پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 12:43 AM
|
فلسفه به معنای عام کلمه، مشتمل بر علوم گوناگون است. در اصطلاح قدما واژه فلسفه به مجموعه علوم حقیقی اطلاق میشود که خود به علوم نظری و علوم عملی قابل تقسیم است. منظور از علوم نظری آن دسته از دانشهایی است که هدف از فرا گرفتن آنها خود دانش است؛ یعنی یاد میگیریم تا بدانیم. اما علوم عملی آن دسته از دانشهایی است که هدف از فراگیری آنها عمل است؛ یعنی یاد میگیریم تا عمل کنیم. علوم نظری به طبیعیات، ریاضیات و الهیات (ما بعدالطبیعیه = متافیزیک) تقسیم میشوند و علوم عملی به اخلاق، تدبیر منزل و علم سیاست. فارابی تقریباً این تقسیم بندی را در تألیفاتش رعایت کرده است. برای مثال، دو کتاب تحصیل السعادة و التنبیه علی سبیل السعادة را در علم اخلاق نگاشته و دو کتاب السیاسة المدنیة و آراء اهل المدینة الفاضلة را در علم سیاست. اما او در عین حال، معتقد است که این دو علم دو جزء یک علم واحد محسوب میشوند. فارابی آن علم واحد را «علم انسانی»۱ یا «علم مدنی» ۲ مینامد؛ ۳ چرا که هر یک از دو علم سیاست و اخلاق یک هدف عمده را، که همانا رسیدن انسان به سعادت است، دنبال میکند. آن چه در این مقاله به آن میپردازیم گزارشی اجمالی از علم انسانی فارابی است. به تعبیر دیگر، گزارشی است از علم اخلاق و علم سیاست. مباحث علم اخلاق از دو کتاب “التنبیه علی سبیل السعادة” و “تحصیل السعادة” و مباحث علم سیاست از دو کتاب “السیاسة المدنیة” و “آراء اهل المدینه الفاضلة” استخراج شده است. علم انسانی در نزد فارابی رسیدن انسانها به سعادت از اهمیت فراوانی برخوردار است. به نظر وی انسان به سعادت نمیرسد مگر این که اولاً، همه علوم منطقی، ریاضی، طبیعی و الهی را فرا گرفته باشد و ثانیاً، خود را به اخلاق فاضله متخلّق کرده باشد. انسان در صورتی متخلّق میشود که خود و قوای مختلف خود و غایتی را که برای آن خلق شده است بشناسد و با اراده خود به سوی آن غایت حرکت کند و به آن برسد. از نظر فارابی وصول به غایت انسانی بدون اجتماع ممکن نیست و اجتماع بدون رئیس پا نمیگیرد. از این رو، فارابی وقتی میخواهد علم مدنی را به نگارش درآورد نه تنها به مباحث اخلاقی و سیاسی میپردازد، بلکه شمه ای از مباحث علم الهی و طبیعی را، که دانستن آنها تأمین کننده بخشی از سعادت انسان است، مطرح میکند. ۴سعادت انسان از نظر فارابی چهارچیز سعادت انسان را در دنیا و آخرت تأمین میکند: فضایل نظری، فضایل فکری، فضایل خلقی و صناعات عملی. ۵فضایل نظری فضایل نظری علومی است که هدف نهایی آن تعقّل موجودات توسط انسان به نحو یقینی است. ۶ فارابی کسب علوم را برای رسیدن به سعادت درجه بندی میکند. او با تقسیم علم به مبادی و نظری و ضرورت فراگیری منطق برای رسیدن به علوم نظری، مدارجی را برای فراگیری علوم نظری مختلف به ترتیب زیر ذکر میکند: ۷ابتدا بهتر است با علم حساب، سپس هندسه (ریاضی) و آنچه به این دو مربوط میشود شروع کند؛ چرا که ذهن در این علوم حیرت و اضطراب ندارد و راحت میپذیرد. ۸ پس از علوم ریاضی، شروع به علوم طبیعی کند به ترتیب از جسم، جسم آسمانی، زمین، آب و هوا، آتش و بخار، پس از این به سنگ، معدن، نبات، حیوان غیرناطق و حیوان ناطق. ۹ فارابی جایگاه علم النفس را از نظر فراگیری پس از طبیعیات و پیش از الهیات قرار میدهد. ۱۰ پس از الهیات، نوبت به انسان شناسی یا علم مدنی ـ موضوع مورد بحث در این مقاله ـ فرا میرسد. ۱۱ در علم انسانی، از غرض آفرینش انسان، یعنی همان کمالی که انسان باید بدان نایل آید، بحث میشود. سپس ازخیرات و فضایل و نیکیهایی که در رسیدن به آن کمال نافع اند و در مقابل، شرور و نقایص و سیئاتی که مانع رسیدن به کمال اند بحث میشود و این علم همان علم مدنی است که هر یک از شهروندان با اجتماع شهری شان به مقداری از کمال که به طور فطری مستعد آنند ]با اراده و اختیار[ نایل میشوند؛ ۱۲ چرا که بدون اجتماع به کمال نمیرسند. فارابی به دو نوع قوانین اجتماعی اشاره میکند: قوانینی که تا حدود زیادی دوام دارند و قوانینی که زود تغییر میکنند. هر یک از این دو نوع قانون ثمره قوه فکری است که قادر بر استنباط امور نافعتر و خیرتر برای فرد یا امت یا مدینه میباشد. ۱۳ فضایل فکری و فضایل خلقی از نظر فارابی فضایل فکری و فضایل اخلاقی اکتسابی و قایم به اراده انسان اند. اما این دو برخاسته از مبادیاند که به طور فطری در نهاد انسان قرار شده است. چرا که از نظر او فضایل خلقی بعد از فضایل فکری و از آنها استنباط میشود، کما این که فضایل فکری بعد از فضایل نظری و از آنها استنباط میشود. بنابراین، باید همراه فضایل نظری به طور طبیعی و فطری فضیلتی غیرفکری باشد تا با قوه فکری از آن فضیلت فکری استنباط شود و نیز باید همراه فضیلت خلقی به طور طبیعی و فطری فضیلتی غیرخلقی باشد تا فضایل خلقی از آن انتزاع شود.این نوع فضایل غیرفکری و غیر خلقی با آن که فضایل ارادی از آنها نشأت میگیرند عین فضایل ارادی نیستند، بلکه شبیه ملکاتی اند که در حیوانات موجود است؛ مانند شجاعت شیر و مکر روباه. بنابراین، هر انسانی مفطور است به فضیلتی از فضایل و ملکه ای از ملکات. از همین روست که انجام کاری برای او آسانتر از انجام ضد آن است. ۱۴ این ویژگی از نظر فارابی اختصاص به فضایل فکری و اخلاقی ندارد، بلکه به طور کلی در هر نوع فضیلتی که انسان با اراده باید بدان نایل آید جاری و ساری است. فارابی از این بیان نتیجه میگیرد که هر کار بزرگی از هر کسی ساخته نیست چرا که زمینه آن را ندارد. از این رو، میگوید: فضایل خلقی جزیی، همراه با فضایل فکری جزیی است، کما این که فضایل خلقی بزرگ همراه با فضایل خلقی بزرگ است. بنابراین، بعضی از انسانها به طور فطری برای فضیلتی که بزرگ مینماید همراه با قوه فکری که بالطبع در آنها بزرگ است سرشته شدهاند. سایر مراتب فضایل خلقی نیز به همین ترتیب است که بعضی برای آن خلق شدهاند. پس هر انسانی دارای قوه بزرگ صناعت و فضیلت خلقی و فکری نیست؛ زیرا پادشاهان صرفاً با اراده پادشاه نیستند، بلکه بالطبع قوّه فرمانروایی را دارند و با در اختیار گرفتن قدرت، آن قوه به فعلیت میرسد. و نیز خدمتکاران، بالطبع قوه خدمت به دیگران را دارند و با انجام کارها برای دیگران به صورت ارادی به فعلیّت میرسد. ۱۵ راه تحصیل فضایل اگر انسانی زمینه طبعی سابق الذکر را داشته باشد، باید تحصیل فضایل جزیی کند تا با اراده دارای آن فضایل شود. و راه تحصیل فضایل جزیی تعلیم و تأدیب است؛ زیرا تعلیم ایجاد فضایل نظری و تأدیب ایجاد فضایل خلقی و صناعات در ملت است.برانگیختن به انجام کار، گاهی قولی و گاهی به فعل است. ۱۶ تعلیم صرفاً قولی است و تأدیب به این است که ملت و شهروندان را به کارهایی که از ملکات عملی ناشی میشود عادت دهند تا عزم و ارادهشان به عمل برانگیخته شود و ملکات و کارهای صادر از آنها بر نفوس سیطره یابد و چونان عاشق گردند. بنابراین، از نظر فارابی اراده و اختیار در کسب فضایل نقش اساسی دارد. فارابی پس از اشاره به این که معلمان علوم نظری یا امامان اند یا پادشاهان و یا کسی که راهش حفظ علوم نظری است، به این امر میپردازد که فیلسوف کامل علی الاطلاق با رئیس اول یکی است. و بین این دو عنوان فرقی نیست، هم چنان که واضع قوانین بدون فلسفه نمیتواند وضع قانون کند؛ زیرا تا سعادت برتر را با قوه فکری خود نشناسد نمیتواند قانون درستی جعل کند. بنابراین، معنای امام، رئیس اول، فیلسوف و واضع نوامیس یکی است. ۱۷ مبانی اخلاقی سعادت، کمال و غایت هر انسان است و انسان از آن روی که کمال و غایت را خیر خود میداند، مشتاق آن است و آن را انتخاب میکند و از آن جایی که خیرها بسیارند، سعادت پرفایدهترین، بزرگترین و کاملترین خیرات منتخب اوست. بعضی از خیرات، مانند نوشیدن دارو، برای رسیدن به غایتی دیگرند، اما برخی دیگر بالذّات برگزیده میشوند. روشن است آن که بالذّات برگزیده میشود نسبت به آن که برای غایتی دیگر برگزیده میشود نافذتر و کاملتر است. و نیز آن که بالذّات برگزیده میشود گاهی به جهت غیرهم برگزیده میشود؛ مانند کسب علم برای رسیدن به ثروت. ولی بعضی از خیرات بالذّات و برای همیشه برگزیده میشوند و این نوع خیرات نافذتر، کاملتر و برتر از آن خیری است که گاهی برای غایتی دیگر برگزیده میشود. از آن جایی که ما وقتی به سعادت میرسیم، برای رسیدن به غایتی دیگر، تلاش نمیکنیم، معلوم میشود سعادت را بالذّات برگزیدهایم و سعادت غایت بالذّات است. ۱۸وصول به سعادت انسان به وسیله حالاتی از خود که متصف به مدح و ذم میشوند، به سعادت میرسد. و احوال انسانی قابل اتصاف به مدح و ذمّ سه دستهاند:۱. کارهایی مانند قیام، قعود، رفتن، دیدن و شنیدن که انسان بدان ها محتاج است. ۲. عوارض نفس مثل شهوت، غضب، خوف و شوق، رحمت و غیرت و مانند آن. ۳. تمییز دادن ذهنی. اگر از انسان افعال قبیح سرزند ملامت میشود و اگر کار نیک انجام دهد مورد تحسین قرار میگیرد و نیز اگر بر نفسْ حالاتی ناشایست دست دهد، مورد مذمت واقع میشود و اگر حالاتی پسندیده عارض شود، مورد ستایش قرار میگیرد. و نیز اگر امور را نیک تشخیص دهد، تحسین میشود و اگر بد، مورد سرزنش قرار میگیرد. تمییز و تشخیص نیکو آن است که برای انسان اعتقاد حق حاصل شود یا بر تشخیص آن چه بر او عرضه میشود قادر باشد. تشخیص بد آن است که انسان نفهمد آنچه بر او عرضه میشود حق است یا باطل. ۱۹ از نظر فارابی رسیدن به سعادت در گرو اراده و اختیار است: انسان در صورتی به سعادت میرسد که با طوع و اختیار همه افعال زیبا را در تمام عمرش انجام دهد. نیز لازم است با اراده و اختیار به حالات نفسانی خوب برسد؛ چه این که تشخیص و خوش فهمی او هم باید ارادی باشد، اما تشخیص خوب به طور اتفاقی مفید به حال او نیست. شقاوت و بدبختی در صورتی دامن گیر انسان میشود که افعال و حالات و تشخیص او ضد آن چه گفته آمد باشد. ۲۰ گرایش دو سویه غیراختیاری در انسان از نظر فارابی انسان فطرتاً دارای قوه ای است که هم میتواند افعال زیبا انجام دهد و هم افعال زشت؛ هم میتواند با انجام کارهایی دارای حالات و ملکات نفسانی زیبا شود و هم دارای ملکات و حالات نفسانی زشت. و نیز هم میتواند امور را خوب تشخیص دهد و هم بد. این همه برای او با داشتن آن قوه به طور مساوی است. بنابراین، با این قوه به همان اندازه ای که میتواند کار خوب انجام دهد، میتواند کار بد انجام دهد و نیز به همان اندازه ای که میتواند ملکات نیکو کسب کند، میتواند ملکات سیئه کسب کند و نیز حالت تشخیص او هم دو سویه است.گرایش یک سویه اکتسابی گرچه از نظر فارابی، انسان در کسب فضایل و رذایل فکری و خلقی و در تشخیص امور به طور فطری دو سویه است، اما پس از مدتی از حالت تساوی خارج میشود؛ بدین معنا که برای بعضی از انسانها امکان کار نیک بیشتر از امکان کار زشت است و برای بعضی دیگر به عکس. همچنین است کسب ملکات و حالات نفسانی و قوه تشخیص امور به درستی یا نادرستی. گرچه آن قوه دو سویه، که انسان به طور فطری داراست، غیر اکتسابی است، اما این حالت دوم یک سویه امری اکتسابی است. ۲۱ از این رو، فارابی میگوید: اما حالت اکتسابی به دو صنف تقسیم میشود: یکی از آنها چیزی است که با آنها تشخیص خوب رخ میدهد که از آن به قوت ذهن ]تیز ذهنی [یاد میکنند و یا تشخیص بد که از آن به ضعف ذهن ]کند ذهنی[ یا بلادت یاد میکنند و صنف دیگر با آن افعال و عوارض نفس تحقق مییابد که از آن به خلق نام میبرند. اگر خلق جمیل و قوت ذهن به صورت ملکه درآید که همیشه تشخیصهایش مصاب باشد، سعادت حاصل میشود و انسان با این دو، نبیل ]نجیب و بزرگوار[، خیّر و فاضل میگردد و سیره او در زندگی سیره فاضله میگردد و همه تصرفاتش نیکو میشود. ۲۲عادت دادن، راه رسیدن به ملکات ملکات انسانی، چه خوب و چه بد، حالات نفسانیای هستند که ممکن نیست به سهولت آنها را از نفس جدا کرد. از این رو، این پرسش قابل طرح است که چگونه در انسان اخلاق جمیل ملکه میگردد به گونه ای که زوال آن ناممکن یا سخت باشد؟ فارابی به این پرسش این گونه پاسخ میدهد:انسان میتواند با اراده خلق خود را، چه خوب باشد و چه بد، تغییر دهد و به ضد آن خلق برسد و این کار از راه عادت انجام میگیرد؛ یعنی یک کار را در دفعات بسیار متعدد در زمان طولانی با فواصل زمانی کم تکرار کند تا با این کار، ملکه انجام کار در او پیدا شود. با تکرار کارهایی که در رده افعال قبیح قرار دارد خلق قبیح حاصل میشود و با تکرار کارهایی که در رده کارهای زیبا قرار دارد خلق نیکو حاصل میشود، هم چنان که مهارت در نویسندگی با تکرار ]و تمرین[ حاصل میشود و قبل از تمرین صرفاً قوه مهارت نوشتن به طور فطری در شخص وجود دارد. دلیل بر این که اخلاق از روی عادت حاصل میشود نمونههایی است که در شهرها میبینیم؛ زیرا سیاست مدارانْ شهروندان را با عادت دادن به افعال خیر، خیّر بار میآورند. ۲۳ اعتدال فارابی کمال انسان را در خلقیات، به کمال بدن انسان تشبیه میکند. همان طور که اگر کمال بدن انسان، که صحت و سلامتی است، حاصل باشد، باید حفظ گردد و اگر حاصل نباشد، باید به دست آید، هم چنین اگر کمال اخلاقی انسان حاصل باشد، باید حفظ شود و اگر حاصل نباشد، شایسته است حاصل شود.همان گونه که صحت با حالت وسط حاصل میشود و برای حصول به حالت وسط، هم باید تناول خوراکی متوسط باشد تا صحت حاصل آید و هم فعالیت بدنی در حد متوسط باشد تا نیرو به دست آید، افعالی هم که موجب خلق نیکو میشوند باید متوسط باشند تا خلق نیکو حاصل شود و اگر انسان به کارهایی که از مرز اعتدال بیرون است عادت کند، از خوی های نیکو محروم میشود و سبب تحصیل خلق قبیح میشود و یا خلق قبیح موجود باقی میماند. همان طور که حد وسط در فعالیت بدنی و مصرف اغذیه متوسط که سلامت بدن را به ارمغان میآورد وابسته به کثرت و قلّت، شدت و ضعف و طولانی یا کوتاه بودن زمان آنهاست، در اخلاق نیز اعتدلال در افعال وابسته به کثرت و قلّت، شدت و ضعف و طولانی و کوتاه بودن زمان افعال است. ۲۴ فارابی میگوید: معیار خلق متوسط آن است که حالات نفسانی بر افعال تطبیق شود و وقتی افعال با حالاتی که بر آنها منطبق است مقایسه شود علم به اعتدال ]و عدم اعتدال[ در افعال حاصل میشود و برای آگاه شدن به میزان اعتدال در افعال، باید زمانی و مکانی را که فعل در آن واقع میشود بشناسیم و نیز شخصی را که فعل از او صادر میشود. و آگاه شویم که فعل برای چه کسی انجام میگیرد و آنچه را که فعل از آن صادر میشود و آنچه را فعل به وسیله آن صادر میشود و آنچه را فعل برای آن و به خاطر آن صادر میشود بشناسیم و هرگاه فعل با توجه به همه این موارد سنجش شده باشد، در حد اعتدال است و اگر نه، فعل زیاده از حد اعتدال است یا کمتر از حد اعتدال. البته قلّت و کثرت این امور دائماً یک اندازه نیست. ۲۵ بررسی چند نمونه فارابی به عنوان نمونه چند مورد از اخلاق نیکو را، که در حد اعتدال قرار دارند، بررسی میکند:«شجاعت» خلق نیکو است و آن با میانه روی در اقدام بر چیزهایی که ترسناک است و باز ایستادن از آنها حاصل میشود. زیاده روی در اقدام بر اشیای ترسناک موجب «تهوّر» و نقصان در اقدام موجب «جبن» میشود که خوی زشت و ناپسندی است. «سخاوت» با میانه روی در حفظ مال و انفاق در مال حاصل میشود و زیاده در حفظ مال و کم انفاق کردن موجب «تقتیر» (تنگ گرفتن) میشود که قبیح است و زیاده در انفاق و نقص در حفظ مال موجب «تبذیر» میشود. «عفت» نیز با میانه روی در لذت بردن در خوراکی و نکاح حاصل میشود و زیاده روی در آن موجب «شره» ]شهوت رانی[ و نقصان در آن موجب عدم درک لذت میشود که مذموم است. ۲۶ بررسی ملکات در انسان برای این که معلوم شود انسان چه خلقهایی دارد، باید فهرستی از تمام خلقهایی که انسانها دارا میشوند تهیه کرد و سپس مشخص نمود که کدام یک از آنها در شخص موجود است و آیا آنچه دارد خلق نیکو است یا خیر؟ انسان برای این که بداند چه خلقی را داراست، باید ببیند آن فعلی که از این خلق صادر میشود برای او لذت بخش است یا خیر؟ اگر لذت بخش باشد، معلوم میشود او دارای این خلق هست. حال اگر این خلق نیکو باشد، باید حفظ گردد و اگر زشت است، باید از نفس زدوده شود؛ زیرا خلق زشت نفسانی مرض نفسانی است و مانند طبیب که مرض جسمانی را به حالت سلامت برمی گرداند، ما هم باید خلق زشت را بزداییم و نفس را به سلامت بازگردانیم.نفسی که در اعتدال نیست، باید به اعتدال برسد. اگر نفس دارای ضعف در خلق نیکو است، باید آن را برای مدتی به کارهایی که این خلق را ایجاد میکند عادت دهیم و اگر زیاده از حد اعتدال است، باید آن را مدت زمانی به کاری، که ضد آن خلق را ایجاد میکند، عادت دهیم تا به حد اعتدال برسد. اگر در این فرایند به حد اعتدال نزدیک شد، کار را ادامه دهیم و اگر از حد اعتدال به طرف ضدش حرکت کرد، کاری را که موجب خلق قبلی است مدتی تکرار کنیم تا نفس به حد میانه برسد. خلاصه هر گاه دیدیم که نفس به یک طرف میل پیدا کرده، آن را به کارهای طرف دیگر عادت دهیم. این کار مرتب تکرار میشود تا نفس حتی الامکان به حد وسط برسد. ۲۷ معیار تشخیص حد اعتدال اما چگونه میتوان تشخیص داد که نفس در خلقیات در حد اعتدال قرار دارد؟ فارابی میگوید: باید ببینیم کدام یک از دو کاری که سبب نقصان خلق و یا سبب زیاده از اعتدال میشود برای نفس آسان یا مشقت بار است. اگر هر دو کار برای نفس آسان باشد و یا به یک اندازه مشقت بار، معلوم میشود نفس در حد اعتدال است. ولی اگر یکی از دو کار برای نفس لذت بخش باشد و کار دیگر ناگوار، معلوم میشود نفس به حد اعتدال نرسیده و یا اعتدال را از دست داده است. ۲۸موانع رسیدن به اعتدال فارابی به دو عاملی، که ممکن است سبب شوند انسان به حد اعتدال در اخلاق نرسد، اشاره میکند و نسبت به آن دو هشدار میدهد:۱. ممکن است یکی از دو طرف حد اعتدال خلقی شبیه حد اعتدال باشد و شخص گرفتار آن گردد و گمان کند که در حد میانه است؛ مثلاً، تهور و افراط در اقدام به کارهای ترسناک شبیه به شجاعت است و شخص ممکن است گمان کند که دارای شجاعت است و نیز تبذیر شبیه سخاوت است و یا تملّق که شبیه تودّد است و یا تذلّل که شبیه تواضع است و نیز تصنّع که شبیه صداقت نفسانی است. ۲. انسان در بعضی از خلقها طبعاً به یکی از دو طرف حد اعتدال متمایل است و این سبب میشود ناخواسته به همان سمت روی آورد و از اعتدال در آن خلق باز ماند؛ مانند نقصان از اقدام بر امری که ترسناک است که انسان به طور طبعی از اقدام در آن گریزان است یا تقتیر و امساک از انفاق که انسان نسبت به آن تمایل بیشتری دارد. ایجاد انگیزه برای وصول به خلقیات نیکو فارابی به این نکته اشاره میکند که صرف دانستن این که مثلاً «شجاعت خوب است» کافی نیست که انسان به سوی شجاعت روان شود: «باید وسیله ای را بشناسیم که با به کارگیری آن انجذاب از یک طرف به طرف دیگر یا به وسط بر ما آسان شود؛ زیرا تفکر به تنهایی بدون به این وسیله چه بسا کافی نباشد.»۲۹ فارابی به نکات زیر توجه میکند:۱. ما گمان میکنیم که غایت در هر فعلی لذّت است و فعل قبیح لذّت آفرین است. از این رو، انجام آن برای ما آسان است و از طرفی، فعل نیکو تولید ناخوشی میکند. از این رو، از آن گریزانیم. ۲. بعضی از لذّات حسیاند؛ یعنی پس از احساس حاصل میشوند و بعضی معنویاند؛ مانند لذتی که از راه ریاست، استیلاء و غلبه به دست میآید و درک این دو در یک سطح نیست. ۳. از آن جا که گرایش به لذّت حسی در وجود ما از نظر زمانی زودتر پیدا شده است، ما دایماً خواهان لذّات حسی هستیم و گمان میکنیم که هدف زندگی و کمال آن در همین است. از سوی دیگر، چون برخی از این لذّات حسی از امور ضروریاند، مانند لذت تغذیه و یا میل جنسی برای بقای نسل، از این رو، گمان میکنیم لذّات حسی هدف زندگی است و سعادت هم در همین است. ۴. لذّت حسی نزد ما آشناترست و ما از آن درک شدیدتری داریم و وصول به آن برای ما آسانتر است. ۵. تنها با نظر و تفکر معلوم میشود که لذّت حسی جلوی بیشتر خیرات را میگیرند و بازدارنده بزرگترین چیزی هستند که سعادت بدان حاصل میشود؛ زیرا هرگاه ببینیم که لذّتی حسی سبب تفویت فعل نیکو است متمایل میشویم فعل نیکو را منکوب کنیم. و هرگاه نیروی انسان بدان حد برسد که این لذّات را به کلی کنار گذارد یا به اندکی از آن اکتفا کند به خلقهای پسندیده نزدیک میشود. ۶. لذّت و خوشی، چه حسی و چه معنوی، و نیز رنج (ضد لذت)، یا عاجل (فوری) است یا فرجامین. و فعلی که منجر به لذّت یا الم میشود همیشه یکی از آن دو را به طور طبیعی در پی دارد؛ مانند لذت جنسی یا سوزش سوختگی و یا رنج و الم پس از انجام کاری به موجب قانون (شریعت) و نه به طور طبیعی تحقق مییابد؛ مانند قتل قاتل یا مجازات زانی. ۷. از طرفی، کارهای زیبا که درد و رنج فوری دارند، لذّت فرجامین به بار میآورند؛ چه این که کارهای زشت که مستتبع لذت عاجل است، در نهایت رنجی را در پی دارد. فارابی با اشاره به نکات مزبور، ایجاد انگیزه را برای ترک کار زشت و انجام کار خوب، اندیشه کردن در فرجام کارها میداند؛ مثلا، اگر شخصی به سوی کار قبیحی روان است، عواقب کار را بسنجد و مشکلات آن را در نظر آورد تا زمینه شود از آن کار دست بشوید. فارابی میگوید: سزاوار است افعالی را که لذّت یا رنج در پی دارند فهرست کنیم و آنهایی را که لذّت فوری و رنج نهایی در پی دارند، جدا سازیم. اگر ما به کار ناشایستی، به گمان این که منجر به لذّت میشود، میل کردیم، این لذّت را با رنجی که در نهایت دامن گیر ما میشود مقابله بیندازیم. با این سنجش، لذّتی که ما را به فعل قبیح وا میدارد، قلع و قمح خواهیم کرد و در نتیجه، ترک قبیح برای ما آسان خواهد شد. اگر کار نیکو را به سبب رنج فوریای که در پی دارد، با لذّتی، که در نهایت در پی دارد، مقابله بیندازیم، بدین وسیله رنجی را که ما را از انجام آن باز میدارد، از بین خواهیم برد و در نتیجه، کار نیکو برای ما آسان میشود. ۳۰ دسته بندی انسانها در کسب خلقیات فارابی انسانها را به چهار گروه تقسیم میکند و بیان میدارد چه گروهی با چه زمینه ای دارای اخلاق نیکو خواهند شد:۱. انسان حر: کسی است که هم خوش فکر است و هم بر آن چه فکر ایجاب میکند عزم راسخ دارد. ۲. انسان بهیمی: کسی است که هیچ یک از آن دو ویژگی انسان آزاد در او نیست. ۳. عبد بالطبع: کسی که خوش فکر است اما عزم راسخ ندارد. ۴. انسانی که عزم راسخ دارد ولی خوش فکر نیست. این گروه خود دو دستهاند: الف. کسانی که تابع و منقاد یک متفکرند و در بیشتر کارهایشان تابع او میباشد. این دسته به همین سبب از بردگی رها میشوند و با گروه احرار مشارکت میکنند.ب. کسانی که منقاد نیستند. اینها ملحق به انسان بهیمی اند. فارابی لذّت و الم را، که در اثر کار دامن گیر انسان میشود و توجه به آن در تصمیم گیری بر انجام کار مؤثر است، به لذّت فوری و حسی و جز آن تقسیم میکند و میگوید: لذّاتی که پس از فعل پدیدار میشود، بعضی از آنها شناخته شده ترند و ما بدان ها درک بیشتری داریم و آن لذّت یا رنجش فوری و حسی میباشد و بعضی مخفیتر، و آن چیزی است که فوری و حسی نیست. و مخفیتر از آن چیزی است که بالطبع نباشد و فرجامین و مبهم باشد. ۳۱ اما احرار هرگاه خواستند انجام کار نیک و ترک زشتی را به وسیله لذّت یا المی بر خود هموار کنند، برایشان فرق نمیکند لذّت یا الم مخفی باشد یا ظاهر؛ زیرا لذّتی که آنها را به زشت وا میدارد با رنجشی، اگر چه مخفی باشد، ریشه کن میشود؛ چون آن چه که برای دیگران مخفی است بر ایشان به مثابه ظاهر است. اما دیگران لذّاتشان را با رنجش ظاهرتر ریشه کن خواهند کرد. گروهی از اینها با قرار دادن مانعی لذیذ از قبیح صرف نظر میکنند. ۳۲ اما کسانی که با موانع لذیذ از کار ناشایست باز داشته نمیشوند، باید با رنجشی مانند ترس و اندوه و ضیق صدر مانعشان شد تا از کار زشت باز داشته شوند. اما اگر برای عده ای از حیوان صفتان این مقدار بازدارندگی کافی نباشد، باید بعد از ارتکاب تنبیه بدنی شوند. ۳۳ ضرورت زندگی جمعی و تعاون انسانها انسان به طور فطری برای رسیدن به برترین کمالش به چیزهای زیادی نیازمند است که به تنهایی قادر به برطرف ساختن آنها نیست. او به گروههایی نیاز دارد که هر کدام بخشی از مایحتاج زندگی وی را تأمین کنند. بنابراین، رسیدن به کمال بدون تعاون انسانها و تشکیل جامعه ممکن نیست. ۳۴ تشکیل جامعه به گونه های مختلفی امکان پذیر است. اجتماعی که در آن شخص بتواند به سعادت برسد، مدینه فاضله است و جز آن، غیرفاضله است که از نظر فارابی انواعی دارد.اجتماعاتی که انسانها تشکیل میدهند از سه حال خارج نیست: الف. اجتماعات انسانی کامل که به اجتماع بزرگ، متوسط و کوچک تقسیم میشود. اجتماع بزرگ از همه گروهها در کل مناطق مسکونی زمین تشکیل میشود. اجتماع متوسط، اجتماع امتی در جزئی از مناطق مسکونی است و اجتماع کوچک از اهالی شهری در جزئی از مناطق مسکونی تشکیل میشود.ب. اجتماع انسانی غیرکامل به اجتماع اهالی یک قریه، اجتماع اهالی محله، اجتماع کوی (سکه) و پس از آن اجتماع منزل که کوچکترین آنهاست اطلاق میشود. محله و قریه برای شهر هستند با این تفاوت که قریه خادم شهر و محله جزء شهر است و کوی جزء محله و منزل جزء کوی است و مدینه جزئی از محل زندگانی امت است و امت جزئی از کل اهالی مسکونی زمین. ۳۵ بهترین خیر و کمال نهایی ابتدا به مدینه میرسد نه به اجتماعی که از مدینه ناقصترند. از آن جایی که شأن خیر و شرّ آن است که انسانها با اختیار بدان برسند، ]و اختیار دو سویه است[ از این رو، ممکن است مدینه با تعاون به غایاتی برسد که شرّند. پس رسیدن به سعادت برای مدینه ممکن است. [نه ضروری] مدینه فاضله شهری مدینه فاضله است که مقصود از اجتماع در آن، تعاون بر اموری باشد که موجب سعادت است. اجتماع افراد با این هدف، اجتماع فاضل است. و امتی امت فاضله است که شهرهای آنان براموری تعاون کنند که موجب حصول سعادت باشد. اگر همه امتها همین گونه باشند، مناطق مسکونی کره زمین مناطق فاضله خواهند بود. ۳۶فارابی مدینه را با بدن انسان، که یک عضو اصلی دارد و تمام عضو از آن دستور میگیرند، مقایسه میکند. از نظر او مدینه هم رئیسی دارد که عده ای از او دستور میگیرند و برای به اجرا درآوردن دستور او به دیگران دستور میدهند و آنها به گروه پایینتر. این سلسله مراتب با فرض شایسته سالاری تا به جایی رعایت میشود که به کسانی برسیم که فقط دستورات دیگران را اجرا میکنند. تفاوت مدینه با بدن در این است که خود بدن و حالات و قوای آن جملگی طبیعیاند، اما اجزای مدینه با وجود طبیعی بودن، به واسطه هیئات و ملکاتی که اعضای آن دارند و براساس آن سمتهای اجتماعی آنها مشخص میشود، ارادی و غیر طبیعیاند. ۳۷ رئیس مدینه فاضله هرکسی نمیتواند رئیس مدینه فاضله باشد؛ زیرا ریاست قائم به دو چیز است: اولاً، او به طور فطری و طبعی برای این کار مستعد باشد و ثانیاً، دارای حالات و ملکات ارادی باشد. از این رو، ممکن نیست هرکس با داشتن صنعتی از صنایع ریاست مدینه را به عهده بگیرد؛ زیرا بسیاری از صنایع، صنایع خدمت اند که در شهر خدمت میکنند و اغلب فطرتهای انسانی فطرتهای خدمت اند. بدین روی، چنین کسانی نمیتوانند عهده دار ریاست شوند.۳۸فارابی با توجه به مراتب عقول از عقل هیولانی، عقل منفعل، عقل مستفاد و عقل فعال که انسان میتواند بدان برسد و هر یک نسبت به بعدی به مثابه ماده است، نتیجه میگیرد که کسی میتواند رئیس مدینه فاضله باشد که به مرحله عقل فعال رسیده باشد. هرگاه دو قوه ناطقه او، یعنی قوه نظری و قوه عملی، با عقل فعال متحد شده باشد و نیز قوه متخیله او هم مستعد شود که با واسطه با عقل فعال ارتباط یابد، او انسانی است که خدا بر او به توسط عقل فعّال وحی میکند. آن چه خدا به عقل فعال افاضه میکند، عقل فعال به عقل منفعل به واسطه عقل مستفاد افاضه میکند، سپس به قوه متخیله میرسد. بنابراین، این انسان کاملترین انسان است و به بالاترین درجه سعادت رسیده است. ۳۹ شرایط رئیس مدینه فاضله رئیس مدینه نه تنها باید با عقل فعال ارتباط داشته باشد، بلکه باید بتواند آنچه را خود عمل میکند برای مردم بیان کند و به بهترین وجه آنها را ارشاد کند و نیز باید از سلامت بدنی بهره مند باشد تا اعمال جزیی را خود انجام دهد.کسی می تواندرئیس اول شودکه ازدوازده خصلت برخوردار باشد: ۱. اعضای بدنی او کامل باشد که به راحتی کارها را انجام دهد.۲. خوش فهم باشد؛ به گونه ای که به راحتی هر چیزی را به او گفتهاند مطابق با نفس الامر دریافت کند. ۳. خوش حافظه باشد که هر چیزی را میبیند یا میشنود به حافظه بسپارد و فراموش نکند. ۴. زیرک باشد؛ به گونه ای که اگر چیزی را با کوچکترین شاهدی دید، در جریان امر قرار گیرد. ۵. خوش بیان باشد. ۶. دانش دوست باشد و در کسب دانش خسته نشود. ۷. برخوردن و نوشیدن و نکاح حریص نباشد و از بازی گریزان باشد. ۸. دوست دار راست گویی و راست گویان باشد و از دروغ و دروغ گویان روی گردان. ۹. بزرگوار و دوست دار کرامت باشد و نفس خود را از امور پست دور دارد. ۱۰. درهم و دینار و سایر متاع دنیا در نظرش پست باشد. ۱۱. طبعاً دوست دار عدالت و اهل آن بوده از ظلم و جور و ظالمان متنفر و در صدد برپایی عدالت باشد. ۱۲. عزم راسخ بر بایستهها دارد و بر انجام آن جسور و بی باک باشد. ۴۰ مدینه غیرفاضله چند مدینه مضاد با مدینه فاضله است: مدینه جاهله، مدینه فاسقه، مدینه مبدّله و مدینه ضاله. اهالی مدینه غیرفاضله مضاد با اهالی مدینه فاضلهاند. ۴۱مدینه جاهله اهالی مدینه جاهله سعادت واقعی را نمیشناسند و آن چه سعادت میپندارند سلامتی، رفاه، خوش گذرانی و آزادی در خواستهها است. از نظر اهالی این مدینه، اگر همه این امور در مدینه جمع شود، به سعادت بزرگ رسیدهاند. از نظر آنها اضداد این امور موجب شقاوت است. مدینه جاهله به مدینه های ریزتری تقسیم میشود:۱. مدینه ضروریه: قصد اهالی آن اقتصار بر امور ضروری است که قوام بدنهایشان به آنهاست؛ مانند خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، و تعاون براستفاده از این امور. ۲. مدینه بدّاله: هدف اصلی اهالی آن رسیدن به رفاه و ثروت است. ۳. مدینه پستی و سقوط: هدف اهالی آن خوش گذرانی است. ۴. مدینه کرامت: هدف اهالی آن اشتهار یافتن در بین ملل دیگر است. ۵. مدینه تغلّب: هدف اهلشان آن است که قاهر و غالب بر دیگران باشند و هرگز مغلوب نشوند. ۶. مدینه جماعیه: هدف اهلشان این است که آزاد باشند هرچه خواستند انجام دهند. ۴۲ مدینه فاسقه مدینه فاسقه مدینه ای است که اهالی آن عقایدی مانند عقاید مدینه فاضله دارند؛ یعنی خدا و مراتب عقول و عقل فعال و هر چیزی را، که اهالی مدینه فاضله باید بشناسند، میشناسند ولی کارهایشان مانند اهالی مدینه جاهله است. ۴۳مدینه مبدّله مدینه ای است که اعتقادات و نیز کارهای اهالی مدینه فاضله را رها کرده، به اعتقادات و کارهای دیگر روی آوردهاند. ۴۴مدینه ضالّه اهالی این مدینه پس از آن که به صورت ظّنی سعادت را شناختند، آنها را تغییر داده و درباره خداوند و عقول و عقل فعال به اعتقاداتی رسیدهاند که صحیح نیست. و رئیس اول آن گمان میکند که بر او وحی فرود میآید، در حالی که چنین نیست. ۴۵نوابت و حیوان صفتان فارابی در السیاسة المدنیة گروهی را تحت عنوان نوابت نام میبرد که مانند علف هرزهها در مدینه فاضله میرویند. پستتر از نوابت گروهی هستند که بالطبع حیوان صفت اند که بعضی از آنها مانند حیوانات اهلی، بعضی مانند حیوانات وحشی و بعضی مانند درندگان زندگی میکنند. بعضی از اینان در بیابانها به طور پراکنده پناه میگیرند و بعضی گروهی زندگی میکنند و مانند حیوانات وحشی در خوردن به غذا حملهور میشوند. بعضی دیگر نزدیک شهرها زندگی میکنند. تعدادی از آنها گوشت خام میخورند و بعضی از علف صحرایی تغذیه میکنند. این دسته از آنان که مضر نیستند و به حال مدینه مفیدند به بردگی گرفته میشوند. و اما نسبت به آنان که مضر به جامعهاند، باید مانند حیوانات وحشی رفتار شود. و نیز شایسته است نسبت به اولاد کسانی از اهالی مدینه فاضله حیوان صفت اند همین گونه برخورد شود. ۴۶خلاصه اگر بخواهیم انسان شناسی فارابی را با این فرض که انسان موجودی کمال پذیر است، در کل و یک پارچه نگاه کنیم، فلسفه او را یک مجموعه انداموار مییابیم که تمام اجزای آن در جای مخصوص به خود قرار گرفتهاند و کل هستی، از بالاترین مرتبه تا دانی ترین آن، محور این فلسفه است. در رأس این هستی خدا قرار دارد. اما از نگاه دیگر، محور هستی انسان است. البته این نگاه نگاهی انسان شناسانه به کل هستی است، از آن روی که شدنِ انسان و کمال یافتن او با همه هستی مرتبط است؛ چرا که این انسان است که باید به کمال و سعادت خود برسد و این جز با دریافت کلی از کل هستی، از جمله انسان، حاصل نمیشود.بنابراین، انسان باید خود و کمال و سعادت خود را بشناسد. سعادت انسان در گرو کسب علوم نظری و عملی و کسب خلقیات یا ملکات حسنه است که این دو برای شخص حاصل نمیشود مگر با تعاون و همکاری انسانها. و تعاون و همکاری برای رسیدن به سعادت جز در سایه اجتماع فاضل حاصل نمیشود و اجتماع فاضل باید دارای رئیس باشد تا تمشیت امور کلی به دست او صورت بگیرد و رئیس باید ازعلم کامل برخوردار باشد و این حاصل نمیشود مگر با اتحاد با عقل فعال که از این رهگذر هم فیلسوف به معنای واقعی کلمه میشود و هم مستعد دریافت وحی. فارابی با این طرح کلی میخواهد بین فلسفه و دین ارتباط برقرار کند. از نظر او فیلسوف واقعی همان پیامبر است. پي نوشت ها :
۱ـ فارابی، تحصیل السعاده، الاعمال الفلسفیه، تحقیق جعفر آل یاسین، بیروت، دارالمناهل، ۱۴۱۳، ص ۱۱۹
منبع:ماهنامه معرفت شماره ۵۴، ویژه نامه فلسفه اسلامی |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی