آينه محبت و عشقورزى
شنبه 17 مرداد 1388 5:13 PM
آينه محبت و عشقورزى
اساس و قوام زندگى اجتماعى مبتنى بر نوعدوستى، محبتبه يكديگر، عشق، علاقه و احترام است و رحم و شفقت و دلسوزى نسبتبه ديگران، در فطرت پاك انسانها، به وديعه نهاده شده است.
در شريعت جهانى اسلام تاكيد زيادى بر محبت و دوستى شده و به عنوان ركن مهم و اصلى ايمان مطرح گرديده است. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «هل الايمان الا الحب والبغض فى الله ; آيا ايمان جز دوستى و دشمنى در راه خداست؟» چه زيباست كه اين گوهر گرانبها و پرقيمت زندگى را نثار مؤمنان و يكتاپرستان كنيم. و كيمياى عشق و علاقه خود را از آنان دريغ نورزيم.
كمالالدين حسين كاشفى بيهقى گفته است: «رحمت و شفقتيك ركن از اركان دين است; چنان كه از مضمون اين حديث استفاده مىشود: «التعظيم لامرالله والشفقة على خلق الله». قصر دين تبليغ در سيره و گفتار عارفان
را بر اين دو ستون (تعظيم امرالهى و شفقتبر بندگان خدا) بنا كردهاند و خانه شرع را بر اين دو قاعده نهادهاند.»
صاحب كتاب «آينه مكارم» گويد:
«اين مطلب پوشيده نيست كه صلاح و سامان اجتماع، در سايه الفت، انس و محبتبين افراد آن اجتماع حاصل مىشود; يعنى، جامعه وقتى سعادتمند است كه هر چه بيشتر بين افراد آن جامعه انس، مودت و الفتباشد ... صلاح و سامان و رشد جامعه مبتنى بر اين امر است و ارسال رسل و انزال كتب هم براى همين هدف بوده است; يعنى ايجاد الفت، انس، تعاون، همكارى و هميارى ميان بشر ...»
تبليغ، آينه تمام نماى محبت
كارسازترين شيوه در تبليغ و ارشاد، محبت است. بزرگترين معجزه يك مبلغ، در مهربانى و نيكدلى او نهفته است. پايه و اساس تربيت دينى، پرورش اخلاقى، تزكيه و تهذيب نفوس، هدايت و ارشاد و ...، دوستى با مردم و ابراز عشق و علاقه به آنان است.
نشانهها و آثار دوستى را مىتوان در دلسوزى، شفقت و رحمت، انس و علاقه، خيرخواهى، نرمى در گفتار، ملايمت در برخورد، مهربانى، عطوفت، خوش اخلاقى، دورى از خشم و غضب و ... دانست.
به يقين مىتوان گفت كه: «تبليغ و ارشادى كه همراه با محبت و شفقتباشد، بهترين و ماندنىترين آثار را به جاى خواهد گذاشت.»
فطرت مسلم سراپا شفقت است
در جهان دست و زبانش رحمت است
مبلغان، بايد با رفتار و گفتار خود ثابت كنند كه وعظ و نصيحت و تبليغ آنان، نه از سر مال دوستى و مقام خواهى است و نه از سر دشمنى و سختگيرى ; بلكه تنها از روى شفقت، دلسوزى و علاقه به زندگى سعادتمندانه، اخلاقى و معنوى براى مردم است.
خواجه نصيرالدين طوسى مىگويد: «محبت اخيار، چون از انتظار منفعت و لذت حادث نشده باشد; بلكه موجب آن مناسبت جوهر بود و مقصد ايشان خير محض و التماس فضيلتباشد، از شائبه مخالفت و منازعت منزه ماند و نصيحتيكديگر و عدالت در معامله ... به تبعيتحاصل آيد.»
پس شخصى كه ديگرى را دوست دارد، نمىتواند شاهد گمراهى، فساد، معصيت و نگونبختى او و در نهايت داخل شدن وى در عذاب باشد.
در نتيجه بهترين دارايى خود (دانش و علم) را به او هديه مىكند تا او راه سعادت و نجات را بيابد و از بركات نصيحت، ارشاد و تبليغ بهرهمند گردد. از اين رو است كه پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: «نصيحت و خيرخواهى براى مؤمن، بر مؤمن واجب است.»
«محبت و شفقت» جايگاه والايى در سخنان و سفارشهاى قرآن، پيامبرصلى الله عليه وآله، امامان معصومعليه السلام، عارفان و دانشمندان دينى دارد. قرآن كريم، بارها به اين ويژگى پسنديده و انسانى پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره كرده و آن را باعث موفقيت و كاميابىآن حضرت در هدايت مردم تلقى كرده و ايشان را مهربان، رئوف و تشنه هدايت دانسته است: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم»; «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار استشما در رنجبيفتيد، به [هدايت ]شما حريص، و نسبتبه مؤمنان، دلسوز مهربان است.»
از سوى ديگر، به پيامبرصلى الله عليه وآله [ و همه مبلغان دين] هشدار مىدهد كه اگر ملايمت و عطوفتبه خرج ندهد و برخورد خشنى با مردم داشته باشد، آنان از اطراف حضرت رسول، پراكنده خواهند شد: «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك»;
«پس به [بركت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مىشدند.»
نور خورشيد و مه از عشق است عشق
شور درويش و شه از عشق است عشق
جوشش عشق است كاندر مىفتاد
آتش عشق است كاندر نىفتاد
(مولوى)
گفتارهاى عارفان و دانشمندان
امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: «و اما حق المستنصح ان تؤدى اليه النصيحة وليكن مذهبك الرحمة له; حق كسى كه از تو نصيحت مىخواهد اين است كه او را تا حد توانايىات نصيحت كنى و با او مدارا كرده و مهربان باشى.»
«نصيحت»، به معناى پند و اندرز خالصانه و خيرخواهانه است و ركن اساسى تبليغ، ارشاد و نصيحت ديگران است، پس بايد با خيرخواهى و دلسوزى براى ديگران باشد.
با ده خاك آلودتان مجنون كند
صاف اگر باشد، ندانم چون كند
(مولوى)
عارف الهى مرحوم بهارى همدانى انگيزه تبليغ را رحمت و شفقتبر بندگان دانسته و مىنويسد: «فرقه ديگرى [از مبلغان و واعظان هستند] كه تهذيب اخلاق كرده و تصفيه نفس كدورات نموده و نفس را از شواغل و علايق دنيويه استخلاص فرموده و طمع خود را از خلق به سوى حق گردانيده و رحمت و شفقتبر عباد او را بر هدايت و ارشاد واداشته ... .»
عالم ربانى ملا مهدى نراقى نيز از اين باب مىگويد:
«از واعظان [كسى است] كه اهل تهذيب اخلاق و مراقبت دل و پاكى درون از آلودگى باشد و دنيا در چشمش كوچك نمايد و طمع از خلق بريده و التفاتى به آنها نداشته باشد و مهربانى و شفقتبر بندگان خدا، او را به نصيحت و موعظه و رها ساختن ايشان از بيمارىهاى گناهان فراخوانده باشد ... .»
راغب اصفهانى گفته است:
«از علل و اسباب برقرارى نظام آفرينش و استوارى امور مردم، يكى محبت است; و ديگرى عدالت.» خداوند مىفرمايد: «به تحقيق آنان كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند; خداوند بخشنده، براى آنان محبتى [در نزد ديگران] قرار مىدهد.» يعنى خداوند چنين افرادى را محبوب قلوب ديگران قرار مىدهد ... و اين بيانگر اين نكته است كه با دوستى و محبت، بهتر مىتوان عقايد و افكار دينى را بين مردم رواج داد. حتى بيشتر از خشونت و تندخويى; زيرا خشونت موجب تنفر است، ولى محبت، الفتآور مىباشد.»
روشن است كه اگر تبليغ و وعظ، حالتشفقت و دلسوزى به خود گيرد، كارسازتر و مؤثرتر خواهد افتاد زيرا:
1. مبلغ محبوب قلوب مردم مىشود;
2. تبليغ از روى حقد، كينه، دشمنى و ستيزه جويى نيست;
3. براى پول - شهرت و دنيا نمىباشد;
4. براى آزار و اذيتيا تحكم و فرمان دادن نيست;
5 . از روى خودخواهى، غرور و حقير پنداشتن ديگران نيست;
6. براى صرف انجام وظيفه نيست و فراتر از آن است;
7. امرى انسانى، الهى و از سر نوع دوستى و خيرخواهى است.
البته اين امر، مستلزم آن است كه مبلغ با بيانى نرم و توام با عطوفتبا مردم ... [حتى گناهكاران و مفسدان ]سخن گويد و از درشت گويى، دشنام و تحقير ديگران و يا رفتارهاى رياكارانه بپرهيزد.
عارف مشهور مرحوم ملكى تبريزى مىگويد: «واعظ در خلال سخنانش، با نرمى و مدارا و بيانى ساده و به روش پيامبران، به حقيقتحقه اشاره و با بيانى لطيف و الفاظ معروف دينى ... اين حقايق را به اذهان نزديك كند.»
دانشمند والا مرتبه، مرحوم محدث قمىرحمه الله، نيز گفته است:
«[مبلغ دينى بايد] با نرمى و مدارا رفتار كند كه نرمى در همه كارها، اصلى است اساسى و بزرگ. در پايان وصيتخضر به حضرت موسى آمده است: «هيچ كس را بر گناهى سرزنش مكن. دوستترين كارها نزد خداى تعالى، سه چيز است، ميانه روى به هنگام توانگرى، گذشت در توانايى و قدرت بر كيفر و نرمى با بندگان خدا. هر كس در دنيا با ديگرى نرمى كند، خداوند در آخرت با او نرمى و مدارا كند.» (14)
از محبت تلخها شيرين شود
از محبت مسها زرين شود
از محبت دردها، صافى شود
از محبت دردها، شافى شود
از محبت مرده زنده مىكنند
از محبتشاه، بنده مىكنند
اين محبت هم نتيجه دانش است
كى گزافه بر چنين تختى نشست
(مولوى)
امروز جامعه ما - به خصوص نوجوانان و جوانان - تشنه معنويت و اخلاق و شيفته برخوردهاى نيك هستند. ظواهر تمدن غرب و هجمههاى شيطانى آنان چنان در تار و پود جوانان رخنه كرده كه جز با عشق و ايثار نمىتوان با آنان صحبت كرد.
جوانان، دشمن دين و معنويتيا روحانيت نيستند; بلكه از امر و نهى و بايدها و نبايدها فرار مىكنند. آنان گرفتار دامهاى تباه كننده مفسدان، فاسقان و مغلطهبازان هستند و تنها با محبت و دوستى و زبان ملايم مىتوان با آنها صحبت كرد و از محاسن و فضايل مكارم اخلاقى سخن گفت. بايد با جوانان دوستى كرد و از روى دلسوزى، به پند و نصيحت پرداخت و در اين راه، سختىها، ناسزاگويىها و نافرمانىها را تحمل نمود.
تواى شيخ حرم شايد ندانى
جهان عشق را هم محشرى هست
گناه و نامه و ميزان ندارد
نه او را مسلمى، نى كافرى هست
(اقبال)
با شيوه عشق و محبت، هم بين خود مردم و نيز بين آنان و مبلغان دينى، الفتو انس ايجاد مىشود و هم شرارههاى عشق الهى در درون آنان فروزان مىگردد. در اين صورت آنان به سوى معشوق و محبوب حقيقى رهنمون مىشوند.
راهكارهاى بايسته تبليغى
واعظان و مبلغان با توجه به اين ايده، رفتارى مناسب و اخلاق و برخوردى خداپسندانه دارند، يعنى ;
1. شفقت و دلسوزى خود را شامل همه مىكنند. در اين صورت به افراد گناهكار، عصيانگر و فاسد نيز از روى ترحم و خيرخواهى نگاه مىكنند و حتى در مورد خود نيز، دلسوز و شفيق هستند.
«ابراهيم اطروش مىگويد: در كنار رود دجله همراه معروف كرخى نشسته بوديم; ناگهان عدهاى از جوانان را ديديم كه در قايقى نشسته و از رودخانه رد مىشدند. آنان در ضمن حركت، سرگرم لهو و لعب بوده و به رقص و آوازه خوانى مشغول بودند.
بعضى از نزديكان معروف كرخى، به او گفتند: آيا نمىبينى كه آنان معصيتخدا را انجام مىدهند؟ سزاوار است كه نفرينشان بكنى!
معروف دستهايش را بلند كرد و گفت: «خداوندا، همان طور كه آنان را در دنيا شاد نمودهاى، در آخرت هم شادشان بفرما». نزديكانش گفتند: ما مىخواستيم تو براى آنان نفرين كنى ; ولى براى آنها دعا كردى؟! معروف در جواب گفت: منظورم اين است كه اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد بفرمايد، وسايل توبه كردن آنان را فراهم مىآورد و باعث مىشود كه آنان به سوى خدا بازگشت كنند.» (15)
2. رفتارى متين، همراه با خونسردى، منطقى، و محبتآميز از خود ارائه مىدهند.
3. مفيد و مختصر صحبت مىكنند و نفع مردم را همراه با خشنودى الهى در نظر دارند:
صاحب «المراقبات» نوشته است: «واعظ بايد مانند پدرى دانا كه در تربيت فرزندان خود، در پى اصلاح آنان است [نه زيان رساندن به آنان ]مصالح و منافع آنها را در نظر گرفته و به حال آنان مفيد باشد.»
4. در وعظ و ارشاد و امر به معروف، احترام و شخصيت طرف مقابل را حفظ مىكند و بر احدى، طعنه نمىزند.
صاحب رساله «ميزان المعرفة» مىگويد: «اگر واعظ و روضهخوانى! بر منبر آن گوى كه گفته باشند و خودت به آن گفتار معتقد باشى و طعن بر احدى مزن كه مبغوض گردى و در كلامت وقعى نماند. در نكوهش طايفه مبرم مباش كه وعظ تو دلپذير نگردد.»
5 . اگر نصيحت و سخنشان را نپذيرفتند، آنان را طرد نمىكنند و موجب آزار و ناراحتى كسى نمىشوند. صاحب «تذكرة المتقين» ضمن سفارش به نيك رفتارى، مىگويد: «... نه اين كه مردم از او در حذر باشند كه آزارش به آنها نرسد.»
6. در ايجاد خوف و رجا، افراط نمىكنند و گناهكاران را بر معصيتشان جرى نمىسازند و با رفتار خود باعث گريز از دين و ياس و نااميدى نمىشوند. مرحوم ملكى تبريزى گويد: «واعظ نبايد در ترسانيدن و يا اميدوار كردن، آن قدر زياده روى كند كه شنوندگان، مايوس يا مغرور شوند و يا چيزى بگويد كه شنونده غلو و زياده روى كند.»
مولا محمدمهدى نراقىرحمه الله گويد: «شكى نيست [كه برخى از واعظان ]گمراهاند و ديگران را نيز گمراه مىكنند; زيرا سعيشان گفتن چيزى است كه توده مردم را خوش آيد تا بدين وسيله به اغراض فاسد خود برسند. از اين رو پيوسته آنچه اميد [نابهجا] را تقويت مىكند، به زبان مىآورند و بدينسان، جرات و گستاخى مردم بر گناهان و ميل و رغبتشان به دنيا افزون مىشود، به خصوص اگر خود اين واعظ نيز به دنيا راغب و مايل باشد و از رسيدن مال به دستش شادمان گردد ... پس چنين شخصى بيش از آن كه ديگران را اصلاح كند، فاسد مىسازد ... .»
7. از تبليغ و ارشاد ديگر مبلغان، خشنود و خرسنداند و بر آنان در هدايت كردن مردم، حسد نمىورزند.
8. نصايح و پندهاى ديگران را در مورد خود با رويى گشاده و آغوشى باز مىپذيرند و در صدد اصلاح اخلاق و رفتار خود برمىآيند.
9. مخاطبان را اشخاصى فهيم، دانا، داراى شخصيت و كرامت مىدانند و از همين راه (كرامت و ارزش انسانى) به تبليغ و ارشاد آنان مىپردازند.
10. متواضع، خوشرو و خونسرد هستند و از رفتارهاى تصنعى و رياكارانه مىپرهيزند. مرحوم بهارى همدانى نوشته است: «از جمله خصوصيات عالم [و مبلغ] آن است كه به خاطر خداى بزرگ، متواضع و فروتن باشد ... .»
11. صبر و بردبارى فراوانى در اين زمينه دارند و بر ناسزاگويى ديگران، شكيبا و صابرند. صاحب «تذكرة المتقين» مىگويد: «[واعظ و مبلغ] بايد صفتش اين باشد كه هر قدر اذيت و آزارش كنند، متحمل شود و به خوشى قبول كند و بگويد: «اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون; خدايا قوم مرا هدايت كن; زيرا آنان نمىدانند.»
12. در بيان احكام و دستورات الهى سختگيرى نمىكنند و آنها را به صورتى زيبا و دلپسند ارائه مىدهند. مرحوم ملكى تبريزى نوشته است: «[واعظ] نبايد با سختگيرى به بندگان و گفتن چيزهايى كه مردم نمىتوانند انجام دهند، آنها را متنفر و موجب بيزارى مردم از خير، شرع، عبادات، علوم، پيامبران و خداى متعال گردد.»
13. از آن جايى كه دلسوز همه هستند، تفرقه و اختلاف ايجاد نمىكنند و بر جهل و نادانى مردم نمىافزايند. صاحب المراقبات گويد: «[واعظ] نبايد، مردم را در نادانى بيندازد يا فتنهانگيزى كند و باعث قتل، تاراج، اسارت و ساير ضررهايى شود كه ممكن ستبه مسلمين برسد.»
علم حق، غير از شريعت هيچ نيست
اصل سنت، جز محبت هيچ نيست
(اقبال)
طبيب مشفق
مبلغان فرزانه، همواره مانند طبيبى دلسوز و خيرخواه، به درمان امراض روحى مردم مىپردازند و جامعه را از امراض تباه كننده، پاك مىكنند. طبيبان حاذق، با دلسوزى و علاقه فراوان، بيماران خود را معاينه مىكنند، آن گاه به مداوا و درمان آنان مىپردازند، هر آنچه كه به نفع آنان است، تجويز مىكنند و هر چيزى كه براى آنها ضرر دارد، از آن منع مىنمايند.
مبلغان و ارشادگران نيز، با دلسوزى به مداواى بيماران مبتلا به مرض گناه و معصيت مىپردازند و براى هر كس و طايفه و شغل و سنى، داروها و راهكارهاى معين و مفيدى ارائه مىكنند.
عارف الهى ملكى تبريزىرحمه الله مىگويد: «واعظ بايد شنوندگان خود را بيمارانى كه مبتلا به امراض معنوى مختلفىاند دانسته، خود را طبيب معالج و سخنان و موعظههايش را، داروها و معجونهايى بداند كه مىخواهد آنان را با آن معالجه كند.»
عارف ربانى مرحوم بهارى همدانى نيز مىگويد: «عمده مطالب اين كه ... نظر او، نظر طبيب مشفق باشد. ببيند به چه نحو اصلح به دين و دنياى او است، آن نحو سلوك كند.»
عاشقان را كار نبود با وجود
عاشقان راهستبىسرمايه سود
جان تلخ و شور، پيش او برند
جان چون درياى شيرين را خرند
گفتنى است كه خداوند از همه مهربانتر و دلسوزتر براى انسانها است و صلاح و خير آنان را بيشتر از هر كس مىداند. پس از خداى تعالى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نسبتبه همه، مهربان و رئوف بود و در جهت هدايت و ارشاد مردم سر از پا نمىشناخت، مشكلات و سختىها را تحمل مىكرد; ملايم و خوشبرخورد بود، سپس امامان معصومعليهم السلام و در مرتبه بعد عارفان و دانشمندان الهى حائز اين صفتخدا پسندانه مىباشند. در تفسير نمونه درباره اين ويژگى نورانى پيامبرصلى الله عليه وآله آمده است:
خداوند مىفرمايد: «ما از جانب خود رسولى از خودتان براى هدايتتان فرستادهايم كه از فرط محبت و نوعپرورى، نادانى و گمراهى شما بر او سخت مىآيد و نمىتواند تحمل كند. بر آسايش و نجات شما بسيار حريص و نسبتبه مؤمنان، رئوف و مهربان است. مخصوصا اين كه به جاى «منكم» در اين آيه «من انفسكم» آمده است كه اشاره به شدت ارتباط پيامبرصلى الله عليه وآله با مردم است. گويىپارهاى از مردم، از روح جامعه در شكل پيامبر ظاهر شده است. به همين دليل، تمام دردهاى آنها را مىداند; از مشكلات آنان آگاه و در ناراحتىها، غمها و اندوهها با آنان شريك است و با اين حال تصور نمىشود سخنى جز به نفع آنان بگويد و گامى جز در راه آنها بردارد ... .»
v