پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 12:42 AM
درنگي در تاملات فلسفي و اخلاقي هنري برگسون
فيلسوف مستقل اروپا
اشاره: هنري برگسون انديشمند و فيلسوف تجربه گراي قرن نوزدهم اروپاست. او جايگاه عقل را در حيات اجتماعي با اصول
زيست شناسي تحليل مي نمايد. از ديد برگسون انسان داراي دو بعد فردي و اجتماعي است و شخصيت اجتماعي او شديداً به نهادها و سازمان هاي اجتماعي وابسته مي باشد، بنابراين انسان ناگزير از زندگي اجتماعي مي باشد. برگسون در رساله خود با نام «دو منبع اخلاق و دين» به تحليل و نقد مكاتب سياسي زمانش مي پردازد.
هنري برگسون (1941ا- 1859)، «Henri Bergson» در تاريخ انديشه سياسي اروپا، فيلسوفي مستقل محسوب مي شود. او بر هيچ مكتب مشخصي تاثير مستقيم نگذاشت و هيچ مكتب فلسفي از وي باقي نماند. در واقع او بيشتر يك دانشمند بود تا يك فيلسوف. برخي از عقايد و رويكردهاي او به نظريات شوپنهاور و نيچه شباهت دارد كه با لحني جديتر و مشخصتر بيان شده است. وي اعتقاد داشت كه عقل آدمي به تنهايي قدرت درك و تحليل حيات بشري را ندارد.
نظريه برگسون در زمينه مكاتب سياسي
برگسون ديدگاه و نظريات خود را درباره مكاتب سياسي در رساله خود با نام «دو منبع اخلاق و دين» بيان داشته است، اين اثر كه در سال 1936 منتشر گشت، عقايد و تجربيات برگسون را در اواخر عمرش نشان مي دهد، زيرا در اين دوره ظهور ناگهاني رژيم هاي توتاليتر، او را به تحليل مسائل مربوط با اين نظام واداشت.
رژيم هاي توتاليتر كه خود را نتيجه نهايي هر تحول تاريخي در عالم بشريت مي دانستند و پيشينيان را جنبه گذران و موقتي تاريخ معرفي مي كردند و خود را بخش جاويدان تاريخ مي ناميدند. برگسون نيز در آثار خود به تحليل اين اظهارات پرداخت. وي با استناد به عقايد كورنو درباره تسلسل انديشهها و تقديرها بيان مي دارد كه قلمرو موجودات بالقوه كه امكان فعليت دارند، بي نهايت وسيعتر از آن است كه به تصور درآيد.
برگسون خصيصه تحرك انساني را در اين
مي داند كه افراد به خودي خود تا انتهاي گمان ها و اعتقادات خويش پيش مي روند و اين باورها را تحقق مي بخشند. اين ويژگي در سياست بيش از زمينههاي ديگر به چشم
مي آيد. گرايش «نهايت جو»، (Extermiste) تنها ناشي از صفت مبارزه جويي آدمي نيست، بلكه ناشي از كنجكاوي او مي باشد.
در فلسفه سياسي، برگسون ديدگاهي مخالف با هگل وجود دارد. هگل تحول را حاصل و باهمنهادي از تركيب نهاد (تز) و برابر نهاد (آنتي تز) مي داند، اما برگسون عقيده دارد كه تحول سياسي در اثر نوسانات حاصل بين زوجهايي از گرايش هاي متضاد كه هر يك از آنها مي كوشند تا انتهاي قياس ها و استنتاج هاي خود به پيش بروند، حاصل مي شود، در اين جريان تحول خلاق آنها پيشي مي گيرد.
مكتب سياسي كه قدرت جامعه را در اختيار دارد، تلاش مي كند تا با هر وسيلهاي جايگاه خود را حفظ كند و موجب برانگيختن
مقاومت هايي نيز مي شود. دليل اين امر را مي توان چنين بيان داشت كه اين مكتب همان گونه كه كارايي و قدرت خود را نشان مي دهد، نواقص و معايبش نيز به منصه ظهور در مي آيد. در كشورهاي متمدن، تكرار اين ظاهرسازي ها موجب ايجاد ملال، خستگي و يكنواخت شدن آن مكتب مي گردد.
برگسون در نظريه سياسي خود، وجه تمايزي براي جوامع بسته و جوامع باز قائل است. نوع اول، جوامعي هستند كه به اجتماعات ابتدايي يا بدوي شباهت دارند و بيگانه گريز و مقاوم در برابر نوآوري ها هستند، اما نوع دوم اجازه هر نوع رويارويي و بحث آزاد را مي دهد. اين جوامع نسبت به افكار و عقايد ديگران با گذشت مي نگرند و به شخصيت انساني احترام مي گذارند.
قواعد حيات اجتماعي
از ديد برگسون انسان ناگزير از زندگي اجتماعي مي باشد و براي تامين نيازها و احتياجات خود مجبور گشته به حيات اجتماعي تن دهد. انسان داراي دو بعد فردي و اجتماعي است و شخصيت اجتماعي او شديداً به نهادها و سازمان هاي اجتماعي وابسته مي باشد. برگسون اين جنبه از حيات انسان را حالت اجتماعي مي ناميد. از آنجايي كه زندگي انسان به جامعه وابسته مي باشد، بر افراد لازم است كه در پاسداشت و حفظ اجتماع بكوشند.
اولين عامل در حفاظت از اجتماع، سلسله اصول و قوانين است كه اعضاي جامعه
مي بايد براي حفظ بنيان اجتماع آن را رعايت نمايند. اين قوانين و اصول، سياست مدرن و اخلاق نام دارد و مردمي كه بنا به نياز خود، اصول و قوانين را رعايت مي كنند، جمعيت محدود ناميده مي شوند. برگسون روحي كه انسان را به اجراي الزامات جامعه مجبور مي سازد، روح محدود يا مسدود
مي نامد و بخش ديگر از روح آدمي كه او را به عاطفه، نيكي، خوبي، فداكاري و محبت دعوت مي كند، روح نامحدود يا روح باز نامگذاري مي کند.
تحليل قوه عقل با اصول زيست شناسي
برگسون تلاش نمود تا فلسفه زندگي و عقل آدمي را بر اساس اصول زيست شناسي تحليل نمايد. او در كتاب «تكامل آفرينش» ديدگاه و نظريات خود را بيان ساخته است. وي معتقد است كه رشد گونه هاي زيست شناسي در طبيعت نه بر اساس اصول عقلايي است و نه بر اساس قواعدي كه عقل قدرت درك آن را داشته باشد. مشاهده علمي نشان
مي دهد كه فرايند تكامل، سلسلهاي از
وضعيت هايي است كه به دنبال هم اتفاق
مي افتند و وظيفه علم تحليل و شناخت جداگانه هر كدام از اين وضعيتها مي باشد.
برگسون اعتقاد دارد كه ساختار عقل فقط قدرت شناخت و بررسي وضعيت هاي نامتغير يا ساكن فرايند تكامل را دارد. در حالي كه فرايند حيات اين گونه نيست و جهشي از يك وضعيت به وضعيت ديگر صورت
نمي گيرد. جريان حيات همانند رودخانهاي در حال حركت است و قوه عقل نمي تواند آن را تحليل نمايد. «همين طور فرايند تكامل، فرايندي خلاق است و از نوعي نيروي حيات برخوردار است كه آن را به سوي اشكالي تازه و متنوع از حيات هدايت مي كند.»از ديد برگسون، آزادي يكي از مشخصه هاي بنيادين زندگي انسان است كه عقل توانايي درك آن را ندارد. عقل تحليلي انسان با اهداف عملي و دانش علمي سنخيت دارد. براي درك و تحليل حيات، او نوعي نگرش كه آن را شهود مي نامد، بيان مي سازد. شهود از وضعي به وضع ديگر حركت
نمي كند و درك جامع و غريزي از زندگي است، آن گونه كه در مقابل ما قرار دارد. شهود مي تواند ماده را به صورت كليتي درك كند و پايهاي براي عملكرد و كاركرد عقل علمي باشد.
روان انسان
برگسون ديدگاه خود را در زمينه شخصيت و روان انسان نيز بيان مي سازد. از ديد او روان انسان را نمي توان به صورت تركيبي از بخش هاي پراكنده دانست، به گونهاي كه هر بخش قابل تفكيك از اجزاي ديگر باشد. شخصيت انسان نيز چون رودخانهاي در حال حركت است و از اين رهيافت، نه از قوانين علمي و نه از قوانين عقلي تبعيت نمي كند.
برگسون بر رويكردهاي ويليام جيمز،
روان شناس معروف آمريكايي تاثير نهاد. برگسون به دو نوع زمان اعتقاد دارد، زمان انتزاعي كه در فيزيك مطرح مي شود و زمان آگاهي انسان كه دلالت بر نوعي رشد دارد. اين زمان به سوي آينده در حال حركت است و حوادث آن تكرارناپذير مي باشد. مفهوم جريان آگاهي كه جيمز آن را مطرح ساخت، از اين نظرات برگسون گرفته شده است.
اخلاق
برگسون مبناي اخلاق را كمالات انساني و الطاف الهي برمي شمارد. او اخلاق را داراي دو سطح مي داند. در سطح نخست اخلاق داراي سكون است و منافع و مصالح جمعي را بر انسان تحميل مي كند. اخلاق در سطح بعدي داراي پويايي و تحرك است و كمال محض را براي انسان و اجتماع ايجاد مي نمايد.
نقد:
رويكرد و نظريات برگسون در باب مسائل و مكاتب سياسي از ژرفاي لازم برخوردار نبوده و نيازمند تبيين و تكميل مباحث زيربنايي و روبنايي است. در بسياري از موارد ديدگاه و رويكردهاي او به نوعي جبرگرايي اعتقاد دارد. بخصوص در ارتباط با مسائل و پديده هاي مربوط به حيات اجتماعي، او انسان را موجودي ناتوان و عاجر معرفي مي كند كه ناگزير از زندگي اجتماعي و پذيرش اصول و قوانين آن است.تحليل برگسون از ويژگي هاي جوامع بسته و جوامع باز در بسياري از موارد اشتباه
مي باشد، از ديد او اجتماعات ابتدايي، متعصب و مقاوم در برابر مسائل تازه و جديد هستند و جوامع مدرن نسبت به افكار و عقايد ديگران با گذشت برخورد مي كنند و به شخصيت انساني احترام مي گذارند. اما بسياري از اصول روان شناسي و نظريه هاي مربوط به علم بيان مي دارد كه در جوامع اوليه نوعي گذشت نسبت به ديدگاههاي نو وجود دارد و آنها با اينكه نوآوري و ابتكارات را قبول
نمي كردند، اما نسبت به افكار و انديشه هاي تازه و حتي مخالف، واكنشي نشان نمي دهند. در جوامع مدرن، نوعي واكنش شديد نسبت به مكاتب و ديدگاههاي مخالف وجود دارد، به نحوي كه افراد در برابر تفكرات و عقايد مخالف با ديدگاه خود، واكنشي سريع نشان داده و او را به مباحثه و جنگ فكري دعوت مي كنند. از سوي ديگر در جوامع جديد، سياست هاي استعماري و سرمايه داري، افكار و مكاتب مخالف با اهداف سودجويانه خود را نابود كرده و اصول و رهيافت هاي مورد نظر خود را بسط مي دهد، لذا در اين جوامع آن گونه كه برگسون بيان مي دارد، احترام و حمايت از عقايد و انديشه هاي مردمي وجود ندارد. در زمينه اخلاق نيز نقطه ضعف ديدگاه او اين است كه فرض خود را بر خالي از اشتباه، خطا و نقصان بودن جوامع نهاده است.
منابع:
سير انديشه فلسفي در غرب، فاطمه زيبا كلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1385.
سير حکمت در اروپا، محمد علي فروغي، تهران: نشر البرز، 1375
تاريخ عقايد و مكتب هاي سياسي، گائتانا موسكا، ترجمه حسين شهيدزاده، تهران: انتشارات مرواريد، 1363.
www.resalat-news.com
ميرعماد اشراقي
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی