جایگاه علم كلام و منزلت متكلمان
سه شنبه 25 مهر 1391 9:07 PM
از مطالبی كه پیرامون اهداف و وظایف متكلمان بیان گردید، میتوان به جایگاه رفیع علم كلام و منزلت والای متكلمان واقف گردید. هر یك از اهداف یاد شده برای اثبات جایگاه بلند این علم و عالمان راستین آن كافی است؛ زیرا علم تفصیلی و آگاهی تحقیقی نسبت به عقاید دینی بسیار ارزشمند و والا است و قرآن كریم علوّ مقام عالمان را با عبارتی ویژه بیان نموده و فرموده است: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»: خداوند مقام مؤمنان را بالا میبرد و به عالمان درجاتی اعطا میكند.
ارشاد جاهلان و منحرفان از چنان اهمیّت و ارزشی برخوردار است كه رسول گرامی ـ صلّی الله علیه و آلهـ به علی ـعلیه السّلام ـ میفرماید: اگر فردی را به راه راست ایمان هدایت نمایی، نزد خداوند از تمام آنچه در دایره شعاع خورشید قرار دارد برتر است.
چنان كه بیان گردید پاسداری از سنگرهای اعتقادی، جهاد بزرگ در راه خدا است و این دو از شئونات پیامبران و اوصیاء آنان میباشد. نیازمندی دیگر علوم دینی به علم كلام نیز دلیل دیگری براهمیت این علم است.
بنابراین، متكلمان راستین پرچمداران دفاع از مرزهای اعتقادی اسلام بوده و عهدهدار رسالت تبلیغی و ارشادی پیامبران میباشند. و این منصب بار سنگینی از مسئولیت را بر دوش آنان میگذارد كه هر گاه با تعهد لازم به انجام آن همّت گمارند، پاداشی عظیم را از جانب خداوند بزرگ دریافت خواهند نمود.
اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و علم كلام
مطالعه تاریخ اسلام و متفكران اسلامی گویای این واقعیت است كه علم كلام در گذشته، مورد اهتمام و عنایت مسلمانان بوده و در نتیجه رجال علمی بلند آوازهای از متكلمان اسلامی را به جامعه اسلامی تحویل داده است و از این رهگذر آثار ارزشمندی از آنان بر جای مانده كه از میراثهای گرانبهای فكری و دینی به شمار میروند.
در دوران حیات امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلام ـ كه به عللی زمینه مناسب برای احیای تفكر دینی فراهم آمد، این دو آموزگار الهی، دانشمندان برجستهای را در رشتههای مختلف علوم دینی و غیر دینی تربیت نمودند كه در میان آنان متكلمان از منزلت ویژهای برخوردار بودند، تا آنجا كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ هشام بن حكم را در میان عدهأی از اصحاب خود كه هشام جوانترین آنان بود، بیش از دیگران تكریم نموده فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ویده». هشام میگوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره «ابن طیار» از من پرسید، گفتم: از دنیا رفت، امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: خداوند او را رحمت كند و مسرور سازد، وی از مدافعان سرسخت مكتب ما اهل بیت بود. و نضربن صباح گوید: امام صادق ـعلیه السّلام ـ به عبدالرحمن بن حجاج میفرمود: با مردم مدینه تكلم كن (به بحثهای كلامی بپرداز) زیرا من دوست دارم در میان رجال شیعه مانند تو دیده شود.
متفكر فرزانه شهید مطهری در این باره كلامی دارد كه یادآوری آن در این جا مناسب است، گفته است: «ائمه اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ نه تنها خود به بحث و تجزیه و تحلیل مسائل كلامی میپرداختند، گروهی را نیز در مكتب خود برای بحثهای اعتقادی تربیت میكردند، هشام بن الحكم همه برجستگیاش در علم كلام بود، نه در فقه یا حدیث یا تفسیر. امام صادق ـ علیه السّلام ـ او را كه در آن وقت جوانی نو خط بود از سایر اصحابش بیشتر گرامی میداشت و او را بالا دست دیگران مینشاند، همگان در تفسیر این عمل اتفاق نظر دارند كه این تجلیلها فقط به علت متكلم بودن هشام بوده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ با مقدم داشتن هشام متكلم بر ارباب فقه و حدیث، در حقیقت میخواسته است ارزش بحثهای اعتقادی را بالا برد و كلام را بالا دست فقه و حدیث بنشاند. بدیهی است كه این گونه رفتارهای ائمه اطهار تأثیر بسزایی در ترویج علم كلام داشته و در اینكه عقل شیعی از ابتدا عقل كلامی و فلسفی گردد».
علم كلام و مباحث اعتقادی در حوزههای علمیه نباید از علوم و دروس جنبی قلمداد گردد، بلكه در حقیقت از اصلیترین علوم و دروس دینی و حوزوی میباشد، به گفته برخی از محققان، این علم در گذشته نه چندان دور، در حوزه نجف، از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار بود و هم در مرحله سطح و هم در مرحله خارج مورد بحث و تحقیق قرار داشت، ولی متأسفانه رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد و یكباره از جرگه دروس حوزوی حذف گردید.
متروك و مهجور شدن این علم، موجب شد كه در روند تكاملی و منظم این علم وقفه به وجود آید و در نتیجه تاریخ، مبادی، مسائل و قواعد آن فراموش گردد، تا آن جا كه امروزه برخی، همان مسائلی را كه در نخستین دوره ظهور این علم مورد توجه متكلمان بوده است، تحت عنوان «كلام جدید» مطرح مینمایند و... .
رفع یك اشتباه
در برخی از احادیث كه از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ روایت شده از علم كلام و متكلمان نكوهش گردیده، و از مجادله در دین به طور مطلق نهی شده است، عدهای با استناد به این روایات بحثهای كلامی را مطلقاً مذموم و نامشروع میشمارند.
پاسخ این است كه اگر كسی به تاریخ كلام و فضای كلامی عصر امامان ـ به ویژه عصر امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ آشنا باشد میداند كه این مذمّتها ناظر به كدام كلام و جدال كلامی است، در آن روزگار كه شرایط نسبتاً مناسبی برای مباحثات دینی پدید آمده بود، گروهی ناآزموده و فاقد صلاحیت كافی خود را متكلم دانسته و به خود اجازه میدادند كه در همه زمینهها ـ حتی پیرامون ذات الهی ـ به تفكر و مناظره بپردازند، و این روش نادرستی بود كه جز ضلالت و گمراهی به دنبال نداشت و مذمتهای ائمه از كلام و متكلمان ناظر به این گروه است، و این مطلب از مراجعه به روایات به روشنی به دست میآید كه یك نمونه را یادآور میشویم:
یونس بن یعقوب گوید: من در محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ بودم، در این هنگام فردی از اهل شام كه خود را متكلم و فقیه میدانست وارد شد و روی به جانب امام كرده، گفت: برای مناظره با شاگردان تو به این جا آمدهام.
امام ـ علیه السّلام ـ روی به من نموده، گفت: ای یونس كاش تو در علم كلام مهارت داشتی تا با او مناظره میكردی!
گفتم: فدایت شوم من از شما شنیدم كه از كلام نهی كرده و متكلمان را نكوهش مینمودی.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آن نكوهش متوجه كسانی است كه آنچه من میگویم را رها كرده و به دلخواه خود سخن میگویند، آنگاه دستور داد تا به در سرای رفته هر یك از شاگردان متكلم امام را كه دیدم نزد او آورم، و من حمران بن اعین، ابوجعفر احول، هشام بن سالم، قیس بن ماصر را نزداو آوردم، دیری نگذشت كه هشام بن حكم نیز بر آن حضرت وارد شد، و او كه از نظر سن از همه ما كوچكتر بود بسیار مورد تكریم امام قرار گرفت و دربارهاش فرمود: «ناصرنا بقبله و لسانه ویده»، آنگاه اصحاب امام یك به یك با فرد شامی مناظره نمودند، و سرانجام هشام بن حكم او را شكست داد و او به امامت حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ اقرار نمود.
آنگاه امام ـ علیه السّلام ـ نقاط قوت و ضعف مناظره هر یك از اصحاب خود را بیان نمود و هشام بن حكم را بسیار تحسین كرد و فرمود: «مثلك فلیتكلَّم النّاس» همانند تو باید با مخالفان مناظره نماید.
چگونه میتوان گفت: بحثهای استدلالی پیرامون عقاید دینی از طرف ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ ممنوع گردیده است با آنكه آنان خود عمیقترین بحثها را در این زمینه انجام دادهاند؟ مذمت و نهی آنان در این باره ناظر به امور زیر است:
1. بحث درباره حقیقت ذات الهی كه فراتز از توانایی فكر و اندیشه بشر است و تفكر در آن جز مایه گمراهی نخواهد بود، چنانكه از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده كه فرمود: «اِیّاكُمْ وَالْكَلاَم فِی الله، تَكَلَّموا فی عَظَمتِه وَلا تَكلَّمُوا فِیه فَاِنَّ الْكَلامَ فِی اللهِ لا یَزْداد اِلاّ تِیهاً»: از كلام درباره خدا برحذر باشید، درباره عظمت خداوند تكلم كنید، ولی درباره ذات او تكلم نكنید، زیرا كلام در این باره جز حیرت چیزی، را نمیافزاید. 2
2. افراط در مجادله و بالا گرفتن آن كه مایه خصومت و دشمنی گردد، چنانكه ابوبصیر گوید از امام باقر ـ علیه السّلام ـ شنیدم كه میفرمود: «اَلْخُصومَه تَمْحَقُ الدّینَ وَ تَحْبِطُ الْعَملَ وَ تُورثُ الشَّكَ». خصومت، دین را نابود و عمل را تباه كرده، مایه شك و تردید میگردد.
وی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز روایت كرده كه فرمود: «لا یُخاصِمُ الاّ رَجلٌ لَیسَ لَه وَرعٌ اَوْ رَجلٌ شاكٌّ»: جز فرد بیتقوا و شاك دست به خصومت نمیزند.
3. استناد به آراء و اقوال صاحبان مذاهب نادرست و ترك آراء ائمه طاهرین كه رأی صحیح و استوار میباشد، چنانكه در روایتی كه از اصول كافی نقل كردیم، امام صادق ـ علیه السّلام ـ علت نكوهش متكلمان را همین مطلب بیان نمود، همچنین ابوعبیده گوید امام باقر ـ علیه السّلام ـ به من فرمود:
«اِیّاكَ وَاَصْحابَ الْخُصُوماتِ وَالْكَذّابین عَلَینا فَاِنَّهُم تَركُوا ما اُمِروا بِعِلْمِه وَ تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّماءِ»: از اصحاب خصومات و تكذیب كنندگان ما برحذر باش، زیراآنان آنچه را كه مأمور به فراگیری به آن میباشند (دانستنیهای ضروری) را رها كرده خود را در مورد آگاهی نسبت به آسمان (مطالب غیر ضروری) به زحمت انداختهاند.