0

می‌خواستم که یار تو باشم ننه‌م نذاشت!

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

می‌خواستم که یار تو باشم ننه‌م نذاشت!
چهارشنبه 10 آبان 1391  7:54 PM

 
ماجرای زن ذلیلی و حضور مقتدرانه «مادر شوهر» اصلا زمان و دوره نمی‌شناسد و یک عنصر همیشه حاضر تاریخی است؛ آنقدر که مجله توفیق هم حدود 100سال قبل آن را به نظم درآورده.
 
 
می‌خواستم که یار تو باشم ننه‌م نذاشت
پیوسته در کنار تو باشم ننه‌م نذاشت
می خواستم به عشق تو بار گران کشم
در روز و شب حمار تو باشم ننه‌م نذاشت
می خواستم به کوی تو باشم به روز و شب
در رفته چون زوار تو با شم ننه‌م نذاشت
می‌خواستم به همرهت آیم به هرکجا
چون اشتری مهار تو باشم ننه‌م نذاشت
 
می‌خواستی که صید نمایی مرا به مکر
یک عمر من شکار تو باشم ننه‌م نذاشت
می‌خواستی به حیله بدام آوری مرا
آشفته و نزار تو باشم ننه‌م نذاشت
می‌خواستم به وصف تو پرچانه تر شوم
شاعر به رهگذار تو باشم ننه‌م نذاشت
 
 
 
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
architect0811 tahmores mj_rafatnia farshon majid68 zahra_53 hamid_h
دسترسی سریع به انجمن ها