پاسخ به:عنایات حضرت ابولفضل العباس به شیعیان
جمعه 3 آذر 1391 9:23 PM
سيد اجل ، آقا سيد ولى الله طبسى حكايت كرد كه :
ده سال قبل تقريبا در بلا غرق و مبتلا بود، و اواخر دولت عثمانى بود. اهالى در مجادله با حكومت در واقعه حمزه بيك كه معروف مى باشد، گرفتار بودند. من در نهايت فقر و سختى با چند سر عائله به سر مى بردم ، ولى هر هفته عصر جمعه روضه مى خواندم و هر چه ميسر مى شد - ولو خرما- در مجلس مى اوردم . يك هفته قدرى خرماى زاهدى براى مجلس ذخيره كرده بودم كه ، از قضا، چند نفر از اعراب قصبه شفاقه از توابع كربلا (شفائه ) به مهمانى وارد منزل ما شدند.
آنان از ترس جنگ به حضرت عباس عليه السلام پناه آورده بودند و چون منزل ما در جوار آن حضرت بود به خانه ما آمدند. چيزى در بساط نبود، و مجبور شدم با خرماهاى مذكور از ايشان پذيرايى كنم .
چند روزى گذشت . صبح جمعه شد و در فكر روضه و تهيه و سائل آن افتادم . به در خاكى يكى از رفقا رفتم و گفتم دو قران قرض بگيرم ، نداشت . در راه بازگشت ، وارد صحن حضرت سيدالشهدا عليه السلام شدم . گفتم غنيمت است ، زيارتى بكنم . بعد از بيرون امدن ، با هجوم مردم از سمت خيمه گاه به طرف صحن مواجه شدم ، منزل سيد على مسئله گو كه از صدمه توپ متزلزل گرديده بود، خراب شد و از صداى تخريب آن ، مردم خيال كردند توپ ديگرى زده اند و لذا به در ديوار دالان صحن فشار آوردند و در نتيجه پوست ساق پايم خراش برداشت . ناچار از طرف كوچه و بازار به منزل برگشتم ، در انجا با حال زار و نهايت انكسار گفتم : بهتر آن است كه به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مشرف شوم و عرض حال نمايم . محل جراحت را شستم و به حرم محترم پناه جستم ، هيچ ذى حياتى ، جز دو كبوتر، در حرم نديدم .
عرض كردم : مولاى من ، پايم مجروح شده ؛ تا مخارج خود را از آن عاليجناب نگيرم دست بردار نيستم و بيرون نخواهم رفت . مجلس روضه دارم و وسائل آن مهيا نيست .
سپس با خود گفتم : دو كلمه روضه بخوانم ، شايد فرجى شود. ايستادم و شروع به خواندن روضه كردم . درهمان حال ملتفت شدم كه اگر كسى بيايد و بگويد براى كه روضه مى خوانى ؟ چه بگويم ؟! روضه را ترك كردم و مشغول نماز هديه شدم . از نماز كه فارغ گرديدم . ديدم متصل به من ديوار مانند صراف كه روى صندوق خود، پول را مرتب مى چيند، يك دسته تو قرانى گذارده اند!
گفتم : به به ! مولا ابوالفضل عليه السلام مرحمت فرمود؛ زيرا اگر از جيب كسى ريخته شده بود به اين وضع دسته كرده روى زمين قرار نمى گرفت . به هر حال آنها را برداشتم و به خانه آمدم و در ميان صندوق گذاردم و به كسى هم ماجرا را نگفتم . تا يك سال هر وقت پول لازم مى شد برمى داشتم و خرج مى كردم ، و مخصوصا روزهاى جمعه ، مجلس روضه ام خيلى معمولى و ساده بود كه از صبح تا ظهر طول مى كشيد و غير از چاى و نان و سيگار و قليان ، يك حقه شير مصرف مى شد.
رسيده شد روزى چقدر صرف مى كردى ؟ گفت نمى دانم ، ليكن بعضى اوقات مى شد كه چهار عدد دو قرانى بر مى داشتم ، و معاش من نيز منحصر به همان وجه بود و خيلى كم از جايى به من پولى مى رسيد. مدت يك سال هيچ التفاتى نداشتم ، بعد يك روز گفتم خوب است اين پولها را بشمارم ، ببينم چقدر است ؟! شمردم هفتاد دو قرانى بود، پس از آن صرف كردم و تمام شد. (1)
پی نوشتها:______________________________________
1-معجزات و كرامات : صفحه 50.
عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)