0

فلسفه و عرفان در اين تايپك

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391  12:54 AM




علم و فلسفه از دیدگاه علامه جعفری

قسمت پنجم

فرقهای علم و فلسفه

میان علم و فلسفه تفاوتهایی وجود دارد. استاد جعفری فرقهای زیر را میان آنها قایل است:

1. به گفته وایتهد فلسفه:

«به دنبال تعمیمهایی می گردد که مشخص کننده واقعیت کامل حقیقت بوده و بدون آنها هر حقیقتی در عالم تجرید غوطه ور خواهد شد. در صورتی که علم تجریدساز است و به اینکه حقیقت کامل را تنها بالنسبه از بعضی از جنبه های اساسی آن بفهمد راضی است» (23)
2. با علم نمی توان بر جهان هستی اشراف پیدا کرد و هر دانشمندی نیز فقط ابعادی از واقعیتها را می تواند شناسایی کند، اما به کمک فلسفه می توان بر کلیات جهان هستی آگاهی و احاطه پیدا کرد.
3. نظامهای فلسفی به جهت تکیه بر کلیات و تعمیمهای مافوق تفسیرات نسبت به نظامهای علمی پایدارتر هستند. در فلسفه اصول ثابتی داریم نظیر وجود واقعیت در جهان خارج از ذهن، حرکت در جهان، شی ء برای خود و شی ء برای من، تکیه متغیرها به ثابتها، وحدت گرایی ذهن.
4. در فلسفه می توان به نوعی یقین که با مقداری ابهام در آمیخته است رسید، اما در علم به جهت دخالت وسایل شناخت و «هدف گیری در تحقیق و قرار گرفتن موضوع تحقیق در سیستم بازهستی» نمی توان به یقین دست یافت.
5. مسائلی از قبیل ارزش نهایی خیر و شر، واقعیت مطلق، عدم مطلق، ماده مطلق از جمله مسائلی هستند که علم نمی تواند در مورد آنها نظر دهد و باید فلسفه به بحث درباره آنها بپردازد.
«موضوعهای متعددی هستند که علم قدرت بررسی آنها را ندارد، مانند ارزش نهایی خیر و شر و به طور کلی تمامی پدیده هایی که دارای قدر و ارزش مطلق می باشند و نمی توان آنها را مانند سایر موضوعات طبیعی با وسایل علمی سنجش و مقایسه نمود و به این قسم از موضوعات می توان مسائل دیگری را اضافه نمود از قبیل بحث از واقعیت مطلق، عدم مطلق...»(24) « فلسفه با کوشش تمام در جستجوی راه حل نهایی برای همان مسایلی که از دیر زمان مطرح گشته است گام بر می دارد و به عبارت روشنتر فلسفه امروز هم برای فهمیدن حقیقت ماده فلسفی و ارزشها به طور مطلق و رابطه انسان با جهان و مقدار داوری عقل در حقایق تلاش می کند و قسمت دیگر از تمایل فلسفه فهمیدن قوانین اعمی است که شامل نتایج گسیخته علوم بوده باشد» (25)
هر چند میان علم و فلسفه اختلافهایی وجود دارد، اما هیچیک از دیگری بی نیاز نیست. از نظر فیلسوفان معاصر علم از این جهت می تواند به فلسفه کمک کند که اولاً مقدمه بعضی از براهین فلسفی را اثبات کند و ثانیا مسائل جدیدی را برای تحلیلهای فلسفی ارائه دهد.
از نظر استاد جعفری، فیلسوف از معارفی برخوردار است که عالم نمی تواند منکر آنها شود و یا با روش علمی درباره آنها تحقیق کند. اما «احتمال ضرورت شناخت آن معارف فلسفی و دخالت آنها در توجیهات علمی و یا مبانی آن توجیهات، گاه گاهی ذهن دانشمند را به خود مشغول می دارد». برای مثال فیزیکدانی که به بحث حرکت در فیزیک میپردازد یا شیمیدانی که به حرکتهای تفاعلی در قلمرو علم شیمی مشغول است، معنای خاصی را برای حرکت در نظر می گیرند و فیلسوف هم که به بررسی حرکت می پردازد تلاش می کند تا حرکتی را طرح کند که همه موجودات را در برگیرد. وقتی فیزیکدان و شیمیدان احتمال بدهند که معنای حرکت آن گونه که فیلسوف مطرح می کند، وسیعتر از آن چیزی است که در فیزیک و شیمی (علوم تجربی) مطرح است می تواند به این نتیجه برسد که اگر به معنای حرکت در فلسفه توجه کند، چه بسا به همان معنا برسد و دیدگاه خود را دگرگون سازد.
« همچنین علوم اقسام جرمهای فیزیکی خارجی را با اختلافات خاص آنها در اختیار ما می گذارد. ولی جریان فکر انسانی در همین جا خاتمه پیدا نمی کند، بلکه می کوشد حقیقتی را به عنوان ماده مطلق تمامی جرمهای فیزیکی خارجی کشف کند، سپس تلاش می کند یک رابطه کلی میان حرکت به طور مطلق را کشف کند. بدینسان علوم در این گونه مسائل فلسفی خادم فلسفه محسوب می گردد» (26)
فیلسوف بخوبی می داند که علم مقداری از واقعیات جهان هستی را می شناسد و ارتباط علمی با واقعیات، در صورت صحت، اطمینان بخش تر از ارتباط فلسفی است، ولی شناسایی علمی محض نمی تواند با همه اجزا و سطوح هستی ارتباط برقرار سازد. فیلسوف احتمال می دهد که شاید ذهن او در شناخت واقعیات و تعمیم آنها دخالت کند. یعنی ذهن چه بسا از خود بازنگری نشان دهد و این بازنگریها سد راه اندیشه او باشد، لذا در مواردی که ممکن است باید از علم استفاده کند. البته فیلسوف باید توجه داشته باشد که ارتباط علمی او با واقعیات، حفظ ابعادی از واقعیات را به او می شناساند و هرگز نباید انتظار داشته باشد که علم همه اجزا و سطوح هستی را به او بشناساند.

تقسیم فلسفه

برخی فلسفه را از نظر مکانی تقسیم کرده اند و آنها را بر دو نوع دانسته اند:
1. فلسفه شرق
2. فلسفه غرب
برای هر یک از این دو فلسفه نیز مجموعه ای از ویژگیها قایل شده اند، به گونه ای که آن دو را در مقابل یکدیگر قرار داده اند. پنج ویژگی زیر از موارد اختلاف فلسفه شرق و غرب است:
1. فلسفه شرق به حقایق ماورای طبیعی توجه دارد، در حالی که فلسفه غرب بیشتر طبیعت گر است و عینی تر از فلسفه شرق می باشد.
2. فلسفه شرق برای بررسی واقعیات هستی، اغلب از تعقل محض استفاده می کند، در حالی که فلسفه غرب به ویژه از رنسانس به بعد از حواس و دیگر ابزار شناخت بهره برداری می کند.
3. فلسفه شرق برای پیدا کردن اصول کلی که تفسیر کننده جهان باشد، بر اصول ما قبل تجربی توجه دارد، اما فلسفه غرب بیشتر به روش تجربی در این زمینه تأکید دارد.
4. فلسفه شرق کمتر به انتقاد از اصول و قواعد کلی می پردازد، در حالی فلسفه غرب به نقد و تجدید نظر درباره اصول و قواعد کلی فلسفی که از دورانهای گذشته برجای مانده می پردازد.
5. فلسفه شرق در بحثهای مربوط به انسان و جهان به تفکیک، «آن چنانکه هست»، از «آن چنانکه باید» نمی پردازد، اما فلسفه غرب براین تفکیک اصرار می ورزد.
استاد جعفری این نوع نگرش و تمایز میان فلسفه های شرق و غرب را نمی پذیرد و بر آنها انتقاد وارد می سازد. از نظر ایشان شرایط و موقعیتهای گوناگون برای متفکران مسائل مناسبی را فراهم می آورد. به طوری که اگر هر متفکری در ارتباط با انسان و جهان، در آن موقعیت قرار گیرد، همان مسائلی برای او مطرح خواهد شد که برای دیگران نیز مطرح شده است. برای مثال اگر موقعیتی اقتضا کند که یک متفکر درباره حرکت و زمان بحث کند، آن هم به گونه ای که تحقیق درباره آن ضرورت حیاتی برای وی تلقی شود، اگر متفکر دیگری هم به همین ضرورت برسد درباره حرکت و زمان بحث خواهد کرد. مهم آن است که مسئله ای ذهن متفکر را به خود مشغول دارد، خواه این متفکر در شرق باشد یا در غرب، درباب آن مسئله تحقیق خواهد کرد.
«پیشرفت صنعت و دگرگونی در روابط اجتماعی و تفسیر تازه ای درباره آزادی اپیکوری، مسائل جدیدی را در مغرب زمین به وجود آورد که بررسی و تحقیق در آن مسائل به فلسفه های آنان راه یافت و موجب بروز کلیات و اصول فلسفی خاص در آن سرزمین گشت. اگر همین پدیده ها در مشرق زمین هم به وجود می آمد، قطعا همان مسائل در فلسفه های مشرق زمین نیز به وجود می آید» (27)

نقدهای استاد جعفری بر ویژگیهای تفکرات شرق و غرب چنین است:

1. اینکه گفته شد فلسفه شرق به حقایق غیرمادی توجه دارد و فلسفه غرب به ماده شناسی بیشتر می پردازد، قابل پذیرش نیست. هرچند گرایش فلسفه غرب به طبیعت شناسی و روش تحققی از زمان فرانسیس بیکن شروع شد و تا جایی ادامه پیدا کرد که به عینی گرایی افراطی کشانده شد، اما همه متفکران غرب در این مسیر حرکت نکردند. در چند قرن اخیر صدها متفکر به ابعاد ماورای طبیعی جهان توجه کردند و هرگز طبیعت شناسی آنها موجب بی اعتنایی آنها به شناسایی واقعیات ماورای ماده نشد. متفکرانی چون اینشتین، ماکس پلانک و برگسون و وایتهد که به مسائل بشری به نحو همه جانبه می نگرند، هم به طبیعت و هم به ماورای طبیعت توجه دارند.
2. اینکه گفته اند روش فلسفه شرق تعقل محض است و روش فلسفه های غربی حواس، نشانه بی توجهی به سیر اندیشه در غرب است. اینکه در قرنهای اخیر در غرب، به طبیعت شناسی توجه شده که قطعا روش آن تجربی است، به جهت نیازی بوده که در آن سرزمین پیدا شده و اگر در شرق نیاز به بررسی خواص نباتات و نمودهای فیزیکی و عناصر شیمیایی احساس می شد، می بایست از روشهای تجربی استفاده می شد نه از قاعده الواحد. در دوران اولیه فرهنگ اسلامی که مسلمانان به طبیعت شناسی توجه نشان دادند، از روشهای تجربی بهره برداری بسیار کردند. کسانی مانند زکریای رازی در شیمی، ابن سینا در طب و حسن بن هیثم در مسائل مربوط به نور از حواس و ابزارهای آزمایشگاهی بهره برداری کردند. البته نه متفکران اسلامی و نه متفکران غربی به قواعد کلی فلسفی و ضرورت تجرید و کلی سازی عقلانی بی توجه نبوده اند، چرا که در غیر این صورت هرگز نمی توانستند قوانین طبیعی را از نظم حاکم بر جهان هستی انتزاع نمایند.
3. این مطلب هم که فلسفه غرب بر مفاهیم و اصول کلی تأکید نمی ورزد، اما فلسفه شرق به دنبال یافتن اصول کلی که تفسیر کننده جهان است می پردازد، قابل نقد است، چرا که در غرب مکتب تحققی (پوزیتویسم) که با طبقه بندی علوم و حاکمیت روش شناسی غربی، می خواست به فلسفه جنبه تحققی بخشد، با شکست مواجه شد و متفکران بسیاری در غرب به نقد اندیشه های آنها پرداختند و اصول کلی غیر تجربی را حاکم بر فلسفه خود ساختند. هیچ متفکری نمی تواند در کنار واقعیات حسی که با حواس و ابزار شناخت قابل شناسایی است یک سلسله اصول عقلی و واقعیاتی را که جز به مدد آن اصول قابل تحلیل نیست نپذیرد.
4. این مطلب هم که در فلسفه شرق نقد و تجدید نظر وجود ندارد، اما در فلسفه غرب انتقاد بر اصول و قواعد فلسفی گذشتگان وجود دارد مطلب درستی نیست. در همه کتابهای فلسفی شرق، نقد اندیشه ها و آرای متفکران گذشته وجود دارد. متفکران اسلامی پیرو محض اصول و قواعد کلی فلسفی گذشتگان نبوده اند. برای مثال فارابی و ابن سینا، برخی مطالب و قواعد فلسفی ارسطو و افلاطون را پذیرفته اند، ولی هرگز مقلد آنها نبوده اند. در کتاب اسفار، ملاصدرا درباره بسیاری از اصول و قواعد فلاسفه بحث و بررسی کرده و آرای جدیدی ارائه داده است. اگر بنا بود که در فلسفه شرق همه آرای گذشتگان پذیرفته شود، نه اثری از کتاب تهافت الفلاسفه غزالی یافت می شد و نه کتاب تهافت التهافت ابن رشد نگاشته می شد.
البته باید توجه داشت که حکمای اسلامی علاوه بر نقدهای مستقیم بر آرای مخالفان، به انتقاد غیرمستقیم نیز پرداخته اند. یعنی گاه با شرح و بیان نظریه خود، به نقد دیدگاه های مخالف نیز پرداخته اند. برخی از متفکران ما به تأویل آرای دیگران هم پرداخته اند، چرا که گاه متفکری نتوانسته است آرای خود را با کلمات و اصطلاحات مناسب بیان کند، اما متفکر دیگری که به عمق نظر او پی برده است، توانسته آرای وی را تفسیر صحیح کند. این کار فلاسفه گام مناسبی در راه کاهش دادن اختلافهای نظری بوده است. به علاوه در میان تحقیقهای علمی و فلسفی احترام به دیگران یک اصل انسانی تلقی می شود، البته در غرب هم اگر ما شخصیتی چون برتراندراسل را داریم که بی ملاحظه است با وایتهد و ماکس پلانک هم روبرو هستیم کهانسانهای اخلاقی می باشند.
5. این هم که گفته شده در فلسفه غرب، به هنگام بحث از انسان و جهان تفکیک «آن چنانکه هست» از «آن چنانکه باید» توجه شده، اما در فلسفه شرق بر چنین تفکیکی تاکید نشده، مطلب درستی نیست، زیرا اولاً نمی توان هستیها و بایستیهای انسان را از یکدیگر جدا نمود، چرا که حیات هرانسانی در مجموعه ای از بایستیها غوطه ور است. ثانیا این تفکیک بهانه ای است برای آنکه برخی به منفی ساختن اخلاق و مذهب که عوامل رشد و روحی انسانهاست بپردازند. ثالثا بدون شناخت هستی انسان نمی توان در جهت به فعلیت رساندن ابعاد مثبت او، بایستیها را مطرح کرد و این قانون نه شرق می شناسد و نه غرب.

پي نوشت ها :

23. سرگذشت اندیشه ها، ص 343.
24. توضیح و بررسی مصاحبه برتراند راسل وایت، ص 63.
25. همان، ص 75.
26. همان، ص 64.
27. سرگذشت اندیشه ها، ص 15.

منبع:www.hawzah.net
نويسنده: عبدالله نصری

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها