حالات چشم در قرآن
جمعه 21 مهر 1391 6:48 PM
حالات چشم در قرآن
اسماعيل نساجى زواره
در مقاله گذشته، پيرامون نعمت چشم و وظيفه انسان در برابر آن مطالبى بيان شد. از نظر قرآن مجيد بر اساس حالاتى كه بر آن عارض مىشود، چشم انواع مختلفى دارد و هر نوع از آن، ويژگىها و خصايص منحصر به خود را دارد، كه در اين مقاله به بيان خصوصيات و ويژگىهاى هركدام، اشاراتى گذرا خواهيم داشت.
1. چشم حسّ
دايره ادراك چشم فقط در محدوده محسوسات است و كسانى كه مىخواهند فقط با ديدن ظاهرى به حقايق پى ببرند، مبناى سخنشان اصالت حسّ و امور مادّى است و آنها از پذيرش آنچه محسوس نباشد، سر باز مىزنند و هستى را همسان با مادّه مىپندارند و معتقدند، آنچه مادّى نيست، موجود نبوده و پندار و خرافهاى بيش نيست. اين گروه، نه قائل به مبدأ فاعلى هستند و نه مبدأ غايى(1). در فرهنگ اينگونه افراد، عقل به منزله عينك چشم ظاهر است؛ يعنى عقل هرگز حقيقت جديدى را ادراك نمىكند، بلكه تنها واسطه و وسيلهاى است براى ادراك بهتر مادّى، بدون آنكه حقيقتى افزون بر آنچه از طريق حس، تحصيل شده است، كشف نمايد(2).
2. چشم يقين
يكى از باارزشترين لذايذ معنوى، آن است كه محبوبِ جامعِ كلِ كمالات، نظر لطف به انسان بيفكند و با او سخن بگويد و از آن فراتر اينكه انسان بتواند به مقام شهود ذات پاك پروردگار برسد؛ يعنى با چشم دل و يقين، او را ببيند و غرق درياى جمال او گردد(4).
3. چشم سفيد
چشم سفيد، همان چشم ظاهر است كه ابتدا بيناست و سپس بر اثر غم و اندوه و فراق و گريه و زارى، بينايى آن از بين مىرود كه در زبان عربى به آن «عين بيضاء» مىگويند. بعضىها معتقدند كه اين نوع چشم، مقدار كمى بينايى دارد ولى مرحوم علامه طباطبايى (ره) در الميزان اين مطلب را رد مىكند(8).
4. چشم روشن
وقتى دل انسان مالامال از غم و اندوه است و ناگهان خبر مسرّتبخشى به او داده مىشود و دوران فراق و جدايى به پايان مىرسد، دلش از غم و حزن خالى مىشود و حالتى در چهره و چشمان او پديد مىآيد كه چشمش شاد و روشن مىگردد؛ همچون سرگذشت حضرت موسى عليهالسلام كه وقتى به دامان پرمهر و محبّت مادر برمىگردد، ديده مادر به جمال ملكوتى او روشن مىشود و حزن و اندوهش برطرف مىگردد: «فَرَدَدْناهُ الى اُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُها و لاتَحْزَن...(10)»: «ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين نباشد».
5. چشم اشكبار
شدت علاقه به امرى گاه چنان ذوقى در انسان پديد مىآورد كه اگر از آن محروم شود، اشك افسوس و حسرت را سرازير مىكند. چنانكه در جنگ تبوك، هفت نفر از فقراى مسلمانان خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله رسيدند و تقاضا كردند تا مركب و اسلحه، براى شركت در جهاد در اختيار آنان گذارده شود، اما چون پيامبر صلىاللهعليهوآله وسيلهاى در اختيار نداشت، جواب منفى به آنها داد. آنها با چشمهاى پر از اشك از محضر مبارك پيامبر صلىاللهعليهوآله مرخص شدند و بعدا به نام «بُكّائون» مشهور گشتند(11). قرآن مجيد درباره اين عده كه از شركت در جهاد، محروم گشتند، مىگويد:
6. چشم اعجازآميز
گاهى اراده خداوند متعال بر آن تعلّق مىگيرد كه چشم انسان، واقعيّت را به شكل و صورت ديگرى ببيند تا اميدوارى در قلب انسان جايگزين يأس و نااميدى شود. در جنگ بدر، مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر صلىاللهعليهوآله و توجه به وعدههاى الهى و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع، براى رفع نيازهاى مسلمين و سفت شدن شنهاى روان زير پاى آنها در ميدان نبرد، روحيه تازهاى پيدا كردند و به پيروزى نهايى، اميدوار و دلگرم شدند(13) آنچنانكه به اراده خداوند، انبوه لشگر دشمن در برابر چشمان آنان كوچك شد و كم، جلوه كرد.
7. چشم خاشع
چشمى است كه در اثر نرمش دل و تسليم در برابر حق و حقيقت، فروهشته و در مقابل عظمت خداوند و فزع قيامت، متواضع مىشود.
8. چشم لذّتبين
چشمى است كه در بهشت، از نعمتهاى مادى نامحدود آن لذّت مىبرد:
9. چشم زيبا
زيبايى انسان، قبل از هرچيز و بيش از هر چيز در چشمان اوست. چشم زيبا در صورتى ارزنده است كه درون فرد، ايمان، وقار، پاكى، صداقت و... وجود داشته باشد. لذا قرآن مجيد در مورد همسران بهشتى، روى زيبايى چشمان آنها تأكيد كرده است(19). در چندين آيه از قرآن مجيد از همسران بهشتى به «حورالعين» تعبير شده است و در سوره دخان مىفرمايد: «كَذلِكَ و زَوَّجْناهُم بِحورٍ عينٍ(20)»: «اينچنين حوريان درشتچشم را همسران آنان قرار مىدهيم».
10. چشم گواه
يكى از شاهدان عجيب در روز قيامت، «چشم» است كه شهادتش به هيچوجه، قابل انكار نيست ؛ زيرا در تمام صحنهها حاضر بوده و لذا به فرمان الهى در قيامت به سخن مىآيد و بر اعمال انسان، گواهى مىدهد: «حتّى اِذا ما جاءوُها شَهِدَ عَلَيْهِم سَمْعُهُم و اَبْصارُهُم و جُلُودُهُم بِما كانوا يَعْمَلونَ(21)»:
11. چشم مسحور
وقتى انسان به بدترين مرحله عناد و لجاجت برسد بر اثر گناه و جهل، باطل را حق مىبيند تا آنجا كه محكمترين دلايل عقلى و روشنترين دلايل حسى در دل او اثر نمىگذارد(22). مثلاً در تاريخ، درباره ساحران زمان حضرت موسى عليهالسلام مىخوانيم كه براى مسحور كردن چشمان بينندگان و اغفال مردم، ريسمانها و عصاهايى را درست كرده بودند كه بر اثر وسايل حرارتى يا مواد شيميايى مخصوصى كه درون آنها قرار داده بودند، به حركت درمىآمدند و تماشاگران، خيال مىكردند آنها زنده هستند(23): «... فَاِذا حِبالُهُم و عِصِيُّهُم يُخَيَّلُ اِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِم اَنَّها تَسْعى(24)»:
12. چشم شور
بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرد، ممكن است آن را از بين ببرد يا درهم بشكند و يا به نحوى به آن صدمه بزند و اگر انسان است او را بيمار يا ديوانه كند.
13. چشم كور
افراد منافق و بىايمان نه از خود نورى دارند كه راه خدا را بپيمايند و نه از نور خدايى، بهرهمند هستند. آنها در تيرگىها به سر مىبرند و اگر هم نورى براى روشنكردن راه خود فراهم كنند، خداوند آن را فورا خاموش مىكند و آنها همواره متحيّر و سرگردان در تيرگىها رها هستند: «...و تَرَكَهُم فى ظُلُماتٍ لايُبْصِرونَ(29)». اينگونه افراد هم از نورى كه راه را فرا رويشان روشن مىكند محروم هستند و هم از ديده بينا.
14. چشم حقارت
اين نوع چشم، مخصوص افراد لجوج و مستكبر است كه همهچيز را در مال و ثروت مىبينند و به افراد صالح و مؤمن و مستضعف در جامعه با ديده حقارت نگاه مىكنند و عامه مردم را جزو اراذل و اوباش مىپندارند:
15. چشم خيانتكار
قرآن مجيد برخى از چشمها را خيانتكار معرفى مىكند و آگاهى از آنها را در انحصار علم خدا مىداند و مىفرمايد: «يَعْلَمُ خائِنَة الاعْيُنِ و ما تُخْفِىالصُّدورُ(31)»:
16. چشم ناتوان
چشمى است كه در پى جستجوى خلل و نقصان در نظام عالم بزرگ است. وى مىخواهد با پيداكردن نقص و كاستى، مجموعه جهان هستى را زير سؤال ببرد، اما از ديدن نقص در عالم هستى درمانده مىشود و ناكام مىماند: «ثُمَّ ارْجِعِ البَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ البَصَرُ خاسِئا و هُوَ حَسيرٌ»:
17. چشم خيره و بىحركت
حالتى است كه در محشر به كافران و گناهكاران دست مىدهد. مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناك است كه اين ستمگران از شدت ترس، گردنهاى خود را برافراشته و به سوى آسمان بلند كرده و حتى پلكهايشان بىحركت مىماند و گويى چشمانشان مىخواهد از حدقه بيرون بيايد و آنچنان وحشتى سراسر وجودشان را فرامى گيرد كه چشمانشان از حركت مىايستد و خيرهخيره به آن صحنه نگاه مىكنند:
پی نوشت ها:
1. شناختشناسى در قرآن، آيتاللّه جوادى آملى، ص 152. 2. همان، ص 159. 3. همان، ص 165. 4. تفسير موضوعى پيام قرآن، آيتالله مكارم، ج 6، ص 296. 5. تفسير موضوعى قرآن، صورت و سيرت انسان، آيتالله جوادى آملى، ج 14، ص 64. 6. انعام، آيه 75. 7. مأخذ قبل، ص 71. 8. قاموس قرآن، سيد علىاكبر قرشى، ج 2 و 1، ص 252. 9. يوسف، آيه 84. 10. قصص، آيه 13. 11. تفسير نمونه، ج 8، ص 80. 12. توبه، آيه 92. 13. مأخذ قبل،ج 7، ص 190. 14. انفال، آيه 44. 15. تفسير نمونه، ج 7، ص 191. 16. نازعات، آيه 9. 17. زخرف، 71. 18. تفسير موضوعى پيام قرآن، ج 6، ص 273. 19. همان، ص 261. 20. دخان، آيه 54. 21. فصّلت، آيه 20. 22. تفسير نمونه، ج 11، ص 38. 23. همان، ج 1، ص 268. 24. طه، آيه 66. 25. قرآنپژوهى، بهاءالدين خرمشاهى، ج 2، ص 1194. 26.نهجالبلاغه، كلمات قصار، حكمت 400، ترجمه محمد دشتى 27. تفسير مجمعالبيان، طبرسى، ج 10، ص 569. 28. يوسف، آيه 67. 29. بقره، آيه 17. 30. هود، آيه 31. 31. مؤمن (غافر)، آيه 19. |