پاسخ به:با این سه کلمه داستان کوتاه بسازید.
چهارشنبه 26 مهر 1391 7:01 AM
سرد؛کارت؛اسب
با سلام خدمت دوستان عزیز راسخونی
در یک از روزهای سرد پاییزی ردر حالی که در خیابان راه می رفتم چشمم به یک مغازه افتاد روی سر در مغازه نوشته جایزه بزرگ جایزه بزرگ من که جلو رفتم دیدم مسابقه ای برگزار شده که به هر نفر یک کارت قرعه کشی داده می شه و بعد از یک ماه جواب قرعه کشی داده میشه بعد از گرفتن کارت به خانه برگشتم پدر و مادرم را ناراحت دیدم گفتم چه شده چه اتفاقی افتاده که اینقدر شده است گفت برو توی طویله خودت نگاه کن وقتی رفتم دبدم اسب بارکش مزرعه مون مرده خیلی ناراحت شدم و خیلی گریه کردم همون جا کارت را انداختم ، بعد از یک ماه که قرعه کشی انجام شد جایزه بزرگ مغازه به من رسیده بود که برنده یک راس اسب شده بودم و من هم این هدیه را به پدر و مادر تقدیم کردم
دوچرخه ، انرژی هسته ای ، خیابان
آنروز .. تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم...