پاسخ به:فهرست کامل و مشروح وقایع ماه محرم
پنج شنبه 25 آبان 1391 7:48 PM
روز پنجم محرم - سال ششم هجرى قمرى
وقوع سريه عبدالله بن انيس .
بنا به روايت واقدى در كتاب گرانسنگ ((المغازى ))، سريه عبدالله بن انيس در روز دوشنبه ، پنجم ماه محرم ، مطابق با پنجاه و چهارمين ماه هجرت نبوى آغاز گرديد و به مدت دوازده روز ادامه يافت و هفت روز باقى مانده از محرم پايان يافت .
به نظر مى آيد تاريخى را كه واقدى براى اين نبرد بيان كرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمين ماه هجرى باشد، بلكه مى بايست پنجاه و هشتمين و يا چهل و ششمين ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.
بنابراين ، گفتار وى كه اين سريه ، هفت روز به آخر محرم پايان يافته ، نيز صحيح نيست . ممكن است منظورش اين بود كه اين سريه در هفدهم ماه محرم پايان يافته است . بدين جهت ممكن است در كتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، اين نبرد از آن جا آغاز گرديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با خبر شد كه ((سفيان بن خالد لحيانى )) در ((عرنه )) (منطقه اى نزديك عرفات ) اردو زده و مردم قبيله خويش و ديگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، عبد الله بن انيس را به حضور طلبيد و وى را ماءمور خاموش كردن اين فتنه نمود. عبدالله بن انيس به تنهايى از مدينه خارج شد و بدون اين كه يار و ياورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گرديد. پس از چند روز راه پيمايى به اردوگاه سفيان بن خالد رسيد.
عبد الله بن انيس ، پيش از اين ماجرا، هيچ گاه سفيان بن خالد را نديده بود. به همين جهت پيش از حركت از مدينه ، نشانه هاى وى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، اين است كه هر گاه او را از بينى از او ترسى در تو پيدا مى شود و به ياد شيطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد كه از او كناره گيرى نمايى .
عبدالله بن انيس گفت : آن نشانى اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض ديدن سفيان بن خالد در من آشكار گرديد. با اين كه من از هيچ چيز نمى ترسيدم ، با ديدن اين مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را كنترل كرده و به وى نزديك شدم و گفتم كه من از قبيله خزاعه ام و براى جنگيدن با محمد بن عبدالله ، به تو پيوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور يابم . بدين ترتيب ، عبدالله بن انيس با گفتارى شيرين و خواندن اشعارى دل نواز، سفيان را مجذوب خود ساخت و در اندك مدتى به وى نزديك گرديد.
سفيان كه رهبرى شورشيان و كينه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس از فراغت از امور جارى سپاه به خيمه خويش بر گشت . وى به عبدالله اطمينان كامل پيدا كرده بود. به همين جهت وى را در سراى خويش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذيرايى نمود.
اما همين كه نيمه شب فرا رسيد و همه در خيمه هاى خويش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خويش برخاست و به بستر خالد نزديك گرديد و وى را با زيركى خويش غافلگير كرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گريخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.
سپاهيان ، پس از اطلاع از قتل سركرده خويش به تكاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نيافتند. پس از هلاكت سفيان ، شورشيان نيز پراكنده شدند و عبدالله بن انيس با سرافرازى به مدينه برگشت نمود و سر بريده سفيان بن خالد را به همراه خود به مدينه آورد و در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زمين گذاشت .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انيس ، عصاى خويش را به وى بخشيد و به او فرمود: با اين عصا در بهشت خواهى خراميد، هر چند عصاداران در بهشت بسيار اندكند.
بدين ترتيب ، فتنه اى كه مى رفت به فساد و خون ريزى بى گناهان منجر گردد، به دست يك سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گرديد.