پاسخ به:عنایات حضرت ابولفضل العباس به شیعیان
جمعه 3 آذر 1391 9:49 PM
حجة الاسلام والمسلمين آقاى شيخ حاج محمد على برهان طى نامه اى سه كرامت زير را مرقوم داشته اند:
1. خانواده اين حقير، مسمى به معصوم . برهانى ، در سال 1345 شمسى به مدت هفت ماه تمام به مرض يرقان مزمن مبتلا شده بودند، به طورى كه بارها به اطباى قديم و جديد مراجعه كرديم . اما هر چقدر معالجه و مداوا نموديم بهبودى حاصل نشد و كسالت و مريضى او بشدت بيشتر گشت . تا اينكه شبى خود اين حقير، بدون اطلاع همسر مريضم ، عريضه اى به حضرت ابوالفضل عليه السلام نوشتم و ان را در چشمه آب امامزاده محل در فريدن انداختم و شفاى او را از آن حضرت خواستم . خيلى مضطرب بودم ، چون كه دو بچه خردسال داشتيم . به هر حال ، خود مريضه مرقومه هم مكرر مى گفت : يا اباالفضل العباس عليه السلام ، تو به دادم برس و شفايم بده !
تا اينكه يك روز صبح كه براى خواندن نماز بيدار شدم ، ديدم به خواب رفته است و ديگر صداى ناله و ضجه و خلاصه صدايى همانند شبهاى قبل از او به گوش نمى رسد. پس از اداى نماز صبح ، مريضه نامبرده بيدار شد و مكرر صلوات مى فرستاد و مى گفت : قربان حضرت ابوالفضل عليه السلام بشوم كه شفايم داد. آثار يرقان بكلى از جسم او محو شده بود. آرى با سلامت كامل بلند شد و مشغول امور خانه دارى و سرپرستى بچه ها گرديد و غذا را با كمال ميل خورد.
از او پرسيدم : چطور شد كه شفا گرفتى ؟ جواب داد: ديشب با نهايت اضطراب ، پى در پى صدا مى زدم يا اباالفضل العباس عليه السلام به دادم برس ، تا آنكه خوابم برد. در عالم خواب ديدم در بيابانى وسيع هستم كه منتهى مى شد به كنار دجله . آبى كه نهرى عريض و نهرى عريض و طويل بود و نخلهاى خرمايى هم در كنار آن ديده مى شد و افزون بر اين همه ، يك ساختمان خيلى بزرگ و عالى به چشم مى خورد كه دو طبقه بود و هر طبقه آن چندين اطاق داشت و عده زيادى جمعيت به دنبال يكديگر، يا اباالفضل گويان ، به سوى آن قصر باشكوه مى رفتند. من از آنها سؤ ال كردم كه شما كيستيد و كجا مى رويد و اين قصر از چه كسى است ؟ در پاسخ من گفتند: ما همه مريضيم و حاجتمنديم و گرفتارى داريم ، و اين قصر باشكوه هم شفا خانه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام است . الان هم خود آن حضرت به قصر تشريف آورده اند، و ما مى رويم دست به دامن آن حضرت بشويم . من هم در پى آن جمعيت به طرف آن قصر با شكوه به راه افتادم . به ايوان قصر كه رسيدم ، متحير و خسته حال و با شدت مرضى كه داشتم ، پيش خود گفتم : آيا آقا اباالفضل عليه السلام در اين طبقه پايين تشريف دارند يا در طبقه بالا؟ و باز مكرر مى گفتم : اى مولا و اى آقاى بزرگوار، اباالفضل ، يك نگاهى و توجهى هم به جانب من بفرماييد. من كه نمى دانم در كدام يك از اطاقهاى اين عمارت هستيد. بارى ، سرپله اى نشستم ، كه ديدم از ايوان طبقه دوم يك آقاى معمم و نورانى داراى عمامه سبز، از سر نرده هاى طبقه بالا خم شد و فرمود: من خودم اباالفضلم ، بيا از پله هعا بالا و به اطاق اول دست راست برو، يك خانم بزرگوارى هم انجا هست ، خدمت او باش تا بيايم شفاى ترا هم از خدا بخواهم .
من از پله ها بالا رفته وارد طبقه دوم شدم و داخل همان اطاق اول كه فرموده بود گشتم . ديدم خانمى مجلله و نورانى در آنجا نشسته است . به من فرمود: بيا داخل اطاق ، بنشين . به آن خانم سلام كردم و نشستم و عرض كردم : اى بى بى ، شما كيستيد؟ فرمودند: من ام البنين مادر اباالفضلم . چند روز است پسرم را نديده ام ، از بس كه مردم مريض و گرفتار به او مراجعه مى كنند. تو هم غصه مخور، همين حالا پسرم عباس مى آيد و ترا هم به اذن خدا شفا مى دهد.
چيزى نگذشت كه ديدم كه آن آقاى بزرگوار، يعنى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، تشريف آوردند و به مادرشان سلام كردند و فرمودند: مادر، نگران نباشيد كه چند روز است نزد شما نيامده ام ، از بس شيعيانمان گرفتارند و به من در خانه خدا متوسل مى شوند، من هم از جدم رسول الله صلى الله عليه و آله و پدرم على عليه السلام و مادرم فاطمه زهرا سلام الله عليه و برادرانم امام حسن و امام حسين عليه السلام در جلسات متعدد دعوت مى كنم تشريف مى آورند و براى شفاى مريضها و نجات گرفتاران و حاجتمندان دعا مى كنيم و خداوند متعال هم دعاهاى ما را در حق متوسلين به ما خانواده اجابت مى كند، و گرفتاريهاى آنها رفع مى شود و مريضها را شفا عطا مى فرمايد. سپس رو به من كرد و فرمود: بريا شما هم اى خانم (يعنى به مريضه اى كه عرض شد) در جلسه امروز دعا شد و خداوند به شما هم شفا عطا فرمود، نگران نباشيد!
نيز ديدم آن خانم بزرگوار، كه فرمود: من ام البنين سلام الله عليه هستم ، مثل پروانه به دور آن حضرت مى گرديد و از ملاقات با فرزندش اظهار خوشحالى مى كرد و مى فرمود: بله ، خداوند به بركت پسرم همه مريضها را كه با خلوص نيت و به او متوسل مى شوند شفا مى دهد؛ و در همان حال از نظرم محو شدند و من از خواب بيدار شدم ، به بركات و عنايات حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام خود را سالم و شفا يافته ديدم .
عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)