0

فلسفه و عرفان در اين تايپك

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391  12:43 AM



مظاهر عرفان حقيقي در گفتار و كردار امام حسين(علیه السلام)

عرفان يكي از آن مقوله هايي است كه پيشينه آن را بايد همزاد با پيدايش انسان روي اين كره خاكي جستجو كرد. زيرا منشأ پيدايش عرفان به نيازهاي اوليه و ثانويه انسان برمي گردد. همانگونه كه تأمين نيازهاي اوليه موجب حيات فيزيكي و بقاي مادي انسان و تأمين نيازهاي ثانويه باعث سيراب شدن روح تشنه، كمال طلب و حقيقت جوي انسان مي شود. بنابراين عرفان همان حكمت گمشده انسان است كه از بدو خلقت درجستجوي آن بوده و تا زمان حصول نتيجه دست از تلاش و كوشش برنمي دارد. ازسوي ديگر همانطور كه نيازهاي مادي در مصاديق خارجي و مواد غذايي يافت مي شود و از اين طريق درصورت صحت و سلامت آن، انسان به يك رضايتمندي، آرامش خاطر و عافيت مي رسد. و در شرايطي كه خداي ناكرده غذاي مسموم و ناخالص وارد فيزيك بدن شود به سرعت در ارگانيزم آن اثر كرده و انسان را از پاي درمي آورد به همين قياس درمسائل معنوي نيز مصاديق خارجي را بايد جستجو كرد تا در صورت انطباق با عقل و فطرت انسان به آرامش قلبي و سكينه برسد. دراين رابطه تشخيص و انتخاب انسان در ابعاد مادي و معنوي بسيار حائز اهميت بوده و رمز سعادت و شقاوت او به حساب مي آيد. فلسفه ارسال رسل و انزال كتب و امام منصوص العله درهمين راستا مطرح است كه انسان در تشخيص راه و مصاديق نظري و عملي عرفان دچار خطا نگردد. و در اين راستا به طور قطع اگر الگوي ثابت، خطاناپذير و مورد تأييد شارع مقدس را فراروي خود قرار ندهيم به عدد انفس خلايق مي توان راه و به قولي طريقت را طراحي نمود و بديهي است كه تزاحم و تعارض راهها، اصل مسئله را ساقط نموده و انسان را از هدف و غايت اصلي خود بازمي دارد. بنابراين سؤال اصلي اين است كه عرفان حقيقي كدام است و وجوه تمايز آن از عرفان هاي غيرحقيقي چگونه قابل شناسايي است؟
درپاسخ به اين سؤال مقاله اي را برگزيديم كه عرفان حقيقي و مظاهر آن را در گفتار و كردار امام حسين(ع) به رشته تحرير درآورده و اين خود، درسيره اهل البيت(ع) يكي از مصاديق عرفان نظري وعملي است. با اميد به اينكه بتوانيم ساير اسوه هاي عرفان را نيز در آينده درصفحه معارف مطرح نماييم.

¤¤¤

زندگي و شخصيت ائمه «صلوات الله عليهم اجمعين» جنبه هاي مختلفي دارد كه هركدام تحقيقي در خور آن مي طلبد هرچند شخصيت آن بزرگواران وسيع تر و عميق تر از آن است كه هيچ كس نمي تواند بيشتر از سعه وجودي و علمي خويش از آن بهره برد.
با اينكه جوانب مختلفي از زندگاني ائمه توسط علماء و محققان بحث و بررسي شده است ولي هنوز خيلي از اين جنبه ها در هاله اي از ابهام باقي هستند، يا اصلا مورد بحث و بررسي واقع نشده اند و يا خيلي كم توجه شده است يكي از اين جنبه ها بررسي اعمال و گفتار آن حضرات از منظر عرفان مي باشد با اينكه كسي را از حيث معرفت و عرفان در حد آنها نمي شناسيم.
براي اينكه به عظمت عرفان آن بزرگواران پي ببريم و بدانيم كه تنها ائمه معصومين(ع) و پيروان آنان عارفان حقيقي هستند لازم است ابتداء «عرفان» و «عارف» و «ولي» را تعريف كرده و رابطه بين آنها را بيان كنيم و بعد جلوه هاي عرفان را در كردار و گفتار حضرت امام حسين(ع) بررسي كنيم.

تعريف عرفان:

عرفان مصدر ديگري از معرفت است به همان معنا هم استعمال مي شود و در اصطلاح «عارف» كسي است كه از تمامي علائق منقطع و به مقام شامخ ربوبي تقرب پيدا نموده و با اين تقرب به مقام فناء في الله كه مقام اين هماني (هو هو بعينه) مي رسد.
عرفان حقيقي كه عنوان نوشتار ماست مكتبي است كه رياست مطلقه آنرا در مرحله نخست پيامبراكرم(ص) و پس از وجود آن حضرت علي(ع) و اولاد طاهرينش عهده دار بودند بلكه آن حضرات مجسمه اولين و آخرين عرفان حقيقي بودند.
عرفان حقيقي غير از يافته هاي انسان با عقل ناقص و شهودهايي است كه همه در معرض توهمات انساني و القائات شيطاني هستند عرفان حقيقي حالتي نيست كه تنها در مواقع كوششهاي آني براي تخليه روح انجام گيرد و بقيه لحظات عمر اسير دامهاي هوي و هوس گردد.
عرفان حقيقي عرفاني است كه هيچ شائبه خطا و اشتباه و زوال در آن نيست عرفان حقيقي يعني كشف حقائق عالم و ما فيها يعني اتصال كامل به علم لايزال الهي و اخذ معارف از او، عرفان حقيقي يعني كاملترين معارف ربوبي كه با عقل و شهود انسانهاي عادي قابل درك نيست.
عارف حقيقي كسي است كه علاوه بر اينكه از تمامي علائق منقطع و به مقام شامخ ربوبي تقرب پيدا نموده و فاني در ذات الهي گشته از جانب خداوند نيز تأييد بشود و هرگز در او تصور خطاء و اشتباهي متصور نشود.
و بالاخره حضرت علي«ع» در تعريف عارف حقيقي چنين مي گويد: او كسي است كه عقل را زنده گردانيده و نفس را كشته و موقعي كه اين رياضت را انجام داد حقايق بزرگ را مانند موي باريك احساس مي كند دراين حال روشنايي لطيفي در قلب او ايجاد مي شود و با آن روشنايي راه مستقيم خود را درمي يابد، درهاي متعددي او را به در سلم و صفا و به منزلگه جاوداني مي رساند پاهاي روح او با آرامش جسمي لغزش پيدا نمي كند و درنهايت در قرارگاه امن و راحت در نتيجه كار قلب و رهبري او اقامت مي كند
عرفان حقيقي هميشه عشق و محبت حقيقي را به دنبال خواهدداشت «ومن عرفني احبني و من احبني عشقني» محدث شهير سيد جزائري در عنوان نور في الحب و درجاته مي گويد: «الحب هو ميل الطبع الي الشيء الملتذ، فان تأكد ذلك الميل و قوي سمي عشقا» او توضيح مي دهد كلمه عشق از «عشقه » مشتق است و آن گياهي است كه بر تنه و شاخه هاي درخت مي پيچيد و اطراف آن را فرا مي گيرد همان گونه كه عشق سراسر دل را تسخير مي سازد سپس مي گويد: و تحقيقا اين حالت در عشق حقيقي موجود است. زيرا وقتي كه اميرالمؤمنين علي(ع) در اثر جنگها، پيكانهاي تير به بدن شريفش فرو مي رفت، جراح هنگامي كه حضرت به نماز مي ايستاد آنها را از بدنش خارج مي ساخت. چرا كه قلب آن جناب در آن هنگام به عالم قدس و جبروت مشغول بود و هيچگونه احساسي نسبت به درد نداشت... و چنين است حال عاشقان خداوندي كه از هرگونه نقصي منزه است.
ريشه و اصل محبت درك و معرفت كمال محبوب است اگر انسان چيزي را درك نكند و معرفت به آن نداشته باشد چگونه ممكن است آنرا آنچنان كه هست دوست داشته باشد لذا ميزان محبت و عشق هر كس مرتبط خواهدبود با ميزان درك و معرفت او از محبوب و به همين خاطر است كه بالاترين محبت ها نسبت به ذات اقدس الهي مختص به خود آن حضرت مي باشد چون كه كسي را به ذات خفي الهي راهي نيست چنانكه خود خبر داده است «لايحيطون به علم» و از رسولش منقول است كه «ما عرفناك حق معرفتك» و امام حسين(ع) در دعاي عرفه عرضه مي دارند: «يا من لا يعلم كيف هو الا هو يا من لا يعلم ما هو الا هو يا من لا يعلمه الا هو در بين انسانها نيز بالاترين محبتها به واجب تعالي محبت حضرات معصومين (ع) و بعد از آنها محبت اولياء و عرفاء خواهد بود زيرا معرفتشان به خدا بالاترين معرفتهاست. اما همين محبت هم از باب توحيد افعالي نه از جانب انسان بلكه از جانب خود باري تعالي مي باشد چنانكه پيامبر(ص) فرمودند: «اذا احب الله عبدا من امتي قذف في قلوب اصفيائه و ارواح ملائكته و سكان عرشه محبته ليحبوه فذلك المحب حقا طوبي له ثم طوبي له و له عندالله شفاعه يوم القيامه » هنگامي كه خداوند از امت من بنده اي را دوست بدارد، در دلهاي برگزيدگان و ملائكه مقرب درگاه خود محبت او را قرار مي دهد تا او را دوست بدارند پس حقيقتاً خوشا به حالش؛ خوشابه به حالش كه روز قيامت نزد خداوند مقام شفاعت را نيز دارد. و همچنين امام حسين(ع) مي فرمايند: «يا من أذاق أحبائه حلاوه المؤانسه فقاموا بين يديه متملقين» اي كسي كه به دوستانت شيريني انس با خود را مي چشاني، پس در مقابل او به ستايش و تمجيد برمي خيزند.

مراتب عرفان:

اساطين معرفت از عرفاء شامخين سفرهاي الهيه را به چهار سفر تقسيم نموده اند.
اول: آن سفري است كه از منازل نفس بسوي خدا آغاز مي شود تا اينكه عارف واصل شود به افق مبين و اين مرتبه نهايت مقام قلب و مبدأ تجليات اسمائي است.
دوم: آن سفر در خداست با اتصال به صفاتش و تحقق يافتن با اسمائش تا اينكه به أفق أعلا و نهايت حضرت واحديت برسد.
سوم: آن درحالي است كه عارف ترقي پيدا مي كند به عين الجمع و حضرت أحديت و آن تا زماني كه دوئيتي باشد مقام «قاب قسين» است و وقتي كه أثنينيت رفع شد مقام «أوأدني» است و اين مرتبه نهايت مقام ولايت مي باشد.
چهارم: آن سير از خدا براي تكميل نفوس مي باشد و اين مرتبه همان مقام بقاءبعدالفناء و فرق بعد الجمع مي باشد كه پيامبر(ص) و اهلبيت اش (ع) در اوج آن قرار دارند

تعريف «ولي»

ملاصدرا مي گويد: ولايت از «ولي» اخذ شده و بمعني «قرب» است و به همين خاطر است كه حبيب را ولي مي گويند چون نسبت به محبش قريب است و در اصطلاح به «القرب من الحق سبحانه» اطلاق مي شود كه بر دو قسم است:
ولايت عامه: ولايت عامه براي همه اشخاصي كه به خداوند ايمان داشته و عمل صالح انجام دهند حاصل مي شود.
ولايت خاصه: ولايت خاصه بمعني فناء در خداوند است ذاتاً و صفتاً و فعلا «پس ولي كسي است كه فاني گشته در خداوند و متخلق شده است به أسماء و صفات الهي» كه خود آن به دو قسم تقسيم مي شود:
1- ولايت اعطائيه: ولايتي است كه حاصل مي شود به قوه انجذاب حضرت الهي بدون مجاهده (اين ولايت همان ولايتي است كه در انبياء و اولياء معصومين (ع) متحقق است).
2- ولايت كسبيه: ولايتي است كه حاصل مي شود به انجذاب الهي بعد از مجاهده
آقا محمدرضا قمشه اي اين تقسيم را با بيان ديگري چنين مي فرمايد: «ولايت بر دو قسم است ولايت عامه يا مطلقه: كه همه مؤمنان را شامل مي شود و آنرا مراتب و درجاتي است بحسب مراتب و درجات ايمان.
ولايت خاصه: كه مخصوص أهل دل، أهل الله و صاحبان قرب الفرائض است كه در ذات حق فاني و به صفات او باقي اند اين قسم از ولايت مختص محمد و محمديين است كه خود بر دو نوع است: ولايت خاصه مقيده: و آن در صورتي است كه به اسمي از أسماء و حدي از حدود و نحوي از تجليات محدود باشد.
ولايت خاصه مطلقه: و آن در صورتي است كه عاري از جميع حدود و قيود و جامع ظهور جميع أسماء و صفات حق و واجد أنحاي تجليات ذات او باشد اين قسم از ولايت مختص پيامبر اكرم(ص) و حضرات ائمه «صلوات الله عليهم أجمعين» مي باشد.
لذا شيخ اكبر محي الدين عربي مي فرمايند: همانا حقيقت محمدي (ص) حقيقه الحقائق است و نزديكترين مردم بر آن حضرت علي بن أبي طالب «عليه السلام» مي باشد كه امام عالم و سر انبياء است.
از آنچه گذشت معلوم شد كه مرتبه «ولي» بسي بالاتر از مرتبه «عارف» است چنانكه گفته شده «كسي كه اشتغال به عبادات دارد به او «عابد» گويند و اگر با اين حال تارك دنيا و شهوات آن هم باشد طوري كه هيچ علقه قلبي به آن نداشته باشد و وجود و عدم آن هيچ تأثيري در او نكند «زاهد» مي گويند و اگر با اين حال به اشياء معرفت داشته باشد آنچنان كه حقيقتاً چنين هستند به او «عارف» مي گويند و اگر عارف را خداوند به مقام قرب واصل كند و او را با الهام و نفس الروع تأييد كند «ولي» مي نامند.
پس در تعريف ولي مي توان گفت: «ولي همان عابد زاهد عارفي است كه با الهامات الهي تأييد شده و از جهل و خطاء مصون است»

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها