پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 12:42 AM
بخش سوم و پایانی |
ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خود، وجود پنج واقعیت را در علیت، مردود دانست و معلول را عین الربط به علت معرفی کرد، نهشی ء له الربط، آن چنان که جمهور فلاسفه گمان می کردند. شهید مطهری این ادعای دشواریاب را به روشنی ایضاح و تحلیل کرده است. برهان تمانع مبتنی بر تضاد و تخالف خواست ها و اراده ها نیست؛ بلکه مبتنی بر امتناع وجود هر حادثه ی ممکن است از ناحیه ی تعدد اراده ها. یعنی اگر واجب الوجود متعدد باشد، با فرض هماهنگی و توافق اراده ها نیز تمانع وجود دارد. این برهان مبتنی بر سه مسأله است: الف - واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است؛ ب - معلول، حیثیت وجودش و حیثیت انتسابش به علت ایجادی اش یکی است؛ و به تعبیر ملاصدرا وجود معلول عین ربط و انتساب به علت است؛ ج - ترجیح بلامرجع محال است. پس از این سه مقدمه، می گوییم اگر دو واجب الوجود یا بیشتر وجود داشته باشد، به حکم مقدمه ی اول، که «هر موجودی که امکان وجود پیدا می کند و شرایط وجودش تحقق می یابد از طرف واجب افاضه ی وجود به او می شود»، باید به این موجود افاضه ی وجود بشود و البته همه ی واجب ها در این جهت نسبت واحد دارند با او، و اراده ی همه ی آن ها علی السواء به وجود او تعلق می گیرد؛ پس از طرف همه ی واجب ها باید به او افاضه ی وجود بشود. و از طرف دیگر به حکم مقدمه ی دوم، وجود هر معلول و انتساب آن معلول به علتش یکی است، پس در ایجاد مستلزم دو وجود است؛ و چون معلول مورد نظر، امکان بیش از وجود واحد ندارد، پس جز امکان انتساب به واحد ندارد (مطهری، 1373 الف، 1022-1019). د - نقد نظام جنسی و فصلی ارسطویی بر اساس مبانی ملاصدرا مقولات دهگانه ی ارسطو، که خاستگاه آن طبیعت و روش حصر آن استقراء می باشد، جدولی را فراهم می آورد که کارکرد آن در منطق تعریف، شبیه کارکرد جدول مندلیف در شیمی است. همچنانکه شیمی دان ها، برای شناخت عناصر، کافی است که جای آن را در جدول مندلیف مشخص کنند، و همین طور در خصوص مواد مرکب، کافی است که آن ها را به عناصر سازنده اش تجزیه کنند، منطق دان ها هم برای تعریف مفاهیم، جایگاه آن ها را در جدول مقولات ارسطویی مشخص می کنند. بر اساس نظام جنسی و فصلی ارسطویی، هر مفهومی یا مرکب است یا بسیط. مفهوم اگر بسیط باشد، تعریف حقیقی، یعنی تعریف به جنس و فصل یا جنس و عرض خاص، نخواهد داشت؛ و تنها توضیحی که در باب آن می توان داد، تعریف لفظی و شرح الاسم خواهد بود. اگر مفهومی مرکب باشد، حتما مرکب از دو مفهوم دیگر است که یکی از آن ها اعم از خودش و دیگری مساوی با آن است. مفهوم اعم را جنس، و مفهوم مساوی را فصل می نامند. در جدول یاد شده، ده مفهوم بسیط، وجود دارد که آن ها را «اجناس عالیه» یا «مقولات» می گویند. بقیه ی مفاهیم مندرج در جدول، اعم از جنس و نوع، مرکبند. جنس مرکب، نوع اضافی است؛ یعنی اگر نسبت به جنس خودش، که در بالای آن، در جدول ثبت شده، سنجیده شود، نوع و اگر نسبت به پایین دست خودش سنجیده شود، جنس نامیده می شود. «نوع» مفهوم مرکب از جنس و فصل است و قابلیت تعریف حقیقی را داراست. تعریف نوع، چیزی جز تجزیه ی آن به جنس و فصلش نیست؛ و برای این کار کافی است که جنس آن را از جدول مقولات و فصلش را از علوم جزئیه اخذ کنیم. مفاهیم مندرج در جدول مقولات، همگی متصف به «کلیت»اند و در مقابل مفاهیم جزئی قرار دارند که در مرتبه ی حس و خیال ذهن آدمی، تحقق می یابند. مفاهیم جزئی در منطق تعریف کارایی ندارند، و به تعبیر منطق دانان مسلمان «الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا» (ابراهیمی دینانی، 1366 ، 149) یعنی جزئی نه تعریف می شود و نه در تعریف اخذ می شود. در مقابل آن می گویند: «التعریف بالماهیة و للماهیة» یعنی تعریف برای ماهیت (= نوع) و با ماهیت (= جنس و فصل) است. در حقیقت، ارسطو از طریق طبقه بندی اشیای عینی از روی اشتراکات و افتراقاتشان و اندراج مجموعه های کوچک تر در مجموعه های بزرگ تر با ملاک یاد شده، نهایتا به ده مجموعه رسید که به زعم او، هیچ اشتراکی با هم نداشتند. نام این مجموعه ها، همان مقولات دهگانه است. فروکاستن آن ها به چهار یا پنج مقوله، توسط ابن سهلان و شیخ اشراق (شیخ اشراق، 1372 ، 11)، مخالفتی با ارسطو به حساب نمی آید، بلکه دقیقا پذیرفتن مبنای مقوله سازی اوست. مخالفت مبنایی با ارسطو، توسط کانت، هگل و فیلسوفان تحلیلی زبانی صورت گرفته است (علیزاده، 1379 ، 25). بر مبنای نظام فلسفی ملاصدرا، دو گونه نقد، متوجه نظام جنسی و فصلی ارسطویی است: 1 ) ملاصدرا در نظام فلسفی خود، هویاتی را شناسایی و معرفی کرده است که در جدول مقولات ارسطویی جایی ندارند.2 ) پاره ای از عناصر جدول یاد شده، که به زعم ارسطو و پیروانش از مفاهیم ماهوی و معقولات اولی هستند، در واقع چنین نیستند بلکه از سنخ معقولات ثانیه ی فلسفی و مفاهیم انتزاعی یا اعتباری نفس الأمری اند. شهید مطهری، افزون بر توجه به این دو نوع نقد، هویات خارج از مقولات را، که ملاصدرا به کشف آن ها نایل شده، توسعه داده است. ه - تبیین فلسفی عین الربط بودن معلول نسبت به علت پیش از ملاصدرا، جمهور فلاسفه، علت و معلول را دو موجود مستقل می دانستند که میان آن ها نسبتی به نام علیت برقرار است. از این رو، به زعم آنان، هر جا نسبت علیتی به وجود آید، در آنجا پنج واقعیت متفاوت تحقق پیدا می کند. واقعیات یاد شده عبارتند از: 1 ) علت یا معطی وجود؛2 ) معلول یا معطی؛ 3 ) معطی الیه یعنی واقعیتی که وجود به آن افاضه می شود؛ 4 ) کاری که علت انجام می دهد یا همان ایجاد؛ 5 ) کاری که معطی الیه، انجام می دهد یا همان اخذ. ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خود، وجود پنج واقعیت را در علیت، مردود دانست و معلول را عین الربط به علت معرفی کرد، نهشی ء له الربط، آن چنان که جمهور فلاسفه گمان می کردند. شهید مطهری این ادعای دشواریاب را به روشنی ایضاح و تحلیل کرده است. عین سخنان او در این باب چنین است: حال باید ببینیم در مورد علت و معلول، که ما علت را به عنوان وجود دهنده به معلول می شناسیم، پای چند واقعیت در کار است و آیا واقعا در این جا نیز (صفحه 34) پای چهار یا پنج واقعیت در کار است؟ و به عبارت دیگر آیا در مورد علیت و معلولیت، «موجد، ایجاد، وجود و موجود» یا «جاعل، جعل، مجعول و مجعول له» چهار امر واقعیت دار است یا آنکه چنین نیست؟ و بر فرض اینکه چنین نیست پس چگونه است؟ ما اولاً «گیرنده» و «داده شده» را در مورد علت و معلول، در نظر می گیریم و بررسی می کنیم که آیا ممکن است که این دو مفهوم دو واقعیت خارجی باشند یا نه؟ می بینیم اگر گیرنده، یعنی ذات معلول، قطع نظر از آنچه از ناحیه ی علت دریافت می کند، واقعیتی بوده باشد، لازم می آید که آن معلول، معلول نباشد و به اصطلاح، خلف لازم می آید؛ زیرا به حسب اصل اولی و تعریف اولی، ما علت را به عنوان واقعیت دهنده به معلول شناختیم، به این معنا که معلول، واقعیت خود را از ناحیه ی علت کسب کرده و اگر بنا شود آنچه معلول از علت کسب می کند، واقعیتی باشد و خود معلول یک امر واقعیت دار باشد، پس معلول واقعیت خود را از ناحیه ی علت کسب نکرده، یعنی واقعا معلول، معلول نیست. پس در مورد علت و معلول، واقعیت «گیرنده» عین واقعیت «داده شده» است و این ذهن ماست که برای یک واقعیت عینی دو مفهوم مختلف (گیرنده - داده شده) اعتبار می کند. برای مرتبه ی دوم به بررسی می پردازیم که آیا آنچه ما آن را به عنوان «افاضه» و «ایجاد» می نامیم (دادن)، واقعیتی جدا از واقعیت «داده شده» دارد یا نه؟ در این جا می بینیم اگر واقعیت «دادن» غیر از واقعیت «داده شده» باشد، لازم می آید که ما وجود معلول (داده شده) را چنین فرض کنیم که قطع نظر از افاضه و عمل علت؛ یک واقعیتی است مستقل و کاری که علت می کند این است که با آن واقعیت مستقل، اضافه و ارتباط پیدا می کند و آن را برمی دارد و به معلول می دهد و البته این فرض، مستلزم این است که ما برای «گیرنده» نیز واقعیتی مستقل از واقعیت «داده شده» فرض کنیم و حال آنکه قبلاً دیدیم که این فرض محال است. پس معنای واقعیت دادن علت به معلول و واقعیت یافتن معلول از علت این نیست که واقعیت معلول در کناری جزء سایر (صفحه 35) واقعیت ها انبار شده و کار علت این است که آن واقعیت کنار گذاشته را برمی دارد و تحویل معلول می دهد، بلکه معنای واقعیت دادن علت به معلول این است که واقعیت معلول، عین افاضه و اعطای علت است؛ یعنی همان طور که «گیرنده» و «داده شده» در مورد علت و معلول، دو امر واقعیت دار نیستند، «داده شده» و «دادن» نیز دو امر علیحده ی خارجی نیستند. پس در مورد علت و معلول، «گیرنده» و «داده شده» و «دادن»، همه یک چیز است و ما باید معلول را به عنوان «عین افاضه ی علت» بشناسیم، نه به عنوان چیزی که چیز دومی را به نام «فیض» به وسیله ی واقعیت سومی به نام افاضه، ازشی ء چهارمی به نام «علت» دریافت کرده است. در خارج دو واقعیت بیشتر نیست، واقعیت علت و واقعیت معلول، که عین افاضه ی علت است. به عبارت دیگر، پس از بررسی کامل درک می کنیم که در مورد معلولات، واقعیت «ایجاد» و «وجود» و «موجود» یکی است و این ذهن ماست که از یک واقعیت وحدانی، سه مفهوم مختلف ساخته است و موجب طرز تفکر غلط ابتدایی ما شده است (مطهری، 1373 الف، 582-580). مهم ترین اثر فلسفی شهید مطهری تعیین مهم ترین اثر از میان آثار ارزشمند فلسفی که از استاد مطهری به یادگار مانده است، و تا به اینجا به تفاریق از آن ها یاد کردیم، کار دشواری است. واقع امر این است که همه ی آثار یاد شده، مهم و ارزشمندند. اقبال روز افزون دانشجویان و محققان فلسفه به آن ها، مؤید این سخن است. اما با این وجود، تحقیقات ایشان پیرامون کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم تألیف علامه ی طباطبایی، که در قالب مقدمه بر مجلدات پنجگانه ی این کتاب و همین طور مقدمه بر برخی از مقالات چهارده گانه ی آن، به علاوه ی حواشی و تعلیقات متعدد بر هر یک از مقالات آن، ظهور و تبلور یافته است، از آن حیث که پایه و اساس کاوش های فلسفی و فلسفه ورزی های دیگر ایشان است، از اهمیت بیشتری برخوردار است.(صفحه 36) از این رو، در این قسمت از مقاله به معرفی این اثر ماندگار می پردازیم. علامه ی طباطبایی، مجموعه ی مقالاتی را که پنج جلد کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مشتمل بر آن هاست، برای دو منظور و برآوردن دو هدف تألیف نمود. شهید مطهری در اشاره به دو هدف یاد شده می گوید: ایشان سال هاست در این فکر هستند که به تألیف یک دوره فلسفه بپردازند که هم مشتمل بر تحقیقات گرانمایه ی هزار ساله ی فلسفه ی اسلامی باشد و هم آراء و نظریات فلسفی جدید، مورد توجه قرار گیرد و این فاصله ی زیاد که بین نظریات فلسفی قدیم و جدید، ابتدائا، به نظر می رسد و این دو را به صورت دو فن مختلف و غیرمرتبط به هم جلوه گر می سازد، مرتفع شود، و بالأخره به صورتی درآید که با احتیاجات فکری عصری بهتر تطبیق شود و مخصوصا ارزش فلسفه ی الهی، که جلودار آن دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه ی مادی در تبلیغات خود دوره ی آن را خاتمه یافته معرفی می کند، به خوبی روشن شود (مطهری، 1373 الف، 38). استاد مطهری در ضمن مقدمات مفصل و حواشی پر بار پیش گفته، در جهت تحقق دو هدف یاد شده، گام های بسیار سودمندی برداشته و به دنبال مطالعات وسیع و تأملات ژرف، ضمن آسان یاب کردن متن اصلی، نقد جانانه ای از ماتریالیسم دیالیکتیکی به عمل آورده است. نقدهای ایشان در تائب شدن بسیاری از ایدئولوگ های ماتریالیسم در ایران، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای مثال احسان طبری که یکی از چندین متفکر ماتریالیست در سرتاسر دنیا بود، بسیار مؤثر افتاد، و اساساً جنبش ماتریالیستی در ایران را که با تبلیغات وسیع حزبی و پشتیبانی همه جانبه ی کشور شوروی سابق، همراه بود، مهار کرد. افزون بر آن عمده ی مطالعات ایشان در فلسفه ی غرب، البته از طریق ترجمه های عربی و فارسی آثار مربوط به آن، در طی سال هایی که مشغول تدوین مقدمات و حواشی کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بودند، صورت گرفت. و حاصل آن در قالب بحث های تطبیقی بسیار مفید و روشن گر، که در جای جای کتاب یاد شده، به چشم می خورد، تبلور یافت. افزون بر این دو، بسیاری از نوآوری های (صفحه 37) شهید مطهری در فلسفه و فلسفه ورزی های ایشان در چارچوب نظام فلسفی ملاصدرا، در این اثر ظهور و بروز یافته است. در مقدمه ی جلد اول کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که مشتمل بر چهار مقاله ی: 1 ) فلسفه چیست؟2 ) فلسفه و سفسطه (رئالیسم و ایده آلیسم)؛ 3 ) علم و ادراک؛ 4 ) ارزش معلومات می باشد، نگاه فرا معرفتی استاد مطهری به فلسفه و تاریخ آن، خودنمایی می کند. ایشان بر مقاله ی چهارم این جلد نیز مقدمه ی مفصلی نوشته است که از اصل آن پربرگ تر است. تأملات و ژرف اندیشی های استاد مطهری در معرفت شناسی، در این مقدمه به خوبی ظاهر شده است. سؤالهای نو و پاسخ های محققانه به آن ها به همراه بررسی تطبیقی پاسخ های فیلسوفان دیگر، در موضوع مورد بحث، در این مقدمه مطرح شده است. همین تأملات است که در آثار مبسوط تر ایشان در موضوع معرفت شناسی، بسط و تفصیل یافته است. جلد دوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم هم به معرفت شناسی اختصاص یافته است و مشتمل بر دو مقاله است. عناوین این دو مقاله عبارتند از: 1 ) پیدایش کثرت در ادراکات؛2 ) ادراکات اعتباری. شهید مطهری بر این مجلد نیز مقدمه نوشته و افزون بر تعلیقات متعدد و شرح و بسط مطالب مقالات، بر هر یک از آن ها هم مقدمه ی مستقلی نگاشته است، و در ضمن آن ها، بقیه ی مسائل معرفت شناسی را به همان سبک و سیاقی که در خصوص مقدمه ی مقاله ی چهارم از جلد اول گفتیم، بررسی کرده است. جلد سوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به مسائل وجود شناسی، مسائل ضرورت و امکان و قانون علیت و متفرعات آن اختصاص یافته است. شهید مطهری در طی مقدمه بر این جلد از کتاب و همین طور مقدمه بر دو مقاله از سه مقاله ی آن، به علاوه ی حواشی مفصل بر قسمت های مختلف این سه (صفحه 38) مقاله، نظام فلسفی صدرالمتألهین را در محورهای «وجود شناسی» و «جهان بینی» بازخوانی و بازسازی کرده است. البته قرائت نظام مند جهان شناسی ملاصدرا با مقدمه و حواشی جلد پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم کامل می شود. جلد اخیر از کتاب یاد شده به مباحث خداشناسی و جهان ماوراء طبیعت اختصاص یافته است، و مقاله ی چهاردهم از مجموعه ی مقالات علامه ی طباطبایی و در واقع آخرین مقاله ی مجموعه ی یاد شده، در این جلد عرضه گردیده است. پیش تر در همین مقاله راجع به جلد پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم صحبت کردیم. حواشی جلد چهارم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که مشتمل بر مقاله های: 1 ) قوه و فعل، امکان و فعلیت؛2 ) قدم و حدوث؛ 3 ) وحدت و کثرت؛ 4 ) ماهیت، جوهر و عرض؛ می باشد، دیرتر از مجلدات دیگر تکمیل شد و انتشار آن ها، بعد از شهادت استاد مطهری عملی شد. سبب این تأخیر یکی اهمیت نسبی کمتر آن ها با عنایت به مقتضیات زمان مطهری از یک سو و در مقایسه با مقالات و مجلدات دیگر کتاب مورد بحث، از سوی دیگر بود. و دیگری اختلاف نظر استاد مطهری با استادشان و مخالفت وی با برخی از مطالب متن بود.
علیزاده، بیوک؛ |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی