0

معرفي كتاب " من . آسيموف "

 
astronomer
astronomer
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 243
محل سکونت : اصفهان

معرفي كتاب " من . آسيموف "
سه شنبه 12 دی 1391  9:41 PM

 

ac64fcc8f07a7fd869fc76d07d774bec

من.آسیموف

  • نویسنده: ایزاک آسیموف
  • مترجم: مهرداد تویسرکانی
  • ناشر: کاروان
  • سال انتشار: ۱۳۸۸
  • تعداد صفحه: ۷۸۴
  • قطع: رفعی

کتاب«من، آسیموف» همان‌طور که از نامش پیدا است زندگی‌نامه‌ی یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های داستان‌های علمی-تخیلی است.  در این کتاب آسیموف با نگاهی ساده و طنزگونه زندگی خود را روایت می‌کند. آسیموف یکی از نویسنده‌هایی است که باعث شد آثار علمی-تخیلی در ادبیات و در میان مردم جایگاه ویژه‌ای بیابد و شاید اگر نوشته‌های او نبود هرگز این شاخه از ادبیات تا این حد گسترده نمی‌شد.  فضای دلنشین و ساده و از سوی دیگر علمی کتاب‌های او خواب را از چشمان بسیاری ربوده است و خواننده‌ی نوشته‌های او تا پایان نیافتن کتاب نه می‌تواند کتاب را بر زمین بگذارد و نه می‌تواند ذهن خود را بر موضوع دیگری متمرکز کند. علاوه بر کتاب‌های علمی-تخیلی او کتاب‌های علمی اما به زبان بسیار ساده هم می‌نوشت. با این تفاسیر،‌ کتاب «من، آسیموف» اگرچه کتابی طولانی است اما مانند دیگر آثار او شیرین و خواندنی است و همین‌طور ارزشمند. در این کتاب علاوه بر این‌که درباره‌ی  افت‌وخیزهای زندگی‌اش می‌خوانید، می‌بینید که چطور آسیموف توانست بسیاری را به نجوم و به علم علاقه‌مند کند و با طرز فکر و نگاه شوخ‌طبعانه و ساده‌ اما عمیق او به دنیای پیرامونش هم آشنا می‌شوید. بخش‌هایی از این کتاب را این‌جا بخوانید:

«وقتی خواندن را یاد گرفتم و همچنان که مهارتم در این کار به سرعت افزایش می‌یافت، مشکلی جدی بروز کرد. هیچ چیز برای مطالعه نداشتم. کتابهای درسی فقط چند روزی کفافم را میداد. همه آنها را طی هفته اول می‌خواندم و همین برای گذراندن بقیه سال تحصیلی کفایت می‌کرد. معلم‌ها هم چیز زیادی برای یاد دادن به من نداشتند. شش ساله بودم که پدرم یک مغازه آب‌نبات‌فروشی خرید. این دکان پر از مجله‌ها و چیزهای خواندنی بود، اما پدر اجازه نمی‌داد به آنها دست بزنم. معتقد بود که آنها چیزی جز آشغال نیستند. من گفتم که بقیه بچه‌ها از همین چیزها می‌خوانند و پدرم جواب داد: «چون برای پدر و مادرشون هیچ اهمیت نداره که مغز بچه‌هاشون آشغالدونی باشه. اما برای من مهمه. خیلی دلخور شدم. چه کار باید می‌کردم؟ خب، پدر از کتابخانه برایم یک کارت عضویت گرفت و مادر هر از چندگاه مرا به آنجا میبرد. اولین بار هم که اجازه دادند به تنهایی جایی بروم، زمانی بود که مادرم از رفت وآمدهای ممتد به کتابخانه خسته شد».

« همه چیز، ازجمله حوادث، به چیز دیگری ربط دارد. یک بار بیمار شده بودم و نمی‌توانستم به کتابخانه بروم. بنابراین مادر بینوایم را راضی کردم که به جای من برود، با این وعده که هر کتابی را که به انتخاب خودش آورد، بخوانم. کتابی که او با خودش آورد، یکجور زندگینامه تخیلی تامِس اِدیسون بود. حالم گرفته شده بود، اما از طرفی چون قول داده بودم، آنرا خواندم. تصور میکنم آن کتاب دروازه ورود من به جهان علم و فن بود».

«در بین این مطالعات، کمتر مقوله‌ای بود که به آن ناخنک نزده‌ باشم. یکی از آنها، ادبیات قرن بیستم بود (متون غیرداستانی قرن بیستم را هرچه بود، می‌بلعیدم). حالا چرا این بخش از ادبیات را از قلم انداخته بودم؟ خودم هم نمی‌دانم. شاید از کتابهای خاکگرفته بیشتر خوشم میآمد. شاید هم کتابخانه‌های محله از نظر ادبیات مدرن دچار فقر بودند. این عادت ناجور هنوز هم به قوت خود باقی است. از داستانهای اسرارآمیز که بگذریم، حالا هم به ندرت قطعهای اثر مدرن می‌خوانم.

این جور مطالعه پراکنده و بی‌ربط، ناشی از فقدان مربی و راهنما بود و داغَش را بر من زد. توجه و علاقه‌ام به سمت هزار مقوله گوناگون جلب شد و تا امروز به همان صورت باقی مانده است. به همین دلیل هم کتاب‌هایی که نوشته‌ام، مضامین متنوعی از اسطوره و تورات و شکسپیر گرفته تا تاریخ و علم و بسیاری دیگر را دربرمی‌گیرد.

حتی نقصان مطالعه ادبیات قرن بیستم نیز بر من تاثیری دائمی گذاشته است. خودم بهتر از هر کس میدانم که شیوه نگارش شخصی‌ام به نوعی قدیمی و از مد افتاده است. اما از طرفی خودم این شیوه را می‌پسندم و از طرف دیگر، عده فراوانی از خوانندگانم هم آن را تایید می‌کنند. همین هم باعث میشود تا در حفظ روش کارم ثابت‌قدم باقی بمانم.

من تحصیلات پایه را در محیط مدرسه کسب کردم. اما این برایم کافی نبود. ساختار اصلی و جزئیات آموزشی و پرورشیِ حقیقی را کتابخانه‌های عمومی در اختیارم گذاشتند. برای کودک مستعدی که خانوادهاش توان مالی کافی برای خرید کتاب نداشت، کتابخانه دروازه‌ای گشوده به روی پیشرفت و عجایب بود. آن قدر شعور داشتم که از این دروازه گذر کنم و حاصلش را ببینم، ولی هرگز نتوانستم درست وحسابی از ذهنم برای این شعور تشکر کنم. متاسفانه این اواخر مرتبا چیزهایی درمورد کاهش بودجه کتابخانه‌ها می‌خوانم و تنها می توانم نتیجه بگیرم که جامعه آمریکا با بستن این دروازه، راه دیگری برای نابودی خود یافته است».



Read more http://canot.ir/?p=5055

آسمان زیبای همیشگی انسان ها بوده است ... بیایید خودمان را در آسمان دریابیم 

انسان به فضا رفت تا به زمین بنگرد 

نــجــوم به زبـــان ساده  وبلاگی است در مورد نجوم

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها