0

زنان الگو

 
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به:زنان الگو
شنبه 6 آبان 1391  2:21 AM

رباب دختر امرو القیس

اهل مدینه به نزد خاندان رسول خدا(ص) می آمدند و می رفتند. صدای ناله و فریاد هم چنان بلند بود. زنان مدینه هر روز به تعزیت و تسلیت می آمدند.

زنی پرسید: چرا رباب داخل خانه نمی شود؟

یکی گفت: از روزی که برگشته است، زیر سقف نرفته است. هر چه اصرار می کنند، بی فایده است. دختر امروالقیس، دختر هندالهنود هنوز سودای حسین(ع) را در سر دارد.

دیگری گفت: دیدن سر حسین(ع) از او مجنونی ساخته است.

زن دیگری به جمع نزدیک شد و سر جلو آورد:

از یادش می رود. خیلی ها قبل از او بیوه شده اند. هر کدام را به کسی شوهر دادند. جعده دختر اشعث را فراموش کرده اید؟ با آن که سم اهدایی معاویه را به حسن(ع) خورانید، شوهر کرد با مردی از خاندان طلحه، شنیدم که برای او پسری آورده است. رباب زن فاضل و خوبی است. به یقین از زنان دیگر در نسب و فضل و کرامت برتر است.

زن دیگری گفت: و از همه وفادارتر، همچنان که در زندگی اش آرام جان حسین(ع) بود. شنیده ام که اشراف قریش از او خواستگاری کرده اند...

دیگری گفت: اما رباب آن ها را از خود رانده است. می گوید: پس از رسول خدا(ص) پدرشوهری نمی خواهم....

حال و روزش را می بینید، جز اشک و آه غذایی ندارد، هر روزفرسوده تر می شود....

نزدیک به یک سال است که از واقعه عاشورا می گذرد. اما داغ دل رباب هنوز تازه است. اشک و آه همنشین او هستند و همنشین دیگر زنان.

هیچ بخاری از دودکش خانه ها بلند نمی شود. هیچ زنی از بنی هاشم سرمه نمی کشد و خضاب نمی کند. صدای خنده از منازل اهل بیت(ع) بلند نمی شود. یک سال است که رباب هنوز به سایه نرفته است. خورشید تازه سر بلند کرده بود که یک خبر دهان به دهان منتقل شد.

رباب به حسین(ع) پیوسته است.

 

خدایا چنان کن سرانجام کار                  تو خشنود باشی و ما رستگار

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها