0

فلسفه و عرفان در اين تايپك

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391  12:42 AM



تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا

قسمت دوم

1-عشق چیست؟

برای کسی که مطلقاً از آن بی خبر است نمی توان از عشق چیزی گفت چون قابل اشاره حسی نیست.
عشق [برای کسی که] از جام آن جرعه ای نچشیده باشد آنرا نیافته و کسی که بگوید من از آن جام سیرآب شدم آنرا نشناخته است چرا که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند"(1).
عشق شئ ای مثل سایر اشیاء نیست که قابل اشاره باشد. مثلاً اگر کسی از میوه ی سیب اطلاعی نداشته باشد و بی خبر باشد می توان آنرا به او نشان داد. اما عشق چنین نیست. یعنی اگر کسی تجربه درونی و آزمون شخصی از عشق نداشته باشد راه به سوی عشق برای او مسدود است. هر جمله ای که بزرگان درباره عشق می گویند در واقع به نمونه ای از آن در وجود شخص اشاره می کنند که اگر آن فرد این ساحت وجودی را به آزمون نگذاشته باشد از فهم آن وجه از عشق محروم خواهد بود. مولانا می فرماید:
پرسید یکی که عاشقی چیست؟
گفتا که چو ما شوی بدانی
فرض بر این است که خواننده ی این گفتار و شنونده ی این مقاله بهره ای از حقیقت عشق داشته باشد و گرنه راه به سوی فهم او برایش بسته خواهد بود. البته چهره عشق در پس پرده ها پنهان است و ما اگر بهره ای داشته باشیم می توانیم داستانی و حکایتی از آن ارائه دهیم.
حال عشق چیست؟ عشق از وجهی همان حالت خاصی است که عاشقان تجربه می کنند یا عاشقان را مسخّر خویش می کند. البته عشق یک آزمون و تجربه روانی و روانشناختی نیست. حقیقتی است که شخص را مسخّر خویش قرار می دهد. یک امر شخصی نیست و به شخص ارتباط ندارد، بلکه شخص در دامش می افتد. عشق در واقع
صیاد است که صیادی می کند. با این وصف عشق چیست؟
اینجاست که بعضی از بزرگان و متفکران عالم به این پرسش پاسخ داده اند و ما در این مقاله درصدد طرح این پرسش از جانب افلاطون، سهروردی، غزالی و شیخ فخرالدین عراقی هستیم.

2-افلاطون:

افلاطون در رساله ی فایدروس آنجا که سخن از جنون الهی، به میان می آورد اصطلاح یونانی مانیا (manya)که جنون و شیدایی است به کار می برد. او معتقد است : که در همه اقسام مانیا آدمی مسخر و ملهم واقع می شود. چیزی او را تسخیر می کند و مورد الهام قرار می دهد. از میان آن اقسام یکی جنون غیبگویان و پیغامبران، اینها کسانی هستند که از خدا الهام می گیرند. دومی دیوانگی کاهنان و آنانی است که با اوراد دعا به تزکیه ی نفس می پردازند. سوم دیوانگی شاعران و هنرمندان است. دیوانگی در هر سه صورت فیض و برکت آسمانی است. نوع چهارم دیوانگی عاشقان است. نخستین آپولون است دومین دیونوسوس، سومی موزها و چهارمی آفرودیت و اروس که چهارمین، بهترین آنهاست(2)". در هر کدام از این اقسام یک موجود برتر، یک اله، شخص را مورد تسخیر قرار می دهد و به او الهام می کند. یعنی در همه این اقسام شخص صید شده یک حقیقت برتری است که او را صید کرده است. عاشقان را اروس صید کرده. اکنون باید دید اروس کیست؟ اروس در یک تعریف ساده خدای عشق است.

2-1" قدرت عمل اروس"

اروس با تسخیر عاشق در واقع چه می کند؟ ما اگر قیاسی بکنیم با موس ها که خدای هنرمندان و شاعران هستند، مطلب شاید قدری روشن شود. موس ها چه می کنند. وقتی که هنرمندان را که اهل زیبایی هستند تسخیر می کنند؟" این الهه ها با ارواح پاک هنرمندان الهام و حالت موسیقایی القاء می کنند"یعنی روح آنها را از موسیقی مالامال می کنند. چون موس با Music هم ریشه است.
اما اروس با تسخیر عاشق خودش چه می کند؟ اینجاست که ما بایستی به آنچه که سقراط در رساله ی میهمانی از زبان دیوتیما طرح می کند، باز گردیم.

2-2 "حقیقت اروس در رساله میهمانی"

دیو تیما داستان تولد اروس (عشق)را برای سقراط چنین تعریف می کند: همان روزی که افرودیت (خدای عشق)ظهور یافته عشق متولد شده است." خدایان بدین مناسبت مجلس جشنی آراسته اند و در میان آنها خدای غنا (پوروس)و جویندگی و تلاش که پدر عشق و پسر متیس است حضور داشت و پیش از آنکه سفره ی جشن بر چیده شود پنیا (خدای فقر و مادر عشق)به قصد گدایی فرار رسید و تکیه بر در زد(3)"
"بقول شیخ عطار:
عشق و افلاسند در همسایگی
هست این سرمایه به سرمایگی
عشق از افلاس می گیرد نمک
عشق مفلس را سزد بی هیچ شک
مفلس فقیر به شاه غنی می گوید:
تو جهان داری دلی افروخته
عشق را باید چو من دل سوخته
ساز وصل است اینچ تو داری و بس
صبر کن بر درد هجران یک نفس
وصل را چندین چه سازی کار و بار
هجر را گر مرد عشقی پای دار"(4)
"در میان این حوادث و مباحثات خدای غنا (پوروس)که از نکتار. (شراب خدایان)سر مست شده بود، داخل در باغ زئوس شد. به خواب رفت. در این موقع پنیا (خدای فقر)اندیشید که چون در روز تنگی و عسرت چیزی جز خدای غنا" گره از کار فرو بسته او نمی گشاید به فکر رفت تا فرزندی از صلب غنا (پوروس)داشته باشد."
"آخر او را چون حضوری می رسد
از پی وصلش سروری می رسد
من نمی یارم زوصلش بوی برد
گوی وصلی یافت و از من گوی برد"
پس در کنار او دراز کشید و به او نزدیکتر شد و این گونه بر اثر همخوابگی با خدای غنا آبستن عشق گردید.
"لیک اگر در عشق گردم جان فشان
جان فشاندن هست مفلس را نشان"
بالاخره عشق از فقر و غنا زاده شد. فقر و افلاس و نیاز راه منزل عاشق در پیش گرفت و غنا و ناز روی به معشوق آورد.
"میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یارناز نماید شما نیاز کنید "
بنابراین عشق براساس آنچه دیوتیما می گوید مسخرّ شدن عاشق است و تسخیر اروس.
اروس با تسخیر خودش چشم آدمی را به این سرمایه ی بی سرمایگی باز می کند. آدمی می فهمد سرمایه اش بی سرمایگی است. همه سخن این است که اروس با تسخیر خودش
چشم عاشق را بر روی حقیقت ذاتش باز می کند. و آن این حقیقت است: تو موجودی هستی که سرمایه ات بی سرمایگی است. همه افلاس و فقری و از این بی سرمایگی است که سرمایه عشق تو راست کرده اند. آری، در این تسخیر اروس
او را متوجه حقیقت ذاتش می کند.
اما وجه دیگری در اروس هست و آن باردار ساختن چیزهای زیبا و تولد حسن است. به طوری که افلاطون در رساله میهمانی از زبان دیوتیما می گوید:"موضوع عشق و غایت او، سقراط، برخلاف آنکه تصور می کنی زیبایی نیست، پس چیست؟ هدف تولید و زاییدن زیبایی است"(5)
پس این خاصیت اروس هست که ظهور زیبایی و تولید حسن می کند چرا که بقول افلاطون "زایش و تولید نزدیکترین چیز به جاودانگی و نامیرایی است که موجودی فانی می تواند صورت دهد."(6)
چرا که غایت عشق آنگونه که از زبان دیوتیما نقل شده است تملک دائم به خیر است و جاودانگی با خیر همراه است و عشق، در واقع عشق به جاودانگی و خیر است"(7).
اروس، خدای عشق است. مطابق تعبیرات احمد غزالی که بعداً ذکرش می آید عشق در ازل از ذات حق نشأت گرفته است، پس عین وجود است. عشق همچنین در ازل با جان کلی یا روح اعظم آمیزش پیدا کرده و با او همسفر شده است. ذات حق به حکم کل یوم هو فی شأن علی الدوام در تجلی و ظهور است، وبا تجلی و ظهور و نمود صور عالم را که عین حسن است پدید می آورد. پس ذات حق که عین عشق است، حسن را تولید می کند. از وجهی دیگر روح آدمی نیز که عین عشق است، در صدد تولید حسن است. پس همه ی عالم نتیجه تولید حسن است. همه عالم تجلی عشق است. عشق، عاشق و معشوق را پدید می آورد. پس همه عالم یا در نیاز عاشقی است و یا در ناز معشوقی و حاصل تولید حسن و زیبایی.

3-عشق در فی حقیقه العشق سهروردی

اما سهروردی در فی حقیقه العشق داستان اصلی را با چگونگی خلقت عشق آغاز می کند که همراه دو برادر یعنی حسن و حزن پیدا می شود.
از منظر سهروردی نخستین چیزی که آفریده می شود گوهری است تابناک به نام عقل، این عقل صادر اول و اول ما خلق الله است. او پدر برادران سه گانه است. عقل اول حقیقت انسانیه است. هرچه ایجاد شده و ایجاد می شود از اوست، قلم اعلی است، چون هرچه پدید می آید با این قلم نوشته می شود، لوح محفوظ است، چون هر چه ایجاد می شود بر این لوح نوشته می شود، این عقل حقیقت انسانی است، روح اعظم است و خلیفه خداوند بر روی زمین است، این مرتبه ی عقل است. که اول ماخلق الله است"(8). بنابراین سهروردی هم در جهت افلاطون سیر می کند یعنی حقیقت عشق را با حقیقت انسانیه ارتباط می دهد. همانجایی که افلاطون می گوید: عشق آدمی را متوجه ذاتش می کند. سهروردی می گوید" و این گوهر را سه صفت اعطا نمود1-شناخت حقیقت 2-شناخت خود 3-شناخت آنکه نبود پس ببود عقل از آن جهت که به مبدأش حق تعالی تعلق داشت نظر کرد حس (نیکویی)پدید آمد پس حسن همان عقلی است که به مبدأش نگریسته است. و از آن لحاظ که به شناخت خود نظر داشت (یعنی به خودش نگریست)عشق پدید آمد و آن را مهر خوانند و از آن جهت که به شناخت آنکه نبود پس ببود تعلق داشت حزن پدید آمد که آنرا "اندوه" نیز خوانند"(9).
سهروردی حقیقت عشق را به شناخت عقل مربوط کرده است. حق خود را می شناسد و مراد از عقل، عقل اول است که حقیقت انسان است.
حاصل قول سهروردی این است که عشق با شناخت حقیقت انسانی ارتباط دارد این حقیقت انسان چون به این نکته التفات می کند که نبود پس ببود، نبود یعنی در سکر و طرب و وجد بود. در غلغل عشق بود. پس ببود یعنی فرو افتاد و افسرد و منجمد شد و هوشیار گشت و من پدید آمد. تقدیر من آلود خویش را عین حزن و تراژدی دید. عشق در آسمان بود در ساحت ازلی و ملکوتی بود و مربوط به عالم ملکوت" با حسن انسی داشت ملازم خدمتش بود چون تبسم حسن پدید آمد، شوری در وی افتاد، مست شد، خواست که حرکتی کند، حزن با وی درآمیخت(10) و بر زمین افتاد. پس ببود.
"چاکربه برت خسته جگر بازآمد
بیچاره به پا رفت و به سر بازآمد"

پی نوشت ها :

1. ابن عربی فتوحات مکیه (ج2 ص 111 احیاء التراث العربی، بیروت).
2. افلاطون، چهار رساله فایدروس ترجمه محمود صناعی، نشر هرمس ص 127-128.
3. افلاطون، مجموعه آثار، ص 201، ترجمه محمد حسن لطفی.
4. شیخ عطار نیشابوری – منطق الطیر در بیان وادی عشق ص190 تصحیح سید صادق گوهرین انتشارات علمی فرهنگی.
5. افلاطون، میهمانی، ترجمه کاظم فیروزمند، نشر دادار، ص 89.
6.همان.
7. همان، ص 90.
8. ریخته گران-محمد رضا"حسن، عشق، حزن، کتاب عرفان، اسلام، ایران ص 58 انتشارات حقیقت.
9. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، تصحیح دکتر نصر، ص 268.
10. همان ص 269.

منبع: نشریه فکر و نظر، شماره 5-4.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها