0

برهان صدیقین

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

برهان صدیقین
چهارشنبه 26 مهر 1391  7:23 PM

در مورد برهان صدیقین مطالب علمی و تحقیق فراوان است لكن به اقتضای گنجایش این نوشتار مطالبی مختصر بیان می‌شود.
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار «بوعلی سینا» با استفاده از آیات قرآن كریم در تسمیه برهانی به كار برد كه بر اساس امكان ماهوی برای اثبات وجود خداوند سازمان داده بود و سرّ این نامگذاری توسط او این است كه در این برهان هیچ یك از افعال و مخلوقات خداوند نظیر حركت و حدوث، واسطه در اثبات نیست، بلكه بعد از نفی سفسطه و قبول این كه واقعیتی هست، با نظر به اصل وجود، بدون آن‌كه نیاز به واسطه‎ای دیگر باشد، با یك تقسیم عقلی كه موجود یا واجب و یا ممكن است و در صورتی كه ممكن باشد مستلزم واجب خواهد بود، وجود خدای تعالی اثبات خواهد شد.
بوعلی (ره) در نمط چهارم كتاب «الاشارات و التنبیهات» بعد از اقامه برهان در خصوصیات و تسمیه این برهان می‌گوید: دقت كن، چگونه بیان‎ها برای اثبات وجود خداوند و یگانگی و بریء بودن او از نقص‎ها به چیزی جز تأمل در حقیقت هستی، احتیاج ندارد و نیازمند به اعتبار و لحاظ خلق و فعل خداوند نمی‌باشد هر چند كه فعل و خلق خداوند نیز دلیل بر وجود او بوده و از این طریق نیز می‎توان به اثبات ذات واجب پرداخت و امّا آن را كه از نظر مستقیم به وجود حاصل می‎آید، مطمئن‎تر و بهتر است. ما چون وجود را از آن جهت كه وجود است در نظر می‎گیریم بر وجود او گواهی می‎دهیم... قرآن كریم می‌فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» آیات خود را در آفاق و نفس‎هایشان به زودی نشان می‎دهیم تا برای آنها روشن شود كه تنها او حق است و البتّه این شیوه از آگاهی نسبت به حق تعالی مخصوص به قومی است و سپس قرآن كریم می‌فرماید: «أَ وَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ آیا خود پروردگار تو، كه بر همه امور گواه و یا در همه اشیاء مشهود است كفایت نمی‌كند.
این گونه حكم مختص به صدیقین است كه با نظر به خداوند بر او گواه می‎گیرند و با نظر به غیر بر او استدلال نمی‎كنند.
برهان امكان ماهوی بوعلی كه به برهان سینوی هم معروف است گرچه از بسیاری جهات نسبت به براهین پیشین مزیت و برتری دارد، امّا او نیز برای اثبات واجب از ماهیت و امكان استفاده می‌كند. لذا صدرالمتألهین از این امر و نكته غفلت نكرده و به همین دلیل برهان بوعلی را (كه خودش آنرا برهان صدیقین می‎دانست) شایسته عنوان صدیقین ندانسته و خود به تقریری جدید و متقن از برهان صدیقین پرداخته است و می‌گوید: «راههای به سوی خداوند فراوان است زیرا او دارای فضائل و جهات كثیره است و برای هر رونده جهتی است كه خدای تعالی آن جهت را برای او تعیین می‌كند و راه های به سوی او گرچه بسیار است امّا برخی از آنها محكم‎تر و اشرف بوده و از ظهور بیش‌تری برخوردار است و آن برهانی كه در اثبات واجب، محكم‎ترین برهان‎ها و بهترین آنهاست برهانی است كه حد وسط آن غیر از واجب نباشد و در این صورت راه با مقصد یگانه خواهد بود و آن، راه صدیقین است كه برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق گواه نمی‎گیرند. آن‌ها از خود او بر او گواه می‎آورند و از ذات بر صفات و از صفات به افعال پی می‎برند. و امّا غیر صدیقین، نظیر متكلمان و طبیعیون و دیگران با نظر به غیر خداوند نظیر، امكان ماهوی (برهان بوعلی) حدوث خلق و عالم (متكلمین) و حركت جسم (ارسطو و ارسطوئیان) و... بر ذات و صفات او استدلال می‎كنند و این امور البتّه دلایلی بر ذات و شواهدی بر صفات او می‎باشند و لیكن شیوه صدیقین محكم‎تر و شریف‎تر است.
بعد از این مقدمه صدرالمتألهین به اقامه برهانی كه خودش آن را مصداقی برای شیوه صدیقین می‎نامد، می پردازد. حال به تقریر برهان صدیقین ملاصدرا از زبان استاد شهید مطهری توجّه و دقت كنید:
برای درك و فهم این برهان باید اصولی را كه بعضی از آن‌ها بدیهی یا قریب به بدیهی است و بعضی از آن‌ها در جای خود اثبات شده در نظر بگیریم:
الف) اصالت الوجود: آنچه تحقق دارد حقیقت وجود است. ماهیت موجود بالعرفی و المجاز می‌باشد.
ب) وحدت وجود: به این معنی كه حقیقت وجود قابل كثرت تباینی نیست و اختلافی را كه می‎پذیرد تشكیكی و مراتبی است، یا مربوط است به شدت و ضعف و كمال و نقص وجود و یا مربوط است به امتدادات و اتصالات كه نوعی تشابك وجود و عدم است و به هر حال كثرتی كه در وجود متصور است كثرتی است كه توأم با وحدت است و از نظری عین وحدت است (وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت). (به تعبیری ساده‎تر همه وجودات از وجود خداوند گرفته تا وجود ملائكه و انسان و حیوانات و نباتات همگی در یك چیز شریكند و آن وجود است همه در وجود داشتن وحدت دارند لكن اختلاف آن‌ها به سیر خود مراتب وجود است كه یكی در حد اعلی و اقوا است و دیگری ضعیف.)
ج ) حقیقت وجود؛ عدم را نمی‎پذیرد: هرگونه موجود از این جهت كه موجود است، معدوم نمی‎شود و معدوم از این جهت كه معدوم است موجود نمی‌شود. حقیقت معدوم شدن موجودات عبارت است از محدودیت وجودات خاصه، نه این‌كه وجود، پذیرنده عدم گردد. به عبارت دیگر عدم نسبی است.
د) حقیقت وجود بما هو علیه قطع نظر از هر حیث و جهتی كه با آن ضمیمه گردد مساوی است با كمال و اطلاق و غنا و شدت و فعلیت و جلال و لاحدّی و نوریّت. امّا نقص تقید، فقر، ضعف، امكان، كوچكی، محدودیت و تعین همه اعدام و نیستی‎ها می‎باشند و یك موجود از آن جهت متصف به این صفات می‎گردد كه وجودی محدود و توأم با نیستی است. پس این‌ها همه از عدم ناشی می‌شود، حقیقت وجود نقطه مقابل عدم است و آنچه از شؤون عدم است از حقیقت وجود بیرون است، یعنی از حقیقت وجود منتفی است و از آن سلب می‌شود.
هـ ) راه یافتن عدم و شؤون آن از نقص و ضعف و محدودیت و غیره همه ناشی از معلولیت است یعنی اگر وجودی معلول شد و در مرتبه متأخر از علّت خویش قرار گرفت طبعاً دارای مرتبه‎ای از نقص و ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علّت است و نمی‌تواند در مرتبه علّت باشد، معلولیت و مفاض بودن عین تأخر از علّت و عین نقص و ضعف و محدودیت است.
اكنون می‎گوئیم حقیقت هستی موجود است به معنای این‌كه عین موجودیت است و عدم بر آن محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست. هستی چونكه هستی است موجود است نه به ملاك دیگر و مناط دیگر و هم نه به فرض وجود شیء دیگر... حقیقت هستی در ذات خود قطع نظر از هر تعینی كه از خارج به آن ملحق گردد مساوی است با ذات لایزال حق، پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می‌كند نه چیز دیگر.
تقریر دیگری كه از برهان صدیقین صدرالمتألهین شده به طور خلاصه چنین است؛ با توجّه به این سه مقدمه:
1. اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
2. مراتب داشتن وجود و تشكیك خاص بین علّت و معلول، به گونه‎ای كه وجود معلول، استقلالی از وجود علّت هستی‎بخش ندارد.
3. ملاك نیاز معلول به علّت، همان ربطی بودن و تعلّقی بودن وجود آن، نسبت به علّت است و به عبارت دیگر: ضعف مرتبه وجود آن است و تا كم‎ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی‎تری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
با دانستن این مقدمات می‎توان این برهان را چنین تقریر كرد: مراتب وجود، به استثناءِ عالی‎ترین مرتبه آن‌كه دارای كمال نامتناهی و بی‎نیازی و استقلال مطلق می‌باشد، عین ربط و وابستگی است، و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی‎داشت سایر مراتب هم تحقق نمی‎یافت زیرا لازمه فرضی تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالی‎ترین مرتبه وجود این است كه مراتب مزبور، مستقل و بی‎نیاز از آن باشند، در حالی كه حیثیت وجودی آن‌ها عین ربط و فقر و نیاز است.
بعد از صدرالمتألهین برخی دیگر از حكمای متأله برای كوتاه كردن برخی از مقدمات آن كوشش نمودند علمائی چون حكیم سبزواری و علامه طباطبائی و آیت الله جوادی آملی و... این برهان صدیقین را به گونه‎ای تكمیل و تقریر كرده‎اند كه دیگر نیازی به برخی از مقدمات مثل پذیرفتن اصل اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت و یا اصل وحدت وجود و تشكیك مراتب وجود و... نباشد.
آیت الله جوادی آملی با استفاده از مطالب استاد خود علامه طباطبائی(ره) برهان را چنین تقریر می‎كند:
اصل واقعیت خواه وجود و خواه ماهیت به هیچ وجه قابل انكار و هم‌چنین قابل استدلال نیست بلكه به عنوان یك مطلب ضروری و خلل‎ناپذیر مورد اعتراف و یقین هر عاقلی هست. زیرا انكار آن سفسطه است كه با وی راه هرگونه بحث و استدلال و نفی و اثبات بسته است و این اصل واقعیت خارج به هیچ گونه قابل زوال نیست. زیرا محذور سفسطه همراه با زوال آن خواهد بود، یعنی واقعیت خارج ذاتاً هرگونه عدم را طرد نموده و هیچ‎گونه نابودی در او راه ندارد. چون اگر زوال در حریم او راه یابد معنایش این است كه واقعاً آن واقعیت از بین رفته است و در این صورت هم اصل واقعیت محفوظ مانده است چه این‌كه اگر در آن باره تردیدی رخ دهد باز اصل واقعیت ثابت است چون واقعاً تردید و شك حاصل شده است. بنابراین چون اصل واقعیت بدون هیچ شرطی ثابت است و با هیچ وضع و فرضی قابل زوال و یا تردید نیست پس یك واقعیت واجب بالذات و ازلی ثابت بوده و دیگر واقعیت‎ها به او نیازمند و به آن اتكاء دارند.
از این رهگذر روشن می‌شود كه اصل هستی واجب بالذات نزد هر خردمندی ضروری است و براهینی كه به منظور اثبات آن اقامه می‌شود سمت تنبیه و تذكار داشته و بیش از یادآوری اثر دیگری ندارد.

تشکرات از این پست
javid1000
دسترسی سریع به انجمن ها