0

سفرنامه حج

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سفرنامه حج / سفر نامه حجّ جلال آل احمد
پنج شنبه 13 مهر 1391  9:31 AM

پنجشنبه 10 ارديبهشت 1343


جده


مرده‏شور اين مطوف‏ها را ببرد با اين كمپانى‏بازى‏شان. براى آمدن به جده ازساعت ده ديشب بلند شديم و راه افتاديم، و باركشى و باربندى و عاقبت يك‏ربع به دو بعد از نيمه شب راه افتاديم. و تازه هر ده قدم يك بار راه بند بود.براى جواز عبور و از اين حرفها. عين زندانى‏ها رفتار مى‏كنند. موقع آمدن‏اين جورى‏ها نبود. اما حالا كه برمى‏گردى انگار هر حاجى يك دزد سر گردنه‏بوده كه دارد فرار مى‏كند. بعد هم يكبار براى چاى خوردن وسط راه توقف‏كرديم. و عاقبت چهار و نيم صبح رسيديم به جده. و همه راه چقدر است؟ 12فرسخ. و حالا وسط ميدان جلوى فرودگاه، مثل هزاران نفر ديگر از حجاج،پتو پهن كرده‏ايم روى زمين و بغل بار و بنديلمان به انتظار رسيدن نوبت‏پرواز نشسته‏ايم.


2 بعدازظهر همان روز
جده

اين ساعت‏هاى آخر بدترين ساعات است.
شش و ربع بعدازظهر
بارهامان را سپرده‏ايم به گمرك و منتظريم.
10 و ربع بعدازظهر
و حالا پاى طياره‏ايم.


11 بعدازظهر در طياره B.U.P
و حالا كه آمده‏ايم بالا، يك رأس طياره ملخ‏دار چهار موتوره است.
اين‏جور كه مى‏بينم اين سفر را بيشتر به قصد كنجكاوى آمده‏ام. عين سرى كه‏به هر سوراخى مى‏زنم. به ديدى نه اميدى. و اينك آن ديد. و اين دفترنتيجه‏اش. به هر صورت اينهم تجربه‏اى - يا نوعى ماجراى بسيار ساده. و هريك از اين تجربه‏هاى ساده و بى«ماجرا» گرچه بسيار عادى، مبناى نوعى‏بيدارى. و اگر نه بيدارى، دست كم يك شك. به اين طريق دارم پله‏هاى عالم‏يقين را تك‏تك با فشار تجربه‏ها، زير پاى خودم مى‏شكنم. و مگر حاصل‏يك عمر چيست؟ اينكه در صحت و اصالت و حقيقت بديهى‏هاى اوليه كه‏يقين آورند يا خيال‏انگيز يا بحر عمل - شك كنى. و يك يكشان را از دست‏بدهى. و هر كدامشان را بدل كنى به يك علامت استفهام. يك وقتى بود كه‏من گمان مى‏كردم چشمم غبن همه عالم را دارد. و حالا كه متعلق به يك‏گوشه دنياام اگر چشمم را پر كنم از تصاوير همه گوشه‏هاى ديگر عالم، پس‏مردى خواهم شد همه دنيايى. اما بعد به نظرم از قلم Paulnizan در «عدن‏عربستان» خواندم كه «يك آدم فقط يك جفت چشم نيست. و در سفر اگرنتوانى موقعيت تاريخى خودت را هم عين موقعيت جغرافيايى عوض كنى،كار عبثى كرده‏اى». و همين جوريها متوجه شدم كه يك آدم يك مجموعه‏زيستى و فرهنگى با هم است. با لياقت‏هاى معين و مناسبتهاى محدود. و به‏هر صورت آدمى يك آينه صرف نيست. بلكه آينه‏اى است كه چيزهاى‏معينى در آن منعكس مى‏شود. حتى آن حاجى همدانى كه هنوز پوستينش رادارد. بعد از اينكه آينه زبان ندارد. و تو مى‏خواهى فقط زبان داشته باشى. وآيا اين همان چيزى نيست كه چشم سر را از چشم دل جدا مى‏كند؟ و حسابش‏را كه مى‏كنم مى‏بينم من با اين چشم دل حتى خودم را و محيط مأنوس‏زندگى تهران و شميران و پاچنار را هم نمى‏شناسم. پس اين چه تصويرى‏است كه در آينه اين دفتر داده‏ام؟ و بهتر نبود كه مثل آن يك ميليون نفر ديگرمى‏كردم كه امسال به حج آمده بودند؟ و آن ميليونها ميليون نفر ديگر كه‏درين هزار و سيصد و خرده‏اى سال كعبه را زيارت كرده‏اند و حرفهايى هم‏براى گفتن داشته‏اند، اما دم برنياورده‏اند و نتايج تجربه‏هاى خود را ممسكانه‏به گور برده‏اند؟ يا بى‏هيچ ادعايى فقط براى خواهر و مادر و فرزند و قوم وخويش چهار روزى نقل كرده‏اند و سپس هيچ؟... و اصلاً آيا بهتر نيست‏تجربه هر ماجرايى را همچون تخمى در دل ميوه‏اش بگندانيم؟ به جاى اينكه‏ميوه را بخوريم و تخم را بكاريم؟ و پيداست كه من با اين دفتر جواب نفى به‏همين سؤال صميمى داده‏ام. و چرا؟ چون روشنفكر جماعت ايرانى در اين‏ماجراها دماغش را بالا مى‏گيرد. و دامنش را جمع مى‏كند كه: «سفر حج؟ مگرجا قحط است؟» غافل از اينكه اين يك سنت است و سالى يك ميليون نفر رابه يك جا مى‏خواند و به يك ادب وامى‏دارد و آخر بايد ديد و بود و رفت وشهادت داد كه از عهد ناصرخسرو تاكنون چه‏ها فرق كرده يا نكرده...
ديگر اينكه اگر اعتراف است يا اعتراض يا زندقه يا هر چه كه مى‏پذيرى، من‏در اين سفر بيشتر به جستجوى برادرم بودم - و همه آن برادران ديگر - تا به‏جستجوى خدا. كه خدا براى آنكه به او معتقد است همه جا هست.(19)


منابع و مآخذ
1- ناصرخسرو قباديانى مروزى، سفرنامه، به كوشش محمد دبير سياقى،انتشارات انجمن آثار ملى، سال 1354، صص 1-3.
2- همان، صص 61-62.
3- همان، صص 102-104.
4- همان، صص 105-106.
5- همان، ص 109.
6- همان، ص 116-138.
7- خاقانى شروانى، تحفةالعراقين، انتشارات كتابهاى جيبى، سال 1353.
8- سعدى شيرازى، كليات، به تصحيح محمدعلى فروغى، انتشارات علمى،بى‏تا، ص 50
9- همان، صص 56-57.
10- همان، صص 63.
11- همان، صص 65-66.
12- همان، صص 72-73.
13- همان، صص 136-137.
14- همان، ص 155.
15- سفرنامه ابن‏بطوطه، ترجمه محمدعلى موحد، مركز انتشارات علمى وفرهنگى، سال 1361، ص 6. 16- همان، صص 40-41.
17- همان، ص 111.
18- همان، صص 111-179.
19- جلال آل احمد، خسى در ميقات، انتشارات رواق، سال1365

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها