سردار كربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع)
جمعه 3 آذر 1391 2:28 AM
سيد عبدالرزاق موسوي المقرم در كتاب «سردار كربلا» به شرح زندگي حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام پرداخته است. هر نويسنده تلاشگر و پژوهشگري كه قلم به دست گرفته در محدوده معلومات و قدرت قلم به نگارش حوادث كربلا پرداخته و بعد از سالار شهيدان _حسين بن علي(ع)_ برجسته ترين تابلو و زيباترين اثر خود را با يك دنيا عذر تقصير، با نام بزرگ نامور تاريخ اسلام آراسته است. تعداد اين آثار ارزشمند از محققان بزرگ و مولفان سترگ، بيرون از شمار است.
يكي از اين آثار «سردار كربلا» و يكي از اين محققان «المقرم» است.
كتاب سردار كربلا در 13 فصل با عناوين: سلسله نياكان، عموهاي ابوالفضل(ع)، برادران و خواهران ابوالفضل(ع)، مام گرامي ابوالفضل(ع)، ولادت، كنيه ها و القاب ابوالفضل(ع)، فضائل و مناقب ابوالفضل(ع)، ابوالفضل از ديدگاه امامان(ع)، دلاوريها و شهادت ابوالفضل(ع)، زيارت ابوالفضل(ع)، بازماندگان ابوالفضل(ع)، مرقد مطهر ابوالفضل(ع)،و اشعار و سروده ها درباره ابوالفضل عليه السلام مي باشد.
در مقدمه ويراستار آمده است؛
چهارده ستون از ستونهاي قرون، با همه ساعتها و روزها و سالهايش، چون حبه نمكي بر كف اقيانوس آب شد و ناپديد گشت، ولي نام قمر بني هاشم همچنان برفراز قرون و اعصار مي درخشد.
ماه بني هاشم، اقيانوس ناپيداي كرانه اي است كه خورشيد همة معيارهاي انساني از سويي در آن مي دمد و از سوي ديگر در آن غروب مي كند.
سردار كربلا پيشتاز شهبداني است كه سرود پيروزي خونرنگ خود را در ضمير تاريخ نواختند و بزرگترين سرمشق را به آزادي خواهانو مصلحان جهان دادند.
اين كتاب اخيراً به سرمايه معاونت فرهنگي بنياد مستضعفان و جانبازان براي دومين بار به زيور طبع آراسته شده است.
المقرم مؤلف كتاب سردار كربلا در فصل « نور » درباره حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مي نويسد:
با ميلاد ماه بني هاشم عليه السلام، جهان فروغي ديگر يافت و از افق مجد علوي اختري تابناك درخشيدن گرفت. مولوي كه از كانون شجاعت شير نوشيد، در دامان خليفه الهي رشد يافت و از پدر ائمه عليهم السلام در سرشتش بهره ها داشت. پس او همچنانكه رشد و نما مي نمود، شهامت و عزت نفس و پيراستگي از پليديها و پستيها – كه بر اساس خرد كامل و علم بسيار او فرار داشت- در خصال شريفش شكل مي گرفت، او پيوسته همراه هماهنگ با سيدالشهدا عليه السلام بود؛ همو كه براي او خلق شده بود تا چون ماهي تابان، گرداگرد خورشيد وجود حضرتش، در جوي مالامال از فضيلت و شجاعت و سروري و علو شأن، در گردش باشد.
پس عباس سلام الله عليه اگر گام مي نهاد به راه شرف و سيادت بود، اگر سخن مي گفت به رشد و هدايت لب مي گشود، اگر مي نگريست به سوي حق بود، اگر روي مي گرداند از باطل بود، اگر عزت نفس مي ورزند از متم و تعدي بو و بالأخره اگر جان باخت و در طريق دين مبين بود.
آري، براستي كه ابوالفضل عليه السلام،استوانه فضيلتها بود و بهترين اسوه در كرامت و بزرگ منشي؛ و اينها همه پرتو انوار سيدالشهداء عليه السلام بود كه در آينه تمام نماي وجود قدسي وي تجلي مي يافت. وبي شك يكي از مصاديق بارز آيات:
وَالشَّمسِ وَ ضُحيها * وَال قَمَر اذا تَليها.
( قسم به خورشيد و آن هنگام كه فروغ مي بخشد * و قسم به ماه آن زمان كه دنبال خورشيد روان است.)
حسين و عباس عليهما السلام مي باشند كه او هيچ سخني نمي گرفت مگر آنكه قبلاً از برادرش شنيده باشد و هيچ عملي انجام نمي داد مگر اينكه به جهت پيروي از امامش انجام پذيرد؛ و در يك كلام آنكه به هيچ هنگام نفس خود را مقدم بر نفس امام عليه السلام قرار نمي داد. به تعبير ديگر آنكه، عباس برخوردار از هيچ فضيلتي نبود ، مگر اينكه نور مقدّس سالار شهيدان در آينه وجود پيراسته او تابانيده باشد.
او آنگونه در تمامي مراحل حياتش، در پشت سر امامش حركت مي كرد كه حتي در ظهور جسم شريفش به اين عالم شهود هم يك گام از مولايش عقب است! چنانكه ميلاد امام حسين عليه السلام در سوم شعبان است و ولادت عباس عليه السلام در چهارم شعبان سال بيست و شش هجري.
آري، عباس تولّد يافت و بديهي است كه چون اين مولود را نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آوردند تا سنن نبوي را كه در هنگام ولادت در مورد طفل اجرا مي شود، عمل نمايد، به - وي كه مادرش را ازشجاعترين خاندان عرب برگزيده بود تا فرزندي برايش به دنيا آورد كه ياور برادرش سيدالشهدا عليه السلام در شهيدستان كربلا باشد – نگريسته و به علم امامت مشاهده نموده است كه چه مصائب سهمگيمي بر او وارد خواهد شد.
آري، اين فرزندي كه چنين نزد پدر و خانواده اش ارجمند بود، هر مقدار كه پدرش قامت رشيد و سيماي ملكوتي او، يا شجاعت و سعادت جاودانه او را مي ديد و در سرور و شادماني مي شد، با عنايت به مصائبي كه بر او وارد مي شود و جراحات هولناك و تشنگي كشنده اي كه به وي روي آور خواهد شد، درغم و اندوه فرو مي رفت.
و چرا نه، كه هر كه اندكي از عواطف انساني بهره داشته باشد، در برابر آن صحنه هاي جانگداز بر كمترين انساني، سخت مضطرب و پريشان حال مي شود، تا چه رسد به اميرالمؤمنين عليه السلام كه مهربانترين فرد به تمامي بشر و مهربانتر از پدر رئوف و مادر دلسوز است؛ در صورتيكه در اينجا دو طرف عظمت و بزرگي خاص خود را دارند: از يك طرف ابر مردي چون علي بن ابي طالب كه كسي را ياراي آگاهي از تمام فضائلش نيست، و از طرف ديگر ابوالفضل كه زبان از بيان مظلوميت وي عاجز و ناتوان است.