پاسخ به:سفرنامه حج / سفر نامه حجّ جلال آل احمد
پنج شنبه 13 مهر 1391 9:28 AM
يكشنبه 30 فروردين
مكه
امروز صبح رفتم به ديدن قبر ابوطالب. بالاى «شعب عامر» كه دنبالهقبرستان جديد مكه است. نه درهاى شمالى. و عجب به عمد همه چيز را خرابكردهاند و شكسته. آن بقيع، و اين هم اينجا. سنگ مرمرهاى تراشخورده وكتيبهدار، تكه پاره شده و اينور و آنور افتاده. و هيچ چيز و هيچ جا رانمىشود شناخت.
ديگر اينكه تا به حال سه بار مردهاى جوانى را ديدهام كه دست عروسهاشاندر دست - در حدودى آنها را بغل كرده - طواف مىدادهاند. يعنى حج و «ماهعسل»؟!
از روبندهاى زيبا و ريزنقش و گلدار يا نقرهدوزى شدهشان مىگويم كهعروساند. يا از شدت حفاظت مردهاشان. دو سه بار هم زنهاى آبستن راديدهام. حسابى پا به ماه. و عين ديگران در حال طواف. بى هيچ ادايى و ياوحشتى. اما حجاج سخت مراعات مىكنند.
دوشنبه 31 فروردين
مكه
امروز صبح من هم افتادم به خريد. چنين بازارى هيجان خريد به آدم مىدهد.
همان روز - مكه
قرار است شش يا هفت راه بيفتيم بسمت عرفات، و از همين حالا چنانعرصاتى است توى اين اطاق كه نگو. همه جوش مىزنند و عجله مىكنند وبار مىبندند و باز مىكنند آخر مثلاً يادشان رفته احرام ببندند. به همديگر يادمىدهند كه كمربندها و هميانها را چهجور بايد پوشيد كه مخفى بماند. وعجب شكى افتاده است ميانشان. در اينكه همه پولشان را ببرند يا قسمتيشرا همين جا بگذارند. چون بار اصلى حجاج همين جا مىماند. و فقطمختصرى مايحتاج منى و عرفات را براى دو سه روز براى خودمانبرمىداريم.
سه شنبه اول ارديبهشت 9( 43 ذىحج)
و اما اين عرفات. يك بيابان است. جلگه مانندى از سه طرف ميان كوههامحصور. سر راه طائف. دشتى مرتفع حوضچه مانند و خنكتر از اطراف.
ديگر اينكه از همان اول صبح كشتار را شروع كرده بودند. بيشتر بدوها ويمنىها. همان بغل چادرهايشان، لاشهاى را به تيركى آويخته - در حالپوست كندن، يا خالى كردن امعاء. همان كنار پرده چادر.