پاسخ به:جک
دوشنبه 24 مهر 1391 11:02 PM
شــــــــام
غضنفر به نامزدش گفت دوست داري فردا شب با هم غذا بخوريم نامزدش با اشتياق فراوان گفت : البته ، با كمال ميلغضنفر : خوب به مادرت بگو غذا درست كنه من فردا شب ميام خونتون !
کفش
يک روز غضنفر ميره مسجد، برگشتني ميبينه که کفشاش نيست با خودش
ميگه : من کي رفتم
شوهر خوب
غضنفر داشت تو خيابون ميرفت شنيد يه خانومي داره دعا مي خونه و به خدا ميگه : خدايا يه شوهر خوشگل برای من بفرست غضنفر در حالي که به طرف خانومه ميرفت ، ميگفت : خدايا هلم نده ، خدايا هلم نده