0

توحید در خالقیت

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

توحید در خالقیت
دوشنبه 22 آبان 1391  10:18 PM

خالقیت و آفریدگاری از صفات خداوند است، این صفت مقتضای براهین اثبات وجود خداست، زیرا مفاد آن براهین، این است كه خداوند مبدأ و عله العلل موجودات است؛ بنابراین همه موجودات مخلوق و آفریده اویند. اینك، بحث در این است كه خداوند در صفت آفریدگاری، شریك ندارد و خالق جهان كسی جز خداوند نیست.
عقل و توحید در خالقیت
عقل به روشنی بر یگانگی خالق و آفریدگار جهان گواهی می‎دهد، زیرا به مقتضای براهین اثبات وجود خدا ـ به ویژه امكان و وجوب ـ همه موجودات، ممكن، معلول و مخلوق واجب الوجود بالذات (خدا) هستند. و به مقتضای دلایل توحید ذاتی، واجب الوجود بالذات، یگانه است. و در نتیجه خالق و آفریدگار جهان كسی جز خداوند نیست.
قرآن و توحید در خالقیت
قرآن كریم در آیات بسیاری بر یگانگی خداوند در آفریدگاری جهان تأكید نموده است. چنان كه فرموده است:
1. «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؛ بگو خدا آفریدگار همه چیز است، و اوست یكتای غالب».
2. «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَكِیلٌ؛ خدا آفریننده هر چیز است، و بر هر چیزی وكیل (قیم و مدبر) است».
3. «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ؛ آن خداوند پروردگار شما و آفریدگار هر چیز است، جز او خدایی نیست».
4. «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ؛ آیا جز خداوند آفریدگاری هست؟»
5. «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛ پروردگار ما كسی است كه هستی هر چیزی را به او عطا كرده، و او را هدایت نموده است».
روایات و توحید در خالقیت
روایات اسلامی نیز بر توحید در خالقیت تصریح و تأكید دارند. امام علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرموده است:
«لم یشركه فی فطرتها فاطر، و لم یعنه علی خلقها قادر در آفرینش مورچه (و مانند آن) كسی شریك خداوند نبوده و او را یاری نداده است».
و نیز فرموده است:
«و لا شریك له اعانه علی ابتداع عجائب الامور؛ خداوند شریكی ندارد كه در آفرینش شگفتی‎های جهان او را یاری كرده باشد».
و روایات بسیار دیگر...
تفسیر توحید در خالقیت
مذاهب و فرق اسلامی در توحید در خالقیت اتفاق نظر دارند، ولی در تفسیر آن سه نظریه مطرح شده است:
1. متكلمان امامیه و حكمای اسلامی:
از نظر آنان مقصود از اختصاص خالقیت به خداوند این است كه خالق و آفریننده بالذات و مستقل، جز خداوند نیست، ولی اسباب و علل طبیعی و غیر طبیعی را انكار نمی‎كنند، ‌از نظر آنان، فرشتگان افعال ویژه‎ای را انجام می‎دهند، چنان كه انسان فاعل كارهای خویش است، و نیز اسباب طبیعی آثار ویژه‎ای دارند، ولی هیچ یك فاعل و سبب مستقل و بالذات نیستند.
این نظریه، علاوه بر این كه مقتضای قوانین عقلی و نیز مورد تأیید حس و تجربه است، از آیات قرآن نیز به روشنی استفاده می‎شود، زیرا قرآن در آیات بسیاری بر تأثیر علل غیرطبیعی در پیدایش پاره‎ای حوادث طبیعی و نیز فاعلیت انسان تصریح نموده است.
2. اشاعره:
از نظر آنان خالقیت، اعم از مستقل و غیر مستقل مخصوص خداوند است، و در جهان خلقت، جز خداوند فاعل و علتی نیست. و آن چه را كه به عنوان اسباب و علل طبیعی به شمار می‎روند «عاده الله» می‎نامند، یعنی سنت خداوند بر این قرار گرفته است كه مثلاً به دنبال وجود آتش حرارت حاصل شود، و به دنبال طلوع خورشید هوا روشن گردد، ولی هیچ گونه رابطه حقیقی و تكوینی میان اسباب و مسببات وجود ندارد، و حتی انسان نیز فاعل افعال خویش نیست، افعال انسان نیز فعل خداوند می‎باشند.
3. معتزله:
آنان اسباب و علل طبیعی را پذیرفته‎اند، ولی افعال اختیاری انسان را مخلوق خدا نمی‎دانند، بلكه آنها را فقط فعل انسان می‎دانند، بدین جهت آنان را «مفوضه» نامیده‎اند، یعنی كسانی كه معتقدند افعال انسان به او واگذار شده است.
نقد و تحقیق
هیچ یك از این دو نظریه درست نیست، نظریه نخست، علاوه بر این كه با دلایل عقلی و نقلی در مورد اسباب و علل طبیعی و نیز فاعلیت انسان منافات دارد، مستلزم مجبور بودن انسان می‎باشد، و جبر در افعال با تكلیف و كیفر و پاداش سازگار نیست.
نظریه مفوضه نیز با توحید در خالقیت و عمومیت قدرت الهی منافات دارد، منشأ خطای هر دو گروه این است كه گمان كرده‎اند اسباب طبیعی یا فاعل‎های بشری در عرض سببیت و فاعلیت خداوند می‎باشند، در حالی كه چنین تفسیر از اسباب و علل طبیعی و غیر طبیعی نادرست است؛ رابطه آنها با فاعلیت و خالقیت خداوند، رابطه طولی است یعنی خداوند فاعل مستقل و بالذات است، و آنها فاعل و اسباب غیر مستقل و مسخر خداوند هستند.
بدین جهت، در قرآن كریم گاهی یك فعل هم به خداوند نسبت داده شده است و هم به اسباب طبیعی و غیرطبیعی، چنان كه درباره قبض روح می‎فرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها؛ خدا به هنگام مرگ جان‎ها را می‎گیرد».
و نیز می‎فرماید:
«قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ؛ بگو فرشته مرگ كه از جانب خداوند بر شما وكالت دارد، جانهای شما را می‎گیرد».
و درباره حركت ابرها می‎فرماید:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ؛ آیا نمی‎اندیشی كه خدا ابر را می‎راند، سپس آن را به هم می‎آمیزد».
و نیز می‎فرماید:
«اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً؛ خداوند بادها را می‎فرستد و آنها ابرها را بر می‎انگیزند».
دوگانه پرستان و شبهه شرور
در تاریخ ادیان و مذاهب، از گروهی به نام ثنویین یا دوگانه پرستان یاد شده است، كه به دو خالق معتقد بوده‎اند، یكی خالق خیرات و دیگر خالق شرور، خالق خیرات را نور یا یزدان، و خالق شرور را ظلمت یا اهریمن می‎نامیده‎اند.
منشأ این اعتقاد نادرست این بوده است كه شرور را امری وجودی و ضد خیر می‎انگاشتند و چون خداوند (یزدان) خیر محض است، محال است مبدأ صدور شر باشد، بدین جهت، باید برای شر مبدأ و خالق دیگری قائل شد.
فلاسفه الهی در پاسخ آنان گفته‎اند: شر امر عدمی است و نسبت آن با خیر از قبیل عدم و ملكه است نه نسبت تضاد، مثلاً نادانی كه از شرور بشمار می‎رود، امری وجودی نیست، بلكه عبارت است از عدم علم در مورد چیزی كه قابلیت علم را دارد، همین گونه است، فقر، بیماری، مرگ و اموری از این قبیل كه از شرور می‎باشند.
شر مربوط به حوادث ناگوار طبیعی و درندگان و گزندگان نیز همین گونه است، زیرا وجود این اشیاء به لحاظ خود آنها شر و ناگوار نیست، بلكه شریت و ناگواری آنها در مقایسه با موجودات دیگری است كه از آنها ضرر می‎بینند، مثلاً مار یا عقرب برای خود شر و ناگوار نیستند، بلكه برای انسان و مانند آن شر می‎باشند، یعنی زهر آنها سبب بیماری یا مرگ انسان می‎شود، و این بیماری و مرگ است كه شر است، و مرگ و بیماری ماهیت عدمی دارند، بیماری یعنی عدم سلامتی، و مرگ یعنی عدم حیات، به گفته مولانا:
زهر مار آن مار را باشد حیات گر چه باشد آدمی را مر ممات
بدیهی است آنچه به خالق و آفریدگار نیاز دارد وجود است نه عدم، بنابراین جهان خلقت به آفریدگاری جز خدا نیاز ندارد، و آنچه او می‎آفریند خیر است و شرور از فقدان‎ها و نیستی‎ها انتزاع می‎شوند، و خود، واقعیت‎هایی در كنار خیرات نیستند.
پاسخ به یك پرسش
اگر شر ماهیت عدمی دارد، چگونه منشأ رنج و ناراحتی انسان می‎گردد؟ زیرا عدم نمی‎تواند منشأ اثر باشد.
پاسخ این است كه شر عدم ملكه است نه عدم محض، یعنی عدم صفتی است از چیزی كه قابلیت و شایستگی داشتن آن را دارد، بدین جهت انسان از نداشتن دانائی یا بینائی رنج می‎برد، ولی از نداشتن شاخ رنج نمی‎برد.
توحید در خالقیت و مشكل انتساب قبایح به خدا
اشكالی كه در این جا مطرح شده است این است كه بنابر اصل توحید در خالقیت لازم می‎آید كارهای ناروائی كه از انسان‎ها (یا غیر آنان) سر می‎زند به خدا نسبت داده شود، و این امر با اصل منزه بودن خداوند از كارهای ناروا منافات دارد، ‌همین مشكل سبب اعتقاد معتزله به نظریه تفویض بوده است، و از طرف اشاره نیز هیچ گونه راه حل قابل قبولی برای حل این مشكل ارائه نشده است.
ولی در مكتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به این مشكل پاسخ داده شده است، توضیح آن چنین است:
افعال انسان از سه جهت قابل مطالعه‎اند:
1. از این جهت كه از حوادث و رخدادهای جهان خلقت می‎باشند، منتسب به خداوند بوده و هیچ گونه قبح و زشتی هم در آن‎ها راه ندارد، زیرا واقعیت و هستی در مقابل عدم و نیستی از صفت حسن و زیبائی برخوردار است، قرآن كریم می‎فرماید:
«الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ؛ خدائی كه هر چیزی را نیكو آفرید.»
افعال انسان نیز از نظر واقعیت و هستی مخلوق خداوند می‎باشند (این حسن، حسن تكوینی است نه اخلاقی).
2. از این جهت كه ناشی از اختیار و اراده انسان می‎باشند، و منتسب به اویند متصف به حسن یا قبح اخلاقی می‎باشند، راستگوئی، حْسن و دروغ گوئی قبیح است،‌عدل پسندیده و ظلم ناپسند است.
این نوع حسن و قبح، از مطابقت و عدم مطابقت افعال او با احكام عقلی و اوامر و نواهی شرعی انتزاع می‎شوند، و چون اختیار و اراده انسان عنصر تعیین كننده در مطابقت و عدم مطابقت مزبور است، حسن و قبح یاد شده نیز منسوب به انسان خواهد بود.
3. گرچه خداوند قدرت و اختیار انجام كار خوب و بد را به انسان عطا كرده است، ولی از طرف دیگر، با اوامر و نواهی، وعده‎ها و وعیدها، بشارتها و انذارها، انسان را به سوی خوبی‎ها برانگیخته و از بدی‎ها برحذر داشته است. از این روی، سزاوارتر این است كه كارهای خوب انسان به خدا، و كارهای بد او به خود وی نسبت داده شود.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها