پاسخ به:سفرنامه حج
پنج شنبه 13 مهر 1391 9:12 AM
ناصر خسرو پس از سفر به مصر و اسيوط بار ديگر به مكه بازمىگردد:
«اكنون شرح بازگشتن خويش به جانب خانه، به راه مكه، حَرَسَّها اللّهتعالى از مصر بازگويم: در قاهره نماز عيد بكردم، و سه شنبه چهاردهمذىالحجه، سنه اِحدى و اربعين اربع مائة از مصر در كشتى نشستيم و به راهصَعيدُ الاعلى روانه شدم».(5)
در اين سفر ناصرخسرو از اخميم، قوص، اسوان و عيذاب گذشته و بهجُدِّه مىرسد و به توضيح مفصل مكه و كعبه مىپردازد.
«جُدِّه - شهرى بزرگ است و بارهاى حَصين11 دارد، بر لبِ دريا، و در اوپنج هزار مرد باشد. برِ شمالِ دريا نهاده است و بازارهاى نيك دارد. و قبلهمسجد آدينه سوىِ مشرق است و بيرون از شهر هيچ عمارت نيست اِلاّمسجدى كه معروف است به مسجد رسولاللّه(ص) و دو دروازه است شهررا يكى سوىِ مشرق كه رو با مكه دارد و ديگر سوىِ مغرب كه رو با دريادارد. و اگر از جُدِّه بر لب دريا سوىِ جنوب بروند و به يمن رسند، به شهرصَعْدَه، و تا آنجا پنجاه فرسنگ است. و اگر سوىِ شمال روند به شهر جاررسند، كه از حجاز است. و بدين شهر جُده نه درخت است و نه زَرع، هر چه بهكار آيد از رُستا آرند. و از آنجا تا مكّه دوازده فرسنگ است. و امير جُدِّه بندهامير مكّه بود و او را تاجالمعالى بن ابىالفُتوح مىگفتند و مدينه را هم امير،وى بود. و من به نزديك امير جُدِّه شدم و با من كرامت كرد، و آن قدر باجىكه به من رسيد از من معاف داشت و نخواست، چنانكه از دروازه مُسلم گذركردم. و چيزى به مكّه نوشت كه: اين مردى دانشمند است از وى چيزىنشايد سِتيدن.
روز آدينه نماز ديگر از جُدِّه برفتيم. يكشنبه سلخِ جُمادىالاخرة به درِشهرِ مكّه رسيديم. و از نواحى حجاز و يَمَن خلق بسيار، عُمره را، در مكّهحاضر باشند اول رجب، و آن موسمى عظيم باشد. و عيد رمضان همچنين. وبه وقتِ حج نيز بيايند. و چون راه ايشان نزديك و سهل است، هر سال سه باربيايند.
صفت شهر مكّه، شَرَفهَّا اللّهُ تعالى - شهر مكّه اندر ميان كوهها نهاده استنه بلند. و از هر جانب كه به شهر روند تا به مكّه رسند نتوان ديد. و بلندترينكوهى كه به مكّه نزديك است كوهِ اَبوقُبَيْس است، و آن چون گنبدى گرد استچنانكه اگر از پاى آن تيرى بيندازند بر سر رسد، و در مشرقىِ شهر افتادهاست، چنانكه چون در مسجد حرام باشند، به دى ماه، آفتاب از سر آن برآيد.و بر سرِ آن ميلى است از سنگ برآورده، گويند ابراهيم، عليهالسلام، برآوردهاست. و اين عرصه كه در ميان كوه است شهر است، دو تير پرتاب در دو بيشنيست. و مسجد حرام به ميانه اين فراخناى اندر است. و گردبرگرد مسجدحرام شهر است و كوچهها و بازارها و هر كجا رخنهاى به ميان كوه در استديوار باره ساختهاند و دروازه برنهاده. و اندر شهر هيچ درخت نيست، مگربر در مسجد حرام، كه سوى مغرب است، كه آن را باب ابراهيم خوانند بر سرچاهى درختى چند بلند است و بزرگ شده و از مسجد حرام بر جانبِ مشرقبازارى بزرگ كشيده است، از جنوب سوى شمال و بر سر بازار از جانب كوهابوقُبَيس است و دامن كوهِ ابوقُبيس صفاست، و آن چنان است كه دامن كوه راهمچون درجات بزرگ كردهاند، و سنگها به ترتيب رانده كه بر آن آستانههاروند خلق، و دعا كنند، و آنچه مىگويند، «صفا و مروه كنند»، آن است. و بهآخر بازار از جانب شمال كوه مروه است و آن اندك بالاى است، و بر اوخانههاى بسيار ساختهاند، و در ميانْ شهر است. و در اين بازار بدوَند، از اينسر تا بدان سر و چون كسى عمره خواهد كرد، اگر از جاى دور آيد، به نيمفرسنگىِ مكّه هر جا ميلها12 كردهاند و مسجدها ساخته، كه عمره را از آنجااحرام گيرند. و احرام گرفتن آن باشد كه، جامه دوخته از تن بيرون كنند واِزارى13 بر ميان بندند، و اِزارى ديگر يا چادرى بر خويشتن درپيچند و بهآوازى بلند مىگويند كه: «لَبَّيك اللّهُمَّ لَبَّيك» و سوىِ مكّه مىآيند. و اگركسى به مكّه باشد و خواهد كه عمره كند تا بدان ميلها برود و از آنجا احرامگيرد و لَبَّيك مىزند و به مكّه درآيد به نيّتِ عُمره.
و چون به شهر آيد به مسجد حرام درآيد، و نزديك خانه رود و بر دستراست بگردد، چنانكه خانه بر دست چپ او باشد، و بدان ركن شود كهحَجَرالاسود در اوست، و حَجَر را بوسه دهد، و از حَجَر بگذرد، و بر همان ولابگردد و باز به حجر رسد و بوسه دهد، يك طَوف14 باشد. و بر اين ولا هفتطوف بكند. سه بار به تعجيل بدود و چهار بار آهسته برود. و چون طوافتمام شد به مقام ابراهيم، عليهالسلام، رود - كه برابر خانه است - و از پسمقام بايستد، چنانكه مقام ما بين او و خانه باشد، و آنجا دو ركعت نماز بكند،آن را نماز طواف گويند. پس از آن در خانه زمزم شود، و از آن آب بخورد يابه روى بمالد و از مسجد حرام به بابُالصّفا بيرون شود - و آن درى است ازدرهاى مسجد، كه چون از آنجا بيرون شوند كوه صفاست - چون بخواندهباشد، فرود آيد، و در اين بازار سوىِ مروه برود، و آنچنان باشد كه از جنوبسوى شمال رود. و در اين بازار كه مىرود بر درهاى مسجد حرام مىگردد.و اندر اين بازار آنجا كه رسول، صلّىاللّه و عليه و آله، سعى كرده است وشتافته، و ديگران را شتاب فرموده، گامى پنجاه باشد. و بر دو طرف اينموضع چهار مناره است، از دو جانب، كه مردم كه از كوه صفا به ميان آن دومناره رسند، از آنجا بشتابند تا ميان دو مناره ديگر، كه از طرفِ بازار باشد وبعد از آن آهسته روند تا به كوه مروه. و چون به آستانهها رسند، بر آنجاروند، و آن دعا كه معلوم است بخوانند، و بازگردند. و ديگر بار در همينبازار درآيند چنانكه چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه بهصفا، چنانكه هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از كوه مروه فرود آيندهمانجا بازارى است، بيست دكّان روى با روى باشند همه حجّام15 نشسته،موى سر تراشند چون عمره تمام شد و از حرم بيرون آيند. در اين بازاربزرگ، كه سوى مشرق است و آن را شوقالعطّارين گويند. بناهاى نيكو استو همه داروفروشان باشند. و در مكّه دو گرمابه است فرش آن سنگ سبز، كهفسان16 سازند. و چنان تقدير كردم كه در مكّه دو هزار مرد شهرى بيشنباشد، باقى قريب پانصد مرد غُربا و مُجاوران باشند. و در آن وقت خود قحطبود و شانزده من گندم به يك دينار مغربى بود و مبلغى از آنجا رفته بودند.
و اندر شهر مكّه اهل هر شهرى را از بلاد خراسان و ماوراءالنهر و عراقو غيره سراها بود، اما اكثر آن خراب بود و ويران. و خلفاى بغداد عمارتهاىبسيار و بناهاى نيكو كردهاند آنجا، و در آن وقت كه ما رسيديم، بعضى از آنخراب شده بود و بعضى مِلك ساخته بودند.
آب چاههاى مكّه، همه شور و تلخ باشد، چنانكه نتوان خورد، اما حوضهاو مَصانِع17 بزرگ بسيار كردهاند كه هر يك از آن به مقدار ده هزار ديناربرآمده باشد. و آن وقت به آبِ باران كه از درّهها فرود مىآيد پر مىكردهاند.و در آن تاريخ كه، ما آنجا بوديم تهى بودند. و يكى كه امير عَدَن بود، و او راپسرِ شاد دل مىگفتند، آبى در زير زمين به مكّه آورده بود، و اموال بسيار درآن صرف كرده، و در عرفات بر آن كشت و زرع كرده بودند، و آن آب را برآنجا بسته بودند و پاليزها ساخته، الاّ اندكى به مكّه مىآمد، و به شهرنمىرسيد. و حوضى ساختهاند كه آن آب در آنجا جمع مىشود، و سقّايان آنرا برگيرند و به شهر آورند و بفروشند. و به راه بُرقه به نيم فرسنگى چاهىاست كه آن را بئرالزّاهد گويند و آنجا مسجدى نيكو است و آب آن چاه خوشاست و سقّايان از آنجا نيز بياورند به شهر و بفروشند.
هواى مكّه عظيم گرم باشد. و آخر بهمن ماه قديم خيار و بادرنگ وبادنجان تازه ديدم آنجا. و اين نوبت چهارم كه به مكّه رسيدم، غرّه رجب سنهاثْنى و اربعين و اربع مائة تا بيستم ذى حجّه، به مكّه مجاور بودم. پانزدهمفروردين قديم انگور رسيده بود، و از رُستها به شهر آورده بودند، و در بازارمىفروختند، و اول ارديبهشت خربزه فراوان رسيده بود و خود همه ميوهها بهزمستان آنجا يافت شود و هرگز خالى نباشد.
صفت مسجدالحرام و بيت كعبه - گفتهايم كه خانه كعبه در ميان مسجدحرام و مسجد حرام در ميان شهر مكّه و طول آن از مشرق به مغرب است وعرض آن از شمال به جنوب.
اما ديدار مسجد قائمه نيست و رُكنها درماليده18 است تا به مدوّرى مايلاست، زيرا كه چون در مسجد نماز كنند، از همه جوانب، روى به خانه بايدكرد. و آنجا كه مسجد طولانىتر است، از باب ابراهيم عليهالسلام است تا بهباب بنىهاشم چهارصد و بيست و چهار ارش است. و عرضش از بابُالنَّدوه،كه سوى شمال است، تا به بابُالصفا، كه سوى جنوب است، و فراختر جايشسيصد و چهار ارش است. و به سبب مدوّرى جايى تنگتر نمايد و جايىفراختر، و همه گرد بر گردِ مسجد، سه رواق است. به پوشش، به عمودهاىرخام برداشتهاند. و ميان سراى را چهار سو كرده، و درازى پوشش كه بهسوى ساحتِ مسجد است به چهل و پنج طاق است و پهنايش به بيست و سهطاق. و عمودهاى رخام تمامت صد و هشتاد و چهار راست. و گفتند اينعمودها همه خلفا فرمودند از جانب شام به راه دريا بردن. و گفتند چون اينعمودها به مكّه رسانيدند، آن ريسمانها كه در كشتيها و گردونها بسته بودندو پاره شده بود، چون بفروختند از قيمت آن شصت دينار مغربى حاصل شد. واز جمله آن عمودها يكى در آنجاست كه بابُالنَدوّه گويند. ستوى سرخِرُخامى است. گفتند اين ستون را همسنگ دينار خريدهاند، و به قياس آن،يك ستون سه هزار من بود.
مسجد حرام را هيجده در است همه به طاقها ساختهاند بر سر ستونهاىرخام، و بر هيچكدام درى ننشاندهاند كه فراز توان كرد. بر جانب مشرق چهاردر است: از گوشه شمالى بابالنّبى، و آن به سه طاق است بسته، و هم بر اينديوار گوشه جنوبى، درى ديگر است كه آن را هم بابالنّبى گويند، و ميان آندو در صدارش بيش است و اين در به دو طاق است. و چون از اين در بيرونشوى بازار عطّاران است كه خانه رسول (ص) در آن كوى بوده است و بديندر به نماز اندر مسجد شدى. و چون ازين در بگذرى هم بر اين ديوار شرقىبابِ على، عليهالسّلام، است و اين، آن در است كه اميرالمؤمنين على،عليهالسّلام، در مسجد رفتى به نماز. و اين در به سه طاق است. و چون ازاين در بگذرى بر گوشه مسجد منارهاى ديگر است بر سرِ سعى، كه از آنمناره كه به باب بنىهاشم است تا بدين جا بيايد شتافتن، و اين مناره هم ازآن چهارگونه مذكور است. و بر ديوار جنوبى كه آن طول مسجد است هفتدر است: نخستين بر رُكن - كه نيم گرد كردهاند - بابُالدّقاقين است و آن بهدو طاق است، و چون اندكى به جانبِ غربى بر وى درى ديگر است، به دوطاق و آن را بابالفسّانين گويند و همچنان قدرى ديگر بروند بابالصّفاگويند، و اين در را پنج طاق است، و از همه، اين طاق ميانين بزرگتر است. وجانب او دو طاق كوچك. و رسولاللّه از اين در بيرون آمده است كه به صفّاشود و دعا كند. و عَتَبه19 اين طاق ميانى سنگى سفيد است عظيم، و سنگىسياه بوده است كه رسول (ص) پاى مبارك خود بر آنجا نهاده است و آنسنگ نقش قدم مبارك او گرفته، و آن نشان قدم را از آن سنگ سياه بريدهاندو در آن سنگ سفيد تركيب كرده، چنانكه سر انگشتهاى پا اندرون مسجددارد. و حجّاج بعضى روى بر آن نشان قدم نهند و بعضى پاى، تبرك را. و منروى بر آن نشان نهادن واجبتر دانستم. و از بابُالصفا سوى مغرب مقدارىديگر بروند، بابُالطّوى است، به دو طاق. و از آنجا مقدارى ديگر بروندى بهبابالتّمارين رسند، به دو طاق. و چون از آن بگذرند بابالمَعامِل، به دوطاق، و برابر اين سراىِ بوجهل است. كه اكنون مستراح است.
بر ديوار مغربى كه آن عرض مسجد است سه در است: نخست آنگوشهاى كه با جنوب دارد باب عُروة، به دو طاق است. و به ميانه اين ضلعباب ابراهيم عليهالسلام است به سه طاق. و بر ديوار شمالى - كه آن طولمسجد است - چهار در است: بر گوشه مغربى بابالوسيط است، به يك طاق،چون از آن بگذرى سوى مشرق بابالعجلة است، به يك طاق. و چون از آنبگذرى به ميانه ضلع شمالى بابالنّدوة است به دو طاق. و چون از آنبگذرى بابالمشاورة است به يك طاق. و چون به گوشه مسجد رسى شمالىمشرقى، درى است باب بنىشيبه گويند. و خانه كعبه به ميان ساحت مسجداست، مربّع طولانى، كه طولش از شمال به جنوب است و عرضش از مشرقبه مغرب. طولش هفده ارش و بلند سى ارش است و عرض شانزده. و درِ خانهسوى مشرق است. و چون در خانه روند ركنِ عراقى بر دست راست باشد وركن حجرالاسود بر دست چپ. و ركن مغربِ جنوبى را ركن يمانى گويند. وركن شمالىِ مغربى را ركن شامى گويند.
و حجرالاسود در گوشه ديوار به سنگى بزرگ تركيب كردهاند، و در آنجانشاندهاند، چنانكه مردى تمام قامت بايستد و با سينه او مقابل باشد.
و حجرالاسود به درازى بدستى20 و چهار انگشت باشد، و به عرضهشت انگشت باشد، و شكلش مدوّر است. و از حجرالاسود تا در خانه چهارارش است. و آنجا را كه ميان حجرالاسود و در خانه است ملتزم گويند. و درخانه از زمين به چهار ارش برتر است چنانكه مردى تمام قامت بر زمينايستاده بر عَتَبه رسد. و نردبان ساختهاند از چوب چنانكه به وقت حاجت درپيشِ در نهند، تا مردم بر آن روند و در خانه روند. و آن چنان است كه بهفراخى ده مرد بر پهلوى هم به آنجا برتوانند رفت و فرود آمد. و زمين خانه بلند است بدين مقدار كه گفته شد.
صفت در كعبه - در كعبه درى است از چوب ساج،به دو مصراع21 و بالاىدر شش ارش و نيم است. و پهناى هر مصراعى يك گز و سه چهار يك،چنانكه هر دو مصراع سه گز و نيم باشد. و روى در و درافزار هم، نبشته استو برآن نقرهكارى دايرهها و كتابتها22 نقاشى مُنَّبت23 كردهاند، و كتابتهاى بهزر كرده، و سيم سوخته24 در رانده، و اين آيت را تا آخر بر آنجا نوشته: «انّاوّل بيتٍ وُضِعَ للناسِ لَلَّذى بِبِكَّة»25 و دو حلقه نقرهگينِ بزرگ از غزنينفرستادهاند بر دو مصراع در زده، چنانكه دست هر كس كه خواهد بدان نرسد ودو حلقه ديگر نقرهگين خردتر از آن هم بر دو مصراع در زده، چنانكه دست هركس كه خواهد بدان رسد. و قفلى بزرگ از نقره بر اين دو حلقه زيرينبگذرانيده كه بستن در به آن باشد، و تا آن قفل برنگيرند در گشوده نشود.
صفت اندرون كعبه - عرض ديوار يعنى ثخانتش26 شش شِبْر27 است. وزمين خانه را فرش از رُخام است، همه سفيد. و در خانه سه خلوت كوچكاست بر مثال دكّانها: يكى در مقابل در و دو بر جانبِ جنوب و شمال ستونهاكه در خانه است و در زير سقف زدهاند همه چوبين است، چهار سو تراشيده،از چوب ساج الاّ يك ستون كه مدوّر است و از جانب شمال تخته سنگىرُخام سرخ است طولانى كه فرش زمين است و مىگويند كه رسول صلىاللّهعليه و اله بر آنجا نماز كرده است و هر كه آن را شناسد جهل كند كه نماز برآنجا كند. و ديوار خانه همه به تختههاى رخام پوشيده است از الوان. و برجانب غربى شش محراب است از نقره ساخته، و به ميخ بر ديوار دوخته، هريكى به بالاى مردى به تكلّف بسيار، از زركارى و سواد سيمسوخته و چناناست كه اين محرابها از زمين بلندتر است و مقدار چهار ارش ديوار خانه اززمين برتر، ساده است و بالاتر از آن همه ديوار از رخام است و تا سقف بهتفاوت و نقاشى كرده، و اغلب به زر پوشيده هر چهار ديوار. و در آن سهخلوت، كه صفت كرده شد، كه يكى در ركن عراقى است و يكى در ركن شامىو يكى در ركن يمانى، در هر بيغوله28 دو تخته چوبين به مسمار29 نقره برديوارها دوختهاند، و آن تختهها از كشتى نوح، عليهالسلام، است. هر تختهپنج گز طول و يك گز عرض دارد. و در آن خلوت كه قفاى30 حجرالاسوداست ديباى سرخ دركشيدهاند و چون از در خانه در روند، بر دست راست،زاويه خانه، خانه چهارسو كردهاند مقدار سه گز در سه گز و در آنجادرجهاى31است كه آن راه بام خانه است. و درى نقرهگين به يك طبقه، برآنجا نهاده، و آن را بابُالرّحمة خوانند. و قفلى نقرهگين بر او نهاده باشد. وچون بر بام شدى درى ديگر است افكنده همچون در بامى. هر دو روى آن درنقره گرفته و بام خانه به چوب پوشيده است و همه پوشش را به ديبا در گرفته،چنانكه چوب هيچ پيدا نيست. و بر ديوار پيش خانه از بالاى چوبها كتابهاىاست زرين بر ديوار آن دوخته، و نام سلطان مصر بر آنجا نوشته - كه مكّهگرفته، و از دست خلفاى بنى عباس بيرون برده - و آن المعزّالديناللّه بودهاست.
و چهار تخته نقرهگين بزرگ ديگر هست برابر يكديگر هم بر ديوار خانهدوخته به مسمارهاى نقره و بر هر يك نام سلطانى از سلاطين مصر نوشته كههر يك از ايشان به روزگار خود، آن تختهها فرستادهاند.
و اندر ميان ستونها سه قنديل نقره آويخته است، و پشت خانه به رُخاميمانى پوشيده است كه همچون بلور است. و خانه را چهار روزن است، بهچهار گوشه، و بر هر روزنى از آن، تختهاى آبگينه نهاده كه خانه بدان روشناست و باران فرو نيايد و ناودان خانه از جانبِ شمال است بر ميانه جاى. وطول ناودان سه گز است و سرتاسر به زر نوشته است.
و جامهاى كه خانه بدان پوشيده بود سپيد بود، و به دو موضع طراز32داشت. طِرازى را يك گز33 عرض و ميان هر دو طراز ده گز به تقريب و زير وبالا به همين قياس، چنانكه به واسطه دو طراز عُلُوّ34 خانه به سه قسمت بود،و هر يك به قياس ده گز. و بر چهار جانب جامه35 محرابهاى رنگين بافتهاندو نقش كرده، به زر رشته و پرداخته، و بر هر ديوارى سه محراب: يكى بزرگدر ميان و دو كوچك در دو طرف، چنانكه بر چهار ديوار دوازده محراباست بر آن خانه. بر جانب شمال، بيرون خانه ديوارى ساختهاند مقدار يك گزو نيم و هر دو سر ديوار تا نزديك اركان خانه برده، چنانكه اين ديوارمقوَّس36 است چون نصف دايرهاى و ميانجاى اين ديوار از ديوار خانه مقدارپانزده گز دور است. و ديوار و زمين اين موضع را مُرخّم37 كردهاند به رخامملوّن و منقّش، و اين موضع را حجر گويند.
و آب ناودان بام خانه در اين حجر ريزد. و در زير ناودان تخته سنگىسبز نهاده است، بر شكل محرابى، كه آب ناودان بر آن افتد. و آن سنگچندان است كه مردى بر آن نماز تواند كردن.
و مقام ابراهيم عليهالسلام از خانه سوى مشرق است و آن سنگى است كهنشان دو قدم ابراهيم، عليهالسلام، بر آنجاست. و آن را در سنگى ديگر نهادهاست، و غلافِ38 چهار سو كرده، كه به بالاى مردى باشد از چوب، به عملِ39هر چه نيكوتر و طبلهاى نقره بر او زده و آن غلاف را دو جانب به زنجيرها درسنگهاى عظيم بسته و دو قفل بر آن زده تا كسى دست بدان نكند. و ميان مقامو خانه سى ارش است.
بئر40 زمزم از خانه كعبه هم سوى مشرق است، و بر گوشه حجرالاسوداست. و ميانه بئر زمزم و خانه چهل و شش ارش است. و فراخى چاه سه گز ونيم در سه گز و نيم است. و آبش شورى دارد ليكن بتوان خورد. و سر چاه راحظيره كردهاند از تختههاى رخام سفيد، بالاى آن دو اَرَش. و چهار سوىخانه زمزم آخُر41ها كردهاند كه آب در آن ريزند و مردم وضو سازند. و زمينخانه زمزم را مُشَبَّك42 چوبين كردهاند تا آب كه مىريزند فرود مىرود. ودرِ اين خانه سوى مشرق است.
و برابر خانه زمزم هم از جانب مشرق خانهاى ديگر است مربّع، و گنبدىبر آن نهاده، و آن سِقايةالحاجّ43 گويند، اندر آنجا خمها نهاده باشد كه حاجياناز آنجا آب خورند. و از اين سقايةالحاجّ سوى مشرق خانهاى ديگر استطولانى و سه گنبد بر سر آن نهاده است و آن را خِزانَةُالزّيت44 گويند، اندر اوشمع و روغن و قَناديل باشد و گرد بر گرد خانه كعبه، ستونها فرو بردهاند، و برسر هر دو ستون چوب افكنده و بر آن تكلّفات كرده، از نقارت45 و نقش. و برآن حلقهها و قلابها آويخته، تا به شب شمعها و چراغها بر آنجا نهند و قنديلآويزند و آن را مَشاعِل46 گويند. و ميان ديوار خانه كعبه و اين مشاعل - كهذكر كرده شد - صد و پنجاه گز باشد و آن طوافگاه است. و جمله خانهها كه درساحتِ مسجدالحرام است، بجز كعبه معظّمه، شَرِّفها اللّه تعالى، سه خانه است:يكى خانه زمزم، و ديگر سقايةالحاجّ و ديگر خزانةالزّيت. و اندر پوشش كهبر گردِ مسجد است پهلوى ديوار صندوقهاست از آن هر شهرى، از بلاد مغربو مصر و شام و روم و عراقين و خراسان و ماوراءالنّهر و غيره.
و به چهار فرسنگى از مكّه ناحيتى است از جانب شمال، آن را بُرقهگويند. امير مكّه آنجا نشيند، با لشكرى كه او را باشد. و آنجا آب روان ودرختان است، و آن ناحيتى است در مقدار دو فرسنگ طول و همين مقدارعرض.
و من در اين سال از اول رجب به مكّه مجاور بودم. و رسم ايشان استكه مدام در ماه رجب هر روز در كعبه بگشايند، بدان وقت كه آفتاب برآيد.
صفت گشودن در كعبه، شرفّهااللّه تعالى - كليد خانه كعبه گروهى از عربدارند كه ايشان را نبى شَيْبَه گويند، و خدمت خانه ايشان كنند و از سلطانمصر ايشان را مشاهره و خلعت بود. و ايشان را رئيسى است كه كليد به دستاو باشد و چون او بيايد پنج شش كس ديگر با او باشند. چون بدانجا رسند، ازحاجيان، مردى ده برند و آن نردبان - كه صفت كرديم - برگيرند و بياورند وپيش در نهند و آن پير بر آنجا رود، و بر آستانه بايستد. و دو تن ديگر بر آنجاروند و جامه و ديباى در را باز كنند، يك سر از آن يكى از دو مرد بگيرد، وسرى مردى ديگر، همچون لُبادهاى كه آن پير را بپوشند كه در مىگشايد. و اوقفل بگشايد و از آن حلقهها بيرون كند. و خلقى از حاجيان پيشِ در خانهايستاده باشند و چون در باز كنند ايشان دست به دعا برآرند و دعا كنند. و هركه در مكّه باشد چون آواز حاجيان بشنود داند كه درِ حرم گشودند، همه خلقبه يكبار به آوازى بلند دعا كنند چنانكه غلغلهاى عظيم در مكّه افتد. پس آنپير در اندرون شود - و آن دو شخص همچنان آن جامه مىدارند - او دوركعت نماز كند، و بيايد، و هر دو مصراعِ در باز كند، و بر آستانه بايستد، وخطبه برخواند، به آوازى بلند، و بر رسولاللّه(ص) صلوات فرستد، و بر اهلبيت او. آن وقت آن پير و ياران او بر دو طرف در خانه بايستند و حاجّ دررفتن گيرند و به خانه در مىروند و هر يك دو ركعت نماز مىكنند و بيرونمىآيند تا آن وقت كه نيمروز نزديك آيد. و در خانه كه نماز كنند رو به دركنند، و به ديگر جوانب نيز رواست. وقتى كه خانه پر مردم شده بود كه ديگرجايى نبود كه در روند، مردم را شمردم، هفتصد و بيست مرد بودند.
مردم يمن كه به حج آيند، عامه آن، چون هندوان، هر يك لُنگى بربسته ومويها فرو گذاشته، و ريشها بافته، و هر يك كتاره47 قطيفى48، چنانكههندوان، در ميان زده - و گويند اصل هندوان از يمن بوده است و كتاره قتالهبوده است معرّب كردهاند - و در ميان شعبان و رمضان و شوال روزهاىدوشنبه و پنجشنبه و آدينه در كعبه بگشايند. و چون ماه ذىالقعده درآيدديگر در كعبه باز نكنند.
عُمره جِعرانه - به چهار فرسنگى مكّه، از جانب شمال، جايى است آن راجعرانه گويند. مصطفى (ص) آنجا بوده است كه با لشكرى. شانزدهمذىالعقده از آنجا احرام گرفته است و به مكّه آمده و عمره كرده. و آنجا دوچاه است: يكى را بئرالرسول گويند، و يكى را بئر علىّبن ابىطالب، صلواتاللّه عليهما. و هر دو چاه را آب تمام خوش باشد. و ميان هر دو چاه ده گز باشدو آن سنّت بر جاى دارند و بدان موسم، آن عمره بكنند. و نزديك آن چاه كوهپارهاى است كه بدان موضع گَو49ها در سنگ افتاده است همچو كاسههاگويند. پيغمبر (ص) به دست خود در آن گَوها آرد سرشته است و خلق كه آنجاروند در آن گَوها آرد سرشتهاند با آب آن چاهها. و همانجا درختان بسياراست، هيزم بكنند و نان بپزند و تبرّك را به ولايتها برند. و هم آنجا كوهپارهاى بلند است كه گويند بلال حبشى بر آنجا بانگ نماز گفته است. مردم برآنجا روند و بانگ نماز گويند. و در آن وقت كه من آنجا رفتم غلبهاى بود، كهزيادت از هزار شتر عمارى در آنجا بود، تا به ديگر چه رسد.
و از مصر تا مكّه بدين راه كه اين نوبت آمدم سيصد فرسنگ بود. و ازمكّه تا يمن دوازده فرسنگ. و دشت عرفات در ميان كوههاى خُرد است چونپشتهها. و مقدارِ دشت دو فرسنگ است در دو فرسنگ. در آن دشتمسجدى بوده است كه ابراهيم، عليهالسلام، كرده است. و اين ساعت منبرىخراب از خشت مانده است و چون وقت نماز پيشين شود. خطيب بر آنجا رودو خطبه جارى كند. پس بانگ نماز بگويند و دو ركعت نماز به جماعت، بهرسم مسافران، بكنند و هم در وقت قامتى نماز بگويند و دو ركعتِ ديگر نمازبه جماعت بكنند پس خطيب بر شتر نشيند و به سوى مشرق بروند به يكفرسنگى آنجا كوهى خُرد سنگى است، كه آن را جبلالرّحمة گويند، بر آنجابايستند و دعا كنند تا آن وقت كه آفتاب فرو رود.
و پسر شاد دل كه امير عدن بود آب آورده بود از جاى دور، و مال بسياربر آن خرج كرده، و آب را از آن كوه آورده، و به دشت عرفات برده، و آنجاحوضها ساخته، كه در ايام حج پر آب كنند تا حاجّ را آب باشد. و هم اين پسرشاد دل بر سر جبلالرّحمة چهار طاقى ساخته عظيم، كه روز و شب عرفات،بر گنبد آن خانه چراغها و شمعهاى بسيار بنهند كه از دو فرسنگ بتوان ديد.چنين گفتند كه امير مكّه از او هزار دينار بستد كه اجازت داد تا آن خانهبساخت.
نهم ذىالحجّه سنه اثنى و اربعين و اربع مائة حجّ چهارم به يارى خداى،تعالى، بگزاردم و چون آفتاب غروب كرد، حاجّ و خطيب از عرفاتبازگشتند، و يك فرسنگ بيامدند تا به مشعرالحرام. و آنجا را مُزدَلفة گويند.بنايى ساختهاند خوب همچون مقصوره كه مردم آنجا نماز كنند و سنگ رجمرا كه به منى اندازند از آنجا برگيرند. و رسم چنان است كه آن شب، يعنى شبعيد، آنجا باشند، و بامداد نماز كنند، و چون آفتاب طلوع كند، به مِنى روند. وحاجّ آنجا قربان كنند. و مسجدى بزرگ است آنجا كه آن مسجد را خيفگويند. و آن روز خطبه و نماز عيد كردن به منى رسم نيست و مصطفى (ص)نفرموده است. روز دهم به منى باشند و سنگ بياندازند - و شرح آن درمناسك حج گفتهاند - دوازدهم ماه هر كس كه عزم بازگشتن داشته باشد هماز آنجا بازگردد و هر كه به مكّه خواهد بود با مكّه رود.
پس از آن اعرابى شتر كرايه گرفتم تا لحسا، و گفتند از مكّه تا آنجا بهسيزده روز روند. وداع خانه خداى، تعالى، كردم. روز آدينه نوزدهمذىالحجّه سنه اثنتين و اربعين و اربع مائة، كه اول خرداد ماه قديم بود، هفتفرسنگ از مكّه برفتيم مرغزارى بود».(6)
پى نويس ها
1- راهنما، بلدراه.
2- چابك، زرنگ.
3- در معرض خطر، مخاطره.
4- ديواربست، چهار ديوارى، محوطهاى با ديوار كوتاه.
5- پنج پهلو، سطح پنج گوشه.
6- مرمر.
7- بازداشت، ممانعت.
8- بدرقه، نگهبانى و راهنمايى.
9- شتر تندرو.
10- نماز عصر.
11- استوار، محكم.
12- ستون كه براى تعيين مسافت در هر هزارگام نصب شود.
13- لُنگ، جامهاى كه نيمه تن بدان پوشانند.
14- چرخش و گرد چيزى گشتن.
15- حجامت كننده، در اينجا به معنى سر تراش.
16- سنگى كه بدان كارد و شمشير تيز كنند.
17- آبگير
18- گرد، مدور، منحنى
19- آستانه در
20- يك وجب
21- لنگه، لخت
22- كتيبهها
23- كندهكارى در چوب
24- نقره خالص و پاك و نرم
25- سوره عمران - آيه 90
26- ستبرى، كلفتى
27- وجب
28- كنج و گوشهاى در خانه
29- ميخ آهنين
30- آن سوىِ، پس پشت
31- پله، پلكان
32- حاشيه و كناره
33- واحد طول
34- بلندى
35- روپوش
36- كمانى، خميده
37- از مرمر ساخته شده، ساخته شده از رخام.
38- پوشش
39- كار، صنعت
40- چاه
41- حوضچه سنگى يا چوبى براى آب
42- سوراخ سوراخ
43- خانهاى مربع شكل، در آن خانه خمها مىنهادهاند تا حاجيان آبنوشند
44- خانهاى مستطيل شكل كه در آن شمع و قنديل نگهدارى مىكردند
45- كندهكارى در چوب
46- چراغدان
47- قتاله، قدّاره، نوعى شمشير پهن
48- منسوب به قطيف
49- حفره، گودال، چاله