پاسخ به:عنایات حضرت ابولفضل العباس به شیعیان
جمعه 3 آذر 1391 10:01 PM
واعظ بزرگوار، آقاى شيخ محمدعلى مظاهرى ، از حوزه علميه قم ، از جناب اقاى شيخ عبدالكريم حق شناس ، نقل كردند كه ايشان فرمودند:
در همسايگى ما بانويى محترمه نقل كرد كه دخترى مريض داشت . وقتى كه او را نزد دكتر نفيسى مى برند، دكتر پس از معاينه دقيق ، به مادرش مى گويد: شما چه نسبتى با اين دختر مريض داريد؟ آن بانو نمى گويد كه من مادرش هستم ، بلكه مى گويد من خاله او مى باشم .
دكتر آهسته به او مى گويد كه اين دختر سرطان دارد؛ سرطان به دم دلش رسيده و فردا به قلبش مى رسد و دختر از دنيا مى رود!
مادر ناراحت شده دست دختر خود را مى گيرد واز مطب دكتر خارج مى شوند. در كوچه دختر از مادر مى پرسد كه دكتر چه چيز آهسته به شما گفت ؟ مادر از گفتن مرض خوددارى مى كند. دختر اصرار مى ورزد و سرانجام مادر به وى مى گويد: دكتر گفت كه ، شما سرطان داريد و فردا عصر مى ميريد. وقتى مادر و دختر وارد منزل شدند دختر مى گويد: مادر امشب مرا تنها بگذار.
او را در اطاقى تنها مى گذارند. قبل از استراحت وضو مى گيرد و به حضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام متوسل مى شود و با چشم گريان به خواب مى رود.
در عالم رؤ يا مى بيند درب اطاق باز شده و آقايى به درون آمد كه دست در بدن ندارد. وى به دختر مى فرمايد: چرا ناراحتى و گريه مى كنى ؟ دختر مى گويد: مبتلا به سرطان هستم . دكتر گفته فردا مى ميرم ، ولى من در اين جهان آرزوها دارم و مايل نيستم بميرم . آن آقاى بى دست ، به او مى فرمايد: غصه مخور، من آمده ام ترا معالجه كنم .
دست كه ندارم به محل سرطان بمالم ، پايم را به محل سرطان مى مالم . سپس پاى مبارك را بلند كرد روى دل وى مى گذارد و تا نزديك قلبش مى آورد، و آنگاه مى فرمايد: خوب شدى ، ناراحت مباش ! مى گويد: آقا دلم مى خواهد شما را بشناسم .
مى فرمايد: من ابوالفضل العباس ، فرزند امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام هستم و دختر از خوشحالى بيدار مى شود و فرياد زده مادر را بيدار مى كند و مى گويد: مادر، مطمئن باش ، خوب شدم . حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام آمد، مرا شفا داد و رفت .
فردا مادر دوباره او را نزد دكتر نفيسى مى برد و مى گويد: آقاى دكتر، اين دختر را معاينه كنيد. دكتر معاينه و مى گويد: صد در صد خوب شده است !
دكتر مى پرسد: خانم ، واقعا اين همان دختر مريض است كه آورده بوديد، يا دختر ديگرى است ؟ مادر مى گويد: وى همان است كه ديروز آورده بودم و لا غير! دكتر مى گويد: اگر همان است ، بهيچوجه آثار مريضى در او ديده نمى شود.
عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)