پاسخ به:عنایات حضرت ابولفضل العباس به شیعیان
جمعه 3 آذر 1391 9:46 PM
در سال 61 قسمتى از قير گونى سقف دوم بيت العباس پوسيده بود و احتياج به مرمت و باز سازى داشت . اين كار را به فردى كه شغلش نصب قيرگونى بود واگذار كرديم .
استاد كار گفتند: آيا شما قير و گونى تهيه كرده ايد؟ گفتم : چند بشكه قير موجود است و مقدارى هم گونى داريم . گفتند: گونيها را بايد اندازه بگيرم كه اگر كمبودى وجود داشت شما تهيه نماييد تا در وسط كار لنگ نشويم .
گونيهاى موجود در انبار را به وسيله يك كارگر به پشت بام طبقه دوم آورديم . استاد كار تمام آنها را براى اندازه گيرى روى سطح مورد نظر فرش نمود و قسمت خالى را متر كرد، سپس رو به من كرد و گفت 15 متر گونى كسر داريم اما براى اطمينان بيشتر و نيز لايه اى كه بايد به لبه ديوار كشيده شود فورا 20 متر گونى خريدارى كرده و با اين كارگر آن را بفرستيد.
من به 3 مغازه فروش گونى مراجعه كردم ولى چيزى عايدم نشد. زمانى كه افسرده و ماءيوس ، از مغازه دوم خارج مى شدم ، صاحب مغازه روبرويى - كه گفت و شنود ما را شنيده و نياز ما را درك كرد و گفت : فلانى چون گونيها را براى بيت العباس لازم دارى ، من يك طاقه گونى براى كارهاى منزل خود موجود دارم و فعلا نيازى به آن ندارم ، آن را به رسم امانت به شما مى دهم كه بعدا همين طاقه گونى را به من برگردانى .
با توافق بنده آن طاقه گونى ، كه 33 يارد بود، به وسيله عمله تحويل گرفته شد و به بيت العباس حمل گرديد. به عمله هم تاءكيد نمودم كه بقيه را نظيف نگهدارى كنيد تا براى كارهاى بعدى به انبار ببريم . ساعت 5 بعد از ظهر كه ، براى پرداخت دستمزد به استاد و سركشى به بيت العباس ، آمدم ، در كوچه بشكه هاى خالى قير توجه مرا جلب كرد و خوشحال شدم كه كار آنها تمام شده است . چون به بالاى سقف نگاه كردم ، استاد و عمله ها را در طبقه دوم لبه ديوار ديدم . از پله ها خود را به سقف رسانيدم . پس از سلام و عليك و خسته نباشى ، ديدم استاد با حالتى بهت زده به سويى خيره شده و حرف نمى زند. من به مسيرى كه او خيره شده بود نگاه كردم ، ديدم طاقه گونى روى لبه ديوار گذاشته شده است .
گفتم استاد چرا اين اضافه گونى را به انبار نبرديد؟ ايشان سرى تكان داده و آهى كشيد و گفت : اصلا ما از گونى طاقه استفاده نكرديم و حتى 2 متر هم از گونيهاى قبلى اضافه داريم . گفتم مگر شما آنها را پهن نكرديد؟! گفت : بله ، و خودت هم ناظر بودى ، ولى به بركت آقا ابوالفضل العباس عليه السلام ما هر قدر كار كرديم باز هم گونى باقى بود، و به بر ما ثابت شد كه هيچ چيز جز معجزه امكان ندارد واقع شده باشد، و من به همين مناسبت دستمزد خود را هديه به آقا ابوالفضل العباس عليه السلام مى كنم ، ولى اگر عمله ها دستمزد مى خواهند پرداخت نماييد. من زندگى و رفع خطرات خود و خانواده ام را از آن آقا مى طلبم و از همين ساعت عهد مى كنم كه هر موقع اين ساختمان كار داشت به صورت رايگان انجام وظيفه نمايم .
استاد كار پس از عذر خواهى خدا حافظى كرده و پس از بوسه زدن بر در و ديوار از آنجا خارج شدند. ما هم طاقه گونى را كه امانت گرفته بوديم به صاحبش عودت داديم
عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)