهری: «یا ظرف خراب می شود - یعنی متعلم آشفتگی ذهنی و روانی پیدا می کند - یا مظروف»، یعنی آنچه متعلم به اسم دانش فلسفه فراگرفته است، در واقع فلسفه نیست و او به خطا گمان می کند که فلسفه است. ا سوی دیگر، معلم فلسفه باید چگونه اندیشیدن را آموزش دهد؛ و به سخن کانت «فلسفه تعلیم اندیشیدن است، نه تعلیم اندیشه ها»8. معلم فلسفه اگر به تعلیم اندیشه می پردازد، برای رسیدن به آن هدف نخستین است. از همین روست که گفته می شود همه ی عالمان اعلام الهدی هستند و نشانه های راه پر فراز و نشیب و طولانی اندیشه اند. همچنین به این جهت است که می گوییم نباید در فیلسوفان، هر اندازه که بزرگ باشند، خیره شد و متعلم موفق را کسی دانست که سخنان آن قله های فکر و اندیشه را در می یابد، بلکه باید از آن ها عبور کرد و راهی را که آنان نموده اند، ادامه داد. اما فیلسوف کسی است که درباره ی پرسش های فلسفی می اندیشد و در تک و پوی است که برای آن ها پاسخ های نو بیابد، نه آنکه پاسخ های فیلسوفان پیشین را به آن سؤال ها بازخوانی و بازتولید نماید. به سخن دیگر، فیلسوف کسی است که در مواجهه با پرسش های فلسفی به بررسی پاسخ های فیلسوفان اکتفا نمی کند بلکه با فلسفه ورزی، پاسخ های جدیدی فراهم می کند و خود به آن سؤال ها پاسخ می دهد. آنچه در مورد پاسخ های فلسفی گفتیم، در مورد پرسش های فلسفی هم صادق است. گاهی پرسش های ما پرسش های دیگران است؛ یعنی پرسش هایی است که در ذهن دیگران روییده است و از طریق حس سامعه وارد ذهن ما شده است، و گاهی واقعا پرسش های خود ماست و به طور طبیعی در ذهن ما روییده، بالیده و مسأله دارمان کرده است. فیلسوف کسی است که خود او مسأله دار شده است؛ یعنی در فرایند اندیشه و تحت تأثیر کنجکاوی فطری، که در سرشت همه ی آدمیان تعبیه شده است، پرسش ها به طور طبیعی در ذهن او به وجود آمده است. کنجکاوی فطری و به تعبیر غربی ها Natural Curisity لوازمی دارد. این لوازم عبارتند از: الف - پرسش کردن؛ب - نظریه پردازی کردن؛ ج - حیرت کردن. حیرت، حالت روحی آدمیان در مواجهه با اسرار هستی است. اسرار هستی، اموری هستند که هر چه علم ما راجع به آن ها افزایش پیدا می کند، پرسش های جدیدی در ذهن ما ایجاد می شود و به سخن دیگر جهل ما هم به موازات علم ما افزایش پیدا می کند. برای مثال خود خداوند، ذات و صفات الهی و همه ی آنچه که متعلق به عالم الوهیت است، چنین اند. حاصل چنین وضعیتی، پیدایش حالت روحی جذاب و شگفتی است که عارفان آن را «حیرت» نامیده اند. مولوی در اشاره به چنین حیرتی است که می گوید: زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی بُلْه است و حیرانی بصر نظریات، پاسخ های جامعی هستند که اگر در کاوش های فکری و علمی فراچنگ آیند، چند پرسش را ارضا می کنند. ادوات پرسشی متنوع در زبان های طبیعی بشری، دال بر پرسش های گوناگونی است که در ذهن بشر ایجاد می شوند. توجه فیلسوفان از این میان معطوف به پرسش هایی است که بسیار بنیادی، کلی و با اهمیت اند. لوازم یاد شده در همه ی انسان ها، به حسب مراتب تشکیکشان، وجود دارند، اما از این میان دو لازمه ی اول در فیلسوفان تبلور بیشتری یافته است؛ همچنان که لازمه ی سوم در عارفان نمود بیشتری دارد. نشانه های فیلسوف بودن، افزون بر: الف - پرسش گری؛ب - اهل چون و چرا بودن؛ که در بالا به آن ها اشاره کردیم، ج - ژرف نگری؛ د - برون نگری؛ ه - تحلیل گر بودن هم هست. اهل چون و چرا بودن، باعث می شود که فیلسوف هیچ چیز را بدون دلیل و بدون آزمون کردن نپذیرد. این که سقراط می گفت «زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد»، شاید همین معنا مد نظرش بود. غالب آدم ها به دیگران اعتماد می کنند و اهل چون و چرا نمی شوند9. فلسفه دان هایی هم که وظیفه ی خود را فهم سخنان قدما می دانند و افتخارشان به این است که خوشه چین خرمن بزرگان هستند، چنین اند. اما فیلسوفان، می خواهند همه چیز را خودشان بیازمایند و مستدل کنند. ژرف نگری بدین معناست که فیلسوفان، فی المثل، برای شناخت درخت به آنچه می بینند، یعنی تنه ی درخت و شاخ و برگ آن، اکتفا نمی کنند، بلکه به شناخت ریشه ها و بررسی میوه های آن هم می پردازند. اهمیت چنین شناختی وقتی به چشم می آید که در موضوع مطالعه خود فاصله بگیریم و از منظر بالاتری به آن نگاه کنیم؛ همان که فیلسوفان انگلیسی از آن، تعبیر به «از چشم پرنده نگریستن» می کنند. برون نگری به این معنا و نگاه از منظر تماشاگر، سؤال های متفاوتی را برای فیلسوف ایجاد می کند که تک و پوی برای پاسخ به آن ها او را ژرف نگر می کند. لازمه ی ژرف نگری در باب یک نظریه آن است که ما صرفا به بررسی مدعا و دلایل آن نپردازیم، بلکه پیش از آن، مبانی و پیش فرض های آن را به روی صحنه بیاوریم، پیش فرض های رقیب را مشخص کنیم، لوازم منطقی آن ها را به دست آوریم و به این ترتیب آن را تحلیل نماییم (علیزاده، 1384 ، 45). در مرحله ی تحلیل است که یک نظریه، که چه بسا در قالب یک جمله قابل صورت بندی است، به انبوهی از گزاره ها و مفاهیم تبدیل می شود. از همین روست که می گویند تحلیل یعنی سطور سفید کتاب یا سطور بین سطور راخواندن. کسی که این ویژگی را داشته باشد، یک فیلسوف است ولو اینکه اصطلاحات فلسفی را نداند و حاصل برون نگری و ژرف نگری و تحلیل خود را در قالب مفاهیم آسان یاب و گزاره های ساده بریزد. شهید مطهری بعد از احاطه بر سه مشرب فلسفی در حوزه ی اندیشه ی اسلامی، یعنی مشرب فلسفی مشائی، مشرب فلسفی اشراقی و مشرب فلسفی حکمت متعالیه، که بعد از سال های متمادی تحصیل در نزد استادانی همچون علامه ی طباطبایی قدس سره و امام خمینی قدس سره و مباحثه و گفتگو با آن ها، حاصل شد و همین طور تعمیق دانسته های فلسفی خود، در طی سالیان متمادی تدریس، به تدریج تبدیل به فیلسوفی اندیشمند و فلسفه ورز شد که حاصل آن در برون نگری ایشان به مسائل و سیستم های فلسفی (مطهری، 1358 ، 126-86)، استنباط نتایج جدید از مبانی فلسفی ملاصدرا، بحث های تطبیقی و مقایسه ای در باب فلسفه10، فهم فلسفی دین11، مباحث میان رشته ای که فلسفه در آن ها نقش پررنگی دارد12، و بالاخره طرح پرسش های جدید فلسفی و نظریه پردازی در باب آنها13، تبلور و ظهور یافته است. فلسفه ورزی شهید مطهری با عنایت به آنچه که در باب قرائت نظام مند وی از فلسفه ی ملاصدرا گفتیم و آنچه که در باب نگاه تاریخی مطهری به فلسفه و تطور استکمالی آن خواهیم گفت، در پارادایم نظام فلسفی ملاصدرا تحقق پیدا کرده است. با این ملاحظات است که می توان او را فلیسوفی نو صدرایی نامید. فلسفه ی نو صدرایی، چنانکه در جای دیگر توضیح داده شده است (علیزاده، 1385 ، 31)، مکتب فلسفی متمایزی است که گروهی از اندیشمندان مسلمان، بعد از ملاصدرا، آن را پایه گذاری کردند. متفکرانی همچون علامه ی طباطبایی قدس سره ، امام خمینی قدس سره ، شهید مطهری و گروهی دیگر از فیلسوفان، از پایه گذاران و فلسفه ورزان در این مکتب هستند. این مکتب با وجود زاویه ی قابل ملاحظه ای که با دستگاه فلسفی ملاصدرا دارد، در چارچوب و پارادایم آن قرار دارد. کارنامه ی فیلسوفان نو صدرایی را با ملاک هایی همچون: الف - نظرگاه خاص فیلسوف در باب ماهیت مکتب فلسفی ملاصدرا؛ب - نوع قرائت فیلسوف از حکمت متعالیه؛ ج - توسعه ی کمی و کیفی فلسفه ی ملاصدرا؛ د - قرائت فلسفی او از دین یا چگونگی ورود عقلانی وی به دین می توان مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. پی نوشتها :
1 ) تقریر شهید مطهری از تبیین متفاوت ملاصدرا در خصوص وجود شناسی و معناشناسی معقولات ثانیه ی فلسفی چنین است: «معقولات ثانیه ی فلسفی مفاهیمی هستند که ظرف معروض آن ها بر موصوفات و معروضاتشان ذهن است، ولی ظرف اتصاف معروضات به این ها خارج است... اگر می گوییم ظرف عروض این ها ذهن است، مقصود این است که ما برای این ها در خارج، وجودی و مصداقی جدا از وجود معقولات اولیه پیدا نمی کنیم، حتی به صورت یک عرض هم برای آن ها مصداق و وجود پیدا نمی کنیم. یعنی این ها چیزی نیستند که در خارج در کنار معقولات اولیه، چه به صورت مستقل و چه به صورت یک حالت خارجی برای آن ها، وجود داشته باشند ... این ها به صورت یک صفت در خارج وجود دارند که این صفت هیچ وجود ندارد مگر وجود همان خود موضوع (موصوف). یعنی همان موضوع همین طور که مصداق ماهیت خودش هست، مصداق این هم هست. از این جهت است که این ها را می گوییم: «معانی انتزاعی». این ها همه، و اگر نگوییم «همه» لااقل باید بگوییم «غالباً»، چیزهایی هستند که نحوهی وجودشان در خارج از قبیل معانی حرفیه است که در ذهن گاهی به معنی اسمی تبدیل می شوند، ولی در خارج این چنین نیست.» (مطهری، 1369 ، 19-317)
علیزاده، بیوک؛ |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی