چرا حضرت ابوالفضل العباس (ع) بابالحوائج است؟
جمعه 3 آذر 1391 3:09 AM
عاشورا یک مکتب است
حادثه کربلا مخصوص یک زمان و جغرافیای خاص نیست، بلکه عاشورا یک مکتب و نمایشگاهی است که همه معارف ناب اسلام به نمایش گذاشته است، یعنی عاشورا عرصه ظهور همه فضائل انسانی و الهی است، اعم از حق محوری و عدالت طلبی، انسانیت و برادری در حادثه عاشورا به نمایش گذاشته شده است، حتی مسائلی مانند حقوق برادری و فرزند و پسری؛ برادر و خواهری و….اگر انسان بخواهد این واقعیتها را در حد اعلای آن مشاهده کند میتواند در حادثه کربلا این حقایق را بیابد، امیر المومنین در نهج البلاغه نسبت به خویشان میفرماید:
« وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ » [۲] امام علی (علیه السلام ) به فرزند دلبندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) میفرماید: خانواده و فامیل خود را تکریم کن و بزرگ شمار که ایشان بال پرواز تو هستند و عشیره باعث عزت هر انسان مسلمانی است، مخصوصا نسبت به برادر.
حق برادری در احادیث و مجامع روایی سفارشات فراوانی شده در میان این همه فامیل و بستگان دست روی کلمه برادر گذاشته است؛ پس معلوم میشود، شدت علاقهای بین برادر با برادر است، در تاریخ نقل شده لقمان در سفر بود و خبر دادند خواهر تو از دنیا رفت، گفت: عورت من مستور شده است؛ گفتند: پدر تو از دنیا رفت گفت: مالک نفس خود شدم؛ اما وقتی گفتند برادر تو از دنیا رفت با تاثر گفت: پشتم شکست.[۳]
معلوم میشود برادر پشتوانه انسان برای رسیدن به رشد و تکامل و بالندگی است و حادثه عاشورا یک مکتب جامع الاطراف و دربردارنده همه معارف ناب اسلام است، حتی مسائلی چون روابط و حقوق برادر با برادر؛ خواهر و برادر و فرزند و پدر در درجه اعلای آن قابل مشاهد است و درسها و پیامهای با ارزشی دارد.
*عباس دومین شخصیت کربلا
بعد از ابا عبد الله الحسین (علیه السلام )، قمر بنیهاشم (علیه السلام ) دومین شخصیت بزرگ و تاثیر گذار در حادثه کربلاییان است، آشناترین نام بعد از حسین نام عباس است، بسیاری از مورخین و علما قائل اند که در حادثه عاشورا بعد از حضرت سید الشهدا مقامی بالاتر از مقام قمر بیهاشم نداریم، قمر بنیهاشم وارث فضائل و مناقب پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب (علیه السلام ) است و پرورش یافته مکتب وحی میباشد و شاگرد ممتاز خاندان عصمت و طهارت است، لذا هیچ گوینده و نویسنده متفکری نمیتواند ابعاد شخصیتی این سردار رشید کربلا را از نظر جانبازی و فدارکاری تفسیر کند، لذا در بین همه ایثار گران راه توحید، قمر بنیهاشم دارای فضائل ممتازی است که زبان و بیان از شمارش آن ناتوان است، مقام رفیعی دارد که همه شهیدان و ایثارگران بر آن مقام غبطه میخورند.
عباس آنکه ذاتش مستبعد از رذائل
در مردی و مروت معروف در شمائل
چون بود نزد اقران ممتاز در شمائل
زینگونه شد ملقب به ماه آلهاشم
جد پیامبر عبد المناف را قمر العرب میگفتند؛ یعنی ماه تمام عرب؛ عبد الله پدر پیامبر را قمر البطحاء میگفتند: یعنی ماه سرزمین مکه؛ با اینکه علی اکبر (علیه السلام )
آقا زاده ابا عبد الله (علیه السلام ) شبیهترین افراد به رسول الله بود [۴]
و با اینکه درباره قاسم بن الحسن (علیه السلام ) گفتهاند او ماه پاره بود [۵]
اما این لقب تنها منتسب به قمر بنیهاشم ابوالفضل عباس است، اوست که ماه آسمان بنیهاشم است، این بزرگ مرد علم و دین از آنچنان مقام رفیعی برخوردار بوده است که همه شهدا و صدیقین عالم بر او غبطه میخورند، امام صادق (علیه السلام ) در آن زیارتی که به ابی حمزه ثمالی تعلیم داده در آن زیارت اینچنین میرساند که عباس از آنچنان مقامات عالی معنوی برخودار است که به جز پیامبران اولوالعزم کسی به آن مقام نائل نیامده است و البته شناخت شخصیت قمر بنیهاشم بسیار بالاتر از درک و فهم ماست به قول مولوی:
قدر تو بگذشت از درک عقول عقل اندر شرح تو شد بُو الفُضُول
و قبل از آن میگوید:
در زیارت نامه ابوالفضائل قمر بنیهاشم (علیه السلام ) آمده « وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ » [۶]
یعنی خدا ذکر تو را در ملا اعلی بالا برد، قمر بنیهاشم از عرشیان است.
برجستهترین خصلتها و ویژگیهای شخصیتی قمر بنیهاشم را باید یک شخصیت آسمانی بیان کند، لذاست که رشته بحث را به چشم «آسمان بین» امام صادق (علیه السلام ) میدهم، امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق (علیه السلام ) در بیان فضائل و کمالات عموی بزرگوارش عباس بن علی (علیه السلام ) برای او ویژگیهایی بسیاری بر میشمارد.
* بینش عمیق
امام صادق ( علیه السلام ) میفرماید: «رحم اللّه عمنا العباس رحمت خدا بر عموی بزرگوارمان عباس بن علی ( علیه السلام ) یکی از ویژگیهایی که در این روایت آمده، بصیرت «حضرت عباس» است آن حضرت میفرماید: « نافذ البصیرة، صلب الإیمان جاهد مع أبی عبد اللّه علیه السلام و أبلی بلاء حسنا و مضی شهیدا » [۷]
امام دست روی خصلت بصیرت عباس ( علیه السلام ) میگذارد که او اهل بصیرت بود، یک انسان مسلمان باید دارای بصیرت باشد و در برابر دشمنان هوشیار باشد، حضرت قمر بنیهاشم «نافذ البصیرة» بود یعنی عمیقترین بصیرت و بینشها را داشته است؛ دشمن شناس بود و موضع مردانهای مقابل بنی امیه و دشمنان خاندان اهل بیت(ع) گرفته بود، وقتی که در عصر تاسوعا شمر برای او اماننامه آورد گفت در امان هستید فرمود، مرگ بر تو و امان نامه تو [۸]
این نشان میدهد که قمر بنیهاشم چشمش باز بود و حقایق عالم را مشاهده میکرد و لذا ذرهای از رهبر و امامش جدا نشد و همانند ماه که دور خورشید و زمین گردش میکند، بر مدار ولایت گردش میکند پس اولین ویژگی او «نافذ البصیره» بودن است که همه حقایق و قلههای معارف را درک کرده است.
* جهاد و مبارزه در راه خدا
در ادامه امام صادق ( علیه السلام ) میفرمایند: عموی بزرگوارمان ایمان شدید داشت، به معنای واقعی خدا باور بود و به غیر خدا توجه نداشت، ایمان راسخ و قوی در عمق جان او نفوذ کرده بود، سراسر وجودش را ایمان پر کرده بود باور داشت که بالاترین فضیلت یک انسان ایمان و دین اوست، لذا در راه اعتقادات راستینش ثابت قدم است، «جاهد مع أبی عبد اللّه علیه السلام و أبلی بلاء حسنا و مضی شهیدا » شرح فضائل یک شخصیت آسمانی را یک زبان آسمانی باید بیان کند و ما از عهده آن بر نمیآییم.
* سرّ باب الحوائجی حضرت عباس(ع)
« و أبلی بلاء حسنا » عباس بن علی(ع)، مبتلا به آزمون سخت شد و ایثار و جانفشانی کرد و سر فراز بیرون آمد در بیان اینکه چرا او «باب الحوائح» الی الله است و هر گرفتار و دردمندی به او متوسل میشود و حاجت میگیرد، علل مختلفی ذکر کردهاند که چرا او بابالحوائج الی الله است آیا به خاطر این است که دست خود را از دست داد یا به خاطر این بود که فرقش شکاف برداشته است یا…
«از حسن روی یوسف دست بریده سهل است
در کوی دلبر ما سرها بریده بینی»
در روز عاشورا اصحاب ابا عبد الله واقعاً مردانه ایستادگی کردند، ۷۲ نفر در برابر سی هزار نفر بودند و آنقدر رشادت کردند که این جنگ تا عصر عاشورا طول کشید.
نیزهها بدنها را پاره پاره کرد، اما روح که تسخیر پذیر نیست، آن کرامتهای اخلاقی قابل تغییر و تحول نبود، ثابت قدم ماندند و به کوی جانان رفتند.
حضرت عباس گرفتار آزمون سخت شد و سربلند از آن بیرون آمد؛ آن حضرت القاب فراوانی دارد یکی از القاب او «عبد صالح» است
« السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُوله » [۹]
یکی از القاب او «سقاست» و از القاب او «صاحب اللواء» است او پرچمدار کربلاست.
لقب دیگر او باب الجوائح است، بزرگان وجوهی ذکر کردهاند که چرا او قبله حاجات ارباب حوائج است.
مرحوم آقای برقعی میگفت: اینکه او به مقام بابالحوائجی رسیده است، به خاطر این نیست که چون دست یا پای او را قطع کردند و یا چشمش را تیر باران کردند، بلکه علت آن امر دیگری است امتحانی که او پس داد هیچیک از شهدای کربلا این امتحان را پس ندادند.
حضرت ابوالفضل(ع) تشنه بودند و وارد شریعه فرات شدند و موجهای فرات را دیدند، انسان تشنهایی که سه روز آب نخورده است و مشکش را پر از آب کرده است، کفی ازآب فرات را برداشت و یاد تشنگی برادر نبود و این کف آب را به بالا آورد و هنوز تشنگی برادر را به خاطر ندارد، همین که آب را نزدیک لبها آورد و مماس لبهای تشنه او شد اینجا بود که
«فتذکر عطش اخیه الحسین» [۱۰] یاد تشنگی برادر کرد و این رجز را خواند.
«یا نفسیُ مِنْ بعدِ الحسین هونی وبعده لا کُنتِ أن تکونی
هذا الحسین وارد المنون وتشربین بارد المعین!؟
تا اللّه ما هذا فعال دینی» [۱۱]
خطاب به نفس خود گفت تو سیراب باشی و اطفال ابی عبد الله فریاد تشنگیشان به آسمان برسد.
بعد قسم یاد کرد که به خدا این رفتار دین نیست که من با لب سیراب از شریعه بیرون بروم، ولی اطفال حجت خدا تشنه باشند.
جناب سید حبیب الله چایچیان معروف به «حسان» در کتاب اشکها بریزید اشعار نغری دارد.
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این کعبه عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من کرد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا قبول افتد حج من و تقصیرم
با خود گفت، من این را هم بر خودم نمیبخشم، چرا دست زیر آب کردم و تا نزدیک لبها آوردم؟ این بر مُحرم حرام است، چرا که من محرم هستم و کربلا محل احرام میباشد، یکی از محرمات احرام، نگاه به آیینه است گویا عباس بن علی خطاب به نفسش میگوید؛ ای عباس چرا بر آب نکاه کردی و خودت را دیدی! به جرم این محرمات احرام در کربلا، باید این چشم و دست خود را قربانی کنی، تا فدیه این دو عملت باشد.
مرحوم برقعی میگفت: غیر از چشم بیدار خدا کسی عباس را نمیدید و اگر عباس از شریعه؛ آب میخورد کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص آب را روی آب ریخت و با برادر مساوات کرد و در کوران حوادث قمر بنیهاشم آزمونهای سختی داد و سربلند بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.
* ولایت مداری
از شاخصترین محورهای شخصیت قمر بنیهاشم ولایت مداری است:
این مطالب را از اشعار و رجزهای او نیز در مییابیم، این رجزهایی که شهدای کربلا خواندهاند نمودار آرمانهای شهدای کربلا است، جنگ در روز عاشورا بر سر امامت و رهبری است، امام و رهبر چه کسی میباشد ؟ هیچ اصلی به اندازه اصل امامت در اسلام مورد اهتمام نیست، جنگ کربلا جنگ اسلام و جاهلیت نو بوده است و سید الشهدا با خون خود، اسلام را بیمه کرده است و اساس کربلا، بحث درباره امامت است که چه کسی مسند نشین پیامبر(ص) است، آیا یزید مست لا یعقل یا خاندان رسالت.
قمر بنیهاسم سه رجز خوانده است، مهمترین ویژگی قمر بنیهاشم ولایت مداری و ولایت پذیری اوست او وقتی سوار مرکب شد این رجز را خواند:
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا حَتَّی اواری فی الْمَصالِیتِ لِقا
نَفْسی لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا إنّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی [۱۲]
« از مرگ هراسی ندارم، زیرا مرگ مایه کمال است تا آنکه پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود
جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم.
و هرگز روز ستیز با دشمن، ترس و هراسی ندارم، جان من فدای جان پسر پیامبر باد…
من آنقدر شمشیر میزنم تا بدنم در میان دلیر مردان به زمین بیافتد و…
من از مرگ هیچ ترس و واهمه ندارم
* رجز دوم
زمانی که دست راست او را قطع کردند این رجز را خواند
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی إنّی أُحامِی أبَداً عَنْ دینی
وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْیَقینِ نَجْلِ النَّبیِّ الْطَّاهِرِ الأَمینِ [۱۳]
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاک و امین است حمایت میکنم!
* رجز سوم
و زمانی که دست چپ او را قطع کردند چنین رجز خواند:
یا نَفْسِ لا تَخْشی مِنَ الْکُفَّارِ وَأَبْشِری بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
مَعَ الْنَّبی السَّیِّد الْمُختارِ قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِم یِساری
فَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّارِ [۱۴]
ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ؛
و همنشینی با پیامبر اکرم بشارت باد، اینان به ستم دست چپم را بریدند؛
پروردگارا ایشان را به آتش شرربار دوزخ درافکن
نوک پیکان همه این رجزها، بحث امامت و ولایت است لذاست که او برادری را به نهایت رسانده است.
امروز همه بزرگان و علما دست بسته در برابر فرزند امالبنین زیارت نامه میخوانند « السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُوله »
[۱۵]
* عصمت عباس بن علی !؟
مرحوم میرزاهاشم آملی رحمت الله علیه که مرجع بزرگی بود میگفتند: به اعتقاد من قمر بنیهاشم دارای مقام عصمت است، دل گواهی میدهد که قمر بنیهاشم دارای مقام عصمت است و جزو طیبین و معصومین و طاهرین است اما دلیل ندارم
مرحوم مقرم که از مورخین نامدار است، کتابی دارد به نام «العباس» ایشانی میگویند، از فقرات زیارتنامه قمر بنیهاشم اظهار میشود، که عباس دارای مقام عصمت باشد وهم سنگ و همشان با ذوات مقدسه معصومین بودند، در زیارت نامه ایشان آمده: اشهد انک قد استحلت … یعنی بنی امیه تمام محرمات الهی را درشان تو روا داشتند
« فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ حُرْمَةَ الْإِسْلام» و نفرین خدا بر آن امت و مردمی که تمام محرمات الهی را درشان تو حلال کردند[۱۶]
و با کشتن تو حرمت اسلام را دریدند و پاره کردند، این کلمات به قدری سنگین است که جز در شأن ذوات مقدسه معصومین و کسانی که نفوس عالیه و ارواح پاک و منزه دارند قابل حمل و توجیه نیست و به قدری عباس مقام بالایی دارد، زمانی که حضرت زهرا وارد محشر میشود میگویند اسباب شفاعت شما چیست میفرمایند: دستهای قلم شده قمر بنیهاشم.
[۱] – سوره شمس آیات ۱-۲
[۲] – نامه ۳۱ نهج البلاغه
[۳] – بحارالأنوار ج: ۱۳ ص: ۴۲۴
قال عبد الله بن دینار قدم لقمان من سفر فلقی غلامه فی الطریق فقال ما فعل أبی قال مات قال ملکت أمری قال ما فعلت امرأتی قال ماتت قال جدد فراشی قال ما فعلت أختی قال ماتت قال سترت عورتی قال ما فعل أخی قال مات قال انقطع ظهری.
[۴] – بحارالأنوار ج: ۴۵ ص: ۴۲
قال اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ به رز إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ
[۵] – دمع السجوم در ترجمه نفس المهموم، ص: ۲۷۵
(ابو الفرج، ارشاد و طبری) از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم روایت کردهاند که گفت: پسری به جنگ ما بیرون آمد گویی رویش پاره ماه بود شمشیری در دست پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود
[۶] – بحارالأنوار ج: ۹۸ ص: ۲۷۷
[۷] – نفس المهموم، ص: ۳۰۲
روی الشیخ أبو نصر البخاری عن المفضل بن عمر أنه قال: قال الصادق علیه السلام:
کان عمنا العباس علیه السلام نافذ البصیرة صلب الإیمان جاهد مع أبی عبد اللّه علیه السلام و أبلی بلاء حسنا و مضی شهیدا
و روی الصدوق فی حدیث عن علی بن الحسین علیهما السلام قال:
رحم اللّه العباس فلقد آثر و أبلی و فدی أخاه بنفسه حتی قطعت یداه فأبدله اللّه عز و جل به هما جناحین یطیر به هما مع الملائکة فی الجنة کما جعل لجعفر بن أبی طالب علیه السلام، و أن للعباس عند اللّه تبارک و تعالی منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة (الخصال للصدوق: ۶۸ )
[۸] – اللهوف: ۸۷
و جاء شمر حتی وقف علی أصحاب الحسین علیه السلام فقال: أین به نو أختنا؟ فخرج إلیه العباس و جعفر و عبد اللّه و عثمان به نو علی بن أبی طالب علیه السلام فقالوا: ما ترید. فقال: أنتم یا بنی أختی آمنون. فقالت له الفتیة: لعنک اللّه و لعن أمانک، أ تؤمننا و ابن رسول اللّه لا أمان له.
و فی روایة: فناداه العباس علیه السلام: تبت یداک و بئس ما جئتنا به من أمانک یا عدو اللّه، أ تأمرنا أن نترک أخانا و سیدنا الحسین بن فاطمة علیهما السلام و ندخل فی طاعة اللعناء و أولاد اللعناء
[۹] – مفاتیح الجنان بخش زیارات
[۱۰] – بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱
ولمّا ورد أبوالفضل العبّاس علیه السلام شریعة الفرات وقلبه یتلظّی من العطش، اغترف بیده غرفة من الماء لیشرب، فتذکّر عطش الإمام علیه السلام وأهل بیته، فرمی الماء من یده ولم یشرب حتّی استشه
[۱۱] – مقتل الحسین علیه السلام، للمقرّم: ۲۶۸
[۱۲] – پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص: ۷۵
[۱۳] – همان
[۱۴] – همان
[۱۵] – مفاتیح الجنان بخش زیارات
[۱۶] – مفاتیح الجنان بخش زیارات
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَوَّلِ الْقَوْمِ إِسْلاما وَ أَقْدَمِهِمْ إِیمَانا وَ أَقْوَمِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ وَ أَحْوَطِهِمْ عَلَى الْإِسْلامِ أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِیکَ فَنِعْمَ الْأَخُ الْمُوَاسِی فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ حُرْمَةَ الْإِسْلام
منبع:باشگاه جهاني خادمين اهل بيت (ع)
www.ahlulbaytclub.com