پاسخ به: افزایش بازده در مطالعه برای کنکوری ها
سه شنبه 10 بهمن 1391 12:31 AM
داستان بخت احمد شاملو(فوق العاده ست....حتمن تا انتها بخونین)
دوتا برادر بودن یکی وضعیت مالی خوبی داشته یکی نه...خیلی وضع مالی بدی داشته
یه روزی برادر فقیر تر به برادرش میگه تو چرا وضع مالیت انقدر خوبه ولی من بااینکه این کارهارو میکنم وضع خوبی ندارم
برادره بهش میگه تو برادرمی بهت میگم...
من بختم رو پیدا کردم...توهم برو بختت رو پیدا کن
بهش میگه برو تو اون جنگل...تاانتهاش برو به یه خونه ای میرسی که توش یه پیرزنی زندگی میکنه واون بهت میگه بختت چیه
این میره...
9تا ایتم هست که این شخص باهاش برخورد میکنه...من فقط 3تاش رو میگم
اولیش شیر جنگل بود...شیره به این مرده میگه که من سلطان جنگلم خیلی قدرت دارم اما کسی از من نمیترسه...تومیتونی کمکم کنی؟مرده بهش میگه من دنبال بختمم الان
بذار برم برگردم جواب سوالت رو میدم
میره میره میرسه به یه درخت...یه درخت خشک و تنهایی بوده کنار رودخونه...فقط همین درخت خشک بوده...به این مرده میگه که بااینکه نور خورشید و اب رودخونه است اما فقط من تو این جنگل خشکم...بقیه سرسبزن...تو میتونی کمکم کنی؟
میگه من دنبال بختمم...بذار برم برگردم جوابت رو میدم
میره و به چندتا ایتم دیگه برخورد میکنه و اخر میرسه به یک شهر...
تواون شهر یه پادشاهی بوده که بهش میگه مردم شهر من رو خیلی دوست دارن...اما یه اتفاقی افتاده راز من رو افراد دربار فهمیدن و میخوان من رو از حکومت برکنار کنن...تو میتونی کمکم کنی؟میگه من دنبال بختمم...بذار برم برگردم کمکت میکنم
میره و میرسه به اون پیرزن...
کل داستان راه رو براش تعریف میکنه...پیرزن هم تمام راز های این اتفاق هارو بهش میگه
و این رو هم میگه که بختت توی مسیر برگشته...
میره پیش پادشاه میگه تو دختر هستی...وقتی دنیا اومدی پدر و مادرت بخاطر اینکه به حکومت برسی گفتن پسر هستی...یکی از افراد دربار فهمیده این جریان رو
تنها راهت اینه که بایک پسری ازدواج کنی که توبشی ملکه و اون پادشاه و حکومتت باقی بمونه.
پادشاه بهش میگه توکه رازم رو فهمیدی بیا بامن ازدواج کن...
میگه نه من میخوام برم دنبال بختم...تو باکسی دیگه ازدواج کن
میره پیش درخت...به درخت میگه تو یه صندوق گنج بزرگ کنار ریشه هاته..اون جعبه نمیذاره اب به ریشه هات برسه...درخت بهش میگه خوب بیا تو جعبه رو بردار برای خودت و من هم سبز بشم...میگه نه...من میخام برم دنبال بختم...
تمام این 9تا ایتم رو از دست میده و میرسه به شیر..
به شیر میگه تو باید مغز احمق ترین ادم دنیا رو بخوری تا همه از تو حساب ببرن...
شیرهم بهش میگه کی از تو احمق تر...
که این همه بخت رو بخاطر از بدست اوردن بخت از دست داد
مدیریت:تالارهای دانشگاه،دانشجو
مدیریت سابق تالارهای تلفن همراه
صفحه اختصاصی:
اولین مدرسه عشق که تأسیس شد / درس عشق علی و فاطمه تدریس شد
گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه ازلــی / اولـین کلمه که آمـوختند علـی بود علـی