پاسخ به:زنان الگو
شنبه 6 آبان 1391 2:16 AM
ام سلمه
امّ سلمه ، نامش هند، دختر حذيفه بن مغيره مخزومى ، زوجه ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد مخزومى بـود. امّ سلمه و همسرش ، از پيشتازان اسلام بودند. وقتى ، دستور هجرت به حبشه ، صادر شـد، ايـن زن و شـوهر نيز در بين نخستين گروه مهاجران ، به حبشه هجرت كردند. بعد از رفتن بـه حـبـشـه ، اخـبـارى دالّ بـر خـوش ـرفـتـارى قـريش با مسلمانان به آنها رسيد و آنها به اين خـيـال بـه مـكه برگشتند. امّا در بازگشت به دروغ بودن خبر پى بردند. ابوسلمه وهمسرش به ابوطالب پناهنده شدند و پس از تحمّل سختيهاى فراوان به مدينه هجرت كردند. شوهرش ابـوسـلمـه ، هنگام جنگ در ركاب رسول خدا شمشير مى زد. در جنگ اُحد به شهادت رسید.
امّ سلمه گويد:چـون به وفات ابوسلمه ، مصيبت زده شدم گفتم :((خداوندا اين مصيبت را به حساب خود قرار بده ، دلم راضـى نـشد كه بگويم ، خدايا! بهتر از آن را برايم جانشين كن . و به خودم گفتم چه كسى بهتر از ابوسلمه ، آيا چنين و چنان نبود؟))پس از مُنقضى شدن عدّه ، ابوبكر و عمر، از امّ سلمه خواستگارى كردند، امّ سلمه جواب ردّ داد.رسول خدا صلى الله عليه و آله ، حاطب بن ابى بلتعه را به خواستگارى ام سلمه فرستاد. امّ سلمه گفت :
((اى فرستاده رسول خدا خوش آمدى ؛ به عرض پيامبر برسان كه من زنى مُسنّ و مادر چند يتيم هستم ، و غيرت زنانگى ام نيز زياد است . (نمى توانم جز شوهرم برای خود همسرى ببينم).))پيامبر (ص) فرمود، به او بگوييد: ((اينكه گفتى مُسنّ هستم ، من از تو مُسنّ ترم و برزن عيب نيست كه به پيرتر از خود، شوهر كند، و اينكه گفتى سرپرست يتيمانم ، مانعى ندارد؛ يتيمان تـوبـه عـهده خدا و رسول اوست ، و اينكه گفتى من غيرتم شديد است ، من دعا مى كنم كه خداوند اين حالت را از تو بزدايد.))امّ سـلمه ، پس از حضرت خديجه (س) برترين زنان پيامبر (ص) است . او سعى فراوان داشت تـا رضـايت پيامبر را تحصيل نمايد. روزی به مناسبتى نام خديجه (س) به ميان می آمد و حضرت از او به خوبى ياد می كرد،و گفت :((همه صفاتى كه بيان كرديد، خديجه دارا بود و به سوى خداوند خويش شتافت . خداوند، اين منزل را براى او مبارك گرداند و ما را در بهشت ، با او محشور كند.))
وقـتـى آيـه (تـخـيـيـر) نـازل شـد و هـمـسـران رسـول خـدا(ص) مـخـيـّر شدند بين باقى ماندن بر همسرى آن حضرت يا طلاق گرفتن ، اولين كسى كه پيامبر و زندگى با آن حضرت را انتخاب كرد، امّ سلمه بود. او برخاست و گفت : ((من خـدا و رسـولش را انـتـخـاب كـردم ، پـس از او، بـقـيـه زنـان حـضـرت ، ايـن جـمـله را تـكـرار كردند.))
در(الاصـابـه) آمـده اسـت كـه :«امّ سـلمـه ، زنـى بـا وقار، و داراى عقل وافر و رأى صائب بود.» اشاره او به پيامبر، در روز(صلح حديبيّه) دلالت بر كمال عقل او دارد. جـريـان اشـاره ايـن بـود در حديبيّه پس از عقد صلح ، حضرت دستور داد، اصحاب در همان جا سـر خـود را بـتـراشند و شتر قربانى را نحر كنند.ليكن مسلمانان ، از فرمان پيامبر(ص) سر پـيچى كردند.حضرت در حالى كه اندوهگين بود، به خيمه بازگشت . امّ سلمه علّت را پرسيد، پيامبر جريان را شرح داد. امّ سلمه عرض كرد:(( شما موى خود را كوتاه و قربانى را ذبح كنيد، ديگران به شما اقتدا خواهند كرد.))
پيامبر، اقدام به تراشيدن سر و ذبح قربانى كرد، و اصحاب نيز در پيروى از آن حضرت ، قربانيها را ذبح نموده و سرها را تراشيدند.
امّ سلمه ، به جهاد و فداكارى در راه خدا علاقه زيادى داشت و آرزو مى كرد كه جهاد، بر زنان نـيز واجب شود، تا در راه خدا جهاد كند. در ذيل آيه 32 سوره نساء آمده است ، كه اين آيه در مورد امّ سلمه نازل شد. زيرا او آرزو داشت كه جهاد بر زنان نيز واجب شود تا آنها هم بتوانند به اين فضيلت والا و مرتبه عالى نايل گردند.
امّ سلمه ، به رعايت دستورات الهى و احكام دين اسلام ، اهميّت مى داد. بانويى به نام امّ الحسين گويد:« نزد امّ سلمه بودم كه عدّه اى زن و مرد فقير، وارد شدند و با اصرار، طلب كمك كردند. من ـ با مشاهده اختلاط زن و مرد ـ گفتم : يا شما مردان و يا شما زنان خارج شويد. امّ سلمه گفت : اى زن ! مـا بـه ايـن كـار (اخراج آنها) مأمور نشده ايم . پس هر يك از آنها را با احسانى ولو با دادن يك دانه خرما،بفرست.»امّ سلمه ، به كسب علم و شنيدن احاديث پيامبر، علاقه فراوان داشت و به همين علت ، يكى از راويـان حـديـث اسـت ، و در كـتـابـهـاى روايـى در حـدود 378 حـديـث از او روايت شده است . خودش نـقـل مـى كـند كه زن آرايشگرى سرگرم شانه كردن سرم بود كه شنيدم ، پيامبر فرمود: ايّها النـّاس ... بـه آرايـشـگـر گـفتم : زود سرم را بپيچ . او گفت : فدايت شوم حضرت فرمود: ايها الناس . درجواب گفتم : مگر مادر زمره مردم نيستيم ؟ پس امّ سلمه زود سرخود را پيچيد و در اتاق ايستاد، كلام رسول خدا را شنيده وحفظ كرد.پيامبر گرامى اسلام (ص)، به صداقت و ايمان ام سلمه ، آگاه بود از اين رو، او را در مواضع مـتـعـدّد تأييد كرده است كه بدان اشاره خواهيم كرد. اين ايمان ، مورد اذعان ديگر همسران پيامبر (ص) نيز بوده است.
در روايـتـى ديـگـر كـه امّ سـلمـه جـريـان كـسـا و اصـحـاب آن را نـقـل مى كند، آمده است : در حالى كه آنها ـ حضرت پيامبر و امام على و حسن و حسين و حضرت زهرا عـليـهـم السلام ـ حاضر بودند، آيه شريفه (تطهير) نازل شد. پيامبر (ص) زيادى كسا را نيز بر روى آنها انداخت و فرمود: خدايا! اينان اهل بيت و خواصّ من هستند، از آنها بدى و پليدى را دور كن ، و آنـهـا را بـه بـهـتـريـن نـوع ، پاك گردان . پيامبر اين جمله را سه بار گفت . من (امّ سلمه) سـرخـود را داخـل آن پـرده كـردم و گفتم : اى رسول خدا، آيا من هم با شما هستم ؟ حضرت دو بار فرمود: تو برخير و نيكى هستى. صاحب (تنقيح المقال) مى گويد:((يـكـى از فـضـايـل امّ سـلمـه ايـن اسـت كـه پـيامبر (ص) تربت (سيّد الشّهدا) را به او داد و فرمود: وقتى اين خاك ، پر از خون شد، بدان كه حسين كشته شده است و امام حسين (ع) نيز هنگام حـركـت بـه سـوى كـربـلا مقدارى از تربت را به آن بانو داد و فرمود: وقتى پر از خون شد، بدان كه من كشته شده ام .))مورد اطمينان بودن امّ سلمه:1ـ خـود امّ سـلمـه گـويـد: پـيـامـبر (ص)، امام على (ع) را در خانه من فراخواند و دستور داد: بر پـوسـتـى از گـوسـفند، گفته هاى پيامبر را بنويسد. سراسر پوست نوشته شد، سپس پيامبر (ص) پـوسـت را بـه من داد و فرمود: هر كس پس از من آمد و فلان نشانى را داد، پوست را به او تحويل ده . پس از وفات پيامبر (ص)، كسى را فرستادم تا ببيند ابوبكر چه مى كند امّا خبرى نـشـد. بـعـد از او، عمر حاكم شد. باز كسى را فرستادم تا ببيند نشانه هايى كه پيامبر (ص) داده بود، ظاهر مى شود يانه ، ليكن خبرى نشد. هنگام خلافت عثمان نيز نشانه اى ظاهر نشد. تا ايـنـكـه نـوبـت بـه امـام على (ع) رسيد. در اين حال كسى را فرستادم ، حضرت على (ع) پس از داخـل شـدن به مسجد، به فرستاده من فرمود: برو از (ام المؤ منين) براى من اذن ورود بخواه . پس از آن ، امام تشريف آورد و پوست را تحويل گرفتند.2ـ كـتـابهايى كه حضرت على (ع) نزد امّ سلمه به امانت گذاشت ـ و در آن علوم امامت گرد آورى شـده بـود ـ و پـس از شـهـادت آن حـضـرت ، امـام حـسـن (ع)، آنـهـا را تحويل گرفت ، دليل ديگرى بر وثاقت و مورد اعتماد بودن اوست.3ـ احـاديـث فـراوانى دلالت مى كند كه امام حسين (ع) هنگام حركت به سوى عراق ، كتب علم (امير المؤ منين) و (ذخاير نبوّت) و (خصايص امامت) را نزد امّ سلمه به امانت گذاشت ، پس از شـهـادت امـام حـسـيـن (ع)، امـام زيـن العـابـديـن (ع) آنـهـا را تحويل گرفت .
پـس از وفـات پـيـامبر (ص) اين بانوى بزرگ ، بر (صراط مستقيم) پابرجا بود، و نسبت به اهل بيت وفا دار ماند. پس از وفات حضرت پيامبر، چون خلافت از مسير اصلى منحرف شد، و فدك غصب گرديد، حضرت زهرا (س) براى دادخواهى به مسجد رفت و در آنجا خطبه پر شورى ايـراد فـرمـود و مـسـلمـانـها را به قيام فراخواند. ابوبكر كه از تاثیر اين خطبه ترسيده بـود، و احـتـمال ادامه اين رويه را مى داد، براى اينكه كسى جرأت اعتراض نداشته باشد، بر مـنـبـر رفـت و با شدت تمام تهديد نمود و حضرت صديقه (س) و شوهر بزرگوارش را آماج جـسـارت قـرار داد. تنها صدايى كه در اين جو خفقان بلند شد، صداى ام سلمه بود. او به اعتراض گفت :((آيـا بـه بانويى چون زهرا (س) چنين گفته مى شود؟ واللّه ، او از زنان بهشت است ، و در دامن نبی تربيت يافت و دستهاى فرشتگان ، او را لمس كرده است . در رويشگاههاى پاك رشد كرده و بـه بـهـتـريـن شـيـوه ، پـرورش يـافـتـه اسـت . آيـا گـمـان مـى كـنـيـد كـه رسـول خـدا (ص) مـيـراث خـود را بـر او حـرام نموده و به او نگفته است ؟ در حالى كه خداوند فـرمـوده : (وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقْرَبينَ) (خويشاوندان نزديكت را انذار كن) پس پيامبر (ص) او را آگـاه كـرده ، و اكـنـون او بـراى بـه دست آوردن ميراث خويش به پا خاسته است . او بهترين زنـان ، مـادر دو سـرور جـوانـان بهشت ، همسنگ دختر عمران و همسر شير پهلوانان و پدرش خاتم پيامبران است . سوگند به خدا! پدرش بر او از آسيب گرما و سرما مواظبت داشت و مهربانى مى ورزيـد؛ و دسـت راسـتـش را بـالش و دسـت چـپـش را پـوشـش او مـى كـرد. آهـسـتـه رويد! زيرا كه رسـول خـدا (ص) درجـلوى ديـدگـان شـماست ، و شما بر خداوند وارد خواهيد شد، واى بر شما! بزودى خواهيد دانست .))خـليـفـه ، مـصـلحـت را در سـكـوت ديـد، و بـراى تـنـبـيـه امّ سـلمـه ، حـقـوق سـالانـه او را قـطـع كرد. سر انجام ام سلمه در سال 62 هجرى ، در سن 84 سالگى از دنيا رفت و در بقيع دفن شد.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار