0

عرفه بی‌تابِ حسین(ع) بود، حسین(ع) بی‌تابِ شهادت

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

عرفه بی‌تابِ حسین(ع) بود، حسین(ع) بی‌تابِ شهادت
چهارشنبه 3 آبان 1391  1:15 AM

عرفه بی‏تاب بود و بی‏تاب‏تر از آن، مشتاقیِ محض حسین علیه‏السلام بود.

عرفه، سرشار از اشک‌ریزان شورانگیز حسین(ع) بود و چشم‌انتظار نگاه نگران نرگس‏های مدینه.

احساس‏ها به اوج حرارت عشق رسیده بودند و حسین(ع) می‏آمد تا شکوه‌مندترین همایش شِکوه و شُکوه را با اشک‏های خویش افتتاح کند. حسین(ع) می‏آمد تا تاریخِ رسوب کرده در لایه‏های زیرین فراموشی را از پس طولانی‏ترین شب‏های ظلمت و تباهی، به طلوعی دوباره برساند.

حسین(ع) می‏آمد و صحرای عرفات، غرق رایحه خوشِ نفس‏های حسین(ع) می‏شد.

حسین(ع) می‏آمد و اشک، از عمق وجود واژه‏ها جاری می‏شد.

حسین(ع) لبان شکوفه‌پوش خویش را گشود: سلام ...

سلام به آسمانی که هرگز از یاد ستارگان نمی‏رود. سلام به صحرایی که سفره‏اش گسترده است و گستردگی‏اش غم‏فزا.

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ وَ لا لِعَطائِهِ مانِعٌ

حسین(ع) اینک از خیمه خود بیرون زده بود و در نهایت خشوع، دست‏ها را غرق در آسمان می‏کرد، و چشم‏ها را از دامنه کوه روانه کعبه می‏ساخت.

لحظه‏ها غرق در سوز و گداز حسین(ع) بودند و اشک‏ها در ازدحام اذن دخول و زیارت ضریح منبر چشم‏های حسین(ع)، عاشورایی‏ترین عرفه را می‏آفریدند.

اشک از لبه‏های صخره‏ها سر می‏خورد و در التماسِ ترک‌خورده خاک، محو آغوش گرمِ آفتاب می‏شد. سرتاسر صحرا به گوش و هوش بود تا آخرین صدای حسین(ع) را در خلوتِ حضور درک کند: «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمدُ کَما خَلَقْتَنی فَجَعَلْتَنی سَمیعا بَصیرا وَ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنی فَجَعَلْتَنی خَلْقا سَوِیّا رَحْمةً بی وَ قَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقی غَنیا»

پروانه‏های نیاز بر گرد لب‏هایش بال و پر می‏زدند و از شیرین شهد شورانگیزش برمی‏گرفتند و پر می‏گشودند. باران شروع شده بود و لحظه‏های رسوب کرده در دامنه کوه را می‏شست و می‏برد، و حسین(ع) در پرده‏ای تازه‏تر از اشک، نغمه لاهوتی نیاز را تا دور دست‏ترین نگاه ستاره‏های دست نیافتنی می‏پراکند.

یا مَوْلایَ اَنْتَ الَّذی مَنَنْتَ، انتَ الَّذی انْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذی أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذی احْمَلْتَ، انتَ الَّذی افْضَلْتَ، انتَ الَّذی اکْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذی وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذی اعْطَیْتَ، أَنْتَ الَّذی اوَیْتَ»

تویی که پناه دادی، ... و خورشید هنوز سر برهنه بر کرانه کبود آسمان می‏نگریست تا حسین(ع) را به یاد خیمه‏های نیم‌سوخته بیندازد.

عصری که حسین(ع) یک بار دیگر می‏بایست فرازی از دعای عرفه را، با لبانی تشنه در کنار رود زمزمه کند: «أَنْتَ الَّذی اوَیْتَ؛ تویی که پناه دادی».

لحظه‏های سنگین، تنها با اراده و همراهی اشک‏ها گام برمی‏داشتند. آفتاب به آخرین فراز دعای عرفه ایستاده بود و با نغمه رود، از میان پلک سنگین لحظه‏ها غبار ملال را شست‏وشو می‏داد. لبان حسین(ع) هنوز لبریز زمزمه و سوز بود و سرشار از گداز. «إِلهی انَّ رَجائی لا یَنْقَطِعُ عَنْکَ وَ اِنْ عَصَیْتُکَ کَما اَنَّ خَوْفی لأیزایِلُنی و اِنْ اَطَعتُکَ فَقَدْ دَفَعَتْنی اَلْعَوالِمُ اِلَیْکَ و قَدْ اَوْقَعنی عِلْمی بِکَرَمِکَ عَلَیْکْ».

 

روایتی دیگر

 

عرفه رو به اتمام بود و «بشر» و «بشیر»، پسران غالب اسدی، خیمه‏های کربلا را در نگاه حسین علیه‏السلام می‏دیدند که چشم‌انتظار بازگشت حسین(ع) از گودی قتل‌گاه است؛ گودالی که جز به خون حسین(ع) پر نخواهد شد، گودالی که آفتاب عاشورا از آن طلوع خواهد کرد، گودالی که لبریز از زمزمه‏های عرفات است و سرشار از «اَنتَ الذی اوَیْتَ».

گویی هنوز در «عرفات» رو به جلوه‏زار «کعبه» ایستاده و از پرتو چهره نورانی‏اش، صحرا غرق نور شده است! گویی ایستاده و دست‏های پر از اجابت خود را به آسمان گرفته و ملکوت الهی غرق شنیدن عاشقانه‏های اوست: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَ لا لِعَطائِهِ مانِعٌ و...

ستایش از آن خدایی است که قضایش را دفع‌کننده‏ای و عطایش را منع‌کننده‏ای نیست.

اَللهُمَ إِنّی اَرْغَبُ اِلَیْکَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَةِ لَکَ مُقِرّا بِانَّکَ رَبّی، وَ اِلَیْکَ مَرَدّی،...

الهی، اینک من به سوی تو روی می‏کنم و به پروردگاری‏ات گواهی می‏دهم؛ اقرار می‏کنم که آفریدگار من تویی و بازگشت من به سوی توست، ...

گویی در «کربلا» ایستاده است! و تصویر لاجوردی آسمان، شگفت‏انگیزتر و بشکوه‏تر از همیشه، در ازدحام سپید فرشتگان، گم شده است!

پرتو قنوتش، حتی دورترین ستاره را به تماشا می‏خواند و تسبیح کلمات آسمانی‏اش غلغله در عرش می‏اندازد؛ نگاه حقیقت‌شناس فرشتگان پر از ستاره است و نغمه «یا حسین» با اشک‏ها و آمین‏های پی‌در‌پی، گوشه‌گوشه آسمان را فرا گرفته است.

امروز، روز عرفه است، روز نیایش، روز ستایش واقعی و توحید محض.

امروز باید عظمت خداوند متعال «جلّ جلاله» را بی‏پرده دید!

امروز باید غیر از آسمان، برای خود سقفی نساخت!

امروز باید سجاده بر خاک نهاد، باید محراب تماشا را تا افق گسترد، باید وسعت لایتناهی اندیشه و احساس را به هم آمیخت!

امروز، روز طولانی‏ترین نیایش‏های عاشقانه با خداست!

امروز، روز همایش رحمت خداوند است، روز نا امیدی اهریمن، از نارسایی ترفندهایش.

امروز، روز سخاوت حضرت حق «عزّ و جل» است، روزِ «اَللهُمَّ یا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطی وَ یا خَیْرَ مَن سُئِلَ وَ یا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ».

امروز، روز اوج‏گیری نور صلوات است که منزلت خاکیان را بر افلاکیان ثابت می‏کند.

امروز، روز استجابتِ «یا مُجیبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینُ» است!

روز عرفه است، روز نیایشِ خونین حضرت مسلم‏بن عقیل علیه‏السلام، روز استجابت دعای پیر فرزانه کوفه، شهید عشق حسین علیه‏السلام ، هانی بن عروه رحمه‏الله است! امروز، روز دعا و اشک و «یا حسین» در تمام صحراهای آغشته به عطر کربلاست!

امروز، مؤمنین در سایه‏زار چتر رحمت، دل‏های عاشق خود را به امتحان عشق می‏سپارند.

امروز، روز معراجِ دل‏های کربلایی است که هم‏نوا با کاروان سالار عشق عاشورا، می‏خوانند: لآ اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الْمُوحِّدِینَ،...

امروز، روز همراهی و هم‏صداییِ متیقن با «یا ربّ یا ربّ»های امام حسین علیه‏السلام است!

امروز، روز زیبای سیر و سلوک عارفانه در عالم بالاست، روز عارفان حقیقی، روز معراج دل، به اعلی علیّینِ تسبیحِ حضرت پروردگار!

امروز، روز پالایش وجود از هر گونه تعلّق و شرک و گناه است، روز توبه!

الهی، به حق امروز که روز نیایش‏های عاشقانه و عارفانه امام حسین علیه‏السلام است، به شرافت «روز عرفه»، در طول سال، ما را از مغفوران درگاهت قرار بده، نه از محرومان!

الهی، به حق امام حسین علیه‏السلام، و به حق مسلم بن عقیل علیه‏السلام، شناخت قدر و حرمت روز عرفه را به ما بیاموز تا روزی‏مند از رحمت واسعه تو گردیم!

الهی، به حق عبادت اولیای درگاهت در این روز مبارک، زیارت حجتِ(عج) پنهان از نظرت را در دنیا و شفاعتش را در جهان آخرت نصیبمان گردان. آمین

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها