پاسخ به:علی شناسی
چهارشنبه 26 آبان 1389 2:28 AM
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى مقداد حضرت على (ع ) را ديد و گفت : سه روز است كه چيزى نخورده ام .
حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) رفت و زره اش را به پانصد درهم فروخت و مقدارى از آن پول را به مقداد داد و برگشت ، در راه شخصى را ديد كه شترى به دستش گرفته و از حضرت خواست تا آن را به صد درهم از او بخرد. على (ع ) شتر را خريد و در بين راه شخصى آمد و از حضرت خواست تا آن شتر را به صد و پنجاه درهم به او بفروشد.
على (ع ) شتر را فروخت و در آن حال ، حسن و حسين را صدا زد تا به دنبال آن شخص بروند.
رسول خدا(ص ) صحنه را ديد و فرمود:
(( اى على ! كسى كه شتر را به تو فروخت ، جبرئيل و شخصى كه شتر را از تو خريد ميكاييل بود. پنجاه درهمى كه از خريد و فروش شتر سود كردى ، در مقابل پنج درهمى بود كه به مقداد دادى . (( من يتق الله يجعل له من امره يسرا.