پاسخ به:زندگینامه خلاصه هنرپیشه های معروف
شنبه 25 آذر 1391 10:26 PM
اندرو ساریس كه استاد سینما در دانشگاه كلمبیا و نویسنده كتاب سینمای آمریكاست بهقدری در فرهنگ سینما مطالعه داشت كه گاهی تصور میشد خود، سازنده برخی از فیلمهای مورد نقدش بوده است.
مبارز اسبق دنیای نقد فیلم این روزها آرام در آپارتمانش در نیویورك نشسته و به مجموعه كارهایش فكر میكند، به تمامی جدلهای مطبوعاتی با رقبایش و یا بحث در مورد آخرین فیلم فلینی و كوبریك كه گاهی تا نیمه شب به طول میانجامید. زندگی او در دهه1960 عمدتا در سالنهای تاریك سینما یا پشت میز كارش برای تایپ آخرین نقدها و پیشیگرفتن از رقبایش میگذشت. در این لحظات همیشه به این نكته فكر میكرد كه پالین كیل درباره این فیلم چه مینویسد یا اینكه چطور میتواند برای یك بار هم كه شده پوزه جان سیمون را به خاك بمالد.
درآن سالها همیشه كارگردانها و فیلمهایی پیدا میشدند كه او دست به ستایششان بزند و برای مثال« ماجرا» ساخته آنتونیونی را ادیسه مدرن دنیای هنر بنامد.
ولی اندرو ساریس 81ساله از این دوران فاصله زیادی گرفته و تنها خاطرات مبهمی را به همراه دارد او در مورد روزهای روشن سینما میگوید: ما همه هیجان زده بودیم و دائما سعی میكردیم تا در رقابت نانوشتهمان برترین باشیم. ما میدانستیم كه گاهی اوقات حرفهای احمقانه میزنیم ولی سینما برای همه مهمتر از هر چیز دیگری بود و تعجیل برای نوشتن درباره این سینمای خوب مقدم بر هركار دیگری بود.
ساریس كه از ماه ژوئن گذشته با احترام از كار در روزنامه نیویورك آبزرور كنار گذاشته شد یكی از آخرین بازماندگان روزهای طلایی نقد فیلم بود. این عصر طلایی نقد از اوایل دهه1950 و با حضور فیلمهای كارگردانهایی چون فرانسوا تروفو، اینگمار برگمان، آكیرا كوروساوا و ژانلوكگدار آغاز شد و پس از 2دهه حاكمیت بیچونوچرای سینمای اروپا و آسیا، نوبت به موج جدید سینمای آمریكا در دهه1970 رسید كه حرفهای تازهای برای گفتن داشت. در تمامی این دوران تعداد معدودی از منتقدان- اندرو ساریس، پالین كیل، استنلی كافمن و منی فاربر- معتقد بودند این جنبه از سینما ارزش بحث و بررسی دقیق را دارد و روندی كه آنها در دهه1950 آغاز كردند به تیتر سال1969 روزنامه نیویورك تایمز منجر شد: برای فرار از زندگی به سینما نروید، سینما حالا هنر برتر است.
با صف كشیدن علاقهمندان سینما در مقابل سالنهای ویژه نمایش آثار هنری در نیویورك و منهتن، دیگر فرصت برای بحث درباره فیلمهایی چون بانی و كلاید، به پیانیست شلیك كن، دكتر استرنج لاو و روانی مهیا شده بود.موریس دیكستین از دانشگاه نیویورك درباره تاثیرگذاری این دسته از منتقدان بر فرهنگ سینمایی دهههای 1950تا1970 میگوید: این دورهای بود كه سینما تجربهای مدرن را پشت سر میگذاشت و منتقدان این هنر مدرن را به داخل جامعه آوردند. در این راه ساریس آمریكاییها را با تئوری سینمای مولف فرانسه آشنا كرد؛ جایی كه كارگردان همچون نویسنده ای كه با كتابهایش با خواننده ارتباط برقرار میكند، مسائلی را با تماشاگر در میان میگذارد و به این ترتیب نقش كارگردان بهمراتب مهمتر از ستاره سینماست. او البته اشاره كرده بود كه هالیوود در دوران اوج خود مؤلفانی چون اورسن ولز، ساموئل فولر و جان فورد داشته است.
مارتین اسكورسیزی از دیداری كه سالها قبل با ساریس در خیابان چهل و دوم نیویورك داشته و طی آن درباره فیلمهایی كه برای ساختشان دنبال سرمایهگذار بوده صحبت كردند، میگوید: اندرو ساریس برای نسل جوان آن دوره كار مهمی انجام داد و به آنها یاد داد كه سینمای آمریكا تنها كارخانه تولید فیلم نبوده بلكه سینماگران مؤلفی هم داشته كه هنر واقعی را ارائه میكردند.
این منتقدان عمدتا شرایط مالی خوبی نداشتند اما درگیریهای لفظی آنها همیشه مورد توجه علاقهمندان سینما بود تا جایی كه روزنامه نیویوركتایمز در سال1971 دو صفحه كامل روزنامه را به جنگ لفظی سیمون و ساریس در مورد سینمای مؤلف و ارزش آن در سینمای روز اختصاص داد و ساریس در انتهای آن گفتوگو وقتی نتوانست سیمون را راضی به پذیرش نظرش كند آن جمله معروف را درباره او گفت: سیمون بزرگترین منتقد سینمایی قرن نوزدهم است!
اما رقابت اصلی ساریس با پالینكیل بود تا جایی كه بعدها طرفداران این دو منتقد در مطبوعات، ساریسیها و كیلیها خوانده میشدند.
ساریس كه استاد سینما در دانشگاه كلمبیا و نویسنده كتاب سینمای آمریكاست بهقدری در فرهنگ سینما مطالعه داشت كه گاهی تصور میشد خود سازنده برخی از فیلمهای مورد نقدش بوده. او شیفته میزانسن و میزان ارتباط فیلم با تماشاگر بود. پالینكیل در مقابل معلومات دانشگاهی نداشت اما یك روشنفكر سینمایی بود و در نیویوركر سعی میكرد بیشتر به بعد بصری فیلمها بپردازد و به كاركرد فرهنگی فیلمها چندان اهمیتی نمیداد. دشمنی این دو تا جایی شدت گرفت كه وقتی در سال1969 ساریس با مولی هاسكل- یكی دیگر از منتقدان سینمایی- ازدواج كرد و پالینكیل را به مراسم عروسی دعوت كرد، كیل در جواب گفت: منتظر میمانم تا به عروسی دوم هاسكل بروم!
اما این دو در زمانی كه منافع منتقدان سینمایی بهطور كلی به خطر میافتاد و یا اینكه موقعیت منتقدان را در رسانهها ضعیف احساس میكردند بهخوبی از هم حمایت میكردند و گاهی هم مشتركا از یك كارگردان تمجید میكردند. جی هوبرمن، منتقد نشریه ویلجوویس با ذكر این نكته میگوید: پالین و اندرو هر دو كارهای دپالما و اسكورسیزی را دوست داشتند. ساریس در نشریه ویلجوویس در دهه1960 چهرهای منحصر به فرد بود. او یكسال تمام با كارگردانهای موج نو سینمای فرانسه در كافهها قهوه خورده و گپ زده بود و همین آشناییاش باعث شد تا بعدا سردبیر نسخه انگلیسی كایه دو سینما شود.
خاطره مهم دیگر او تماشای بر باد رفته برای چهل و هشتمین بار و لذت بردن از بازی ویوینلی در بار چهلوهشتم به اندازه بار اول است. در دهه1960 ویلج وویس از معدود نشریاتی بود كه جریان اصلی سینما را با تردید و شك دنبال میكرد و در عوض به اتفاقات سینمایی آن سالها بعد دیگری میداد. ساریس درباره فیلم روانی هیچكاك نوشت: آلفرد هیچكاك آوانگاردترین فیلمساز امروز آمریكاست و روانی در كنار تكرار فضای وحشت فیلمهای قبلی او نقدی بر دنیای مدرن است كه در آن احساس و انگیزههای بشری اهمیتی ندارند.
اینگونه نقدها باعث شد تا او به زعم برخی، یكی از ایدئولوگهای دنیای نقد فیلم باشد؛ شخصی كه همچون پادشاهی كه از قلعهاش در قرون وسطی دفاع میكند، تا آخرین لحظه از نقدها و نظراتش دفاع میكرد؛ هر چند كه این نوشتهها همچون توصیفی كه برای فیلم شب یك روز سخت داشت و آن را همشهری كین دنیای موزیكال نامید به مذاق بسیاری خوش نیاید. اما كنت جونز در سال2005 نقد جدید ساریس درباره ادیسه فضایی 2001 را پس از تماشای مجددش یكی از بزرگترین لحظات در تاریخ نقد فیلم تلقی كرد.
در سال1989 او ویلج وویس را ترك كرد و به نیویورك آبزرور رفت و تا ژوئن در آنجا مشغول به كار بود ولی این نشریه هم درگیر بحران مالی شد و به شكلی مؤدبانه عذر ساریس را خواست. سردبیران نشریه به او گفته بودند كه به شكل نامرتب نقدهایی برای نشریه بنویسد اما ساریس ترجیح داد كه این كار را برای نشریه فیلم كامنت انجام دهد؛ هرچند كه خودش اعتراف میكند بهخوبی گذشته نمینویسد.
او در پاسخ به این سؤال كه آیا فیلمسازی بوده كه نظرش بعدا درباره او تغییر كرده باشد میگوید: در بحثهایی كه با تروفو داشتم او وادارم كرد بیشتر در مورد بیلی وایلدر فكر كنم و خوشبختانه این فرصت را داشتم كه در نهایت از بیلی بابت نقدهایم عذر خواهی كنم.