0

هر روز مطالبی زیبا و جالب از تکنولوژی

 
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

مصاحبه بیزینس ویک با تیم کوک درباره رهبری کمپانی اپل (بخش دوم)
شنبه 18 آذر 1391  7:34 PM

 

 

دیشب بخش اول مصاحبه بیزینس ویک با مدیر عامل اپل را در نارنجی خواندید که در آن تیم کوک از تغییرات کوچک در اپل، و چگونگی مواجهه خودش با مقام مدیر عاملی اپل صحبت کرده بود. امروز در اینجا بخش دوم از این مصاحبه جذاب را برای شما آماده کرده ایم. 

در بخش دوم، آقای تیم کوک از فرآیند خلاقیت در اپل، دلیل تغییرات مدیریتی در سطح ارشد و چشم انداز آینده درون سازمانی، رابطه خود با جانی آیو و سایر مدیران ارشد، و برخی موارد دیگر، صحبت کرده. 

در ادامه مطلب با این مصاحبه جذاب، همراه نارنجی باشید.


  نمی خواهم از شما درباره تلویزیون اپل بپرسم، چون می دانم قصد ندارید وجودش یا زمان آمدن احتمالی اش را اعلام یا تکذیب کنید. ولی چیزی که می خواهم بدانم این است که فشار شدیدی هم روی شما و هم روی گروه تان وجود دارد تا محصولات انقلابی دیگری خلق کنید. این چطور روی کارتان تأثیر می گذارد؟ 
فشاری که از داخل پدید می آید از فشار بیرون خیلی بیشتر است. مشتریان، از ما انتظارات فوق العاده ای دارند. انتظارات ما از خودمان، حتی از آنها هم بالاتر است. بنابراین خودمان هم می خواهیم که کارهای عالی انجام دهیم، و بله، مردم مدام درباره این صحبت می کنند که در گام بعدی چه خواهیم کرد و چه موقعی دستمان را رو می کنیم، ولی صادقانه بگویم که ما بیشتر توسط افراد فوق العاده ای که در درون کمپانی خواهان انجام کارهای عالی هستند به پیش برده می شویم. 

همین که من سرم را دور میز تیم مدیریتی می چرخانم، حداقل در نظر خودم، بهترین طراح دنیا را داریم، برترین متخصص سیلیکون دنیا را داریم، و البته بهترین مدیر عملیاتی و رهبران بازاریابی، نرم افزار، سخت افزار و خدمات را. اینها افرادی هستند با استانداردهای بسیار بالا و مشتاق به انجام کارهایی فراتر از آنچه به ذهن دیگران خطور می کند. و من فکر می کنم که این جاه طلبی و اشتیاق و میل برتری جویی است که ساختن محصولات جدید تر را رنگ تحقق می بخشد.

12-6-2012 7-21-09 PM.jpg

(آیپد مینی با وجود آنکه استیو جابز گفته معروفی بر علیه تبلت های کوچک داشت، از سوی اپل معرفی شد. این نشان می دهد که تیم کوک طرز فکر متفاوتی دارد و به نظر می رسد تصمیم او برای معرفی آیپد مینی صحیح بوده زیرا برخی تخمین ها از فروش 2 میلیونی آن طی روزهای نخست حکایت دارد.)


  اجازه دهید روی این موضوع مته به خشخاش بگذارم. 
خواهش می کنم، بفرمایید. 

  حتی ابر قهرمان ها هم گاهی به فکر فرو می روند، درست؟ حتی افرادی با قدرت های ماورایی که عادت به انجام کارهای معجزه وار دارند هم همین طور. من خودم را جای شما [در اپل] می گذارم و تصور می کنم که ملت آن بیرون، علاقه خودشان را نثار تان می کنند چون تکنولوژی تولید شده توسط اپل، دگرگون کننده رفتار ها و عادت های شان بوده. گمان می کنم که هر از گاهی در اپل این اتفاق برای افراد می افتد و تقریباً بخشی از کار شما هم هست که به مردم بگویید "به این فرآیند اعتماد کنید. به ما اعتماد کنید." 
دو مورد هست. اول اینکه من اسمش را فرآیند نمی گذارم. خلاقیت یک فرآیند نیست، خب؟ خلاقیت مساوی است با آن افرادی که برای کار اهمیت قائل می شوند و مدام درباره چیزی فکر کنند تا زمانی که بالاخره ساده ترین و در عین حال بهترین راه را برای انجامش بیابند. خلاقیت، اهمیت قائل شدن برای برقراری یک تماس تلفنی با فردی است که در حوزه مشترک با شما کار می کند، چرا؟ چون فکر می کنید دو نفری خواهید توانست یک کار بی نظیر انجام دهید که تا قبل از آن به ذهن کسی خطور نکرده. خلاقیت، فراهم کردن محیطی است که این [ارتباط] ها در تعامل با همدیگر تغذیه کرده و رشد پیدا می کنند. 

بنابراین فقط برای اینکه روشن شده باشد، من به این ها "فرآیند" نمی گویم. خلاقیت و نوآوری چیزهایی نیستند که شما بتوانید نمودار پیشرفت شان را رسم کنید. البته بعضی چیزها را می شود رسم کرد، ما هم چنین می کنیم، و خیلی هم با نظم. ولی خلاقیت در بین آنها نیست. خیلی کمپانی ها هستند که دپارتمان نوآوری دارند، و این همیشه نشانه ای از این است که یک جای کار می لنگد. می دانید، بهتر است یک آگهی فروش روی در چنین دپارتمانی زد (می خندد.) 

در اپل، تمام افراد [نه یک دپارتمان خاص] مسئولیت دارند که نوآور باشند؛ چه مسئولیت عملیاتی داشته باشند، چه در بخش ساخت محصول باشند، چه در بخش خدمات. بنابراین از منظر تحمل فشار، همه ما فشار سنگینی روی دوشمان حس می کنیم. و بله، بخشی از شغل من این است که یک تشویق کننده باشم، و کاری کنم افرادم برای یک لحظه متوقف شوند و درباره تک تک کارهایی که کرده اند، دوباره بیندیشند. 

منظورم این است که، فقط به امسال نگاه کنید. همین 60 روز اخیر را در نظر بگیرید: آیفون 5، آیپادهای سر تا پا نو شده از جمله آیپاد تاچ و آیاد نانو، آیپد نسل 4، آیپد مینی که محصولی جدید است، و یک مک بوک پرو [رتینا] که آدم می خواهد برایش جان بدهد و بهترین مکی است که تا به حال ساخته ایم. خب شما به همه اینها نگاه می کنید و می گویید "اُه خدایا. چطور می شود یک کمپانی کل اینها را انجام داده باشد؟" و [در نظر بگیرید که] اینطور نیست که ما کلی کارمند داشته باشیم. در اصل، این یک راز است؛ "گروه های کوچک در کنار هم کارهای فوق العاده ای انجام می دهند." 

تمام افراد دور میز مدیریت، از قبل در اپل بوده اند و دوره های مختلفی را هم پشت سر گذاشته اند. بنابراین به بلوغ رسیده اند ولی در عین حال، هنوز سر زنده اند. هنوز آماده آتش زدن پل ها هستند، و این عالی است. چون دیگر شرکتی مثل این یافت می نشود(!) منظورم این است که هیچ شرکتی کاری را که ما امسال کردیم نکرده. درباره اش فکر کنید. ما بخش بیشتر آیفون را در روز معرفی عوض کردیم. نه اینکه فقط یک ریزه از اینجا یا آنجا، کلش را. و همین طور در مورد آیپد، هر دو محصول را در یک روز عوض کردیم. اینجا موفق ترین محصول تاریخ محصولات مصرفی الکترونیک را داریم، و در یک روز با آیپد مینی و آیپد نسل 4 خط تولید را به روز کردیم. چه کس دیگری این کار را کرده؟ 80% درآمد ما از محصولاتی می آید که تا 60 روز پیش وجود نداشتند. کمپانی دیگری هست که حاضر باشد چنین کاری کند؟ 

  ولی به عنوان یک کاربر و مصرف کننده محصولات مصرفی، که اتفاقاً مصرفش هم خیلی سنگین است، من همیشه علاقمند چیزهای جدید هستم. بر خلاف یک کمپانی مثل P&G که در درجه اول بحث اعتماد به ذهن می آید، در مورد برند اپل بیشتر "ارائه یک چیز نو" یا "ما می خواهیم دوباره طرز زندگی شما را عوض کنیم" به ذهن می آید. 
دلیل وجود ما هم همین است. دلیل اینکه به کار کردن ادامه می دهیم، و البته دلیل اینکه افراد می خواهند برای اپل کار کنند.

12-6-2012 7-19-31 PM.jpg

(اسکات فورستال نه آدم تنبلی بود و نه کم هوش. بر عکس، خیلی ها او را با استیو جابز مقایسه می کردند که خود انگیخته و ایده آل طلب بود. ولی در مقابل، برخی نیز او را آدمی غیر قابل تحمل می دانند. سایر مدیران ارشد کمپانی حاضر نبودند بدون حضور تیم کوک با فورستال سر یک میز بنشینند. با دوستان کم، و بروز اشکالات حاد در نقشه اپل، تیم کوک نیز دست از حمایت او بر داشت.)


  در چند هفته گذشته شما دو نفر از افراد حلقه مدیران ارشد را برکنار کردید؛ اسکات فورستال رئیس بخش نرم افزارهای موبایل و جان بروت رئیس بخش خرده فروشی. قرار است چطور این تغییرات اپل را بهتر کنند؟ سوالی که البته معادل مؤدبانه "چه چیزی اشتباه بود" است. 
مورد کلیدی در تغییری که شما به آن اشاره کردید، این اعتقاد من بوده که "همکاری و مشارکت" برای بروز "نوآوری" ضروری است -و البته یک شبه هم به این اعتقاد نرسیده ام، همیشه به آن معتقد بوده ام. این همیشه یکی از اعتقادات اصلی در اپل بوده. استیو هم عمیقاً به این معتقد بود. 

در مورد تغییرات، این طور نبوده که ما از "عدم همکاری" به "همکاری" کوچ کرده باشیم. ما درجه بالایی از همکاری و مشارکت را در اپل داریم ولی بحث، بردن آن به یک سطح جدید بود. به چیزهایی که ما در انجامشان عالی هستیم نگاه کنید. خیلی چیز ها هست ولی یک چیز مختص به ما که فکر می کنم کس دیگری انجامش نمی دهد، ارائه سخت افزار، نرم افزار و خدمات یکپارچه است به شکلی که اکثر کاربران، دیگر بین آنها تمایزی قائل نیستند. بلکه فقط به تجربه کاربری اهمیت می دهند که فوق العاده است. 

خب، ما چطور به کارمان ادامه داده و آن را به یک سطح بالاتر ببریم؟ راه حل، این است که در همکاری و مشارکت نمره +A داشته باشیم. پس این تغییراتی که انجام دادیم ما را به یک سطح جدید از همکاری درون سازمانی خواهد برد. ما سرویس ها را در یک محل واحد جمع کرده ایم، و فردی که آنجا را اداره می کند (یعنی آقای ادی کیو) توانایی های بی نظیری در بحث سرویس ها دارد. چنان سابقه فوق العاده ای که من ایمان دارم کارهای درجه یکی انجام خواهد داد. 

جانی [آیو، مدیر ارشد طراحی صنعتی]، که من فکر می کنم بهترین سلیقه در بین افراد زنده روی زمین و بهترین مهارت های طراحی را دارد، حالا مسئولیت طراحی رابط کاربری محصولات را هم دارد. منظورم این است که، به محصولات ما نگاه کنید (آیفونش را بر می دارد). چهره این محصول، نرم افزار آن است، درست؟ و چهره این آیپد هم نرم افزار آن است. می خواهم بگویم، جانی کار فوق العاده ای در طراحی سخت افزارهای اپل انجام داده، پس چه بهتر که او مسئول نرم افزار و حس و حال و ظاهر آن هم باشد؛ نه مسئول معماری لایه های زیرین نرم افزار، بلکه مسئول ظاهر و حس کار با آن. من فکر نمی کنم هیچ کس در دنیا یافت شود که سلیقه ای بهتر از او داشته باشد. بنابراین فکر می کنم او خیلی خاص است. او یک مبتکر اصیل است. 

همین طور باب [منسفیلد، مدیر ارشد تکنولوژی ها] را در سِمتی قرار دادیم که تمام کارهای سیلیکونی و موارد بی سیم را در کمپانی اداره خواهد کرد. ما واقعاً سریع رشد کرده ایم و الآن گروه های بی سیم مختلفی داریم. باید بگویم ایده های با حال و نقشه های بسیار جاه طلبانه ای در این بخش داریم. بنابراین او در رأس همه آنها قرار دارد و مسلماً در دنیا هیچ مدیری در بخش مهندسی بهتر از او نیست. او برای خودش در یک کلاس کاری تک نفره قرار دارد. 

و کریگ [فدریگی، مدیر ارشد مهندسی نرم افزار] هم بی نظیر است. ما این دیدگاه که سیستم عامل آیفون و آیپد باید با سیستم عامل مک یکی باشد را تصدیق نمی کنیم. همان طور که می دانید، iOS و Mac OS بر پایه یک پلتفرم ساخته شده اند. و کریگ همیشه عناصر مشترک میان آنها را مدیریت کرده بنابراین منطقی است که گروه های کاری یکی شوند. مشتریان می خواهند که iOS و Mac OS بی نقص در کنار هم کار کنند، نه اینکه یکی باشند، بلکه با هم بی نقص کار کنند. 

این تغییرات، همکاری و مشارکت را به سطح بالاتری می برد. ما از قبل هم بهترین کمپانی در کلاس خودمان بودیم ولی این جا به جایی ها، ورود به یک سطح جدید است. بنابراین کل ماجرا در همین باره بوده. می دانم در این باره خیلی قلم فرسایی شده، ولی حقیقت مطلب همین بود که گفتم.

12-6-2012 7-21-58 PM.jpg

(جاناتان آیو، مدیر ارشد طراحی صنعتی اپل تحت نظر کوک دامنه گسترده تری از اختیارات را صاحب شده. قرار است او علاوه بر طراحی ظاهر فیزیکی محصولات، به بازنگری طراحی ظاهری رابط کاربری سیستم عامل ها هم بپردازد.)


  رابطه شما با جانی آیو چگونه است؟ چه چیزی شما را به او پیوند می دهد؟ 
من جانی را دوست دارم. یک آدم فوق العاده است، و احترام بسیار زیادی برای اش قائلم. چه چیزی ما را به هم پیوند می دهد؟ هر دو عاشق اپل هستیم. هر دو می خواهیم اپل کارهای عالی انجام دهد. هر دو اصول یکسانی را قبول داریم. به سادگی معتقدیم، نه پیچیدگی. به مشارکت در کار معتقدیم. هر دو اپل را برای این می خواهیم که بهترین محصولات دنیا را تولید کند. بنابراین ارزش هایی که مد نظر داریم یکسان هستند. 

چه سوال شما درباره "تیم و جانی" باشد چه درباره "جانی و باب" یا سایر افراد، جواب من یکسان خواهد بود. اگر به 100 فرد برتر در اپل فعلی نگاه کنید، آدم های بسیار متفاوتی را خواهید دید، با شخصیت های متفاوت، و سبک های کاری متفاوت. ما یک کمپانی تولید آدامس نیستیم. آدم ها را داخل یک ماشین نمی گذاریم که از آن طرف بیرون بیایند و حرف های یکسانی بلغور کنند، یا یکسان فکر کنند و نگاه شان شبیه هم باشد. ما واقعاً تنوع را دوست داریم و با صدای بلند فریادش می زنیم. 

به خصوص خواهان تنوع در افکار هستیم. تنوع در سبک کار. می خواهیم هر کسی، خودش باشد. این یکی از مزیت های اپل است. لازم نیست کس دیگری باشید. لازم نیست وقتی سر کار حاضر می شوید ماسک بزنید و به چیزی وانمود کنید. چیزی که ما را به هم پیوند می دهد، همان ارزش هایی است که ما را دور هم جمع کرده. همه می خواهیم کار درست را انجام دهیم. می خواهیم صادق و صریح باشیم. اما وقتی اشتباه کنیم، به آن اعتراف می کنیم و شجاعت تغییر کردن را داریم. 

ضمناً سیاست بازی توی کارمان نیست. من از سیاست بازی متنفرم. هیچ جایی برای اش در شرکت ما نیست. زندگی من آنقدر کوتاه است که کمترین وقتی برای سر و کله زدن با این چیزها نمی ماند. بروکراسی بی بروکراسی. من یک کمپانی چابک و سریع می خواهم که در آن سیاست بازی و دستور جلسه جایی ندارد. 

وقتی این طوری کار کنی، همه چیز ساده می شود. حواس پرتی ها کنار می رود. نگرانی هایی را که کمپانی ها معمولاً دارند، نخواهید داشت. یک عالمه سیلو که هر کسی سعی کند سیلوی خودش را پر کند و ببیند چطور می شود یک طبقه به آن اضافه کرد، و از این دست چیزها را نخواهید داشت. کارها آنقدر ساده می شود که می توانید آزادانه روی مسائل واقعاً مهم تمرکز کنید. 

من تجربه کار در کمپانی های دیگر را دارم. اپل یک جواهر است. بودن در چنین محیطی یک امتیاز ویژه است. من نتیجه روش های خلاف این را دیده ام. اصلاً رضایت بخش نیست. زندگی شما را تیره می کند، و بنابراین از آن دوری می کنم. بگذارید این طور بگویم: کاری نیست که برای دوری از آن وضعیت های تیره و تار نکنم. 

  شما چطور بر طراحی محصولات اثر می گذارید؟ جلسات کاری ندارید. فرآیند های رسمی را طی نمی کنید. نکند فقط گاهی راه تان را [به سمت استودیوی طراحی] کج می کنید و با جانی به تماشای طرح ها می نشینید؟ 
این طور نیست که جلسه نداشته باشیم. من این را نگفتم. بحثم این بود که چطور دانه ایده ها جوانه می زند. یعنی ما می خواهیم ایده ها از تمام 80 هزار کارمندمان بروز پیدا کند، نه فقط 3-4 نفر. البته یک گروه خیلی کوچکتر [از آن 80 هزار نفر] هم هستند که باید تصمیم بگیرند و ایده ها را بپرورانند و جلو بروند، اما در عین حال می خواهیم تمام ایده ها را هم بگیریم. دلمان می خواهد افراد جستجو کنند؛ این توضیحی بود درباره چیزی که پیش تر گفتم. 

ما در اپل، هر دوشنبه ساعت 9 صبح جلسه مدیران ارشد را داریم. همگی در این جلسه شرکت می کنیم و 4 ساعت را با هم می گذرانیم. درباره تمام چیزهای مهم درون کمپانی بحث می کنیم. درباره هر محصولی که در حال عرضه است -و چگونگی آن- بحث می کنیم. درباره تک تک محصولاتی که روی نقشه راه قرار دارند حرف می زنیم؛ اینکه اوضاع آن محصول چطور پیش می رود، تیم ها چطور کار می کنند و مسائل کلیدی پیرامونش چیست. ممکن است مشکلات فعلی را به بحث بگذاریم یا مسائل مربوط به آینده را. ممکن است به جایی برسیم که بگوییم "می دانی، این یک مورد را باید بیرون برد و در مقیاس بزرگتری رویش طوفان فکری برگزار کرد." به وسیله این جلسات هماهنگی و اعتقاد قوی به آنها، کمپانی خیلی نرم تر جلو می رود؛ منظورم این است که افراد در حین این جلسات سفر نمی روند؛ همه آنجاییم و کسی هم معاونش را جایگزین نمی کند. به خاطر همین دور هم نشینی دائمی، هرگز از هماهنگی خارج نمی شویم. 

حالا فقط یک چیز دیگر می ماند. یک مثال می زنم. هر چهارشنبه ما جلسه ای با بخش های تولید هر محصول داریم. بنابراین زیرمجموعه ای از تیم مدیران ارشد با مثلاً گروه مک جلسه می گذارد و چندین ساعت درباره این محصولات گفتگو می شود. چهارشنبه بعد از آن، چندین ساعت وقت صرف آیفون می شود و همین طوری تیک-تاک، تیک-تاک ادامه می دهیم. و این جلسات را برای خودم برگزار نمی کنم، البته که برای خود من هم تأثیر به سزایی دارد، ولی برای کمک به کمپانی انجامش می دهم. 

  برای سرکشی به اطراف هم وقت می گذارید؟ 
البته، ضروری است. فقط بحث سرکشی به بخش های مختلف کمپ اصلی نیست. ما فروشگاه های زیادی داریم. بنابراین به آنها هم سر می زنم. چیزهای زیادی می شود از فروشگاه ها یاد گرفت. من ایمیل های زیادی می گیرم ولی رفتن به فروشگاه های خودمان یک بُعد متفاوت به کار می دهد، وقتی رو در رو با مشتریان حرف می زنی، جو محل دستت می آید. 

اینکه به خودت اجازه منزوی شدن ندهی خیلی مهم است، به نظرم در مقام مدیر عامل، این مهمترین چیز است. خوشبختانه امروزه، برای یک نفر که مدیر عامل اپل است خیلی مشکل خواهد بود که بخواهد منزوی شود ولی خب امکان هر چیزی هست. نمی دانم. ولی بین مشتریان و کارمندان و مطبوعات، بازخوردهای زیادی می شود گرفت. فایده بزرگتر این است که مسائل حواس پرت کن را می شود از قطعات اصلی پازل، بهتر تشخیص داد. 

ادامه دارد... 

 

http://narenji.ir/6220-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%B3-%D9%88%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%88%DA%A9-2012-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها