تفسيرى از روح
جمعه 21 مهر 1391 6:40 PM
تفسيرى از روح
محمد كاظم شاكر
واژه «روح» از واژههاى پر رمز و راز و ابهامآميز در حوزههاى دين، فلسفه، عرفان و روانشناسى است.اين كلمه با گويشى يكسان در زبانهاى عبرى و عربى به كار رفته و در تورات، انجيل و قرآن كريم كاربرد فراوانى يافته است. اين مقاله، با ارايه معناى لغوى و اصطلاحى روح در زبان عربى و ضمن اشاره به نمونههايى از كاربرد آن در كتاب مقدس، به بيان مفهوم و مصداق آن در قرآن كريم پرداخته است.
چكيده
واژه «روح» از واژههاى پر رمز و راز و ابهامآميز در حوزههاى دين، فلسفه، عرفان و روانشناسى است.اين كلمه با گويشى يكسان در زبانهاى عبرى و عربى به كار رفته و در تورات، انجيل و قرآن كريم كاربرد فراوانى يافته است. اين مقاله، با ارايه معناى لغوى و اصطلاحى روح در زبان عربى و ضمن اشاره به نمونههايى از كاربرد آن در كتاب مقدس، به بيان مفهوم و مصداق آن در قرآن كريم پرداخته است.
كليد واژهها:
1- انسان شناسى 2- تفسير قرآن 3- روح 4- وحى 5- كتاب مقدس 6- علامهطباطبايى.
1.مقدمه
از زمانى كه خداوند متعال با وحى بر پيامبرانش از دميدن «روح» خود در پيكر انسان پرده برداشت، واژه روح به عنوان يكى از واژههاى پر رمز و راز در حوزه انسانشناسى مطرح شد.پس از آن فيلسوفان، متكلمان، عارفان و روانشناسان در بيان حقيقت آن نظراتى ابراز داشتند.به رغم پارهاى اشتراكات در كاربرد اين واژه در اديان و علوم، تفاسير متفاوتى از روح ارايه شده است.
2.ريشه و معناى اصلى روح
2.1.ريشه واژه روح
حروف اصلى واژههاى روح، روح، ريح، رواح، رياح، ريحان و مانند آن، سه حرف ر - و - ح است.ابنفارس (ت395ق.) در معجم مقاييس اللغة واژه اصلى اين باب را ريح دانسته كه در اصل «روح» بوده و «واو» به دليل كسره ما قبل به «ياء» بدل شده است.به نظر ايشان روح از ريح مشتق شده است. (2)
2.2.معناى اصلى روح و سير تحول
آن در مورد اصل معناى روح و مشتقات آن، نظرهاى مختلفى ابراز شده است.ابنفارس مىنويسد: «الراء و الواو و الحاء، اصل كبير مطرد يدل على سعة و فسحة و اطراد» (4) يعنى كلماتى كه سه حرف اصلى آنها ر - و - ح است داراى يك معناى اصلى هستند و آن معنا، وسعت و انبساط و گستردگى است.لغتپژوهان ديگرى چون خليلبناحمد (ت170ق)، از هرى (ت400ق)، جوهرى (ت425ق) ابندريد (ت321ق) صرفا به ذكر معانى و مصاديق اين ماده پرداخته و در مقام تعيين معناى اصلى اين باب نبودهاند.
3.معناى كاربردى روح در كلام عرب
لغويون در معناى روح بيشتر به كاربردهاى قرآنى و حديثى توجه داشتهاند و متاسفانه از متون ادبى قبل از اسلام در اين باره اثر چندانى ديده نمىشود.با اين حال آنچه كه از كلام عرب بدست مىآيد اين است كه روح در سه معنا به كار مىرود:
4.معناشناسى روح در زبان عبرى و كتاب مقدس
4.1.معناى روح در زبان عبرى و معادل آن در زبان يونانى
برخى از شارحان تورات گفتهاند كلمه «روح» در عبرى به معناى هواى متحرك است و باد و نفس از موارد كاربرد آن است. (13)
4.2.معناى كاربردى روح در كتاب مقدس
واژه روح نزديك به 400 مورد در عهد قديم آمده و در عهد جديد نيز واژههاى روح، روحالله، روحالرب، روحالاب، روحيسوع، روحالمسيح و روحالقدس به كار رفته است. (16)
5.وجوه معانى روح در قرآن
همان طور كه قبلا اشاره شد لفظ روح در قرآن كريم 21 بار آمده است.بىترديد، در تمامى اين موارد مصداق واحدى مراد نيست.با توجه به ظاهر و سياق آيات قرآن مىتوان موارد كاربرد را در چند گروه جاى داد.
5.1.موجودى مستقل در رديف فرشتگان
روح در آياتى از قرآن در كنار فرشتگان ذكر شده كه به ظاهر نشان دهنده آن است كه آفريدهاى از آفريدگان خدا و غير از فرشتگان است.آيات زير از اين دسته است:
5.2.جبرئيل
در آيات زير از جبرئيل با لفظ روح ياد شده است:
5.3.حيات افاضه شده به انسان
آياتى دلالت داردكه روح مرتبهاى از وجود است كه در پيكر انسان جريان يافته است.از اين روح، به عنوان روح نفخهاى ياد مىشود.اين آيات عبارتند از:
5.4.تاييد كننده پيامبران و مؤمنان
در آيات زير از روح به عنوان موجودى كه در تاييد قلوب پيامبران و اولياء الهى نقش زنى مىكند نام برده شده است:
5.5.وحى
در آيات ذيل، روح در مورد وحى بر انبياء به كار رفته است.
5.6.حضرت عيسى عليه السلام
در آيه ذيل، خداوند عيسى عليه السلام را روحى از جانب خود دانسته است:
5.7.فرستاده پروردگار نزد حضرت مريم عليه السلام
- «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا...قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا» (40)
6.نگاهى به معناى روح در تفاسير
تفاسير در ارايه تفسير از روح عمدتا از سه مشكل دارند; 1- تشتت آراء 2- عدم انتخاب راى 3- عدم استدلال بر راى انتخابى.
6.1.پراكندگى آراء و عدم انسجام در تحليل
صرف نظر از اشتراك نظر مفسران در پارهاى موارد مثل روح الامين در مورد جبرئيل يا آيه «نفخت فيه من روحى» در مورد انسان، در ساير موارد دچار پراكندگى آراء هستند.به طور مثال در مورد «روح» در آيات سوره اسراء، قدر، نبا و معارج تفسيرهاى زير ارايه شده است:
6.2.عدم انتخاب راى مفسران
در بسيارى از موارد به بيان آراء مختلف و گاه متضاد بسنده كرده، رايى را بر نگزيدهاند. (44)
6.3.عدم استدلال بر راى انتخابى
مفسران در پارهاى از موارد كه از ميان آراء ارايه شده، رايى را انتخاب كردهاند، انتخابشان را مستند به دليلى قانع كننده نكردهاند، به طور مثال، طبرى در ذيل آيه 87 بقره، پس از نقل سه قول، قول اول (تفسير روح القدس به جبرئيل) را اولى به صواب مىداند در حالى كه طبق بيان خودش، اين قول متكى به راى سدى، ضحاك و قتاده است كه از تابعانند و قول تابعان، بويژه در موارد اختلافى، اعتبار ندارد.
7.استوارترين نظريه در تفسير «روح»
به نظر نگارنده، علامه سيدمحمدحسين طباطبايى در تفسير الميزان، استوارترين و منسجمترين نظريه را در مورد روح ارايه كردهاند كه خلاصه آن را در پى مىآوريم:
7.1.معناى روح
علامه مىنويسد: مردم چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شديدى كه در باره حقيقت روح دارند، در اين معنا هيچ اختلافى ندارند كه از كلمه روح يك معنا مىفهمند و آن عبارت است از چيزى كه مايه حيات است; حياتى كه عامل شعور و اراده است.و در قرآن نيز همين معنا مراد است. (46)
7.2.حقيقت روح
علامه مىنويسد: «آنچه از كلام خداوند بدست مىآيد اين است كه روح مخلوقى از مخلوقات خداوند است و حقيقت واحدى است كه داراى مراتب و درجات مختلف است; درجهاى از آن در حيوان و انسانهاى غير مؤمن است، درجهاى از آن در انسانهاى مؤمن است، درجهاى از آن روحى است كه با آن، انبيا و رسولان تاييد مىشوند» . (48)
7.3.مصاديق روح در قرآن و ارتباط بين آنها
نبايد پنداشت كه چون روح حقيقت واحد است پس مصداق واحد دارد، بلكه روح مانند «نور» حقيقت واحد داراى مراتب است، لذا مىتواند در عين وحدت، مصداقهاى مختلف داشته باشد.علامه طباطبايى ضمن اذعان به اينكه روح در قرآن در موارد مختلف و مصاديق متفاوت به كار رفته و همه جا به يك معنا نيست، (49) معتقد است در همه موارد به معناى حقيقى به كار رفته است.از كلام ايشان استفاده مىشود كه به طور كلى دو نوع مصداق براى روح قايل است; روح مطلق و روح مقيد.روح مقيد نيز داراى مصاديقى است مانند روح انسان، روح فرشته و...
7.4.ارتباط روح با جبرئيل و وحى
علامه طباطبايى كاربرد روح در آياتى مانند «اوحينا اليك روحا من امرنا» ، «ينزل الملائكة بالروح» و «يلقى الروح على من يشاء من عباده» را مجازى نمىداند. ايشان در ذيل آيه 2 سوره نحل مىنويسد: «كسانى كه گفتهاند روح در آيه به معناى وحى استيا به معناى قرآن است و يا به معناى نبوت است، از نظر نتيجه، خالى از وجه نيست، يعنى نتيجه نزول ملائكه و القاى روح در پيامبر، وحى و نبوت است، اما اگر مرادش اين است كه وحى و نبوت به اشتراك لفظى يا به مجاز، «روح» ناميده شده (با اين توجيه كه وحى و قرآن دلها را زنده مىكند همان طور كه حيات بدنها به روح است) اين نظر صحيح نيست، براى اينكه ما مكرر گفتهايم طريق تشخيص مصاديق كلمات قرآنى، رجوع به ساير موارد قرآن است، مواردى كه صلاحيت تفسير دارند، نه رجوع به عرف و آنچه عرف مصاديق الفاظ مىداند» . (61)
7.5.تقسيمبندى موارد روح در قرآن
از مجموع مباحثى كه علامه در ذيل آيات مربوط به روح دارند مىتوان استفاده كرد كه مراد از روح در آيات قرآن، يكى از موارد زير است:
8.نتيجه
با توجه به آنچه ياد شد، بر نكات ذيل به عنوان بخشى از نتايج اين بحث تاكيد مىكنيم.
پىنوشتها:
1) ر.ك.دايرة المعارف بريتانيكا، ج9 مرجع، ص363، و ج4، ص524، به نقل از اميرحسين ذكرگو، تلقى «روح» در نظام عقيدتى هندو، كيهان فرهنگى، سال نهم، شماره4، ص16. 2) ر.ك.احمدبنفارس، معجم مقاييس اللغة، ماده روح.مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه، قم، 1404ق. 3) محمدبنيعقوب كلينى، الاصول من الكافى، كتاب التوحيد، باب الروح، حديث3. 4) احمدبن فارس، معجم مقاييس اللغه، ماده روح. 5) حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ماده روح، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1416ق. 6) به طور مثال «مروحه» به ابزارى گفته مىشود كه هوا را به جريان در مىآورد. مروحه يعنى بيابان (جايى كه محل وزش باد است)، اراح الانسان يعنى انسان تنفس كرد. راوح بين جنبيه يعنى بطور دائم از اين پهلو به آن پهلو حركت كرد.اسماعيلبنحماد جوهرى، الصحاح، ماده روح.دارالعلم للملايين، بيروت، 1404ق. 7) محمدبنيعقوب فيروزآبادى، القاموس المحيط، ماده روح، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1412ق. 8) ابنمنظور، لسانالعرب، ماده روح، نشر ادب الحوزه، قم، 1405ق. 9) خليلبناحمد، ترتيب كتاب العين، ماده روح، انتشارات اسوه، قم، 1414ق. 10) ابنمنظور، لسانالعرب، ماده روح. 11) همان. 12) راغب اصفهانى، مفردات، ماده روح، كتاب فروشى مرتضوى، تهران، 1362ش. 13) كتاب مقدس، سفر تكوين، باب6، آيه17، پاورقى شماره6، دارالمشرق، بيروت، 1989م. 14) دائرةالمعارف الكتابية، صموئيل حبيب، فايز فارس، منيس عبدالنور و جوزيف صابر، ج4، ص141، ماده روح، دارالثقافه، قاهره، 1990م. 15) همان، ج4، ص144. 16) همان، ج4، ص144. 17) همان. 18) همان. 19) قاموس كتاب مقدس، ص424، انتشارات اساطير، تهران، 1377ش. 20) قاموس كتاب مقدس، ص424. 21) كتاب مقدس، سفر تكوين، باب1، آيه1. 22) ر.ك.دائرةالمعارف الكتابية، ج4، ص143. 23) انجيل لوقا، باب4، آيه3. 24) انجيل يوحنا، باب6، آيه63. 25) قدر (97)، 4. 26) معارج (70)، 4. 27) نبا (78)، 38. 28) شعراء (26)، 193. 29) نحل (16)، 102. 30) بقره (2)، 97. 31) حجر (15)، 29 و ص (38)، 72. 32) سجده (32)، 9. 33) انبياء (21)، 91; نيز در آيه 12 از سوره تحريم تعبير «فنفخنا فيه من روحنا» آمده است. 34) بقره (2)، 87 و 253. 35) مائده (5)، 110. 36) مجادله (58)، 22. 37) شورى (42)، 52. 38) غافر (40)، 15. 39) نساء (4)، 171. 40) مريم (19)، 19- 17. 41) در موارد ديگر مانند يحيى و اسحاق، تعبير بشارت آمده است. 42) ر.ك.به تفاسير طبرى، بيضاوى، كشاف، مجمع البيان، روح المعانى، ابنكثير، برهان، نورالثقلين، المحرر الوجيز، تفسير التحرير و التنوير و الدرالمنثور، ذيل آيات 85 اسراء، 4 از قدر، 4 از معارج و 38 از نبا. 43) ر.ك.محمود زمخشرى، الكشاف، ذيل آيات4 معارج و 38 نبا. 44) ر.ك.اسماعيلبنكثير، تفسير القرآن العظيم، ذيل آيات 85 اسراء و 38 از نبا; عبداللهبنعمربيضاوى، انوار التنزيل و اسرار التاويل، ذيل آيه4 معارج; محمدبن جرير طبرى، جامع البيان فى تاويل آى القرآن، ذيل آيات 85 اسراء و 2 از نحل و 38 از نبا; فضلبنحسنطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ذيل آيات85 اسراء و 38 از نبا. 45) محمود آلوسى، روحالمعانى، ذيل آيه 2 از نحل. 46) محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص217، ذيل آيه2 نحل، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1372ش. 47) همان، ج12، ص218، ذيل آيه 2 نحل. 48) همان، ج12، ص219، ذيل آيه 2 نحل. 49) ر.ك.همان، ج13، ص209، ذيل آيه 85 اسراء. 50) همان، ج12، ص218، ذيل آيه2 نحل. 51) ر.ك.همان، ج20، ص8، ذيل آيه4 معارج. 52) ر.ك.همان. 53) ر.ك.همان، ج20، ص274.ذيل آيه 38 نبا. 54) ر.ك.همان. 55) انعام (6)، 122. 56) نحل (16)، 97. 57) محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج19، ص226، ذيل آيه 22 مجادله. 58) محمدبنيعقوب كلينى، الاصول من الكافى، ج4، ص490، (ترجمه كمرهاى) . 59) محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج2، ص.....، ذيل آيه 253 بقره. 60) همان، ج6، ص226، ذيل آيه 110 مائده. 61) محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص219، ذيل آيه2 نحل. 62) ر.ك.همان، ج12، ص218، ذيل آيه 2 نحل. 63) ر.ك.همان. 64) ر.ك.همان. 65) ر.ك.همان. 66) ر.ك.همان، ج13، ص209، ذيل آيه 85 اسراء. 67) ر.ك.همان، ج12، ص498، ذيل آيه 102 نحل.و نيز ج13، ص209، ذيل آيه 85 اسراء.و نيز ج20، ص274، ذيل آيه 38 نبا. 68) اسراء (17)، 85. 69) همان، ج13، ص212، ذيل آيه 85 اسراء. 70) جلالالدين رومى، مثنوى معنوى، به تصحيح نيكلسون، ج2، ص222 (دفتر دوم، 3905- 3901) |